رفتن به محتوای اصلی

تبریزی عزیز، نه جانم ، در

تبریزی عزیز، نه جانم ، در
آ. ائلیار

تبریزی عزیز، نه جانم ، در جمله من «به خاطر» به معنی «برای» نیست. بل به معنی « به دلیل - به سبب و مانند اینهاست». به خاطر در جمله هایی نظیر این میاید « به خاطر دیدن شما آمدم» یعنی « برای دیدن شما آمدم. و..» - ترکی و مغولی هم تنها چند واژه ی مشترک ندارند بلکه زبان خیشاوندی هستند . مثل دو لهجه ی مختلف. تأثیر دو زبان ساختاری نیست بل واژه ای ست. مثل زبان عربی و فارسی. زبانها همه از یک ریشه اند مانند خود آدمها. بعدها استقلال یافته اند. من زبان ادبیات را درست میدانم -که زبان مردم است. چیزهای مرده و بیگانه با زبان مردم کاربرد ندارد و نتیجه اش شکست است. میتوانید امتحان کنید. از دوره سره نویسی اول تنها برخی واژه ها بجا ماندند نه چیز دیگر. سازندگان زبان خود مردم هستند. نباید فراموش کرد. فرهنگ هم مال آنهاست. نوشته هم برای آنهاست. اکنون کسی به زبان ورجاوند بنیاد یا خرد ناب سلطانی سخن نمیگوید.

کلمات معانی مختلف دارند. کار فرهنگ نویس است که آنها را در جملات گوناگون بیاورد و توضیح بدهد. باید دید واژه در چه جمله ای و دررابطه با چه موضوعی به کار رفته است. داستان معنی کلمه «ملی» و مانند آن نیز از این قاعده پیروی میکند. واژه هایی که من استعمال کرده ام نمی توانید از زبان فارسی دور کنید چون جزء زبان خود مردم است. میتوانید واژه های عهد بوقی به جایشان بگذارید ولی این دیگر زبان مردم نیست بل یک چیز من در آورده است. که بدرد خودتان هم نمیخورد. با آن نمیتوانید با مردم ارتباط و احساس ایجاد کنید و فکرتان را با آنها در میان بگذارید. واژه ها بار احساس دارند-خاطره و اندیشه دارند. کسی نمیتواند با چیزهای مرده آنها را در دیگری دوباره زنده کند. و... واژه ایکه مردم به کار می برند دانه مرواریدی ست سحرانگیز. و یک سرگذشت است. با دنیایی از احساس. هر دانه ای این خاصیت را ندارد. به جای احساس سهش بنویسید صدایی ست مرده. یک خلاء تمام. این قصه واژه است حال ببینید داستان جمله و جملات چیست. تراژدی ست.