رفتن به محتوای اصلی

اما عوامل این دگرگونی مهیب و ترسناک چیست؟ یکی از عوامل آن گذری است که جوامع سنتی به سوی مدرنیته ومدرنیسم و به الطبع آن فراموشی یکسری از عادات و عوامل تشکیل دهنده هر فرهنگی است و در ادامه خود سونامی عظیم از تغیرات و به وجود آمدن انبوهی از تضاد ها است که یکی از آنها که هرساله نیز از طرف یونسکو نیز گزارش میشود از بین رفتن زبانهای منطقه ای و فراموشی سنت های گذشتگان در هرجامعه است .
جهان غرب امروز با پشتوانه اسلحه و زور و نه سرمایه و اقتصاد به حیاتش ادامه می دهد. چین و دیگر رقبای غرب هم اگر به چنین راهی می رفتند، امروز هرج و مرج مطلق بر دنیا حکمفرما بود. در چنین شرایطی آیا ضریب هوشی فوق العاده ای لازم است تا انسان بتواند درک کند که اگر آن آلترناتیوی که ح.ت.ا به دنبالش بود، فرو نریخته بود، کل بشریت و نه فقط طبقه کارگر، امروزبا امیدی بیشتر به آینده می نگریست؟
در آثار هابرماس، عقل برای او مفهومی اصلی و مرکزی دارد. او فرق بین دو نوع عقل میگذارد: عقل ابزاری و عقل تفهیمی(بحثی، جدلی، ارتباطی). هابرماس جامعه را به دو: جامعه زندگی، و جامعه سیستمی، تقسیم میکند. جامعه سیستمی براساس: پول، قدرت، و اقتصاد، سازماندهی شده است. هایرماس میگوید که شناخت معمولا وابسته به علایق و منافع شخصی است، و یک انتقاد شناختی رادیکال تنها بعنوان تئوری اجتماعی ممکن است، و شناخت بدون علائق و منافع شخصی، یک ظاهر عینی است، یعنی اعتقاد به علوم یا مثبت گرایی(پوزیویتیسم).
اعتراض کودکانه یک پسربچه و دادخواهی وی از فاشیستها حاکم
«خیلی وقت‌ها بچه‌ها را به همسایه‌ها و یا فامیل کرایه می‌دهند تا برای آنها گدایی کنند. اما مشکل بدتر این است که از آنها هر نوع سوءاستفاده دیگری هم می‌شود. دختر یازده‌ساله‌ای را در همین مرکز داریم که پیرمرد 70 ساله‌ای در ازای روزی 5 هزار تومان از او سوءاستفاده می‌کند. برای خانواده هم تنها همان پولی که به خانه می‌برد مهم است
نسبت به‌ دست داشتن فارسها درکشتارها وستیزهای دینی این نه‌ تنها سخن بنده‌ بلکه‌ بسیاری از مورخین خارجی نیز بدان اشاره‌ نموده‌اند. لینک زیر تصویری از نقش مردم، روحانیون و دربار در کشتاری بی رحمانه‌است که‌ درتاریخ ایران توجهی به‌آن نمی شود. و مورد دیگراینکه‌ وقتیکه‌ ازانسان ستیزی ایرانیان صحبت می سود بدین معنی نیست که‌ همگی وبطور مطلق سرکت داشته‌ باشند ودرمصاحبه‌ بنده‌ نیز آنگونه‌ تعبیر نشده‌است اما در نوشتار توصیفی همگانی ارائه‌ می شود.
در مورد نیروهای چپ و روشنفکران چپ و در حوزه نظر شواهد دال بر آن است که این نیروها دچار شیفتگی نسبت به باب و نهضت بابیه بوده و هستند اما در مورد آئین بهائی دچار ایست ذهنی گشتند. احسان طبری، مانند اکثر نیروها و روشنفکران چپ، در ستایش نهضت باب نوشته اند اما در مورد آئین بهائی به راه تهمت و افترا و تخطئه افتادند. طبری در کتاب خود «جامعه ایران در دوران رضاشاه»، ضمن ستایش از نهضت بابی، درباره آئین بهائی می نویسد:«درباره رابطه محافل بهائي با امپرياليسم انگلستان و امريکا مطالب زيادي گفته مي شود.
به نظر می‌رسد ترکیه با تغییر دیدگاه خود نسبت به تحولات سوریه بیشتر توانسته است خود را با تغییرات منطقه همراه کند و بر موج جنبش‌های منطقه سوار شود در حالی که ایران با حمایت همه جانبه از سوریه تا حدی راه اشتباهی را در پیش گرفت است. چرا که در سیاست خارجی باید ملت‌ها هم در نظر گرفته باشند. اگر اکثریت مردم سوریه خواهان این حکومت نیستند و خواهان اصلاحات هستند باید به حرف آنها توجه شود. وقتی این دولت تن به اصلاحات نمی‌دهد و به روی ملت خود آتش باز می‌کند راه را برای تداوم حکومت خود می‌بندد.
من از هيچ نقطه‌نظري آنارشيست نخواهم بود و اين ربطي به موقعيتي كه در آن قرار داريم ندارد. به باور من بر مبناي اشكال خودسازماندهي كه هرچه بيشتر جمعي مي‌شوند، «امر مشترك»ي روز به روز قوي‌تر مي‌شود. ما هميشه محكوميم كه نهادها را تاسيس كنيم! اما ساختن نهادها، همچنين به معناي خلق اشكال مختلفي از شهرهاست، زيرا يك نهاد صورت ازلي ايده‌‌آل يا بازنمايي متافيزيكي نيست! در كنار همه كاركردهايش، اشكالي انضمامي است كه مستلزم ساخته شدن شهر است- كه كلانشهر با آن مي‌تواند امر مشترك را برسازد. فكر كنم براي همه روشن
همگان به خاطر دارند که آیت الله در دوران اصلاحات هیچ فرصتی را برای انتقاد از وضع موجود از دست نداد. از نظر ایشان در آن زمان فساد مالی دولت را فراگرفته بود و مبارزه فراگیر با فساد می بایست یک ضرورت مبرم تلقی شود از این رو فرمان تشکیل ستاد مبارزه با فساد را صادر کردند. تعابیری مانند این که با «دستمال کثیف نمی‌توان شیشه را تمیز کرد» حاکی از اعتقاد آیت الله به آلودگی اصلاح طلبان به فساد مالی بود. در نگاه آیت الله دولت اصلاحات متهم به بی توجهی به مشکلات اقتصادی جامعه بود از این رو...