رفتن به محتوای اصلی

در بيانيه مشترک اين دو اتحاديه بين‌المللی کارگری نوشته شده است که آزادی منصور اسانلو، نخستين گام مهم از سوی حکومت برای بازسازی اعتماد جامعه سنديکايی در جهان به آن حکومت خواهد بود. فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل همچنین از وضعيت ابراهيم مددی، نايب رئيس هيئت مديره سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، انتقاد کرده و خواستار آزادی او شده است. آقای مددی به اتهام اقدام عليه امنيت ملی بازداشت و به سه سال زندان محکوم شده است.
باری میان «چادر اجباری» و مجموعه «زنان الله» شیرین نشاط و شعرعکسهای محمد آزرم یک پیوند دیسکورسیکو وجود دارد، اما با درجات مختلف سمبولیک، بالغانه یا نابالغانه و با کمک شناخت این پیوند و نوع ارتباط است که می‌توان هم قدرتهای یکایک آنها، مثل قدرت مجموعه شیرین نشاط، و هم ضعفهای آنها را بازشناخت و دید که کجا آنها مثل شعرعکسهای آزرم به ناچار چون راوی بوف کور محکوم به تکرار سنت و تبدیل شدن به پیرمردخنزرپنزری سنت می‌شوند. زیرا اسیر توهمات و فانتسمهای مشابه ای هستند و ناتوان از دست‌یابی بهتر به قدرت و خلا
سیاست قربانی کردن چند مهره از آدمکشان ولی فقیه، نمی تواند ملت ایران را از پیگیری خواست عادلانه خود مبنی بر محاکمه سیاسی-قضائی سران جمهوری اسلامی بجرم جنایت علیه بشریت باز دارد. جامعه ایران به آنچنان بلوغ سیاسی دست یافته که بررسی نقش اسلام در ایران و بازخواست جنایات اسلامیست ها در 31 سال گذشته به اصلی ترین مسئله مردم تبدیل شده است. چگونه ممکن است جمهوری کهریزکی، فلسفه، اخلاق و منش کهریزکی ها را محاکمه و با این اقدام موجودیت خود را نفی کند؟!!!
محسن رضائی در روزهای پایانی جنگ هشت ساله ایران و عراق با خفت و خواری به خمینی نامه ای نوشت تاآتش بس 598 سازمان ملل را که برای پایان جنگ بیهوده ایران و عراق تنظیم شده است بپذیرد چون نه نیروی کافی برای ادامه جنگ باقی مانده بود ونه سلاحی و نه روحیه جنگاوری درمیان مردم دیده میشد!خمینی نیز برای حفظ نظام جام زهر را بالا کشید تا نظام منحوس حکومت اسلامی به اضمحلال نرود؟ محسن رضایی در دهم شهریور سال ۱۳۳۳ در حوالی مسجد سلیمان به دنیا آمد.
بر کسی پوشيده‌ نيست که‌ ايران به‌ لحاظ ملی، قومی، فرهنگی متنوع است، هر چند اتفاق نظر در مورد نامگذاری اجزاء اين ترکيب وجود ندارد؛ گروهی آنها را اقوامی می‌دانند که‌ ملت ايران را بوجود آورده‌اند، دسته‌ای ديگر از مليتهای ايران سخن می‌گويند و برخی نيز هر يک از آنها را 'ملت می‌دانند. البته‌ جريانات سياسی چپ ايران بيشتر از ترمنولوژی خلقهای ايران يا خلق ايران بهره‌ می‌گيرند که‌ بيشتر بار خنثی دارد و دست کم حساسيت‌برانگيز نيست.
به باورِ شما؛ هر کس سرزمین اش را دوست بدارد، کارِ ناپسند و بدی انجام داده و در زمره ی مرتدان است ! شما کورش و منشورش را به سخره می گیرید؛ اگر همین کورش؛ ترک بود، باز هم او را به نیشخند و سخره می گرفتید؟ چرا همه ی انسان ها حق دارند میهن شان را دوست بدارند و ما ایرانیان نباید و حق نداریم؟ شما هم، زاده ی همین سرزمین اید و هر بزرگی و افتخاری باشد شاملِ شما نیز می شود. آیا استان سیستان و بلوچستان و استان ساحلی را با تهران و تبریز و اصفهان و شیراز مقایسه کرده اید؟
جریانات دانشجویی چپ گرا در دانشگاه های ایران اوایل سال 1380 و پس از قریب به بیست سال رکود، مجددا به تحرک و فعالیت در سطح دانشگاه ها پرداختند. هرچند که پس از مدتی به شدت از جانب دستگاه های امنیتی سرکوب، و ده هاتن از فعالین آن بازداشت شدند. از آن پس فعالیت های آنان تا حدی به رکود کشیده شد. با توجه به نقش ویژه جریانات چپ گرا در جذب طبقات فرودست اقتصادی جامعه به جنبش سراسری دموکراسی خواهانه مردم ایران، گفت و گویی انتقادی با عابد توانچه ترتیب داده ایم.
حتمأ ایرانیان عصر انقلاب 1357بخاطر دارند ،که در آن اوج اعتراضات و اعتصابات و مبارزات کور و بی برنامه ،در جواب این سئوال ،که چه نظامی را می خواهید جانشین نظام استبداد سلطنتی بکنید ؟ اغلب این جواب را می شنیدیم :هر نظامی که بعد از سرنگونی رژیم پهلوی بیاید ، بدتر از رژیم شاه نخواهد بود! اماٌ دیدیم و دیدید ،که اینگونه ساده انگاری ها ،چه دنبا لهً ترآژیک و درد آوری را با خود داشت.امٌا امروز، زمان ، زمان تاًسف و حسرت نیست.
سالهاي متمادي است كه حريم و حرمت دانشگاه را با اسم اسلام لگدمال كرده اند و از نام مقدس دانشگاه براي حفظ بقاي خودشان استفاده كرده اند اما شب سياه ظلمت ماندني و پايدار نيست و نخواهد ماند. در آن شب تيره كه چماقداران لباس شخصي حرمت كوي راشكستند نميدانستند كه چه طوفاني به پا خواهدشد. هرچند با گذشت ساليان از آن روزها و شبها دانشگاه شاهد سروهاي قد برافراشته اي است كه در خون غلطيده اند هرچند اين زخمهاي ساليان را دانشجويان برپيكر دارند.
به آقا رسول نگهبان مجتمع گفتم:زنجيرو بنداز! و او زنجير خروجي مجتمع آپارتماني را انداخت. از آن لحظه گويا زنجيرهاي بسياري از پاهايم باز شدند. شنبه 23 خرداد 88 وقتي آقا رسول زنجير را انداخت، يك سفر صد وبيست روزه در داخل كشور را با دو فرزندم شروع كرديم كه بارها با خود دستگيري و با خود مرگ، صورت به صورت شديم. سفري كه يك قمار تمام عيار بود.