مديريت محترم ايران گلوبال احتراما به استحضار عالي مي رساند بنده اين عزيزان را هرگز نمي شناسم اما از گفته و بررسي ها و اصرار هاي اين عزيزان چنين بر مي آيد كه دوست دارند بنده را شناسايي كنند لذا براي اطلاع عموم مي رساند كه اينجانبه شخصيت حقيقي داشته و وابسته به هيچ عضو گروه و رهبر هيچ فرقه و دارو دسته حركت ملي آزربايجان داخلي و خارجي نمي باشم و تنها در راه ميهنم آزربايجان فعاليت مي كنم و از احدي اجازه فعاليت نمي خواهم .
خانم افشار، آقای جمال و دیگر دوستان عزیز. لطفا دعواهای خصوصی را در سایت مطرح نکنید و در ضمن، از زدن اتهام به همدیگر خودداری کنید. از این پس همه کامنتهایی که مربوط به دعواهای شخصی و اتهام زنی به هر صورتی باشد، حذف خواهند شد.
جناب آقاي ائليار با احترام به نظر جنابعالي و قبول اينكه اكنون بايستي به آينده و صلح ميان ملتها توجه كنيم اما يك سوال چرا همين تفكرات در موضوع هلكاست مطرح نبود آيا مطرح نمودن هلكاست در ارتباط با ترويج جنگ و انتقام جويي بود يا مطرح كردن يك واقعيتي كه اتفاق افتاده است . حالي كه امروز بعد از گذشت 100 سال دوستان ارمني و آريايي در همين سايت آن را جعلي مي نامند از چه مي هراسند مطرح شدن اين موضوع همانند هولكاست در مجامع بين المللي . چه كسي گفت با بيان اين مطالب ملت آزربايجان قصد انتقامجوي و خونخواهي دارد . آيا ثبت يك آثار تاريخي در اصفهان و شيراز و خليج فارس در مجامع بين المللي حاكي از عمل مدرنيته است اما كشتار مردمي مظلوم كه هيچ گناهي در اين رابطه نداشته است مطرح كردن گذشته اي كه موجب كينه ورزي مي شود . لذا با توجه به نوشته هاي وزين شما و ديدگاه يك بام و دو هوا در اين رابطه برايم خيلي تعجب آور
به لیدا افشآر من واقعأ دوست نداشتم و ندارم وارد این بحثهای اتش بیار معرکهای شما بشوم ولی بنا به نوشتههای تحریک آمیز شما آنهم در حساس ترین بخش یعنی بحث مل آنهم بحثهای ارضی بین کرد و ترک ی که فقط نیاز به کبریت دارد برای من سوألاتی مطرح است من قبلأ نیز بیان کردم که بودن و نبودن شما هیچ به من مربوط نیست ولی بعضی اوقات برای پیشگیری از حوادث باید مسئله روشن شود شما میگوئید در داخل ایران هستید و مخفی نیز هستید ولی شما یک عکس 3*4 یک زن را نیز ضمیمهی پروفایل خودتان کردید اگر این عکس واقعی است خوب دیگر شما مخفی نیستید و این داستانهای لو رفتن شما پیدا کردن شماره تلفون و حک کردن سایتتون چه داستانیست؟ اگر هم عکس مربوط به شما نیست شما به چي حقی جان یک نفر دیگر را با این عكس به خطر می اندازید ؟
جناب آتاخان، در تاریخ آذربایجان غربی ، « جیلولوق» و « کوردلوق» به قول مردم منطقه ، رخداده است و مردمان زیادی گشته شده اند که تفصیل آنها در تاریخ « هیجده ساله آذربایجان» توسط احمد کسروی آمده است. خوب ، حالا چکار کنیم؟ منظور از طرح این رخداده ها چیست؟ چه درسی از آنها میتوان گرفت برای امروز آذربایجان غربی؟ یا حتی بشریت؟ رهبران جیلولوق و کوردلوق از چه ایده لوژی و آرمان پیروی میکردند، برنامه یشان چه بود؟ که مرتکب کشتار شدند؟ فکر کنید اگر حالا در آفریقای جنوبی ماندلا بخواهد مسئله « کشتارها» را که از طرف سفیدپوستان در گذشته صورت گرفته « مطرح» کند، مردم و جهان به او چه میگویند؟ او خیلی راحت ماندلا بودن خود را دیگر از دست میدهد . چرا ؟ چون نیاز مردم و جهان « نگاه به آینده» است نه به گذشته ی غم انگیز. و رهیابی برای همزیستی و دوستی و صلح بین انسانها.
از خود بپرسید آیا شما در این جهت قلم میزنید یا در جهت « بیدار کردن دشمنی ها» بین مردمان گوناگون؟ نوشته شما نه تنها به پرسشهای بالا پاسخ نمیدهند بل در سمت و سوی نفرت و کینه و دوریهاست. فراموش نکیند آنکه در سیاست تخم نفرت بکارد انسان درو میکند.
جناب آقاي ائليار بسيار متشكرم از جنابعالي در مورد انتشار اخبار و قوانين سايت . اما اگر مد نظر جنابعالي خبر انتشاري از سوي اينجانبه مي باشد به استحضار عالي مي رساند بند در تكذيب يك خبري كه در سايتها در مورد شخص حقيقي بنده منتشر شده بود را منعكس نمودم فكر كنم در خصوص رعايت قوانين سايت در مورد انتشار خبر درست عمل كردم بنده خبري كه در سايتها بود را انتشار نكرده ام بلكه در تكذيب اين خبر خبر جديدي از سوي خودم منتشر نموده ام
اما در مورد برخي خوانندگان محترمي كه با اسامي مستعار در اين ساير در مورد نوشته هاي بنده هم در سايت ايران گلوبال و هم پيچ فيس بوك قلم مي زنند براي بار چندم عرض مي كنم كه منظور از اكراد در كليه نوشته هاي بنده ان گروه كه در سپاه و اطلاعات در نقاب كرد در دانشگاه اروميه فعاليتهاي حمايتي ظاهري از گروه پ ك ك و امثالهم دارند
روي سخنم با دوستان عزيزي كه خيلي مصرانه در پي جوي اينجانب هستند عرض مي كنم كه با توجه به اخباري كه به سايت صداي دانشجوي آزربايجان واصله شده است خيلي عجولانه تصميم مي گيرند كه موضوع رديابي از طريق تلفن همراه ذكر نمايند و دوستان و همرزمان عزيزم در اين سايت جالب است كه با انتشار اين خبر در انتها مي نويسند كه صحت اين خبر هنوز معلوم نيست و لازم به اخبار تكميلي است و اين نشان مي دهد كه ملت آزربايجان باهوش تر از اين دوستان و سرداران عزيز مي باشند
آقاي روز به نخير اتفاقا برعكس با ارسال چنين اخبار كذبي به سايتها و تحريك نمودن برخي افراد مستعار ( جمال) در چنين سايتهاي كه مثلا بنده تحريك شوم و ندانسته ادرسي و نشاني از خودم بدهم و نيز جهت تخريب بنده در فيس بوك به جهت نوشته ها و افكارم بيش از پيش در جستجوي بنده هستند با توجه به تماس تلفني كه با شماره ايرانسل بنده گرفته شده بود و....... بماند انشالله در اسرع وقت اسناد و مدارك اينگونه حركتها را در همان فيس بوك منتشر خواهم نمود
توجه دوستان کامنت نویس را به این نکات جلب میکنم: 1- برای درج اخبار لازم است منبع و لینک درست خبر قید شود. در غیر این صورت نوشته منتشر نخواهد شد.2- نظر لازم است در مورد متن نوشته باشد. نظراتی که به جای متن به خود نویسنده بپردازند در صورت عدم انتشارنظرشان نباید گله ای داشته باشند.3- کامنتهایی که دال بر ایجاد دشمنی بین مردمان گوناگون باشد یا به دین و مذهب مردمان و محل سکونت و جنسیت آنان تحقیر و توهین روا بدارند منتشر نخواهند شد.4- خواهشمندیم مقررات کامنتها را رعایت کنید.
دوستان ارجمند و سروران گرامي
تعجب مي كنم از نوع اظهار نظر شما در خصوص ديدگاه بنده كه آقاي كاوه آسمان و ريسمان مي خواند و ديگر از نظر جمله سازي ايرادت ادبي مي گيرد لذا لازم دانستم در پاسخ به اين عزيزان و ساير دوستان كه بعد از اين مطالب را خواهند خواند عرض كنم
اولا : جناب آقاي كاوه كه دوست داريد هر بحث و ديدگاهي را به فارس و ترك و عرب و كرد و آمار و ارقام و تاريخ برگردانيد . دوست عزيز و گرامي تاريخي كه شما و ديگران از آن به استناد نام مي بريد را فاتحان نوشته و به نفع خود استناد كرده و اما در مورد آمار و ارقام زماني ملاك عمل است كه بر اساس اصول دموكراتيك و يا بر همان اصولي كه جنابعالي و ساير بزرگواران در اين سايت سالها زحمت دانشگاهي آن را كشيده و از بهترين دانشگاههاي اروپا در علوم سياسي فارغ التحصيل شده است و بر اساس همين فرمولها سنجيده مي كنيد اما آيا سياستگذاران و سياستمردان ايران اكنون نيز تحصيل كرده علوم سياسي است ؟
دوما : نمي دانم شما در ايران زندگي مي كنيد يا خارج از كشور و نمي دانم اگر هم مدتي در ايران بوديد حتما با سياست هاي اداره حكومتي اين سردمداران كه 34 سال با همين ادبياتي كه شما ان را به من نسبت مي دهيد اداره مي نمايند البته كه توهين به محله هاي قديمي تهران نمي كنم اما اشاره به آن به عنوان اين است كه بتوانم حق مطلب را اداء نمايم . اگر بوديد در محل آب منگول و شوش و خزانه و مي دانستيد ادبيات اين مناطق چگونه و طرز تلقي و سياستي چگونه است مي دانستيد كه سياسيون حال فعلي بر خواسته از اين قشر بوده و هرگز نخواسته است كه با تحصيلات دانشگاهي و حتي اگر هم خواسته و تحصيلاتي هم در اين زمينه كرده اما هرگز از لاك تفكري آن بيرون نيامده است . تحصيلات عاليه براي اينان با استفاده از تفكر و تجربه اي كه در اين محلات براي حفظ دارو دسته خود داشته امروز تنها تفاوتش اين شده است كه به جاي يك محله يك دنيا شده است
روي سخنم براي اين همه آسمان رو ريسمان اين است كه بارها در اين 34 سال ديده و شنيده ايد كه با فرمولهاي مكتب سياسي آكادميك موضع حركتي اينها مغاير بوده در برخي موارد دنيا را انگشت به دهان نموده است
سوما : لوتي هاي اين محله ها هنوز هم هستند اما نه آن كيفيت سال 1357 بلكه مثل حدادي ها و ..... كه اينان هستند سياست گذار و تصميم گير .
هرجند اختلاف نظرهاي بين اين دارو دسته هاي يك محله هست اما هميشه در هنگام خطر يك محله با هم متخد مي شوند . در يك سوء حركت مي كنند . حال آنكه در اين اوضاع و احوال دم از دولت وحدت ملي مي زند
چهارما : عزيز بنده اينان تجربه قزافي ها و صدام حسين ها را و اكنون نيز اسدها را دارند نه مثل اين مردان حاضر هستند در زير زمين بروند تا پيدايشان كنند و با فصاحت به مرگ محكوم شوند و نه مثل طالبانها حاضر به مبارزه در كوهستانهاي بين مرزها .
قدرت و ثروت را با هم مي خواهند و براي اينان ملي و ملت گروه و دارو دسته است براي همين عرض كردم اگر هم تحصيلات عاليه هم بكنند اين علم را در همين راستا استفاده مي كنند به همين دليل است كه شما سياسيون مكتب ديده و آكادميك نمي توانيد دست اينها را بخوانيد البته كه اينجانب در دفاع از اينها سخن نمي گويم بلكه آن واقعيتي است كه نه بنده بلكه كساني كه در اين حكومت زندگي مي كنند كاملا با اين سياستها آشنايي كامل دارند . و مي دانند دعواي هاشمي احمدي خامنه اي در چه رابطه اي است ؟
پنجما : اداره اقتصادي اينگونه افراد بقچه بي بي هست به همين دليل در هيچ آكادميك علمي اين اقتصاد نانوشته است و غير قابل لمس براي برخي .
جناب لاچینی اتفاقا آریا برای ایرانیها همواره هم حقیقت تاریخی بوده وهم جغرافیایی. واژه آریا که به تدریج به ایران تبدیل شده تنها در بین ایرانیان به عنوان یک وجه تسمیه قومی استفاه شده(بر خلاف هندیهای شمالی که واژه آریا را در معانی مختلف از جمله مذهبی درنظر داشتند). ضمنامن متوجه نمیشوم که جنایات نازیها چه ارتباطی با هویت اجدادی ما دارد. ما که نمیبایست به خاطر جنایات آلمانهای نازی هویت اجدادی هزاران ساله مان را رد کنیم. شمامطمئن باشید تا هویت و حقیقت تاریخی خود را نشناسید خود را نیز نخواهید شناخت و تا خود را نشناسید مطمئنا کیهان که سهل است جلوی پای خودتون رو هم نخواهید شناخت. و این البته ربطی به آریایی بودن ایرانیان نداره٬چنانچه اگر عرب هم به دنیا میامدیم بازاین نیازرا داشتیم. شما به جامعه امروزما نگاه بکنید و ببینید که چطور این فقر وجهل هویتی نزد ایرانیان ایران را به ویرانی کشانده. روح عربی و
و ترکی و مغولی محترم است برای اعراب و ترکان و مغولان ولی ملاحظه بفرمایید که چطور این فرهنگها چون موریانه ریشه های روانی،هویتی و فرهنگی ایرانیان را خشکانده. غرب ازقهرمانان دروغینش قهرمان میسازد آنوقت به عنوان نمونه شما از میان همین مردم کسانی که خود را آذربایجانی و محقق هم میدانند را میبینید که چگونه با دروغ و کینه دست اندرکار ویرانی چهره و اعتبار کوروش به عنوان یکی از بزرگترین مردان تاریخ بشرهستند و نمیدانند ویا نمیخواهند بدانند که کوروش از مادری آذری(مادی)زاده شده . من طرزفکر شما را میشناسم و با احترام آنرا بی غیرتی مطلق نسل جوان تربیت شده در نظام جمهوری اسلامی میدانم. نسل جوانی که ازدوره راهنمایی کلاس زبانش را آغاز میکند واز ابتدای دوره دبیرستان هم برنامه میریزد برای راهیابی به یکی از چند دانشگاه معتبر ایرانی و در نهایت مهاجرت بوسیله ادامه تحصیل در دوره فوق یا دکترا در کانادا و استرالیا و امریکا. انگار نه انگار این نسل مسئولیتی دارد در قبال اجداد و تاریخ و سرزمین و مردمش. افسوس که ایران آینده ای به غایت سیاه خواهد داشت با این نسل بی هویت و بی مسئولیت مخفی شده پشت ژست روشنفکری و انساندوستی
بانو گرامی.همانطور که قبلا هم نوشتم.شما در فیسبوک خود ابراز انزاجار کرده اید از اینکه با این الفبا می نویسید. وحتما با الفبا لاتین ترکیه ای ها نوشتن افتخار.حالا در اینجا چگونه به راحتی از این الفبا استفاده می کنید؟! به راستی در بین ایرانیان انسانی فرهیخته تر از شما پیدا نمی شود؟!که پیاپی در این سایت به هر بهانه ای آسمان و ریسمان را به هم می بافی؟عزیزم شما به راستی ترک هستید. و نه آذریها(افشارها و قاجارها و شاملوها و.. اقوام ترک هستند)شما می دانید چرا می گویند لهجه تبریزها زیبا است. چون که آنها همچنان زبان آذری خود را که از زبانهای آریایی بوده حفظ کرده اند و به اجبار حمله چند صد ساله عثمانی کم کم زبان آذریشان با ترکی در هم آمیخته .بانو اگر ترکان 9000 سال است که در آذربایجان هستند. چرا "بابک خرم دین "به دنبال زنده کردن دین زرتشتی آریایی پس از هجوم "تازیان" به آذربایجان بوده؟!...
حضور ترکان عثمانی در آناتولی از 1000سال پیش بوده.بانو این سرزمینی که ترکان عثمانی وحالا هم ترکیه در آن است امپراتوری "روم شرقی" بوده می دانی که نام اسلامبول. قسطنطنیه(کنستانتینوپول)یک نام رومی بوده. که پس از حمله محمد فاتح در سال1453 بیزانس سقوط میکند. نامش اسلامبول یعنی مرکز اسلام می شود. باز هم بگو ترکان از 9000سال ذر این منطقه بوده اند.این مانند همان گفتار های بیهوده در مورد "آران" یعنی نام اصلی باکو و شکی وگنجه ...(به طور کلی منطقه آنطرف ارس) که استالین به دروغ نام آن را آذربایجان نامید تا آذربایجان واقعی را از ایران جدا کند. یعنی همان دوستان آرانی شما که در فیسبوک خود با آنان نرد عشق برای تجزیه ایران بازی میکنید.در پایان باز می گویم شما یا می دانید یا نه؟ که آلت دست جمهوری اسلامی هستید. تا مردم از ترس تجزیه.دست از مبارزه با جمهوری اسلامی بردارند.البته اگر کسی به نام لیدا افشار وجود خارجی داشته باشد.چرا که آموزگاران جمهوری اسلامی یعنی "روسان" بی رحم از این گونه درسها برای جمهوری اسلامی زیاذ دارند.
پاینده باد ایران
جناب آقای بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد
جناب آقای بان کی مون،
دبیر کل سازمان ملل متحد
97 روز قبل در اثر زلزله ای مهیب در آزربایجان ایران (آزربایجان جنوبی)عده بسیاری کشته شدند و قریب به 110 روستا با حاک یکسان شد.تلفات گسترده و تخریب شدید در اثر زلزله ای 6.2 ریشتری حکایت از محرومیت شدید این منطقه دارد.منطقه ای که از لحاط ذخایر معدنی بسیار غنی ایست و 7% درصد مس جهان را در خود جای داده است اما به دلیل سیاستهای تبعیض آلود که بر علیه مناطق قومی در ایران اعمال میشود به شدت عقب مانده و آسیب پذیر شده است.
بی توجهی دولت ایران در کمک رسانی در روزهای اول زلزله احساس عمومی مبنی بر عدم توجه کافی دولت ایران به این فاجعه انسانی را در آزربایجان به وجود آورد.متاسفانه وعده های دولت ایران در بازسازی این منطقه و رساندن کمک های اولیه همچون کانکس و وسایل گرم کننده تا به این روز عملی نشده است و بیم از یک فاجعه انسانی در این منطقه میرود.منطقه ای که کوهستانی و برف گیر است و سرمای هوا در زمستان حتی به 25- درجه نیز میرسد.
از شما به عنوان دبیر کل سازمان ملل میخواهیم سریعا با تشکل هیئتی در حد توان از فاجعه ای احتمالی جلوگیری کنید. پیشاپیش از حسن مساعدت جنابعالی تشکر میکنیم
فعالین شبکه های اجتماعی آزربایجانی در فیس بوک
تبریز
تاریخ 27 آبان 1391
دوش سرد گزارشگر اتحادیه اروپا بر سر اعتصابغذاکنندگان ...
ریا اومن روایجتن، گزارشگر ویژه اتحادیه اروپا در مورد اعتصاب غذای ...پ.ک.ک در زندانهای ترکیه گفت: ” در حکومتهای دموکراتیک جایی برای اعتصاب غذا وجود ندارد.
دوش سرد گزارشگر اتحادیه اروپا بر سر اعتصابغذاکنندگان تروریست
ریا اومن روایجتن، گزارشگر ویژه اتحادیه اروپا در مورد اعتصاب غذای ...پ.ک.ک در زندانهای ترکیه گفت: ” در حکومتهای دموکراتیک جایی برای اعتصاب غذا وجود ندارد. “
به گزارش اؤیرنجی سسی و به نقل از آژانس خبری دوغان (DHA)، ریا اومن روایجتن، گزارشگر ویژه اتحادیه اروپا با انتقاد از اعتصاب غذای تروریستهای پ.ک.ک در زندانهای ترکیه گفت: ” در حکومتهای دموکراتیک جایی برای اعتصاب غذا وجود ندارد. اگر هدفی دارید و وارد دنیای سیاست شدهاید، انسانها را باید قانع بکنید. نه اینکه با اعتصاب غذا آنها را مجبور به انجام کاری بکنید. “
این گزارشگر اتحادیه اروپا که همراه با نمایندگان پارلمان اروپا به آنکارا سفر کرده است در مورد اعتصاب غذاها گفت: ” اعتصاب غذا یک روش غیر قابل قبول در دموکراسی است. قبل از هر چیزی از مسئولان میخواهم تا جلوی مرگ این افراد را بگیرد. اگر امروز به خاطر موضوعی اعتصاب غذایی انجام شود، فردا هم به دلایل دیگری اعتصاب غذا انجام خواهد شد و این یعنی فشار وارد کردن. من این را قبول نمیکنم. “
وی با ابراز ناراحتی از انجام این نوع کارها گفت: ” با اعتصاب غذا فقط میخواهند دقتها را به خود جذب کنند و هدف دیگری نداردند.”
گفتنی است تعدادی از زندانیان محکوم به عضویت در حزب تروریستی پ.ک.ک در زندانهای ترکیه، از چند هفته پیش با چراغ سبز عبدالله اوجالان دست به اعتصاب غذای نامحدود زدهاند و درخواستهای غیر منطقی از حکومت ترکیه دارند.
دوستان... کلمه (( آریا و آریائی )) یک کلمۀ اسطوره ای است که نه زمان تاریخی دارد و نه مکان جغرافیائی, ولی بشر به این کلمۀ نحس آریا و آریائی بیش از 50 میلیون قربانی داده است که یکی از تاریک ترین نقطه تمدن بشری است..قرن 21, قرن اکتشافات هر چه بیشتر کیهانی است ولی متاسفانه بعضی از هم وطنان فقط در گذشته میخواهند زندگی بکنند...
خانم افشار گرامی ، در نوشته های شما کلمات « بنده» و « حقیر» به کار گرفته میشوند، لطفاً به خاطر رعایت « وزین شدن» مطالب سایت - در صورت موافقت- از استعمال آنها چشم پوشی نمایید. انسان حقیر نیست و بنده ی کسی نمیباشد. سایت مخالف بندگی و حقارت انسان است. با احترام.
خانم لیدا افشار گرامی، ایران گلوبال مخالف حکم اعدام است . لطفاً در نوشته های خود که در سایت منتشر میکنید از شعار « مرگ بر...» چشم پوشی نمایید. با احترام.
جناب کرمی گرامی من زیاد متوجه فرمایشاتتان نشدم ولی به هر حال در ایران جزحدود۱٪هموطن ترکمن ترک دیگر نداریم .غیرازآذریها ی ترکزبان ما قشقایی ها را داریم که آنها هم درواقع ایرنیان شرقی(سکاهایی) هستند که در شمال قفقاز میزیسته اند و پیش ازمهاجرت به ایران زبانشان را به علت مارژنیزه شدن حاصل از مهاجرت اقوام ترکنژاد از دست داده اند. خود تورکها هم در واقع کنفدراسیونی بوده اند از اقوام ترکنژاد(آلتایی-مغولی) و آریایی(توخاریان و ایرانیان شرقی یا سکاها ) که ساکن ایالت سین کیانگ یا ترکستان چین بوده ند.فرضا در دوره ای این کنفدراسیون واقع درترکستان چین هون ها نامیده میشدند.شعبه ای ازاین کنفدراسیون را هونهای سفید(سکاها وتوخاریان آریایی) مینامیدند که در واقع هپتالیانی بودند که در شاهنامه تورانیان خوانده شده اند. شعبه دیگر هونهای آلتایی-مغولی به رهبری آتیلا بوده اند که
که به اروپا یورش میبرند ودرهونگری یا مجاستان امروزحکومت کوتاه مدتی را بوجود میاورند. فرموده اید نسبت به بنده مشکوک شده اید هر چند من واقعا علت شک شما رو نمیفهمم٬ پارسها تنها یکی ازاقوام ایرانیند وزبان و فرهنگشان به همان اندازه زبان و فرهنگ دیگر اقوام ایرانی محترم و محق است تا رسمیت داشته باشد. اینکه حا فظ یا سعدی یا نظامی یا هر شخصیت دیگری قرنها پیش زبان فارسی (که شما میفرمایید زبان آنها نبوده) را به زبان خودشان ترجیح داده اند مربوط به خودشان و تاریخشان بوده وارتباطی به حق اقوام ایرانی برای به رسمیت شناخته شدن زبانشان در کشورخودشان(ایران) ندارد. در ضمن ظاهرا شما لهجه را با گویش اشتباه گرفته اید که میفرمایید در آلمان ۳۰۰گویش وجود داشته(گویش به شکلهایی از یک زبان گفته میشود که تفاوتهایی آوایی یا دستوری دارند اما استفاده کنندگان دو گویش متفاوت همچنان میتوانند نسبتاً آسان درک مطلب کنند ).فارسی٬ کردی٬تات -تالشی و گیلکی - مازندرانی در واقع حالتی ما بین گویش وزبان هستند چرا که همانطور که عرض کردم فرضا کردی و فارسی ۸۰٪ اشتراکات لغوی و ساختاری دارند و تا حدودی برای دو طرف قابل فهم هستند.
دوست عزیز آزاد اوروملو من در نوشته خود که بیشتر به تاریخچه فعالین چپ در راستای مسئله ملی بود اشاره کرده ام، نه پیرامون فعالیتم.. اما در مورد سئوال شما بگویم که خیلی از فعالین سرشناس حرکت ملی آذریایجان مرا از نزدیک می شناسند و از فعالیتم نیز خبر دارند و لزومی ندارد که در اینجا فعالیتم را برایتان توضیح دهم. همینکه شما پیرامون فعالیتم (در مورد تبلیغ جنبش 21 آذر و پیشه وری) شما نوشته اید کافیست. چون کسی که تاریخچه 67 سال پیش را نداند، چطور می تواند در مبارزات سیاسی خود از تجارب جنبشهایی که در این مدت بوقوع پیوسته از آنها استفاده کند. همین خاطره نویسی و تبلیغ و تحقیق اسناد حکومت ملی کاری است کارستان. از این لحاظ از شما متشکرم که گوشه ای از فعالیت اینجانب را نوشتید.
کار بری به نام لیدا افشار امروز 2 نوشته در همین سایت درج کردند من از روز اول گفتم این اسم نه خانم هستند و نه حقیقی من هر روز بیشتر به کامنتها و نوشتههای ایشان مشکوک میشوم راستی ایشان چه کسی هستند در وحلهی اول نه به من و نه به هیچ کس دیگری مربوط نیست ایشآن چه کسی هستند اسم ایشآن مستعار است یا نیست زن هستند یا مرد ، یک جمع هستند که برای اهدافی خاص نوشته درج میکنند یا کامنت میگذارند هوادار و نیروی جمهوری اسلامی هستند یا نیستند مدافع راستین حقوق ملت آذربایجان هستند یا دارند به نوعی این حقوق را تخطعه میکنند تمام اینها به خود ایشان مربوط است تا جای کی به حریم دگگران تجاوز نکرده
ولی متأسفانه این ا سم لیدا افشار دارند موزیانه آتش بیار معرکهی اختلافات مرزی بین کرد و ترک را در فصای مجازی انتر نیت به عهده گرفته ایشان با درست کردن اخبار جعلی می خواهد به خود وجههی سیاسی نیز بدهند منجمله در اخرین نوشتهی درج شدهی ایشان کاملأ این مشهود است ایشان اخبار ضد و نقیضی در مورد خود و اینکه یک فعال سیاسی ترک است در داخل پخش میکند که شمارهی تلفنش را گیر آوردند سایتش حک شده و امثالهم ولی ایشان زرنگ بودن و کماکان به فعالیت های خوده برای به اصطلاح مسئلهی آذربایجان ادامه میدهند و جنگ بین کرد و ترک را بر سر مرزهای مورد اختلاف سیقل میدهند و و و این جناب شاید چند نفر از دوستان ترک آذری احساساتی را بتواند فریب دهند ولی شعور سیاسی ملت آدری و نخبگان آن را به هیچ وجه لیدا افشآر این سایت قبلأ نیز سربازان گمنام امام زمان فعال بودند البته در لباس دیگر من نمیگویم شما از همان سربازان امام زمانید در لباس مدافع ترک آذری ولی من مطمئن هستم اگر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای دامن زدن اختلافات بین ترک و کرد در ایران پرژه داشته باشد که دارد کاملأ به شیوای که شما عمل میکنید عمل میکرد
برای اطلاع دوستان که به این سایت سر میزنند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در فیس بوک و سایتهای کردی نیز با اسمها و عکسهای جعلی خانمهای زیبا رو کاملأ فعال است و دست بسیاری از این نام های مستعار با عکس خانمهای زیبا رو برای دوستان کرد کاملأ رو شده و تمام این خانمها نیز ادعا دارند در ایرانند و خیلی به زبان کردی هم مسلطند ولی در اصل همان پروژهی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را پیش میبرند و مستقیمأ از کامپویترهای وزارت اطلاعات انلاین میشوند
نامه آرش صادقی خطاب به دادستان از بند ۲۰۹ زندان اوین
پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۱ آرش صادقی فعال دانشجویی دانشگاه علامه موفق شد برای دومین بار در طول سیصد وششمین روز بازداشتش در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات با خانوادهاش (پدربزرگش) دیدار کند.
یکی از بستگان وی که خواست نامش فاش نشود در این باره به گزارشگر هرانا گفت: "به گفته پدربزرگ آرش، وی از نظر جسمانی به شدت ضعیف و نحیف شده بود. آرش در این ملاقات اعلام کرده بود که بعد از اعلام اعتصاب غذا در حمایت از حسین رونقی به زیر زمین بند ۲۰۹ منتقل شده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است وتا به امروز در همان سلولهای زیر زمین بند ۲۰۹ نگهداری میشده."
گفتنی است، آرش صادقی که در نهم آبانماه ۸۹ و در جریان حمله نیروهای امنیتی به خانه پدریش، مادرش خانم فرحناز درگاهی را به دلیل شوک ناشی از حمله شبانه از دست داد، در ۲۳ آذر ۹۰ پس از ۱۸ ماه از زندان آزاد شد؛ ولی کمتر از یکماه بعد با حمله نیروهای امنیتی به منزل پدربزرگش مجددا دستگیر شده و به بند ۲۰۹ انتقال پیدا نمود.
وی همچنین در پرونده دیگری به چهارسال زندان محکوم شده است که این پرونده هم اکنون در دادگاه تجدید نظر میباشد.
آرش در ملاقات روز پنجشنبه پیامی خطاب به دادستان داده است که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته و متن کامل آن را در ذیل میخوانید:
آقای دادستان قصد دادن پیام به شما را نداشتم ولی متاسفانه در ملاقات با پدربزرگم مسائلی را بیان کردید که لازم دیدم به آنها پاسخ بدهم. میدانم شما در این دستگاه عریض و طویل قضایی_امنیتی کارهای نیستید و تبدیل شدهاید به یک میرزا بنویس ساده.
آقای دادستان گفته بودید دستگاه قضایی به علت مرگ مادر قصد دلجویی از من و خانوادهام را داشته ولی اقدامات بنده این مهلت را از شما گرفته. آقای دولت آبادی نه بنده و نه خانوادهام نیازی به دلجویی شما نداشته ونداریم شما بروید و از خانوادههایی دلجویی کنید که فرزندانشان در دهه شصت اعدام شدند و سهم آنها حتی یک مزار هم برای فرزندانشان نبود. آقای دادستان شما بروید و از خانواده فروهر و پیروز دوانیها و... عزیزانی که در جریان قتلهای زنجیرهای در دهه هفتاد عزیزترین کسانشان را از دست دادند دلجویی کنید. بروید از خانواده عزت ابراهیمنژاد دلجویی کنید. بروید و از خانواده ندا و سهراب و صدها نفری که بعد از کودتای انتخاباتی به خاک و خون کشیدید دلجویی کنید. من نیازی به دلجویی شما ندارم. چیزی این روزها مرا بر آن میدارد تا محکمتر باشم یاد و مظلومیت مادریست که نمیدانم به کدامین گناه امروز زیر خروارها خاک آرمیده.
گفته بودید اگر به اقداماتش ادامه نمیداد شاید حکم اخراج از دانشگاهش توسط اطلاعات تعلیق میشد و شاید در آیندهای دور میتوانست با نامهای برای ادامه تحصیل به دانشگاه برگردد. آقای دادستان امروز مجید دری مهدیه گلرو پیمان عارف سما نورانی بهاره هدایت ضیا نبوی مجید توکلی کاملیا کوثری و... دهها دانشجوی دیگر صرف اینکه اعلام کردند که تحصیل یک حق است یا در زندانند یا از تحصیل محروم شدند. دوست دارم اگر روزی خواستم ادامه تحصیل بدهم در ایرانی آزاد باشم در ایرانی که صرف داشتن اعتقاد و عقیدهای خاص از تحصیل محروم نشوی.
گفته بودید در زندان هم به کارهای خلاف خود ادامه داده و بارها بیانههایی از زندان بیرون میآمد که معمولا اسمش پای اکثر آنها بود. در تحقیقاتی که ما انجام دادیم مشخص شد اکثریت نامهها را یا تنظیم کرده یا با علم به متن آن را امضا کرده. آقای دادستان بنده مسئولیت همه بیانیههایی را که نام بنده پای آنها بوده را میپذیرم. متن همه این بیانیهها عینا اعتقادات بنده بوده و هست. یاد گرفتم همیشه پای هزینه اعتقاداتم بایستم.
آقای دادستان گفته بودید انفرادی بلند مدت آدمش میکند. متاسفم از نامی که شما یدک میکشید "دادستان" از دستگاه اطلاعاتی و قضایی اینچنینی باید هم دادستانی مثل شما و قاضی مرتضوی بیرون بیاید.
امروز بیش از ۱۰ماه از حضور من در بند ۲۰۹ میگذرد که تمام این مدت را در انفرادی بودهام ولی حتی یک لحظه بابت عملکرد و اعتقادم احساس پشیمانی نکرده و نمیکنم.
گفته بودید: بابت حفظ کیان این مملکت هزاران نفر در جنگ هشت ساله کشته شدند تا انقلاب محکم و پایدار به راه خود ادامه دهد حالا شما بابت مرگ یک نفر "مادر" برای بیگانگان خوراک تهیه میکنید. از خانواده روح الامینی یاد بگیرید.
آقای دادستان نمیدانم چه بگویم باز هم فقط میتوانم بگویم برایتان متاسفم. در مورد انقلاب ۵۷ عمر۳۳ ساله و حذف منتقدان صحبت به درازاست که اینجا مجالش نیست.
بنده به شخصه معتقد به حکومتی هستم که در آن نهاد دین از نهاد دولت تفکیک شده باشد و برای نیل به این هدف قائل به دادن هر هزینهای میباشم.
گفته بودید به او بگویید عفو بنویسد. از منظر من عفو یعنی اعتراف به اشتباه و در خواست بخشش کردن. بنده اشتباهی نکردهام که بخواهم از کسی تقاضای عفو و بخشش کنم. شما و دوستان و هم قطاران دیروزتان باید بابت حذف فیزیکی بسیاری از منتقدین در این ۳۳ سال از مردم در خواست عفو کنید. آقای دادستان شما و همفکرانتان باید بابت کشتار مردم بعد از کودتای انتخاباتی تقاضای عفو کنید. کاش از تاریخ درس میگرفتید. آقای دادستان دیکتاتورها شاگردان تنبل درس تاریخند.
سئوال اساسی من (یک ایرانی اپوزیسیون) از این گروه این بود و هست که اصولأ بنیاد گذاران این کنفرانس ها چه کسانی هست، چگونه گرد هم آمدند، روش و میزان انتخاب آنها بر چه اساسی بوده ؟ و از سوی چه ارگان و کشورهایی پشتیبانی میشوند●....
●.... قبل از انقلاب 57 در همین اروپا جلساتی با نمایندگان خمینی صورت گرفت و بدون مشارکت مردم و یا نمایندگان واقعی آنها، بند و بست ها را کردند و قراردادها را نوشتند و بعد مردم را به خیابان آوردند● امروز حقّ مسلم هر ایرانی هست ( بویژه ایرانیان خارج از کشور) که بدانند هویّت و هدف این گروه بروکسل، استکهلم، پراگ چه میباشد ؟● این گروه پیوسته تقاضای درخواست پیشنهاد کرده اند، من نوشتار: " فدرالیسم، اساس تشکیل شورای ملّی ایرانیان" http://www.iranglobal.info/node/10128 ،که در سایت ایران گلوبال انتشار یافت را برای آنها فرستادم و تا کنون هیچ گونه پاسخی دریافت نکردم، این کنفرانس ها اگر بر اساس حضور نمایندگان نسبی تقسیمات جغرافیایی و یک به یک استانهای ایران نباشد، غیر دمکراتیک و بی اعتبار هست. امیدوارم اگر آقای توکلی در پراگ هستند، این مسائل را رسا و گویا مطرح کنند.
جناب آقای..... ARASH .... بله نوشتار های من اعتراضی است به سه گروه: ●1- گروهی از ایرانیان آکادمیک که تاریخ ایران را هدفمند کله پا میکنند . گویند که مرکز اصلی پخش ایرانیان مادی و هخامنشی مثلأ یک ده و روستای " ری" بوده است و زاگرس با اینهمه عظمت را با سحر و جاده در تاریخ پنهان میکنند تا ری برجسته شود به جعل تاریخ می پردازند.......
● 2- گروه اقوام و أتنیکی از جمله تُرک تباران که از قرن 12 آثاری از آنها در جغرافیای ایران بدست می آید و اکنون به آنارشیسم تاریخی و اغتشاش در وحدت ملّی بوجود می آورند، تو گویی سرزمین ایران کُردستان ترکیه هست که یک سوم نزدیک به 20 میلیون جمعیّت کُرد تبار ترکیه را خانه بدوش و بیش از 50 هزار نفر قربانی هنوز در پنهان کردن وجود این مردمان هستند 3- گروهی از تُرک تباران و ایرانیان رانت خواری که بطور کلی ربطی به هخامنشیان و پارسی ها ندارند و از دوران صفویه تا به امروز حکومت مرکزی و در نتیجه چرخ اقتصادی ملّی را در کنترل خود گرفته اند، و تیره های ایرانی را نسبت به تاریخ و سرزمین ایران بیگانه کرده اند و آنها را حاشیه نشین کرده اند. ●●با وجود روش اعتراضی و عکس العمل در مقابل جو حاکم بر مسئلهء قومی، ولی من هرگز پرنسیپ پژوهشی و اصولهای زیر بنایی حقیقت یابی را در نوشتار و روشهای خود فراموش نکرده ام، اصولأ یک روش تحقیقی میتواند انتقادی و اعتراضی شدید هم باشد.●● از این گذشته سیاست ورزی مدرن امروز بر علوم و داده های تحقیقی در زمینه های مختلف صورت میگیرد،●● شما میتوانید نوشتارهای خودتان را در مورد تاریخ آذربایجان انتشار دهید انوقت میتوانیم آنرا به نقد بگیریمو واژهء آذربایجان پارسی باستان هست، ( آذربایجان= آذربد= با نگهدارندهء آتش، آتشکدهء آذرگشسب هست) و سایر مسائل متعدد دیگر●● از اینکه میگویید زبان تالشی و تاتی، و کردی و گیلکی و مازندرانی باید رسمی شود، مرا دچار شک و تردید کرد، که نکند شما هم از آن در حقیقت ایرانی نیستید و هدف دیگری را دنبال میکیند، طبیعی است که هر یک از گویشهای ایرانی ارزشمند هست، ولی توجه فرمایید در قرن 16 در همین آلمان 300 گویش زبان آلمانی وجود داشته و در تقسیم کلی امروز حداقل در 16 ایالت با 16 گویش هستند امّا زبان رسمی آنها آلمانی هست. اگر قرار بر این باشد زبان سعدی و حافظ هم فارسی نبود بلکه لارستانی است که تقریبأ با گویش بختیاری یکسان هست. این زبان فارسی امروز هست که با زبانها و یا گویشهای ایرانی: کُردی، گیلکی، مازندرانی، تالشی، تاتی، و سایر لهجه ها و گویشهای غرب، جنوب غربی، جنوب و شرق ایران یکسانی دارد،این زبان فارسی که از زبان عربی تأثیر گرفته است و نه گویشهای ایرانی. ●● مردمان ایرانی تبار ساکن آذربایجان، از کُرد، تالشی و تاتی و آذری هایی که خود را ایرانی میدانند و سایر تیره های دیگر باید خود را سازماندهی کنند، اگر تعداد تُرک تباران در اقلیّت هستند پس کجا هستند این اکثریّت ایرانی تبار. ●● من در آلمان تقریبأ با افراد سرشناس تُرک آذری از نزدیک و دور آشنا شده ام، متأسفانه باید عرض کنم به هیچکدام آز آنها در عمل اعتمادی ندارم، خوش نام ترین و معتدلترین آنها مهندس حسن شریعتمداری است، که اگر منافع تُرک تباری باشد از ایران و ایرانیان خواهند گذشت، گذشتگان آنها هم چنین کاری کردند. ●● وظیفهءِ روشنفکر پرده برداری از حقیقت هاست. امری که هنوز جامعهءِ ایران قرنی دیگر با آن فاصله دارد. جامعهء شرقی ظرفیّت پذیرش حقیقت ها را ندارد، چرا که در اساس بر جعل تاریخ و افسانه سازی متافیزیک استوار هست، تاریخ و سرزمین ایران و ایرانیان قبل از اسلام قربانی تاریخ نگاری شرقی و مردمان مهاجم به این سرزمین هستند.
اتفاقا آقا يا خانوم نوروز؟اين مطالبي كه برات درج كردم از همين منبع معتبر جنابعالي يعني ويكيپدياست . http://fa.wikipedia.org/wiki/آق%E2%80%8Cقویونلو
ميتوني بري و نگاه بكني يعني حضور حد اقل ٧٠٠ ساله تركها و تشكيل امپراطوري تركها در اين منطقه تا حدي غير قابل إنكاره كه حتي نويسندگان بعضا شوونيست اونهم اونرو انكار نكرده اند،اگر شما با تعصب خشك و خاليتون اين حقايق تاريخي را انكار ميكنيد مشكلي نيست خوانندگان محترم ميتونن تحقيق بكنند.مردم نون رو با دهنشون ميخورن!! اين تخيلات شمارو به نابودي ميكشونه
آقای کنعانی می شود به صورت واضح بفرمایید که در طول بیست سال گذشته چپ هایی مثل شما در راه مسئله ملی در آذربایجان چه اقداماتی انجام داده اند؟
به جز جسباندن خودتان به دوران حکومت ملی و شخص سیدجعفر پیشه وری و تعریف خاطرات از آن دوره چه کاری انجام می دهید؟ کدام سازمان سیاسی را برای فعالیت در آذربایجان تاسیس نموده اید؟ کدام نشریه را در آذربایجان منتشر می کنید؟ کدام کانال تلویزیونی، رادیویی یا حتی سایت اینترنتی درست و حسابی را برای ارتباط با مردم آذربایجان تاسیس کرده اید؟ چه اقداماتی را در راستای رساندن صدای مظلومیت زندانیان حرکت ملی آذربایجان جنوبی ( علی الخصوص سعید متین پور) به جهانینان انجام می دهید؟
دوست گرامی، آراز تورک آی تبریزلی، فشرده نوشتار آقای کنعانی این است که ایشان درباره سخنان گروهی از ناسیونالیست های آذربایجانی که می گویند: چپ گراهای آذربایجانی پان آریا هستند پاسخ می دهند که: نه، چپ گراهای آذربایجانی پان آریا نیستند و در اندیشه برابری حقوقی همه ایرانیان هستند. پس همچنان که می بینید نوشتار آقای کنعانی بر ضد ناسیونالیست های آذربایجانی نوشته شده است اما آنچه که مایه شگفتی است این است که شما هم خود را ناسیونالیست می نامید و هم درباره نوشتار کسی که بر ضد ناسیونالیست ها سخن می گوید می نویسید: (مقاله بسیار وزین! ) نوشتار آقای کنعانی از این لینک برگرفته شده است که سایت چپ گراهای آذربایجانی است که به اندازه نوک سوزن به ناسیونالیسم و دیدگاه های ناسیونالیستی باورمند نیستند! http://www.azer-online.com/azer/?p=17391
اینقدر خلیج فارسم خلیج فارسم نکنید . قبل از اینکه شما ها برای اولین بار چشماتون به خلیج عربی بیفته اجداد ما پنج هزار سال انجا زندگی کردند و تمدن باشکوهی بنیان نهادند که آثار تخت جمشید و نقش رستم و پاسارگاد جز یک کپی برداری ضعیفی از آن نیست. شما با اشغال و براندازی عیلامیها به خلیج عربی رسیدید و ان زمان فکر میکردید که این دریاست و بعدها فهمیدید که نه آقا این خلیجه و دریا نیست و تازه دو ساله به فکر این افتادید که معادل خلیج را در فرهنگستانتان بسازید و شاهکارتان لفظ خنده دار و مسخره "شاخاب" بود یعنی چیزی تو همون مایه های سیخونکی و دیگر خزعبلات نبش قبری است. و نشان حقانیت ما اسم اولیه خلیج عربی یعنی "ناهرماراتو" یا "نهرالمر" به عربی امروزی یعنی رودخانه تلخ است. زنده باد خلیج همیشه عربی=عاش الخلیج العربی الخالد.
آقا من بعنوان یک کاربر معمولی علاقه ای به خواندن نظرات و درگیری های مساله ملی ندارم و فکر میکنم مانند من زیاد باشند. حق ما توسط این چند نفری که سر مساله ملی با هم مشکل دارند خورده میشه . همه بخش نظرات و دیدگاه ها را اینها اشغال کرده اند. و گاه باید صفحه ها را نگاه کرد و نظرات را دید تا ببینی که مثلا در مورد موضوع دیگری هم نظر هست یا خیر. پیشنهاد میکنم یک صفحه بخش نظرات در مورد مسائل ملی درست کنید اینها جنگ و دعوای شان را ببرند آنجا. یا این صفحه مال آنها برای سایر نظرات یک صفحه درست کنید که اینها نگویند که حقی از آنها ضایع میشه.
جناب کرمی البته نوشته های شما به وضوح نشان میدهد که در زمینه تاریخ ایران مطالعاتی داشته اید ولی در عین حال نوعی عصبیت و گاها به جاده خاکی زدن هم در آنها نمایان است. چنانچه به وضوح مشخص است که نوشته های شما بیش از اینکه جوهر حقیقت یابی داشته باشند حاصل نوعی عکس العمل و واکنش به جهل و بی اخلاقی حاکم براین جریانات ملت و ملیت ساز است. فرضا یک محقق یا روشنفکر واقعی که بدنبال کشف و ارائه حقیقت است نمیتوان بگوید چون مقاومتی از سوی آذری های ایرانی صورت نمیگیرد پس میشود آنها را که چند قرنی است ترکزبان شده ا اند را ترک نامید. بنده هم که هر دو جد پدری و مادریم آذری بوده اند خود را پارسی نمیدانم واعتقاد دارم زبان اجدادیم که زبان تات-طالشی است را میبایست دوباره ازطریق مدارس و همینطور مدیای آذربایجان گسترش داد.(متاسفانه این زبان که درمناطق محدودی چون هرزن آباد آذربایجان یا مناطقی از استان اردبیل
اردبیل هنوز باقی است در حال حاضر درلیست زبانهای در حال انقراض یونسکوست).
با توجه به حقیقت تاریخی جامعه ایرانی من معتقدم که ایران میبایست دارای چهار زبان رسمی فارسی٬ تات - طالشی٬ گیلکی-مازندرانی و کردی باشد.(نمونه مشابه کشور سویس با چهارزبان رسمی است) و هیچکدام از این زبانها نمیبایستی ارجحیتی بر ۳ زبان دیگر داشته باشد.(بلوچی به این دلیل که اکثریت مطلق بلوچها(۹۰٪) امروزه جزئی ازایرانیان نبوده شهروند پاکستان یا کشورهایی دیگر هستند میتواند زبان رسمی استان بلوچستان باشد).
عربها و ترکمنهای ایرانی هم که به ترتیب ۲ و ۱ درصد از جمعیت ایران هستند هم البته حق تحصیل وهمه گونه آزدی در رابطه با زبانشان را میبایست دارا باشند. همانطور که فرضا عربهای فرانسوی هم که حدود ۶٪ از جمعت فرانسه را تشکیل میدهند هم این حقوق و آزادیها را داراهستند. در نتیجه همانند کشوررسویس هر ۴ زبان رسمی میبایست در تمام مدارس کشور تدریس شود ودر مدیای سراسری نیز بکا برده شود. البته از آنجا که زبان کردی و فارسی ۸۰ درصد و گیلکی- مازندرانی و تات - طالشی هم در همین حدود با زبان فارسی پیوستگی دارند
( Notes on the Lexicostatistical Comparison of the Main Indo-European Language Groups .
Retrived from http://indo-european migrations scienceontheweb.net/lexicostatistical
_comparison_of_indo_european_languages.html)
یادگیری این گویشها برای اقوام ایرانی قطعا بسیار ساده تراز یادگیری زبان فرانسه برای یک آلمانی زبان سویسی است. در طی یک دوره شاید ۱۰ساله ودر امتداد آموزش زبانهای رسمی درسراسر کشورمیشود خودگردانیهای محلی یا منطقه ای را هم البته به تدریج پیاده نمود. در آخر چون شما خیلی نگران این باند علیف در کشور آذربایجان هستید کافیست که بدانید متاسفانه آذربایجان حداکثرتا حدود ۱۵سال دیگرخود واد کننده نفت خواهند بود و این گنده کاریهای باند علیف هم بزودی با خوردن کفگیرشون به ته دیگ و ته کشیدن منبع اصلی در آمدشون به انتها خواهد رسید و اونوقت شاید این آذریهای شمالی خواهند بود که در پی پیوستن به ایران آزاد بر بیایند (از حدود ۳ سال پیش,آذربایجان حدود ۷میلیارد ذخیره منابع نفتی داشته که روزی حدود ۱میلیون بشکه استخراج کرده ودو سومش را هم صادر).
""" چونکه چپ آزربایجانی قادر به تعریف مفهوم جایگاه ژئوپلیتیک آزربایجان نشده، یا به دلائلی نخواسته آن را تبیین یا مطرح کند، به "" پان ایرانیست خجالتی "" شهرفت یافته. """ ی................... چپ به جامعه آزربایجانی و ایرانی جا انداختن ترم "" ترقی "" میان قشر شبه روشنفکر بود. در حالیکه ترقی هیچ ربطی به چپ ندارد و یکی از مفاهیم فلسفه روشنگری است.این باعث شد جامعه آزربایجانی تلقی درستی از مفهوم"" ترقی و پیشرفت "" را کسب نکند.سپس چپ آزربایجانی و ایرانی اد ئولوژی خود را جایگزین "" تفکر "" ساخت، و با این اید ئولوژی که جامه "" مقدس "" به تن کرده بود راه هر گونه "" نگاه انتقادی به سنت "" را بست.اینک چپ تبدیل به آخوندی شده بود که "" حق به جانب "" به هر مخالفی حکم ارتداد میداد. آخوند پرخاشگر رقیب جدیدی پیدا کرده بود.
آقای تبریزی
مقاله چپ مسله ملی نوشته: یدالله کنعانی که از قدیمی ترین اعضا در تبعید مارکسیستی چپ هستند چنین نظراتی را که از حزب توده و نیروهای روشنفکر برگرفته شده را نوشته.بدقت نوشته . راستی آیا نظر شما در باب همین مقاله بسیار وزین چیست ؟!
آیا مسله چپ و مسله ملی را در این مقاله تایید می کنید یا این دوستان مسن چپ با سالهای سال مبارزه در صف مارکسیسم را هم قبول ندارید...؟؟؟!!! http://www.iranglobal.info/node/12243
جناب بهنام من قبلا هم گفتم خدمتتون که ،تمام آمارهای که آمریکایی ها منتشر میکنند ،توسط شخصی به نام مهرداد ایزدی http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF_%D8%A…
در دانشگاه کلمبیا تهیه میشود ، http://gulf2000.columbia.edu/maps.shtml
و چون آمار دیگه ای نیست ،به ناچار توسط آمریکایی ها پذیرفته شده است ، که متاسفانه ایشان کلا جعل نقشه میکنند حتی در نقشه های تاریخی هم دست برده اند و کشوری متعلق به کردها بین ایران صفوی و عثمانی از خود ساخته اند .
آقای آرش منهم گاهگاهی در این باره مطالعه میکنم. اگر به مطالبی که مینویسید رفرانس ننویسید, هیچ ارزشی نخواهد داشت , مثل نوشته های آقای کرمی که حتی یک پاراگرفش هم ارزش وقت صرف کردن و خواندنش راندارد. پار سوا که در پائین دریاچه اورمی اسم برده اید هیچ ربطی به پارسها ندارد. کلمه پارس فقط در کتابهای مالیاتی آسوریها آمده است. کلمه پارس در زبا ن آشوری یعنی حاشیه و کنار چون پارسیان در محدوده قلمرو آشوریها اطراف یزد و کرمان فعلی در حاشیه جا گرفته بوده اند. در کتابهای فرهننگ و تمدنهای قدیم به اسم پارسیان فقط 500 سال قبل از میلاد بر میخوریم. قبل از آن هیچ نامی از پارس وجود ندارد . اگر شما قبل از آن نام و نشانی از پارسیا یک جا پیدا کردید ,بفرمائید بنویسید.
پارسها قبل ازاین تاریخ در کجا بوده اند و چطور به ایران آمده اند , فقط فرضیه است. در نواحی آزربایجان هیچ موقع اثری از فارس نبوده است. ولی هیتها, لولولیها. هوری ها, سوبارها. اوراتورها التصاقی زبان( پرو تو ترک) بوده اند. در مودر مادها هم هیچ سند علمی وجود ندارد.
باشه ولی اسمش دریای "عیلام "چون اولش ما اونجا بودیموساحال عیلام از همه بیشتره ازآبادان تا هرمز وشما تو سیبری بودید عربام کنار دریای سرخ بودن دیر اومدی زودم میخوای بری برو ته صف تاواریش فکرکنم درستش اینه اسم دریای سیاه رو دریای فارس بذاری زورت به روسا نمیرسه مثل قدیم که از دستشون فرار کردی حالابرای ما کری میخونی همیشه احترام صاحبخونه رو نگه دار کی میخوای دست از کوچرویی وخشونت برداری اینجاکه سبری نیست خاورمیانه است باید متمدن باشی
یک مطلب را بدون دستکاری درمورد مهاجرتهای شیعیان از عثمانی به ایران درینجا درج میکنم نویسنده مسلمان بوده وبینام فهرست منابعش هم در پایین است خوانندگان سایت خودشان استفاده کنند من مطلب را کوتاه یا دستکاری نکردم مطالب دیگر هم بعدا میفرستم./////////مناسبات اجتماعی ایران و عثمانی در دوره صفویه//////
و ملت مسلمان و همسایة ایران و عثمانی در طول تاریخ، روابط خوبی با یکدیگر
داشتهاند، اگرچه در تاریخ این روابط طولانی، گاهی تنشهای نظامی و سیاسی
دیده میشد، این تنشها چنان جدی و عمیق نبود که بتواند دوستی دو ملت را از بین
ببرد.
هدف این پژوهش، بررسی زمینههای این روابط خوب است. بیگمان علاقههای دیرین مذهبی،
سیاسی، علمی، فرهنگی و عرفانی بین دو ملت، نقش بهسزایی در این مسئله داشته است.
قرار گرفتن عتبات عالیات در خاک عثمانی، عبور کاروانهای تجارتی و زیارتی، بهویژه
زائران بیتاللهالحرام از قلمرو عثمانی و مهاجرت گروههای مختلف دو کشور به سرزمین
همسایه نیز سبب استحکام این روابط شده است.
البته، گاهی این روابط بهویژه از سوی عثمانی تیره میشد. با همة احترامی که
ایرانیان برای عثمانیها قائل بودند، حاکمان عثمانی اغلب به زائران و بازرگانان
ایرانی بیاحترامی و سختگیری میکردند، یا حق عبور بیشتری میگرفتند. پادشاهان
ایران، در اکثر معاهدههای خود با عثمانی، بر امنیت راهها و تأمین جانی بازرگانان
و زائران ایرانی در خاک عثمانی تأکید میکردند که غالباً بینتیجه بود.
در سالهای اول سدة دهم هجری/ هفدهم میلادی، دو تغییر و دگرگونی مهم روی داد که پس
از مدتی، بر رشد و تکامل دولت و جامعة عثمانی اثر گستردهای گذاشت. یکی از این
تغییرات، به قدرت رسیدن دولت شیعی مذهب صفوی در ایران و دیگری، پیروزی دولت عثمانی
در کشورهای غربی بود. حتی زمانی که امپراتوری عثمانی به اوج عظمت رسید و از نظر
سیاسی استقلال یافت، همچنان به صورت شعبهای از فرهنگ ترک و ایرانی باقی ماند که
مرکز اصلی آن در ایران و آسیای مرکزی مستقر بود.
ارتباط اجتماعی دو ملت ایران و عثمانی از اعتبار و اهمیت ویژهای برخوردار بود،
زیرا وابستگی دیرین مذهبی، ادبی، عرفانی و اجتماعی، نقش بهسزایی در پیوندهای دو
کشور همسایه و مسلمان داشت. گاهی این روابط، سست و کمرنگ میشد، ولی هرگز قطع
نمیشد. حتی میتوان گفت که در اوج بحرانهای نظامی و سیاسی دولتها، روابط فرهنگی
و اجتماعی بین دو ملت وجود داشت.
در اکثر معاهدههای بین دو کشور، امنیت راهها و فراهم شدن امکانات برای رفتوآمد
مردم در نظر گرفته میشد. در صلحنامة شاه تهماسب اول با سلطان عثمانی، مقرر شد که
دو دولت روابط سیاسی دائمی داشته باشند و برای زائران ایرانی در قلمرو عثمانی
تسهیلاتی ایجاد شود (لاکهارت، 1380: 25).
یکی از عوامل مهم ایجاد روابط اجتماعی و فرهنگی بین ایران و عثمانی، مهاجرت
گروههایی از مردم دو کشور به قلمرو یکدیگر بود. عثمانیان در ادارة کشورشان از هر
نظر به مهاجران ایرانی متکی بودند. لوئیس در این باره مینویسد:
... در امور دولتی و ادارات، در فقه و کلام، در ادبیات و هنر، سلجوقیها و پس از آن
عثمانیها، شاگردان مکتب شرق باقی ماندند و همچنان به مهاجرانی که برای اداره و
چرخاندن دستگاه دولتی آنان از شرق میآمدند، اتکای فراوان داشتند... (1365: 42).
برخی پژوهشگران ثروت سرشار شاهان عثمانی را دلیل مهاجرت گروههای اجتماعی و
دانشمندان و ادیبان به آن کشور میدانند. برخی نیز، دین مبین اسلام را عامل مهم
پیوند فرهنگی و اجتماعی ملت ایران و عثمانی میدانند:
با آنکه روابط فرهنگی و اجتماعی این دو ملت، ریشه در قرون دور و دراز دارد ولی
خاستگاه اصلی آن، یک چیز بوده است و آن اعتقاد مشترک هر دو ملت به آیین مقدس اسلام
است که تأثیر پر دامنة آن در عرف و آداب اجتماعی و سنتی هر دو جامعه کاملاً روشن
است (طرزمی، 1374: 4ـ1).
در اینجا دلایل مهاجرتهای قومی و گروهی دو ملت بررسی میشود.
دلایل مهاجرتهای قومی و گروهی
رفت وآمد و مهاجرت ایرانیان به آسیای صغیر در طول تاریخ، بارها گروههایی از مردم
ایران، بهدلیل هجوم بیگانه و یا بیدادگریهای خودی به سرزمینهای دیگر پناه
بردهاند. هنگام حملة اعراب شماری از ایرانیان به هند رفتند، پیش از آن هم در دورة
ساسانیان، گروههایی بهدلیل سختگیری موبدان زرتشتی به مانویان و مزدکیان و بعدها
در کشتار خرمدینان و فرقههای دیگر بهدست عباسیان، به آسیای صغیر پناه بردند
(پطروشفسکی، 1354: 45). بهویژه اینکه آسیای صغیر نزدیک بود و در آن روزگار، شرق
آنجا؛ یعنی نواحی نزدیک ایران، با همة سرسبزی، کمجمعیت بود و برای استقرار مهاجران
ایرانی بسیار مناسب بود. همچنین باوجود رشته کوههای بلند، مرزبندی مشخصی وجود
نداشت تا مانع رفت و آمد باشد و این نواحی از همان روزگار ساسانیان و جنگهای ایران
و روم، خارج از دیار روم شمرده میشد و ساکنان آن ارمنیها و کردها و گروههایی از
دیگر ایرانیان بودند.
پس از اینکه آلبارسلان در فتح ملاذگرد (463ق/1071م) دیوار روم مسیحی را فرو ریخت،
مهاجران ایرانی از سپاهی و دیوانی و بازرگان همراه سلجوقیان به آسیای صغیر رفتند
(اوزون چارشیلی، ج 1، 1370: 3).
در کنار نامهای باستانی استانبول، آناتولی و پرگام که از زبانهای اقوام کهن، چون
هیتیها و یونانیها باقی مانده بود، نامهای فارسی چون نیکده، آببند، آبگرم،
بندماهی و چشمه نیز دیده میشد (ریاحی، 1369: 10). بیشتر وزیران و رجال دیوانی هم
ایرانی بودند از قبیل وزیر، حاجب، منشی، مستوفی، قاضی، واعظ و مدرس که هر کدام به
یکی از شهرهای ایران منسوب بودند؛ همچون اصفهانی، تبریزی، خراسانی، رازی، قزوینی،
همدانی، نخجوانی، خوئی و مرندی....
نام معماران هنرمند ایرانی هم بر بسیاری از آثار کهن آن دیار میدرخشد. خلاقیت
هنرمندان ایرانی در آن دیار تا اوایل عصر عثمانی که بورسا پایتخت بود، ادامه داشت.
در زیباترین مسجد آن شهر به نام مسجد سبز (یشیل جامع) بر روی کاشیها نوشته شده
است: عمل استادان تبریزی . در بالای محراب مسجدی دیگر نوشته شده است: عمل استاد
محمد اصفهانی (همان: 12).
از گروههای مهم و معروفی که به آن مناطق مهاجرت کردند و افکار و آداب و رسوم
ایرانی را با خود بردند، جوانمردان و قلندران بودند. راه و رسم جوانمردان یا فتیان
یا اهل فتوت یا عیاران که در آسیای صغیر اخیها نامیده شدهاند، گویا ریشة کهن
ایرانی دارد. بعدها اصول جوانمردی با تصوف درهم آمیخت و در کتابهای صوفیان
فصلهایی به اصول فتوت و حکایتهای مربوط به آن اختصاص داده شد.
در روم قلندران را جولقی مینامیدند. منشأ طریقت این گروه هنوز قطعی معلوم نشده
است، اما محققان آن را طریقی ایرانی شمردهاند. حتی لباس مخصوص آنها را جامة
ایرانیان و مغان مینامیدند (خطیب شیرازی، 1962: 15). گویا جولقیها از خراسان یا
از آن سوی جیحون به روم رفتهاند.
مهاجرت خانوادههای با فرهنگ و با فضل و دانش از ایران به آسیای صغیر، در روابط
فرهنگی و اجتماعی دو ملت نقش بهسزایی داشت. مؤلف کتاب بزم و رزم مینویسد:
از عوامل مهم انتشار و گسترش زبان و فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر، یکی مهاجرت
خاندانهای با فضل و دانش ایرانی مانند بهاءالدین سلطان العلماء پدر مولانا،
نجمالدین رازی دایه ، اوحدالدین کرمانی، فخرالدین عراقی، سراجالدین ارموی،
سیفالدین فرغانی، ناصرالدین ابن بیبی و... به این منطقه است. محیط امن و
دانشپرور بلاد روم در قرن هفتم و امکانات نشأت خلاقیت فرهنگی، عرفا و ادبای جهان
اسلام را به این سامان کشانده بود آثار فارسی این بزرگان علم و ادب، مخصوصاً تصنیف
کتاب مستطاب مثنوی معنوی و پیدایش طریقت مولویه عموم مردم این منطقه را به زبان و
فرهنگ پارسی مایل نمود... (1928: 102ـ101).
مهاجرت از دورة ایلخانان به بعد
در دورة ایلخانان به دلیل وجود هرج و مرج و ناامنی در ایران، مردم از طبقات مختلف
به آسیای صغیر مهاجرت کردند، زیرا در این دوره با ویرانگریهای مغول، ایران دیگر
جای ماندن و زیستن نبود. پیوستن آسیای صغیر به امپراتوری ایلخانان و بودن گروههایی
از ایرانیان در شهرهای آن دیار سبب شد که ایرانی در آنجا احساس غربت نکند و میل
مهاجرت به روم فزونی یابد. در میان مهاجران دستههایی از صوفیان بودند که سیر و سفر
سنت آنها بود.
با به پایان رسیدن دولت سلجوقی در اوایل سدة هفتم هجری نقل و انتقال تودههای مختلف
از مناطق مرکز آناتولی به مناطق دوردست مرزی آغاز شد. کسانی که به مناطق مرزی
میرفتند، فقط پیروان طریقت باطنی نبودند، کارگزاران سلجوقی که با بیاعتنایی
مغولان روبهرو شده بودند، روستائیانی که تاب تحمل پرداخت مالیات مغول را نداشتند،
کوچنشینانی که نگران غارت و چپاول گلههایشان بودند و غازیان،
شیوخ و درویشهایی که روی مردم نفوذ فراوان داشتند نیز از مهاجران بودند (دورسون،
1381: 187). در عالمآرای عباسی آمده است:
... در ایران، بسیاری از اهل علم و اطلاع، فقها و روحانیان ناچار به مهاجرت شدند و
به عثمانی یا هند رفتند و این مهاجرت حتی تا زمان شاه عباس نیز ادامه داشت. در
مقابل، جمع کثیری از ترکان سلحشور و رؤسای قبائل عثمانی که در آنجا مورد بغض قرار
گرفته بودند، به ایران مهاجرت کردند و البته جمعی از روحانیان شیعی عثمانی نیز جزء
این طبقه بودند، زیرا سلاطین عثمانی نیز دست به قتل عام شیعیان زدند و به روایتی
بیش از 40 هزار نفر شیعی مذهب در عثمانی به قتل رسیدند و شیعیان و روافض در حکم
ملاحده شدند و صوفیه گمراه خوانده شدند... (روملو، 1350: 145).
سلطان سلیم مصمم شد تا خطر نفوذ شیعیان را از میان ببرد، به همین جهت از
شیخالاسلام فتوایی دربارة ضرورت جنگ با شیعیان گرفت و به استناد همین فتوا، شمار
بسیاری از شیعیان آناتولی را به قتل رسانید.
سلطان سلیم پس از پیروزی در جنگ چالدران (20 رجب 920)، گروهی از شاعران و نویسندگان
و هنرمندان ایرانی را به استانبول فرستاد. عبدالله شروانی از کسانی بود که پس از
روی کار آمدن صفویه به عثمانی رفت. او در شهر ماردین اقامت کرد و طبق نوشتة خودش دو
رساله در این شهر نوشت، رسالة عدلیه و رسالة الاحکام الدینیه فی تکفیر قزلباش که در
هر دو رساله تهمتهای فراوان به قزلباش، بهویژه شاهان صفویه زده و جهاد با آنها را
بر همة مسلمانان واجب دانسته است (1376: 722).
مؤلف تاریخ عثمانی در مورد مهاجرت خطاطان و خوشنویسان ایرانی به عثمانی چنین
مینویسد:
... علاوه بر مکتب شیخ حمدالله [وی روش خاصی در خط ثلث و نسخ ابداع کرده بود]، مکتب
دیگری توسط خطاطانی که به شیوه تعلیق مینوشتند و از آذربایجان ایران به استانبول
آمده بودند، به وجود آمد. عبدالوحید مشهدی، از شاگردان سلطانعلی جزو این خطاطان بود
که از حمایت سلطان سلیمان قانونی برخوردار بود و در استانبول ماندگار گردید.
همچنین میر سیدحسین خوئی که غیرمستقیم منتسب به مکتب سلطانعلی بود و حاجی محمد
تبریزی و ملاعلی سلطان از شاگردان عبدالرحیم انیسی خوارزمی که در تعلیقها دارای
شیوه خاصی بود، با برخورداری از حمایت سلطان سلیمان قانونی، به تعمیم خط تعلیق
پرداختند. ادریس بتلیسی در نگارش خط دیوانی از استادان ارزشمند بود. شهنامه سلطان
سلیمان قانونی به خط میر سید حسین خوئی است (اوزون چارشیلی، ج 1، 1370: 719).
اثرپذیری عثمانی از صفویه
مهاجرت ترکان آناتولی به ایران در این بخش، دربارة مهاجرت ترکان آناتولی به ایران و
دلایل آن بحث میشود. تشکیل دولت صفوی یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام بود. نتیجة مهم
این حادثه بهوجود آمدن مرکزیت جدید در عالم اسلامی بود که در سرزمین ایران و با
نام مذهب تشیع ایجاد شد. نکتة اصلی و مهم این موضوع، آمدن شیعیان از آناتولی به
ایران بود.
سیاست خشن و هجوم دولت عثمانی به جمعیتهای علوی، سیاست درستی نبود، زیرا ادامة این
روش میتوانست بسیاری از بخشهای آناتولی را از نظر اقتصادی و نظامی دچار رکود کند،
از سویی، بسیاری از شیعیان در استخدام ارتش عثمانی بودند، بهگونهای که شکلگیری
بعضی از شورشهای سدة شانزدهم میلادی عثمانی بهدلیل بیعدالتی حاکم بر جامعه بود
که اهل سنت را نیز در کنار شیعیان به ایجاد شورش و مهاجرت به ایران وادار کرد.
همچنین دولت عثمانی، ترکان قزلباش را به علت فعالیتهای سیاسی مجازات میکرد، به
همین دلیل:
ایران محل فرار کسانی بود که از دست سلاطین عثمانی میگریختند. شیعیان در آخرین سال
سلطنت بایزید دوم شوریدند که سلطان سلیم آنان را سرکوب کرد و سیاست سختگیرانهای
را بر ضد شیعیان ساکن در عثمانی آغاز و آنان را در مناطق اروپایی پراکنده کرد (احمد
یاقی، 1379: 28).
یکی از مهمترین عوامل وابستگی ترکان آناتولی به طریقت صفوی، شیخ جنید بود. شیخ
جنید برای تصاحب مقام شیخی با عموی خود، شیخ جعفر، به مجادله برخاست ولی شکست خورد
و مجبور شد که اردبیل را ترک کند و مانند بسیاری از ایرانیان به آناتولی برود. شیخ
جنید در آناتولی زمینه را برای تبلیغ مذهب تشیع مناسب یافت. او هنگام گردش در میان
چادرنشینان و دهقانان با بسیاری از افراد شیعه و یا متمایل به مذهب تشیع روبهرو
شد. سخنوری و شایستگی شیخ باعث شد که در میان دهقانان و چادرنشینان آناتولی مریدان
بسیاری بیابد. حتی موفق شد از مریدان خود سپاه مسلح پنج تا ده هزار نفری تشکیل دهد.
شیخ به اتفاق این مریدان مسلح به حضور اوزون حسن، حاکم آققویونلو، رفت. اوزون حسن
نیز از شیخ صفوی به خوبی استقبال کرد و حتی خواهر خود خدیجه بیگم را به ازدواج او
درآورد. شیخ پس از مدتی ماندن در آناتولی به اتفاق مریدان به اردبیل بازگشت. بعد از
شیخ جنید، حیدر مقام شیخی اردبیل را به راحتی بهدست آورد. او نیز سالهای اول عمر
خود را برای گسترش تشکیلات در آناتولی سپری کرد.
برخی از مریدان با استعداد شیخ حیدر در آناتولی، پس از گذراندن دورههای خصوصی و
تکمیلی اطلاعات، با عنوان خلیفه برای تبلیغ به سرزمینهای دیگر فرستاده میشدند.
وظیفة خلفا تبلیغ طریقت صفوی و جمعآوری مال برای شیوخ بود. شیخ حیدر با تبلیغات
مداوم و پیگیر، بر شمار مریدان خود در آناتولی افزود. این مریدان با هدیههای بسیار
برای زیارت شیوخ خود در اردبیل رهسپار آن شهر میشدند. تا حدی که در شهر اردبیل،
محلة مخصوصی به نام آناتولیها ایجاد شد. در حقیقت یکی از علتهای گسترش بیش از حد
طریقت صفوی در آناتولی، بیتوجهی و سستی بایزید در ادارة مملکت و رواج بیعدالتی در
عثمانی بود. کشته شدن شیخ حیدر در میدان نبرد نه تنها عقیدة مریدان را متزلزل نکرد،
بلکه روح مبارزهطلبی آنها را تشدید کرد و بدین سبب از اسماعیل و ابراهیم در جای
امنی محافظت میکردند. در این تاریخ (884 ق/1481م) اسماعیل در شهر اردبیل و در محلة
آناتولیها مخفی شده بود. بعدها مریدانش او را به گیلان فراری دادند. در این مدت
نیز مریدانش او را فراموش نکردند و از آناتولی، قراچهداغ، اهر و... با هدیه و نذر
به زیارت مرشد خود میآمدند (روملو، 1357: 14، 10، 5).
در میان فرزندان آققویونلو نزاع خونین برای تصاحب سلطنت آغاز شد. هنوز این
کشمکشها ادامه داشت که اسماعیل از گیلان خارج شد (محرم 905) در این زمان او دوازده
ساله بود. خارج شدن اسماعیل از گیلان، با موقعیت سیاسی زمان متناسب بود. اسماعیل از
منطقة دیلم به طارم رفت. بنا به روایتی حدود هزار و پانصد نفر از اهالی آناتولی و
شاملوها به دور او جمع شدند (همان: 26).
در بهار سال 905ق/ 1500م، اسماعیل پس از زیارت [خانقاه] اردبیل به اطراف گوگچه گول
رفت. او هنگام اقامت در قشلاق، قاصدانی را برای احضار مریدان ساکن در آناتولی
فرستاد (سومر، 1371: 26). در این زمان شمار بسیاری از مریدان اسماعیل در کنار او
بودند، ولی شیخ صفوی از ترس گرفتار شدن در دام حسین بیگ، به اتفاق مریدان خود شبانه
از آن محل گریخت و به نواحی چخور سعد [ایروان] رفت. در چخور سعد نه گروه (دوقوز
اولام) به او ملحق شدند. اسماعیل در ادامة راه خود و عبور از قاغزمان، ارزروم و
ترجان، در ناحیة ساروقیه اقامت کرد (905ق/ 1500م). او پس از دو ماه از آنجا به
ارزنجان رفت؛ بر اساس منابع عثمانی، اردبیل اوغلی (شیخ صفوی) بدون داشتن تجهیزات به
راحتی از طالش به ارزنجان رفت. این مطلب، از هم پاشیدگی حکومت آققویونلوها را در
آن زمان نشان میدهد. رفتن اسماعیل به آناتولی، مریدان او را در این منطقه خوشحال
کرد. مؤلف تاریخ شاهاسماعیل مینویسد:
و بعد از وصول به ارزنجان، سرخیلان و ریشسفیدان صوفیان خاندان امامت و خلافت از
شام و روم و قرامان و حدود ارزنجان، به درگاه فلک سپاه فوج فوج متعاقب میرسیدند. و
روز به روز جمعیت غازیان زیاده میشوند... بعد از رسیدن صوفیان از اطراف ممالک از
طوائف شاملو و استاجلو و روملو و تکلو و ذوالقدر و افشار و قاجار و رساق... (همان:
27).
به این ترتیب، ترکان دستهدسته از قبایل مختلف از نواحی سیواس، آماسیه و توقات و...
به اسماعیل ملحق شدند. اسماعیل پیش از حرکت از ارزنجان به بایزید نامهای نوشت و
خارج شدن شاخهای از قبیلة استاجلو همراه اموال و خانوادة آنها را از محدودة عثمانی
درخواست کرد (همانجا). پس از این، با جمع شدن مریدان به دور شیخ صفوی در ارزنجان با
عنوان قزلباش وضعیت مناسب برای حرکت آماده شد. اسماعیل در بازگشت (اوایل سال 906ق/
1501م) نخستین هدفش تصرف شیروان و گرفتن انتقام پدرش بود، این آرزو با کشته شدن فرخ
یسار، حاکم شیروان، برآورده شد (روملو، 1357: 65).
سرانجام، اسماعیل در محل شرور، در حوالی نخجوان، بر الوند آققویونلو پیروز شد
(اوزون چارشیلی، ج 2، 1370: 256). با این پیروزی، کل آذربایجان در اختیار اسماعیل
قرار گرفت. شیخ صفوی به راحتی در تبریز به سلطنت نشست و به اسم دوازده امام خطبه
خواند و سکه ضرب کرد و بدین ترتیب دولت صفوی اعلام موجودیت کرد (907ق/1501م).
شاهاسماعیل در جنگهای پیاپی با کامیابی به پیش میتاخت و هر مقاومتی را با خشونت
در هم میشکست.
دولت عثمانی برای جلوگیری از مهاجرت اتباع خود به ایران تدابیری اندیشید. این
تصمیمگیری ضروری بود، زیرا مالیات مهاجران به دوش افراد ماندگار و یا مؤسسههای
دینی سنگینی میکرد. از سوی دیگر، مهاجرت این افراد به صاحبان املاک زیان بزرگی
وارد میساخت و حل این مسئله برای دولت مشکل ایجاد کرده بود.
در سال 916ق/ 1511ـ1510م بابا شاهقلی تکلو در آناتولی قیام کرد. او فرزند حسن خلیفه
از اهالی ده قزل قیه منطقة تکه بود. وی مردی با لیاقت و جسور و فعال بود. شاهقلی با
مشاهدة شکلگیری دولت صفوی و کامیابی پیدرپی اسماعیل و همچنین ناتوانی بایزید دوم،
امپراتوری عثمانی، با استفاده از موقعیت، نهضت خود را آغاز کرد. قیام شاهقلی چنان
اثری در آن ناحیه بر جای گذاشت که شهنشاه، فرزند بایزید، که حاکم قرامان بود به
قزلباشان پیوست (سومر، 1371: 42ـ41).
بعد از کشته شدن شاهقلی، نیروهایش به ایران آمدند. قبل از بابا شاهقلی، نور خلیفه،
از خلفای [مبلغان] شاهاسماعیل به کمک مریدانش در آناتولی فعالیت داشت؛ او علویان
ساکن سیواس، توقات و آماسیه را به نام شاه [اسماعیل] به اتحاد و یگانگی دعوت کرد
(روملو، 1357: 164). همچنین قیامهای دیگری نیز به نام قزلباش در قلمرو عثمانی صورت
گرفت، همچون قیام قدری خوجه بابا مشهور به سولون (933ق/1527م) و پسرش شاه ولی، قیام
بابا ذوالنون، قیام قلندر چلبی مشهور به قلندرشاه (سومر، 1371: 46).
اسامی قبایلی که در تشکیل دولت صفوی نقش داشتند
1. روملو: این قبیله ابتدا از اهالی قزلباش دهات قویول حصار (قویلاحصار) و قراحصار
بخش سیواس و دیگر مناطق وابسته به آن و همچنین توقات آماسیه تشکیل شده بود. نورعلی
خلیفه، پیریبیگ و دیو سلطان از امرای شناخته شدة این قبیلهاند. شاهاسماعیل،
نورعلی خلیفه روملو را به آناتولی فرستاد و به او دستور داد که همة صوفیان این
مناطق را جمعآوری کند. در مدت اقامت نورعلی خلیفه در قراحصار، حدود سه الی چهار
هزار خانوار از ترکان سیواس، آماسیه و منطقة توقات به دور او جمع شدند.
قبایل روملو نقش مهمی در تشکیل دولت صفوی داشتند. از قبیلة روملو افرادی نظیر
بادنجام (پاتلیجان)، سلطان والی اردبیل، قزاق سلطان، صوفیان خلیفه و ایقودبیگ را
میتوان نام برد (همانجا). حسن بیگ روملو، تاریخنگار، نوة امیرسلطان بوده است.
حسن روملو به سال 937ق/1530م در شهر قم متولد شد. او با داخل شدن در ردیف قورچیها
در بسیاری از جنگها شرکت کرد (روملو، 1357: 205).
2. استاجلو: استاجلوها در اصل از قبایل ساکن در سیواس، آماسیه و توقات بودند و به
جمعیتهای اولویوروک منسوب بودند که تا حوالی قیرشهر گسترده شده بودند، بسیاری از
مریدان شیخ جنید و شیخ حیدر از این قبیله بودند. محمدبیگ فرزند میرزابیگ که در سال
906ق/1500م با دویست نفر از افراد خود در ارزنجان به اسماعیل ملحق شد، از نسل
استاجلوها بود. این شخص همان محمدخان استاجلوست که در جنگ چالدران فرماندهی سپاهیان
صفوی را به عهده داشت. از دیگر استاجلوها، محمدبیگ، سفرهچیباشی شاهاسماعیل است
که سال 920ق/1514م با لقب چایان سلطان به مقام امیرالامرایی رسید. از استاجلوها،
ساروپیره قورچیباشی را نیز میتوان نام برد که در جنگ چالدران به قتل رسید. خضر
آغا استاجلو نیز با دادن اسب خود به شاهاسماعیل در میدان نبرد، جان او را نجات داد
(همان: 194).
3. تکلو: تکلوها از ولایت تکه و یا به عبارت دیگر از ترکان تکه، ساکن منطقة آنتالیه
بودند. شورش شاهقلی بابا در سال 916ق/ 1511ـ1510م و مهاجرت پانزده هزار نفر از آنها
به ایران قدرت تکلوها را بیش از پیش در ایران تثبیت کرد (همان: 164).
ساروعلی تکلو که در تشکیل دولت صفوی نقش ارزندهای داشت و با بهدست آوردن شغل
مهرداری در دستگاه انجام وظیفه میکرد، در سال 912ق/ 1506م به اتفاق عبدیبیگ شاملو
به جنگ صاریم کُرد فرستاده شد، ولی در جنگ با او شکست خورد و کشته شد (سومر، 1371:
58).
یگن سلطان، چوهه سلطان، رئیس بیگ و شرفالدین بیگ از امرای این طایفه بودند که قبل
از مهاجرت تکلوهای شاهقلی به ایران، به شاهاسماعیل خدمت میکردند. حتی شاهاسماعیل
به محض وارد شدن تکلوهای شاهقلی به ایران، برای پی بردن به ماهیت این افراد، چوهه
سلطان را نزد آنها فرستاد. در این تاریخ بورون سلطان (امیر مشهد)، چوهه سلطان،
قراجه سلطان (والی همدان)، اخی سلطان و چرکین حسن، جزو امرای طراز اول تکلوها
بودند، احتمال میرود که اینها قبل از تکلوهای شاهقلی وارد ایران شده باشند (همان:
59).
4. شاملو: در زمان عثمانیها، اسم عمومی قبایل ترکمنهای حلب، شاملو بود. آنها
تابستان را در اوزون یایلا واقع در جنوب سیواس و زمستان را در نواحی بین حلب و غازی
عینتاب میگذرانیدند. شاملوها، از مریدان قدیم طریقت اردبیل بودند. حسینبیگ از
خلفای طراز اول شیخ حیدر، از شاملوها بود و در دولت صفوی، مقام امیرالامرایی را
بهدست آورد (907ق/1502م). شاهاسماعیل در سال 914ق/1509م وکالت سلطنت را به امیر
نجم زرگر رشتی (از تاجیکان) داد. بدین ترتیب، کارهای مالی از دست امرای ترک خارج
شد. شاهاسماعیل بعدها حسینبیگلله را از مقام امیرالامرایی عزل کرد و با سمت والی
به یکی از شهرهای اطراف شیروان فرستاد و در سال 916ق/1511م هنگام فتح خراسان او را
والی هرات کرد (غفاری قزوینی، 1342: 274، 271). او از طرفداران قدیم طریقت و یکی از
دو امیر نزدیک به شاهاسماعیل بود و سرانجام در جنگ چالدران کشته شد (سومر، 1371:
60).
عبدی بیگ از دیگر امرای بزرگ شاملو بود که با سیصد نفر سوار در ارزنجان به
شاهاسماعیل پیوست. او که با مقام تواجی باشی انجام وظیفه میکرد (روملو، 1357: 78)
در سال 912ق/1506م در جنگ صاریم کُرد به قتل رسید. زینلخان، والی استرآباد، از
دیگر امرای شاملو بود. شاملوها بعد از این نیز اعتبار خود را در دستگاه حفظ کردند.
5. ذوالقدر: در منابع صفوی، جمعیت قبیلة ذوالقدر را هشتاد هزار خانوار و از قبایل
ساکن نواحی ماراش و بوزوق (یوزقات) ذکر کردهاند. دده ابدالبیگ از مریدان بسیار
نزدیک شیخ حیدر، پدر شاهاسماعیل، از این ایل بوده است (سومر، 1371: 60). او نیز
مانند حسین بیگ شاملو جزو نامزدهای عنوان بیگی بود ولی خود را مانند اصیلزادگان
نشان میداد. پس از تشکیل دولت صفوی او به مقام قورچیباشی رسید و بعدها نیز والی
نواحی ساوجبلاغ و ری شد. او در سال 915ق/ 1510ـ1509م از مقام خود عزل شد، لکن در
سال بعد والی شهر مرو شد. دده ابدالبیگ در سال 919ق/ 1514ـ1513م بر اثر هجوم
اوزبکان، مرو را رها و خود فرار کرد. پادشاه صفوی نیز دستور داد که به علت ارتکاب
این خطا، بر تن او لباس زنانه بپوشانند و سوار بر خر در اردوگاه بگردانند، ولی به
علت خدمات طولانی، او را نکشت و به شغل قبلیاش بازگرداند (خواندمیر: 81ـ80). پس از
این حادثه، دیگر نامی از دده ابدالبیگ به میان نیامده است.
یکی دیگر از امرای ذوالقدر که در تشکیل دولت صفوی نقش داشت، الیاس بیگ با لقب کچل
بیگ بود. شاهاسماعیل در سال 909ق/ 1503م به هنگام فتح ایالت فارس او را والی این
منطقة بزرگ کرد، ولی در سال بعد به علت اینکه مرتکب خطایی شده بود، او را به قتل
رساند. سلیمان بیگ، جانشین او، نیز به همان سرنوشت دچار شد و منصوربیگ افشار والی
شیراز شد. ذوالقدرها تا زمان شاه عباس حاکمیت منطقة فارس را در دست داشتند.
محمد و علی از نوادگان علاءالدوله ذوالقدر که پدرشان شاهرخ در دیار بکر به قتل
رسیده بود، نزد شاهاسماعیل به سر میبردند. با انتخاب علیبیگ شهسواری اوغلی به
سمت امیر ذوالقدر در سال 1515م بسیاری از افراد ذوالقدر به خدمت شاهاسماعیل
درآمدند (روملو، 1357: 155).
6. قاجار: طایفة قاجار، به قاجارنویان نام، از سرداران مغول، منسوب بودند. او در
عهد غازانخان (694 تا 703ق) میزیست. دستههای مختلف این طایفه پس از انقراض دولت
ایلخانیان، در ارمنستان و شام ساکن شدند و مانند دیگر قبایل ترک به تاخت و تاز و
غارتگری پرداختند. امیر تیمور گورکانی پس از لشکرکشی به روم (آسیای صغیر) هنگامیکه
به ایران بازمیگشت، جمعی از طوایف ترک را که در شام و ارمنستان و آسیای صغیر به سر
میبردند، با خود به ایران آورد که این طوایف روملو و شاملو و قاجار بودند.
از طایفة قاجار جمعی به ترکستان بازگشتند و گروهی در اطراف شهرهای گنجه و ایروان و
حدود قراباغ ماندند. هنگامیکه شاه عباس اول در آغاز کار خود از لاهیجان به
آذربایجان رفت و به جمع مریدان پدر پیوست، گروهی از سران طایفة قاجار نیز به او
پیوستند و در زمرة صوفیان قزلباش درآمدند و در دوران پادشاهی خاندان صفوی به
مقامهای عالی رسیدند.
7. افشار: طایفة افشار هم از ترکانی بودند که همزمان با استیلای مغول بر ترکستان،
از آن سرزمین مهاجرت کردند و به ولایت آذربایجان رفتند. از آنجا گروهی از اخلاف این
طایفه به شیخ صفیالدین و فرزندان او گرویدند و شاهاسماعیل را در راه رسیدن به
سلطنت و کشورگشایی یاری کردند. این طایفه به دو شعبة بزرگ تقسیم شدند. یکی قاسملو و
دیگری ارخلو یا قرقلو که نادرشاه افشار از این شعبه بود. شاهاسماعیل اول طایفة
قرقلو را از آذربایجان به خراسان کوچانید و در شمال آن سرزمین در نواحی ابیورد جای
داد تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدّی باشند (فلسفی، 1353: 164).
در زمان صفویه، طوایف افشار در آذربایجان و خمسه و قزوین و اطراف تهران و خراسان و
فارس و کرمان و مازندران و خوزستان پراکنده شدند. اسم این طایفه از نام اوشار یا
آووشار، پسر بزرگ یولدوز، سومین فرزند اوقون، پسر آباقاخان پسر هلاکوخان، پسر
چنگیزخان پدید آمده است.
قبیلههای دیگر: افزون بر هفت طایفة مشهور که ذکر شد، قبیلههای کوچک دیگری نیز در
شکلگیری دولت صفوی نقش داشتند و بعضی از شخصیتهای آنها از اهمیت ویژهای
برخوردار بودند مانند: ورساق، چینی، عربگیرلو، تورغودلو، بزچلو، اجیرلو، حنیسلو،
چمیشکزکلو و... (همان: 161).
به این ترتیب، قبایل ترک با کمک همدیگر دولت صفویه را بهوجود آوردند. گروهی از
سران این قبایل از مدتها پیش و شاید از زمان شیخ صفیالدین، جد بزرگ خاندان صفوی،
با قبول مذهب شیعه به این خاندان پیوستند و در زمرة صوفیان صافی و مریدان فداکار
ایشان درآمدند. چنانکه شیخ جنید و شیخ حیدر، جد و پدر شاهاسماعیل نیز با تکیه بر
فداکاری و جانفشانی این قوم، به نام غزا و جهاد با کفار، به کشورگشایی برخاستند و
عنوان سلطان را که نشان قدرت سیاسی و نظامی بود، بر عنوان موروثی و روحانی شیخ
اضافه کردند.
نتیجه
روابط فرهنگی و اجتماعی دو ملت مسلمان و همسایة ایران و عثمانی، همواره در طول
تاریخ خوب بوده است، زیرا فرهنگ و تاریخ و اعتقاد مشترک داشتهاند.
از عوامل مهم ایجاد روابط اجتماعی، رفت و آمد زائران و بازرگانان بوده است.
یکی دیگر از عوامل مهمی که در روابط اجتماعی و فرهنگی دو کشور نقش بهسزایی داشته،
مهاجرت گروههایی از مردم به کشورهای همسایه بوده است. مهاجرت ایرانیان از جمله
ادیبان، عارفان، دانشمندان و هنرمندان به عثمانی به دلیل احترامی بوده است که
پادشاهان عثمانی برای آنها قائل بودهاند، همچنین امنیت کشور عثمانی، بهویژه پس از
یورش وحشیانة مغول که زندگی را در ایران مختل کرده بود و ثروت سرشار دولت عثمانی در
مهاجرت ایرانیان نقش داشته است. در مقابل، مهاجرت عثمانیها به ایران بهدلیل ظلم و
ستم پادشاهان عثمانی و سختگیری آنها به شیعیان و همچنین اعتقاد و ارادت علویان و
شیعیان به شاهان صفوی و کمک قبایل ترک آناتولی به ایجاد دولت شیعی صفوی بوده است.
با وجود مدارای ایرانیان نسبت به عثمانیان، عثمانیان اغلب به زائران و بازرگانان
ایرانی سختگیری میکردند و یا اجازة عبور از خاک عثمانی را نمیدادند و یا حق
ترانزیت بیشتری میگرفتند. هنگامیکه تنش و درگیری نظامی بین دو دولت وجود داشت این
سختگیری بیشتر میشد. میتوان گفت که پادشاهان ایران، در همة معاهدهها به امنیت
راهها و مرزها توجه میکردند و برای بازرگانان و زائران امکاناتی در نظر
میگرفتند.
منابع
احمد یاقی، اسماعیل (1379)، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، برگردان: رسول /////
جعفریان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه. /////
اوزون چارشیلی، حقی اسماعیل (1370)، تاریخ عثمانی، جلد اول و دوم، برگردان: وهاب ////
ولی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی./////
پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ (1354)، اسلام در ایران، برگردان: کریم کشاورز، تهران، //////
پیام. ////
خطیب، شیرازی (1962)، قلندرنامه، به تصحیح حمید زرینکوب، تهران، توس.///
خواندمیر، غیاثالدین حسینی شیرازی، حبیبالسیر، به کوشش محمدعلی دبیر سیاقی،///
تهران، خیام./////
دورسون، داور (1381)، دین و سیاست دولت عثمانی، برگردان: منصوره حسینی، داور وفائی، /////
تهران، وزارت ارشاد اسلامی. ///////
روملو، اسکندربیگ (1350)، تاریخ عالم آرای عباسی، به تصحیح ایرج افشار، تهران، //////
امیرکبیر.////
روملو، حسنبیگ (1357)، احسن التواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، بابک.///////
ریاحی، محمدامین (1369)، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، پاژنگ. ///////
سومر، فاروق (1371)، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، برگردان: احسان /////
اشراقی، محمدتقی امامی، تهران، نشر گسترده.//////
شروانی، حسینبن عبدالله (1376)، الاحکام الدینیه فی تکفیر قزلباش، دفتر چهارم، به //////
کوشش رسول جعفریان، قم، میراث اسلامی ایران، کتابخانه آیتالله نجفی./////
طرزمی، زکریا (1374)، سنتهای دینی و اجتماعی مشترک ، آشنا، سال 1، شماره 4 زمستان، ///////
ص 4ـ1. /////
عزیزی، اردشیر استرآبادی (1928)، بزم و رزم، به کوشش محمدفؤاد کوپریلیزاده، /////
استانبول. ////
غفاری قزوینی، قاضی احمد (1342)، تاریخ جهانآرا، تهران، حافظ. //////
فلسفی، نصرالله (1353)، زندگانی شاه عباس اول، جلد اول، تهران، دانشگاه تهران./////
لاکهارت، لارنس (1380)، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران،/////
برگردان: اسماعیل دولتشاهی، تهران، علمی و فرهنگی. ////
لوئیس، بارنارد (1365)، استانبول و تمدن امپراطوری عثمانی، برگردان: ماهملک بهار،
تهران، علمی و فرهنگی.
خیلی احمقانه و عامی فکر می کنید.حدیث تحریف شده در ترجمه را به خورد مردم می دهید.اگر واقعا رسانه ی آزاد هستی این کامنت رو حذف نکن.بابی انت و امی یا حسین(ع)
جناب آقای..... ARASH .... من پیوسته در حال آموختن و مطالعه هستم، با وجود این به موضوعی نخواهم پرداخت مگر اینکه 80 درصد بر آن موضوع تسلط نداشته باشم. اگر از مباحث قبیله گرایی و عشیره ای و دوران فئودالیته و داستانهای شفاهی و سنتّی ایران بگذریم، گذری در تاریخ مدرن ایران هم یک مجموعه ای قابل کنترل میباشد و میشود با دوران بندی تاریخ با متدولوژیک های خاص بر آن مسلط شد. ....
من تا حداقل 80 درصد بر درستی موضوعی مطابق با دانش راسیونال روز یقین نداشته باشم از آن صحبت نخواهم کرد.● مطالبی را که مطرح میکنم در هر جلسه و مکانی با هر سطح دانش و در هر دانشگاهی با ابزارهای رسانه ای میشود مورد پژوهش قرار گیرند، بعضی از این مطالب بصورت کار تحقیقی با حضور کارشناسان کنفرانس داده شده و مورد تأیید و استقبال قرار گرفت ● در مورد ایرانی و آریانی بودن سرزمین آذربایجان بطور مفصل بحث کرده ایم و در ماد بودن آن هیچگونه شکی نیست، زبان آنها زبان ایرانی، فهلوی و یا پهلوی، و با زبان کُردی یکی بوده است.● نام آدربایجان از ناحیه زاگرس شمالی تا خلیج فارس تنها نام اصیل ایرانی است که سابقهء تاریخی به قدمت تاریخ ایران دارد نامهای دیگر مردم شناسی در غرب کشور و زاگرس مانند کُرد، بختیاری، لُر و غیره سابقهء تاریخی مانند آذربایجان ندارند. در این باره بحث طولانی است و وقت آن نیست● من هیچوقت نگفته ام که آذری ها تُرک و یا مغول هستند، ولی تُرک بودن آنها برجسته میشود و مقاومتی هم از سوی آذری های ایرانی صورت نمیگیرد و با مردم کُرد ناسازگاری میکنند و ادعای مالکیّت میکنند، تاریخ و زبان پارسی را مسخره میکنند و در فروپاشی جغرافیای ایران با هر بیگانه ای دست دوستی میدهند، با ترکیه همکاری میکنند، بر علیه رژیم جمهوری اسلامی بپا نمی خیزند چون خامنه ای تُرک هست و در ویرانی ایران میکوشد و بسیار مسائل دیگر، دیگر دمکراسی حکم میکند که این مردم را باید راحت گذاشت و همانطور که دوست دارند خود را بنامند. از طرف دیگر به آنها نشان داده شود که ایران کردستان عراق نیست،● از این آذربایجان ایرانی جز استبداد و فرهنگ اسلامی و تُرک تباری تا کنون ایرانیان امر دیگری را تجربه نکرده اند،...● در مورد نام دریاچهء اورمیّه، پارسوآ و یا پارسوماش در بخش دوّم این مقاله به آن پرداخته شده و درصورت تکمیل آنرا انتشار میدهم و میتوانیم به این بحث ادامه بدهیم. با سپاس از مشارکت شما در بحث
بايد بدونيد كه شهر دياربكر در حدو ششصد سال پيش پايتخت تركان آق قويونلو بوده و تا ديروز شهري تركنشين بود. اواخر دوره ایلخانی در اواسط قرن چهاردهم میلادی، ایلات آققویونلو بین چراگاههای قشلاقی در شرق بایبورت و مراتع ییلاقی در اطراف آمِد (دیاربکر) آمد و شد میکردند[۴]. درباره آغاز سیاسی آققویونلوها اطلاعاتی در دست است. این امر بدون شک بر اثر تهاجمات مکرر آنان بر حاکمان امپراتوری ترابوزان (کامننونیها) پس از ۱۳۴۰ بود که مورخان بیزانسی را واداشت تا درباره آنان بیشتر بنویسند. در این منابع از طور علی بیک (پهلوان) حاکم ترکان آمِد صبحت شده که پیشتر در زمره امیران غازان خان بود[۵]. هنگامی که ترکمانان تحت فرماندهی وی در سال ۱۳۴۹ در مقابل شهر ترابوزان ظاهر شدند، نتوانستند شهر را متصرف شوند. اما هنگامی که جان کامننوس جوان که هیچ نوع تجربه نظامی نداشت با عنوان آلکسیوس سوم بر تخت امپراتوری تکیه زد
در پاسخ به جناب تبریزی
من هم با شما موافقم که ما چیزی به نام قوم ترک یا پارسی در ایران نداریم...بلکه ما زبان ترکی یا فارسی داریم..برای نمونه بسیاری از ساکنین میاوداب و آذربایجان شاید از نسل مردم مرکز باشند که دوره قاجاره به تبریز و غیره مهاجرت کردند و بسیاری از مردم اصفهان از نسل سربازان گرجی و قزلباش. دوران صفویه هستند. تنها آزمایش د-ن-ا میتواند نشان بدهد که نژاد فلان کس چیست. برای نمونه از لحاظ د-ن-ا ترکزبانان آذربایجان در تبریز بهو کرد-زبانان و فارس-زبان ایران نزدیکترند تا اینکه به ترکزبانان اوزبک و قرقیز..همینطور است در مورد برای نمونه فارسی-زبان تاجیکستان و اصفهان..آنی که در اصفهان است به ترکزبان آذری نزدیکتره و اونیکه در تاجیکستان است به همایسه اوزبک. از یک "زبان" بعدها قوم جعل کنند, یک ترفند استالینی بو. کسروی و خمینی و شهریار پیشه وری و خامنه-ای همه سید هستند..عربتبار..
در مورد تغییر نام منطقه ..در زمان صفویان کلی از نامهای ایرانی به ترکی تبدیل شدند..از سپیدرود به قزل اوزون بگیرید تا میاندواب به قوشچای و غیره...
http://www.azarpadgan.com/?content=DetailsArticle&id=205
برای نمونه میادواب بارها در دوران قاجارها آمده است ولی این دوستان میگویند پهلویها نامش را عوض کردند!
https://www.google.com/search?tbo=p&tbm=bks&q=miandoab&tbs=,cdr:1,cd_min:Jan+1_2+1800,cd_max:Dec+31_2+1900&num=10
در ضمن این گاز بوشهرفارسی-زبان است که به آذربایجان ایران میرود ونه گاز ترکمن صحرا! اگر آن گاز را ببندند راستش زمستان چه میشود؟ خوب من تابحال ندیدم بوشهری ها گله کنند ولی این دوستان گله میکنند که چرا آلومونیم (؟که روشن نیست کجای آذربایجان آلوموینیم دارد ولی باز فکر نکنم به اندازه مناطق دیگر کشور باشد) آذربایجان ایران به جاهای دیگر ایران میرود! همه اینها نشانگر نژادپرستی است.
در مورد ظلم هم باید گفت از لحاظ تاریخی این ترکان(که یک عده از آذربایجانیها ایران خود را همان ترکان میدانند) بودند که به ایرانیان و ارمنیان و یونانیان و غیره ظلم کردند. برای نمونه اغلب سربازان چنگیزخان ترک بودند. کل تمدن ایرانی-زبان در آذربایجان و کل تمدن یونانی/ارمنی انوتولی بدست ترکان نابود شد. و بابک خرمدین که یک ایرانی (و غیرترک) بود بدست ترکان دربار خلیه سرکوب شد(بوغا و اشناس و ایتاخ..البته افشین سغدی بود). اصل زبان آذربایجان فهلوی بود. ما میتوانیم در مورد ظلم به بلوچ و کرد و غیره حرف بزنیم ولی ظلمی به ترکان در تاریخ ایران نشده است و به نظر من با وجود اینکه ترکزبانان حدود 12 ملیون نفر هستند, ناچار برخیهاشان میخواهند یا جدا شوند یا اینکه دیگران را پاکسازی کنن..د نقشهای خیالی که کل آذربایجان غربی و اراک و همدان و نیمی از گیلان و کل تهران را..دربرگرفته است ببنینید... وگرنه چه دلیلی دارد که رشت و بندرانزلی و مهاباد و قزوین و همدان و اراک و غیره را جزو نقشه تخیلی خودشان بدانند؟یا اینکه برای نمونه از مردم شهر همدان و رشت و مهاباد پرسیدند که میخواهند جزو دولت علیف باشند؟
تنها گروهی هم که امروز هی به آمار قومی و غیره رجوع میکند در واقع نژادگرایان ترک هستند که آمارشان با هیچ موسسه علمی یا آمار استانی و آمار ایران واقعیت ندارد. زیرا بجز آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان, در هیچ استان دیگر زبان ترکی اکثریت ندارد (شاید آذربایجان غربی را هم اضافه کرد که آن نیز روشن نیست). اما این دوستان هی ادعا میکنند 45 ملیون نفر یا 35 ملیون نفر در ایران ترکزبان هستند! به هر حال اگر روزی هم آمار سراسری انجام شود اینها باز قبول نخواهند کرد ولی باز آن امار سراسری فرقی با همان آمار کنونی سی-آی فاکتبوک نخواهد داشت زیرا هر انسان عاقلی میتواند با آمار استانی به یک نتیجه درست با دو/سه درصد اختلاف برسد. این آمارهای 35 ملیون یا 45 ملیون یا حتی 20 ملیون بخاطر این به نظر میرسد که دیگر دوران قاجارها تمام شده است و برخی از ترکزبانان نمیخواهند که قدرت را سهم کنند..
مديريت محترم ايران گلوبال احتراما به استحضار عالي مي رساند بنده اين عزيزان را هرگز نمي شناسم اما از گفته و بررسي ها و اصرار هاي اين عزيزان چنين بر مي آيد كه دوست دارند بنده را شناسايي كنند لذا براي اطلاع عموم مي رساند كه اينجانبه شخصيت حقيقي داشته و وابسته به هيچ عضو گروه و رهبر هيچ فرقه و دارو دسته حركت ملي آزربايجان داخلي و خارجي نمي باشم و تنها در راه ميهنم آزربايجان فعاليت مي كنم و از احدي اجازه فعاليت نمي خواهم .
خانم افشار، آقای جمال و دیگر دوستان عزیز. لطفا دعواهای خصوصی را در سایت مطرح نکنید و در ضمن، از زدن اتهام به همدیگر خودداری کنید. از این پس همه کامنتهایی که مربوط به دعواهای شخصی و اتهام زنی به هر صورتی باشد، حذف خواهند شد.
جناب آقاي ائليار با احترام به نظر جنابعالي و قبول اينكه اكنون بايستي به آينده و صلح ميان ملتها توجه كنيم اما يك سوال چرا همين تفكرات در موضوع هلكاست مطرح نبود آيا مطرح نمودن هلكاست در ارتباط با ترويج جنگ و انتقام جويي بود يا مطرح كردن يك واقعيتي كه اتفاق افتاده است . حالي كه امروز بعد از گذشت 100 سال دوستان ارمني و آريايي در همين سايت آن را جعلي مي نامند از چه مي هراسند مطرح شدن اين موضوع همانند هولكاست در مجامع بين المللي . چه كسي گفت با بيان اين مطالب ملت آزربايجان قصد انتقامجوي و خونخواهي دارد . آيا ثبت يك آثار تاريخي در اصفهان و شيراز و خليج فارس در مجامع بين المللي حاكي از عمل مدرنيته است اما كشتار مردمي مظلوم كه هيچ گناهي در اين رابطه نداشته است مطرح كردن گذشته اي كه موجب كينه ورزي مي شود . لذا با توجه به نوشته هاي وزين شما و ديدگاه يك بام و دو هوا در اين رابطه برايم خيلي تعجب آور
خانم افشار گرامی، منظور از توجه به اصول کامنتها نوشته شما نیست بل ذکر مقرراتی ست که اعضای مدیریت در تأیید کامنتها به طور کلی آنها را در نظر میگیرند.
به لیدا افشآر من واقعأ دوست نداشتم و ندارم وارد این بحثهای اتش بیار معرکهای شما بشوم ولی بنا به نوشتههای تحریک آمیز شما آنهم در حساس ترین بخش یعنی بحث مل آنهم بحثهای ارضی بین کرد و ترک ی که فقط نیاز به کبریت دارد برای من سوألاتی مطرح است من قبلأ نیز بیان کردم که بودن و نبودن شما هیچ به من مربوط نیست ولی بعضی اوقات برای پیشگیری از حوادث باید مسئله روشن شود شما میگوئید در داخل ایران هستید و مخفی نیز هستید ولی شما یک عکس 3*4 یک زن را نیز ضمیمهی پروفایل خودتان کردید اگر این عکس واقعی است خوب دیگر شما مخفی نیستید و این داستانهای لو رفتن شما پیدا کردن شماره تلفون و حک کردن سایتتون چه داستانیست؟ اگر هم عکس مربوط به شما نیست شما به چي حقی جان یک نفر دیگر را با این عكس به خطر می اندازید ؟
جناب آتاخان، در تاریخ آذربایجان غربی ، « جیلولوق» و « کوردلوق» به قول مردم منطقه ، رخداده است و مردمان زیادی گشته شده اند که تفصیل آنها در تاریخ « هیجده ساله آذربایجان» توسط احمد کسروی آمده است. خوب ، حالا چکار کنیم؟ منظور از طرح این رخداده ها چیست؟ چه درسی از آنها میتوان گرفت برای امروز آذربایجان غربی؟ یا حتی بشریت؟ رهبران جیلولوق و کوردلوق از چه ایده لوژی و آرمان پیروی میکردند، برنامه یشان چه بود؟ که مرتکب کشتار شدند؟ فکر کنید اگر حالا در آفریقای جنوبی ماندلا بخواهد مسئله « کشتارها» را که از طرف سفیدپوستان در گذشته صورت گرفته « مطرح» کند، مردم و جهان به او چه میگویند؟ او خیلی راحت ماندلا بودن خود را دیگر از دست میدهد . چرا ؟ چون نیاز مردم و جهان « نگاه به آینده» است نه به گذشته ی غم انگیز. و رهیابی برای همزیستی و دوستی و صلح بین انسانها.
از خود بپرسید آیا شما در این جهت قلم میزنید یا در جهت « بیدار کردن دشمنی ها» بین مردمان گوناگون؟ نوشته شما نه تنها به پرسشهای بالا پاسخ نمیدهند بل در سمت و سوی نفرت و کینه و دوریهاست. فراموش نکیند آنکه در سیاست تخم نفرت بکارد انسان درو میکند.جناب آقاي ائليار بسيار متشكرم از جنابعالي در مورد انتشار اخبار و قوانين سايت . اما اگر مد نظر جنابعالي خبر انتشاري از سوي اينجانبه مي باشد به استحضار عالي مي رساند بند در تكذيب يك خبري كه در سايتها در مورد شخص حقيقي بنده منتشر شده بود را منعكس نمودم فكر كنم در خصوص رعايت قوانين سايت در مورد انتشار خبر درست عمل كردم بنده خبري كه در سايتها بود را انتشار نكرده ام بلكه در تكذيب اين خبر خبر جديدي از سوي خودم منتشر نموده ام
اما در مورد برخي خوانندگان محترمي كه با اسامي مستعار در اين ساير در مورد نوشته هاي بنده هم در سايت ايران گلوبال و هم پيچ فيس بوك قلم مي زنند براي بار چندم عرض مي كنم كه منظور از اكراد در كليه نوشته هاي بنده ان گروه كه در سپاه و اطلاعات در نقاب كرد در دانشگاه اروميه فعاليتهاي حمايتي ظاهري از گروه پ ك ك و امثالهم دارند
روي سخنم با دوستان عزيزي كه خيلي مصرانه در پي جوي اينجانب هستند عرض مي كنم كه با توجه به اخباري كه به سايت صداي دانشجوي آزربايجان واصله شده است خيلي عجولانه تصميم مي گيرند كه موضوع رديابي از طريق تلفن همراه ذكر نمايند و دوستان و همرزمان عزيزم در اين سايت جالب است كه با انتشار اين خبر در انتها مي نويسند كه صحت اين خبر هنوز معلوم نيست و لازم به اخبار تكميلي است و اين نشان مي دهد كه ملت آزربايجان باهوش تر از اين دوستان و سرداران عزيز مي باشند
آقاي روز به نخير اتفاقا برعكس با ارسال چنين اخبار كذبي به سايتها و تحريك نمودن برخي افراد مستعار ( جمال) در چنين سايتهاي كه مثلا بنده تحريك شوم و ندانسته ادرسي و نشاني از خودم بدهم و نيز جهت تخريب بنده در فيس بوك به جهت نوشته ها و افكارم بيش از پيش در جستجوي بنده هستند با توجه به تماس تلفني كه با شماره ايرانسل بنده گرفته شده بود و....... بماند انشالله در اسرع وقت اسناد و مدارك اينگونه حركتها را در همان فيس بوك منتشر خواهم نمود
توجه دوستان کامنت نویس را به این نکات جلب میکنم: 1- برای درج اخبار لازم است منبع و لینک درست خبر قید شود. در غیر این صورت نوشته منتشر نخواهد شد.2- نظر لازم است در مورد متن نوشته باشد. نظراتی که به جای متن به خود نویسنده بپردازند در صورت عدم انتشارنظرشان نباید گله ای داشته باشند.3- کامنتهایی که دال بر ایجاد دشمنی بین مردمان گوناگون باشد یا به دین و مذهب مردمان و محل سکونت و جنسیت آنان تحقیر و توهین روا بدارند منتشر نخواهند شد.4- خواهشمندیم مقررات کامنتها را رعایت کنید.
دوستان ارجمند و سروران گرامي
اولا : جناب آقاي كاوه كه دوست داريد هر بحث و ديدگاهي را به فارس و ترك و عرب و كرد و آمار و ارقام و تاريخ برگردانيد . دوست عزيز و گرامي تاريخي كه شما و ديگران از آن به استناد نام مي بريد را فاتحان نوشته و به نفع خود استناد كرده و اما در مورد آمار و ارقام زماني ملاك عمل است كه بر اساس اصول دموكراتيك و يا بر همان اصولي كه جنابعالي و ساير بزرگواران در اين سايت سالها زحمت دانشگاهي آن را كشيده و از بهترين دانشگاههاي اروپا در علوم سياسي فارغ التحصيل شده است و بر اساس همين فرمولها سنجيده مي كنيد اما آيا سياستگذاران و سياستمردان ايران اكنون نيز تحصيل كرده علوم سياسي است ؟تعجب مي كنم از نوع اظهار نظر شما در خصوص ديدگاه بنده كه آقاي كاوه آسمان و ريسمان مي خواند و ديگر از نظر جمله سازي ايرادت ادبي مي گيرد لذا لازم دانستم در پاسخ به اين عزيزان و ساير دوستان كه بعد از اين مطالب را خواهند خواند عرض كنم
دوما : نمي دانم شما در ايران زندگي مي كنيد يا خارج از كشور و نمي دانم اگر هم مدتي در ايران بوديد حتما با سياست هاي اداره حكومتي اين سردمداران كه 34 سال با همين ادبياتي كه شما ان را به من نسبت مي دهيد اداره مي نمايند البته كه توهين به محله هاي قديمي تهران نمي كنم اما اشاره به آن به عنوان اين است كه بتوانم حق مطلب را اداء نمايم . اگر بوديد در محل آب منگول و شوش و خزانه و مي دانستيد ادبيات اين مناطق چگونه و طرز تلقي و سياستي چگونه است مي دانستيد كه سياسيون حال فعلي بر خواسته از اين قشر بوده و هرگز نخواسته است كه با تحصيلات دانشگاهي و حتي اگر هم خواسته و تحصيلاتي هم در اين زمينه كرده اما هرگز از لاك تفكري آن بيرون نيامده است . تحصيلات عاليه براي اينان با استفاده از تفكر و تجربه اي كه در اين محلات براي حفظ دارو دسته خود داشته امروز تنها تفاوتش اين شده است كه به جاي يك محله يك دنيا شده است
روي سخنم براي اين همه آسمان رو ريسمان اين است كه بارها در اين 34 سال ديده و شنيده ايد كه با فرمولهاي مكتب سياسي آكادميك موضع حركتي اينها مغاير بوده در برخي موارد دنيا را انگشت به دهان نموده است
سوما : لوتي هاي اين محله ها هنوز هم هستند اما نه آن كيفيت سال 1357 بلكه مثل حدادي ها و ..... كه اينان هستند سياست گذار و تصميم گير .
هرجند اختلاف نظرهاي بين اين دارو دسته هاي يك محله هست اما هميشه در هنگام خطر يك محله با هم متخد مي شوند . در يك سوء حركت مي كنند . حال آنكه در اين اوضاع و احوال دم از دولت وحدت ملي مي زند
چهارما : عزيز بنده اينان تجربه قزافي ها و صدام حسين ها را و اكنون نيز اسدها را دارند نه مثل اين مردان حاضر هستند در زير زمين بروند تا پيدايشان كنند و با فصاحت به مرگ محكوم شوند و نه مثل طالبانها حاضر به مبارزه در كوهستانهاي بين مرزها .
قدرت و ثروت را با هم مي خواهند و براي اينان ملي و ملت گروه و دارو دسته است براي همين عرض كردم اگر هم تحصيلات عاليه هم بكنند اين علم را در همين راستا استفاده مي كنند به همين دليل است كه شما سياسيون مكتب ديده و آكادميك نمي توانيد دست اينها را بخوانيد البته كه اينجانب در دفاع از اينها سخن نمي گويم بلكه آن واقعيتي است كه نه بنده بلكه كساني كه در اين حكومت زندگي مي كنند كاملا با اين سياستها آشنايي كامل دارند . و مي دانند دعواي هاشمي احمدي خامنه اي در چه رابطه اي است ؟
پنجما : اداره اقتصادي اينگونه افراد بقچه بي بي هست به همين دليل در هيچ آكادميك علمي اين اقتصاد نانوشته است و غير قابل لمس براي برخي .
جناب لاچینی اتفاقا آریا برای ایرانیها همواره هم حقیقت تاریخی بوده وهم جغرافیایی. واژه آریا که به تدریج به ایران تبدیل شده تنها در بین ایرانیان به عنوان یک وجه تسمیه قومی استفاه شده(بر خلاف هندیهای شمالی که واژه آریا را در معانی مختلف از جمله مذهبی درنظر داشتند). ضمنامن متوجه نمیشوم که جنایات نازیها چه ارتباطی با هویت اجدادی ما دارد. ما که نمیبایست به خاطر جنایات آلمانهای نازی هویت اجدادی هزاران ساله مان را رد کنیم. شمامطمئن باشید تا هویت و حقیقت تاریخی خود را نشناسید خود را نیز نخواهید شناخت و تا خود را نشناسید مطمئنا کیهان که سهل است جلوی پای خودتون رو هم نخواهید شناخت. و این البته ربطی به آریایی بودن ایرانیان نداره٬چنانچه اگر عرب هم به دنیا میامدیم بازاین نیازرا داشتیم. شما به جامعه امروزما نگاه بکنید و ببینید که چطور این فقر وجهل هویتی نزد ایرانیان ایران را به ویرانی کشانده. روح عربی و
و ترکی و مغولی محترم است برای اعراب و ترکان و مغولان ولی ملاحظه بفرمایید که چطور این فرهنگها چون موریانه ریشه های روانی،هویتی و فرهنگی ایرانیان را خشکانده. غرب ازقهرمانان دروغینش قهرمان میسازد آنوقت به عنوان نمونه شما از میان همین مردم کسانی که خود را آذربایجانی و محقق هم میدانند را میبینید که چگونه با دروغ و کینه دست اندرکار ویرانی چهره و اعتبار کوروش به عنوان یکی از بزرگترین مردان تاریخ بشرهستند و نمیدانند ویا نمیخواهند بدانند که کوروش از مادری آذری(مادی)زاده شده . من طرزفکر شما را میشناسم و با احترام آنرا بی غیرتی مطلق نسل جوان تربیت شده در نظام جمهوری اسلامی میدانم. نسل جوانی که ازدوره راهنمایی کلاس زبانش را آغاز میکند واز ابتدای دوره دبیرستان هم برنامه میریزد برای راهیابی به یکی از چند دانشگاه معتبر ایرانی و در نهایت مهاجرت بوسیله ادامه تحصیل در دوره فوق یا دکترا در کانادا و استرالیا و امریکا. انگار نه انگار این نسل مسئولیتی دارد در قبال اجداد و تاریخ و سرزمین و مردمش. افسوس که ایران آینده ای به غایت سیاه خواهد داشت با این نسل بی هویت و بی مسئولیت مخفی شده پشت ژست روشنفکری و انساندوستیبنده و حقیر و سایر کلمات داش مشتی در این متن از جمله سخنان نظام مردسالاری و پدر سالاری هستند . زنها معمولا زبان شیرین مونث خاص خود را دارند .
بابا جمهوری اسلامی اینقدر روشن اندیش شده که یک همچون بانویی را می گذارد در کشور راحت بچرخد؟!. ودستگیرش نکند...
بانو گرامی.همانطور که قبلا هم نوشتم.شما در فیسبوک خود ابراز انزاجار کرده اید از اینکه با این الفبا می نویسید. وحتما با الفبا لاتین ترکیه ای ها نوشتن افتخار.حالا در اینجا چگونه به راحتی از این الفبا استفاده می کنید؟! به راستی در بین ایرانیان انسانی فرهیخته تر از شما پیدا نمی شود؟!که پیاپی در این سایت به هر بهانه ای آسمان و ریسمان را به هم می بافی؟عزیزم شما به راستی ترک هستید. و نه آذریها(افشارها و قاجارها و شاملوها و.. اقوام ترک هستند)شما می دانید چرا می گویند لهجه تبریزها زیبا است. چون که آنها همچنان زبان آذری خود را که از زبانهای آریایی بوده حفظ کرده اند و به اجبار حمله چند صد ساله عثمانی کم کم زبان آذریشان با ترکی در هم آمیخته .بانو اگر ترکان 9000 سال است که در آذربایجان هستند. چرا "بابک خرم دین "به دنبال زنده کردن دین زرتشتی آریایی پس از هجوم "تازیان" به آذربایجان بوده؟!...
حضور ترکان عثمانی در آناتولی از 1000سال پیش بوده.بانو این سرزمینی که ترکان عثمانی وحالا هم ترکیه در آن است امپراتوری "روم شرقی" بوده می دانی که نام اسلامبول. قسطنطنیه(کنستانتینوپول)یک نام رومی بوده. که پس از حمله محمد فاتح در سال1453 بیزانس سقوط میکند. نامش اسلامبول یعنی مرکز اسلام می شود. باز هم بگو ترکان از 9000سال ذر این منطقه بوده اند.این مانند همان گفتار های بیهوده در مورد "آران" یعنی نام اصلی باکو و شکی وگنجه ...(به طور کلی منطقه آنطرف ارس) که استالین به دروغ نام آن را آذربایجان نامید تا آذربایجان واقعی را از ایران جدا کند. یعنی همان دوستان آرانی شما که در فیسبوک خود با آنان نرد عشق برای تجزیه ایران بازی میکنید.در پایان باز می گویم شما یا می دانید یا نه؟ که آلت دست جمهوری اسلامی هستید. تا مردم از ترس تجزیه.دست از مبارزه با جمهوری اسلامی بردارند.البته اگر کسی به نام لیدا افشار وجود خارجی داشته باشد.چرا که آموزگاران جمهوری اسلامی یعنی "روسان" بی رحم از این گونه درسها برای جمهوری اسلامی زیاذ دارند.پاینده باد ایران
زنده باد آزادی
جناب آقای بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد
جناب آقای بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحدجناب آقای بان کی مون،
دبیر کل سازمان ملل متحد
97 روز قبل در اثر زلزله ای مهیب در آزربایجان ایران (آزربایجان جنوبی)عده بسیاری کشته شدند و قریب به 110 روستا با حاک یکسان شد.تلفات گسترده و تخریب شدید در اثر زلزله ای 6.2 ریشتری حکایت از محرومیت شدید این منطقه دارد.منطقه ای که از لحاط ذخایر معدنی بسیار غنی ایست و 7% درصد مس جهان را در خود جای داده است اما به دلیل سیاستهای تبعیض آلود که بر علیه مناطق قومی در ایران اعمال میشود به شدت عقب مانده و آسیب پذیر شده است.
بی توجهی دولت ایران در کمک رسانی در روزهای اول زلزله احساس عمومی مبنی بر عدم توجه کافی دولت ایران به این فاجعه انسانی را در آزربایجان به وجود آورد.متاسفانه وعده های دولت ایران در بازسازی این منطقه و رساندن کمک های اولیه همچون کانکس و وسایل گرم کننده تا به این روز عملی نشده است و بیم از یک فاجعه انسانی در این منطقه میرود.منطقه ای که کوهستانی و برف گیر است و سرمای هوا در زمستان حتی به 25- درجه نیز میرسد.
از شما به عنوان دبیر کل سازمان ملل میخواهیم سریعا با تشکل هیئتی در حد توان از فاجعه ای احتمالی جلوگیری کنید. پیشاپیش از حسن مساعدت جنابعالی تشکر میکنیم
فعالین شبکه های اجتماعی آزربایجانی در فیس بوک
تبریز
تاریخ 27 آبان 1391
دوش سرد گزارشگر اتحادیه اروپا بر سر اعتصابغذاکنندگان ...
ریا اومن روایجتن، گزارشگر ویژه اتحادیه اروپا در مورد اعتصاب غذای ...پ.ک.ک در زندانهای ترکیه گفت: ” در حکومتهای دموکراتیک جایی برای اعتصاب غذا وجود ندارد.
دوش سرد گزارشگر اتحادیه اروپا بر سر اعتصابغذاکنندگان تروریستریا اومن روایجتن، گزارشگر ویژه اتحادیه اروپا در مورد اعتصاب غذای ...پ.ک.ک در زندانهای ترکیه گفت: ” در حکومتهای دموکراتیک جایی برای اعتصاب غذا وجود ندارد. “
به گزارش اؤیرنجی سسی و به نقل از آژانس خبری دوغان (DHA)، ریا اومن روایجتن، گزارشگر ویژه اتحادیه اروپا با انتقاد از اعتصاب غذای تروریستهای پ.ک.ک در زندانهای ترکیه گفت: ” در حکومتهای دموکراتیک جایی برای اعتصاب غذا وجود ندارد. اگر هدفی دارید و وارد دنیای سیاست شدهاید، انسانها را باید قانع بکنید. نه اینکه با اعتصاب غذا آنها را مجبور به انجام کاری بکنید. “
این گزارشگر اتحادیه اروپا که همراه با نمایندگان پارلمان اروپا به آنکارا سفر کرده است در مورد اعتصاب غذاها گفت: ” اعتصاب غذا یک روش غیر قابل قبول در دموکراسی است. قبل از هر چیزی از مسئولان میخواهم تا جلوی مرگ این افراد را بگیرد. اگر امروز به خاطر موضوعی اعتصاب غذایی انجام شود، فردا هم به دلایل دیگری اعتصاب غذا انجام خواهد شد و این یعنی فشار وارد کردن. من این را قبول نمیکنم. “
وی با ابراز ناراحتی از انجام این نوع کارها گفت: ” با اعتصاب غذا فقط میخواهند دقتها را به خود جذب کنند و هدف دیگری نداردند.”
گفتنی است تعدادی از زندانیان محکوم به عضویت در حزب تروریستی پ.ک.ک در زندانهای ترکیه، از چند هفته پیش با چراغ سبز عبدالله اوجالان دست به اعتصاب غذای نامحدود زدهاند و درخواستهای غیر منطقی از حکومت ترکیه دارند.
دوستان... کلمه (( آریا و آریائی )) یک کلمۀ اسطوره ای است که نه زمان تاریخی دارد و نه مکان جغرافیائی, ولی بشر به این کلمۀ نحس آریا و آریائی بیش از 50 میلیون قربانی داده است که یکی از تاریک ترین نقطه تمدن بشری است..قرن 21, قرن اکتشافات هر چه بیشتر کیهانی است ولی متاسفانه بعضی از هم وطنان فقط در گذشته میخواهند زندگی بکنند...
خانم افشار گرامی ، در نوشته های شما کلمات « بنده» و « حقیر» به کار گرفته میشوند، لطفاً به خاطر رعایت « وزین شدن» مطالب سایت - در صورت موافقت- از استعمال آنها چشم پوشی نمایید. انسان حقیر نیست و بنده ی کسی نمیباشد. سایت مخالف بندگی و حقارت انسان است. با احترام.
خانم لیدا افشار گرامی، ایران گلوبال مخالف حکم اعدام است . لطفاً در نوشته های خود که در سایت منتشر میکنید از شعار « مرگ بر...» چشم پوشی نمایید. با احترام.
جناب کرمی گرامی من زیاد متوجه فرمایشاتتان نشدم ولی به هر حال در ایران جزحدود۱٪هموطن ترکمن ترک دیگر نداریم .غیرازآذریها ی ترکزبان ما قشقایی ها را داریم که آنها هم درواقع ایرنیان شرقی(سکاهایی) هستند که در شمال قفقاز میزیسته اند و پیش ازمهاجرت به ایران زبانشان را به علت مارژنیزه شدن حاصل از مهاجرت اقوام ترکنژاد از دست داده اند. خود تورکها هم در واقع کنفدراسیونی بوده اند از اقوام ترکنژاد(آلتایی-مغولی) و آریایی(توخاریان و ایرانیان شرقی یا سکاها ) که ساکن ایالت سین کیانگ یا ترکستان چین بوده ند.فرضا در دوره ای این کنفدراسیون واقع درترکستان چین هون ها نامیده میشدند.شعبه ای ازاین کنفدراسیون را هونهای سفید(سکاها وتوخاریان آریایی) مینامیدند که در واقع هپتالیانی بودند که در شاهنامه تورانیان خوانده شده اند. شعبه دیگر هونهای آلتایی-مغولی به رهبری آتیلا بوده اند که
که به اروپا یورش میبرند ودرهونگری یا مجاستان امروزحکومت کوتاه مدتی را بوجود میاورند. فرموده اید نسبت به بنده مشکوک شده اید هر چند من واقعا علت شک شما رو نمیفهمم٬ پارسها تنها یکی ازاقوام ایرانیند وزبان و فرهنگشان به همان اندازه زبان و فرهنگ دیگر اقوام ایرانی محترم و محق است تا رسمیت داشته باشد. اینکه حا فظ یا سعدی یا نظامی یا هر شخصیت دیگری قرنها پیش زبان فارسی (که شما میفرمایید زبان آنها نبوده) را به زبان خودشان ترجیح داده اند مربوط به خودشان و تاریخشان بوده وارتباطی به حق اقوام ایرانی برای به رسمیت شناخته شدن زبانشان در کشورخودشان(ایران) ندارد. در ضمن ظاهرا شما لهجه را با گویش اشتباه گرفته اید که میفرمایید در آلمان ۳۰۰گویش وجود داشته(گویش به شکلهایی از یک زبان گفته میشود که تفاوتهایی آوایی یا دستوری دارند اما استفاده کنندگان دو گویش متفاوت همچنان میتوانند نسبتاً آسان درک مطلب کنند ).فارسی٬ کردی٬تات -تالشی و گیلکی - مازندرانی در واقع حالتی ما بین گویش وزبان هستند چرا که همانطور که عرض کردم فرضا کردی و فارسی ۸۰٪ اشتراکات لغوی و ساختاری دارند و تا حدودی برای دو طرف قابل فهم هستند.دوست عزیز آزاد اوروملو من در نوشته خود که بیشتر به تاریخچه فعالین چپ در راستای مسئله ملی بود اشاره کرده ام، نه پیرامون فعالیتم.. اما در مورد سئوال شما بگویم که خیلی از فعالین سرشناس حرکت ملی آذریایجان مرا از نزدیک می شناسند و از فعالیتم نیز خبر دارند و لزومی ندارد که در اینجا فعالیتم را برایتان توضیح دهم. همینکه شما پیرامون فعالیتم (در مورد تبلیغ جنبش 21 آذر و پیشه وری) شما نوشته اید کافیست. چون کسی که تاریخچه 67 سال پیش را نداند، چطور می تواند در مبارزات سیاسی خود از تجارب جنبشهایی که در این مدت بوقوع پیوسته از آنها استفاده کند. همین خاطره نویسی و تبلیغ و تحقیق اسناد حکومت ملی کاری است کارستان. از این لحاظ از شما متشکرم که گوشه ای از فعالیت اینجانب را نوشتید.
کار بری به نام لیدا افشار امروز 2 نوشته در همین سایت درج کردند من از روز اول گفتم این اسم نه خانم هستند و نه حقیقی من هر روز بیشتر به کامنتها و نوشتههای ایشان مشکوک میشوم راستی ایشان چه کسی هستند در وحلهی اول نه به من و نه به هیچ کس دیگری مربوط نیست ایشآن چه کسی هستند اسم ایشآن مستعار است یا نیست زن هستند یا مرد ، یک جمع هستند که برای اهدافی خاص نوشته درج میکنند یا کامنت میگذارند هوادار و نیروی جمهوری اسلامی هستند یا نیستند مدافع راستین حقوق ملت آذربایجان هستند یا دارند به نوعی این حقوق را تخطعه میکنند تمام اینها به خود ایشان مربوط است تا جای کی به حریم دگگران تجاوز نکرده
ولی متأسفانه این ا سم لیدا افشار دارند موزیانه آتش بیار معرکهی اختلافات مرزی بین کرد و ترک را در فصای مجازی انتر نیت به عهده گرفته ایشان با درست کردن اخبار جعلی می خواهد به خود وجههی سیاسی نیز بدهند منجمله در اخرین نوشتهی درج شدهی ایشان کاملأ این مشهود است ایشان اخبار ضد و نقیضی در مورد خود و اینکه یک فعال سیاسی ترک است در داخل پخش میکند که شمارهی تلفنش را گیر آوردند سایتش حک شده و امثالهم ولی ایشان زرنگ بودن و کماکان به فعالیت های خوده برای به اصطلاح مسئلهی آذربایجان ادامه میدهند و جنگ بین کرد و ترک را بر سر مرزهای مورد اختلاف سیقل میدهند و و و این جناب شاید چند نفر از دوستان ترک آذری احساساتی را بتواند فریب دهند ولی شعور سیاسی ملت آدری و نخبگان آن را به هیچ وجه لیدا افشآر این سایت قبلأ نیز سربازان گمنام امام زمان فعال بودند البته در لباس دیگر من نمیگویم شما از همان سربازان امام زمانید در لباس مدافع ترک آذری ولی من مطمئن هستم اگر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای دامن زدن اختلافات بین ترک و کرد در ایران پرژه داشته باشد که دارد کاملأ به شیوای که شما عمل میکنید عمل میکردبرای اطلاع دوستان که به این سایت سر میزنند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در فیس بوک و سایتهای کردی نیز با اسمها و عکسهای جعلی خانمهای زیبا رو کاملأ فعال است و دست بسیاری از این نام های مستعار با عکس خانمهای زیبا رو برای دوستان کرد کاملأ رو شده و تمام این خانمها نیز ادعا دارند در ایرانند و خیلی به زبان کردی هم مسلطند ولی در اصل همان پروژهی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را پیش میبرند و مستقیمأ از کامپویترهای وزارت اطلاعات انلاین میشوند
نامه آرش صادقی خطاب به دادستان از بند ۲۰۹ زندان اوین
پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۱ آرش صادقی فعال دانشجویی دانشگاه علامه موفق شد برای دومین بار در طول سیصد وششمین روز بازداشتش در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات با خانوادهاش (پدربزرگش) دیدار کند.یکی از بستگان وی که خواست نامش فاش نشود در این باره به گزارشگر هرانا گفت: "به گفته پدربزرگ آرش، وی از نظر جسمانی به شدت ضعیف و نحیف شده بود. آرش در این ملاقات اعلام کرده بود که بعد از اعلام اعتصاب غذا در حمایت از حسین رونقی به زیر زمین بند ۲۰۹ منتقل شده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است وتا به امروز در همان سلولهای زیر زمین بند ۲۰۹ نگهداری میشده."
گفتنی است، آرش صادقی که در نهم آبانماه ۸۹ و در جریان حمله نیروهای امنیتی به خانه پدریش، مادرش خانم فرحناز درگاهی را به دلیل شوک ناشی از حمله شبانه از دست داد، در ۲۳ آذر ۹۰ پس از ۱۸ ماه از زندان آزاد شد؛ ولی کمتر از یکماه بعد با حمله نیروهای امنیتی به منزل پدربزرگش مجددا دستگیر شده و به بند ۲۰۹ انتقال پیدا نمود.
وی همچنین در پرونده دیگری به چهارسال زندان محکوم شده است که این پرونده هم اکنون در دادگاه تجدید نظر میباشد.
آرش در ملاقات روز پنجشنبه پیامی خطاب به دادستان داده است که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته و متن کامل آن را در ذیل میخوانید:
آقای دادستان قصد دادن پیام به شما را نداشتم ولی متاسفانه در ملاقات با پدربزرگم مسائلی را بیان کردید که لازم دیدم به آنها پاسخ بدهم. میدانم شما در این دستگاه عریض و طویل قضایی_امنیتی کارهای نیستید و تبدیل شدهاید به یک میرزا بنویس ساده.
آقای دادستان گفته بودید دستگاه قضایی به علت مرگ مادر قصد دلجویی از من و خانوادهام را داشته ولی اقدامات بنده این مهلت را از شما گرفته. آقای دولت آبادی نه بنده و نه خانوادهام نیازی به دلجویی شما نداشته ونداریم شما بروید و از خانوادههایی دلجویی کنید که فرزندانشان در دهه شصت اعدام شدند و سهم آنها حتی یک مزار هم برای فرزندانشان نبود. آقای دادستان شما بروید و از خانواده فروهر و پیروز دوانیها و... عزیزانی که در جریان قتلهای زنجیرهای در دهه هفتاد عزیزترین کسانشان را از دست دادند دلجویی کنید. بروید از خانواده عزت ابراهیمنژاد دلجویی کنید. بروید و از خانواده ندا و سهراب و صدها نفری که بعد از کودتای انتخاباتی به خاک و خون کشیدید دلجویی کنید. من نیازی به دلجویی شما ندارم. چیزی این روزها مرا بر آن میدارد تا محکمتر باشم یاد و مظلومیت مادریست که نمیدانم به کدامین گناه امروز زیر خروارها خاک آرمیده.
گفته بودید اگر به اقداماتش ادامه نمیداد شاید حکم اخراج از دانشگاهش توسط اطلاعات تعلیق میشد و شاید در آیندهای دور میتوانست با نامهای برای ادامه تحصیل به دانشگاه برگردد. آقای دادستان امروز مجید دری مهدیه گلرو پیمان عارف سما نورانی بهاره هدایت ضیا نبوی مجید توکلی کاملیا کوثری و... دهها دانشجوی دیگر صرف اینکه اعلام کردند که تحصیل یک حق است یا در زندانند یا از تحصیل محروم شدند. دوست دارم اگر روزی خواستم ادامه تحصیل بدهم در ایرانی آزاد باشم در ایرانی که صرف داشتن اعتقاد و عقیدهای خاص از تحصیل محروم نشوی.
گفته بودید در زندان هم به کارهای خلاف خود ادامه داده و بارها بیانههایی از زندان بیرون میآمد که معمولا اسمش پای اکثر آنها بود. در تحقیقاتی که ما انجام دادیم مشخص شد اکثریت نامهها را یا تنظیم کرده یا با علم به متن آن را امضا کرده. آقای دادستان بنده مسئولیت همه بیانیههایی را که نام بنده پای آنها بوده را میپذیرم. متن همه این بیانیهها عینا اعتقادات بنده بوده و هست. یاد گرفتم همیشه پای هزینه اعتقاداتم بایستم.
آقای دادستان گفته بودید انفرادی بلند مدت آدمش میکند. متاسفم از نامی که شما یدک میکشید "دادستان" از دستگاه اطلاعاتی و قضایی اینچنینی باید هم دادستانی مثل شما و قاضی مرتضوی بیرون بیاید.
امروز بیش از ۱۰ماه از حضور من در بند ۲۰۹ میگذرد که تمام این مدت را در انفرادی بودهام ولی حتی یک لحظه بابت عملکرد و اعتقادم احساس پشیمانی نکرده و نمیکنم.
گفته بودید: بابت حفظ کیان این مملکت هزاران نفر در جنگ هشت ساله کشته شدند تا انقلاب محکم و پایدار به راه خود ادامه دهد حالا شما بابت مرگ یک نفر "مادر" برای بیگانگان خوراک تهیه میکنید. از خانواده روح الامینی یاد بگیرید.
آقای دادستان نمیدانم چه بگویم باز هم فقط میتوانم بگویم برایتان متاسفم. در مورد انقلاب ۵۷ عمر۳۳ ساله و حذف منتقدان صحبت به درازاست که اینجا مجالش نیست.
بنده به شخصه معتقد به حکومتی هستم که در آن نهاد دین از نهاد دولت تفکیک شده باشد و برای نیل به این هدف قائل به دادن هر هزینهای میباشم.
گفته بودید به او بگویید عفو بنویسد. از منظر من عفو یعنی اعتراف به اشتباه و در خواست بخشش کردن. بنده اشتباهی نکردهام که بخواهم از کسی تقاضای عفو و بخشش کنم. شما و دوستان و هم قطاران دیروزتان باید بابت حذف فیزیکی بسیاری از منتقدین در این ۳۳ سال از مردم در خواست عفو کنید. آقای دادستان شما و همفکرانتان باید بابت کشتار مردم بعد از کودتای انتخاباتی تقاضای عفو کنید. کاش از تاریخ درس میگرفتید. آقای دادستان دیکتاتورها شاگردان تنبل درس تاریخند.
سئوال اساسی من (یک ایرانی اپوزیسیون) از این گروه این بود و هست که اصولأ بنیاد گذاران این کنفرانس ها چه کسانی هست، چگونه گرد هم آمدند، روش و میزان انتخاب آنها بر چه اساسی بوده ؟ و از سوی چه ارگان و کشورهایی پشتیبانی میشوند●....
●.... قبل از انقلاب 57 در همین اروپا جلساتی با نمایندگان خمینی صورت گرفت و بدون مشارکت مردم و یا نمایندگان واقعی آنها، بند و بست ها را کردند و قراردادها را نوشتند و بعد مردم را به خیابان آوردند● امروز حقّ مسلم هر ایرانی هست ( بویژه ایرانیان خارج از کشور) که بدانند هویّت و هدف این گروه بروکسل، استکهلم، پراگ چه میباشد ؟● این گروه پیوسته تقاضای درخواست پیشنهاد کرده اند، من نوشتار: " فدرالیسم، اساس تشکیل شورای ملّی ایرانیان" http://www.iranglobal.info/node/10128 ،که در سایت ایران گلوبال انتشار یافت را برای آنها فرستادم و تا کنون هیچ گونه پاسخی دریافت نکردم، این کنفرانس ها اگر بر اساس حضور نمایندگان نسبی تقسیمات جغرافیایی و یک به یک استانهای ایران نباشد، غیر دمکراتیک و بی اعتبار هست. امیدوارم اگر آقای توکلی در پراگ هستند، این مسائل را رسا و گویا مطرح کنند.جناب آقای..... ARASH .... بله نوشتار های من اعتراضی است به سه گروه: ●1- گروهی از ایرانیان آکادمیک که تاریخ ایران را هدفمند کله پا میکنند . گویند که مرکز اصلی پخش ایرانیان مادی و هخامنشی مثلأ یک ده و روستای " ری" بوده است و زاگرس با اینهمه عظمت را با سحر و جاده در تاریخ پنهان میکنند تا ری برجسته شود به جعل تاریخ می پردازند.......
● 2- گروه اقوام و أتنیکی از جمله تُرک تباران که از قرن 12 آثاری از آنها در جغرافیای ایران بدست می آید و اکنون به آنارشیسم تاریخی و اغتشاش در وحدت ملّی بوجود می آورند، تو گویی سرزمین ایران کُردستان ترکیه هست که یک سوم نزدیک به 20 میلیون جمعیّت کُرد تبار ترکیه را خانه بدوش و بیش از 50 هزار نفر قربانی هنوز در پنهان کردن وجود این مردمان هستند 3- گروهی از تُرک تباران و ایرانیان رانت خواری که بطور کلی ربطی به هخامنشیان و پارسی ها ندارند و از دوران صفویه تا به امروز حکومت مرکزی و در نتیجه چرخ اقتصادی ملّی را در کنترل خود گرفته اند، و تیره های ایرانی را نسبت به تاریخ و سرزمین ایران بیگانه کرده اند و آنها را حاشیه نشین کرده اند. ●●با وجود روش اعتراضی و عکس العمل در مقابل جو حاکم بر مسئلهء قومی، ولی من هرگز پرنسیپ پژوهشی و اصولهای زیر بنایی حقیقت یابی را در نوشتار و روشهای خود فراموش نکرده ام، اصولأ یک روش تحقیقی میتواند انتقادی و اعتراضی شدید هم باشد.●● از این گذشته سیاست ورزی مدرن امروز بر علوم و داده های تحقیقی در زمینه های مختلف صورت میگیرد،●● شما میتوانید نوشتارهای خودتان را در مورد تاریخ آذربایجان انتشار دهید انوقت میتوانیم آنرا به نقد بگیریمو واژهء آذربایجان پارسی باستان هست، ( آذربایجان= آذربد= با نگهدارندهء آتش، آتشکدهء آذرگشسب هست) و سایر مسائل متعدد دیگر●● از اینکه میگویید زبان تالشی و تاتی، و کردی و گیلکی و مازندرانی باید رسمی شود، مرا دچار شک و تردید کرد، که نکند شما هم از آن در حقیقت ایرانی نیستید و هدف دیگری را دنبال میکیند، طبیعی است که هر یک از گویشهای ایرانی ارزشمند هست، ولی توجه فرمایید در قرن 16 در همین آلمان 300 گویش زبان آلمانی وجود داشته و در تقسیم کلی امروز حداقل در 16 ایالت با 16 گویش هستند امّا زبان رسمی آنها آلمانی هست. اگر قرار بر این باشد زبان سعدی و حافظ هم فارسی نبود بلکه لارستانی است که تقریبأ با گویش بختیاری یکسان هست. این زبان فارسی امروز هست که با زبانها و یا گویشهای ایرانی: کُردی، گیلکی، مازندرانی، تالشی، تاتی، و سایر لهجه ها و گویشهای غرب، جنوب غربی، جنوب و شرق ایران یکسانی دارد،این زبان فارسی که از زبان عربی تأثیر گرفته است و نه گویشهای ایرانی. ●● مردمان ایرانی تبار ساکن آذربایجان، از کُرد، تالشی و تاتی و آذری هایی که خود را ایرانی میدانند و سایر تیره های دیگر باید خود را سازماندهی کنند، اگر تعداد تُرک تباران در اقلیّت هستند پس کجا هستند این اکثریّت ایرانی تبار. ●● من در آلمان تقریبأ با افراد سرشناس تُرک آذری از نزدیک و دور آشنا شده ام، متأسفانه باید عرض کنم به هیچکدام آز آنها در عمل اعتمادی ندارم، خوش نام ترین و معتدلترین آنها مهندس حسن شریعتمداری است، که اگر منافع تُرک تباری باشد از ایران و ایرانیان خواهند گذشت، گذشتگان آنها هم چنین کاری کردند. ●● وظیفهءِ روشنفکر پرده برداری از حقیقت هاست. امری که هنوز جامعهءِ ایران قرنی دیگر با آن فاصله دارد. جامعهء شرقی ظرفیّت پذیرش حقیقت ها را ندارد، چرا که در اساس بر جعل تاریخ و افسانه سازی متافیزیک استوار هست، تاریخ و سرزمین ایران و ایرانیان قبل از اسلام قربانی تاریخ نگاری شرقی و مردمان مهاجم به این سرزمین هستند.اتفاقا آقا يا خانوم نوروز؟اين مطالبي كه برات درج كردم از همين منبع معتبر جنابعالي يعني ويكيپدياست .
http://fa.wikipedia.org/wiki/آق%E2%80%8Cقویونلو
ميتوني بري و نگاه بكني يعني حضور حد اقل ٧٠٠ ساله تركها و تشكيل امپراطوري تركها در اين منطقه تا حدي غير قابل إنكاره كه حتي نويسندگان بعضا شوونيست اونهم اونرو انكار نكرده اند،اگر شما با تعصب خشك و خاليتون اين حقايق تاريخي را انكار ميكنيد مشكلي نيست خوانندگان محترم ميتونن تحقيق بكنند.مردم نون رو با دهنشون ميخورن!! اين تخيلات شمارو به نابودي ميكشونه
آقای کنعانی می شود به صورت واضح بفرمایید که در طول بیست سال گذشته چپ هایی مثل شما در راه مسئله ملی در آذربایجان چه اقداماتی انجام داده اند؟
به جز جسباندن خودتان به دوران حکومت ملی و شخص سیدجعفر پیشه وری و تعریف خاطرات از آن دوره چه کاری انجام می دهید؟ کدام سازمان سیاسی را برای فعالیت در آذربایجان تاسیس نموده اید؟ کدام نشریه را در آذربایجان منتشر می کنید؟ کدام کانال تلویزیونی، رادیویی یا حتی سایت اینترنتی درست و حسابی را برای ارتباط با مردم آذربایجان تاسیس کرده اید؟ چه اقداماتی را در راستای رساندن صدای مظلومیت زندانیان حرکت ملی آذربایجان جنوبی ( علی الخصوص سعید متین پور) به جهانینان انجام می دهید؟
دوست گرامی، آراز تورک آی تبریزلی، فشرده نوشتار آقای کنعانی این است که ایشان درباره سخنان گروهی از ناسیونالیست های آذربایجانی که می گویند: چپ گراهای آذربایجانی پان آریا هستند پاسخ می دهند که: نه، چپ گراهای آذربایجانی پان آریا نیستند و در اندیشه برابری حقوقی همه ایرانیان هستند. پس همچنان که می بینید نوشتار آقای کنعانی بر ضد ناسیونالیست های آذربایجانی نوشته شده است اما آنچه که مایه شگفتی است این است که شما هم خود را ناسیونالیست می نامید و هم درباره نوشتار کسی که بر ضد ناسیونالیست ها سخن می گوید می نویسید: (مقاله بسیار وزین! ) نوشتار آقای کنعانی از این لینک برگرفته شده است که سایت چپ گراهای آذربایجانی است که به اندازه نوک سوزن به ناسیونالیسم و دیدگاه های ناسیونالیستی باورمند نیستند! http://www.azer-online.com/azer/?p=17391
منبعی معتبر برای تخیلات نوشته شده خود ندارید. منابع دانشگاهی پیش کش همین ویکیپدیا را امتحان کنید
http://fa.wikipedia.org/wiki/دیاربکر
اینقدر خلیج فارسم خلیج فارسم نکنید . قبل از اینکه شما ها برای اولین بار چشماتون به خلیج عربی بیفته اجداد ما پنج هزار سال انجا زندگی کردند و تمدن باشکوهی بنیان نهادند که آثار تخت جمشید و نقش رستم و پاسارگاد جز یک کپی برداری ضعیفی از آن نیست. شما با اشغال و براندازی عیلامیها به خلیج عربی رسیدید و ان زمان فکر میکردید که این دریاست و بعدها فهمیدید که نه آقا این خلیجه و دریا نیست و تازه دو ساله به فکر این افتادید که معادل خلیج را در فرهنگستانتان بسازید و شاهکارتان لفظ خنده دار و مسخره "شاخاب" بود یعنی چیزی تو همون مایه های سیخونکی و دیگر خزعبلات نبش قبری است. و نشان حقانیت ما اسم اولیه خلیج عربی یعنی "ناهرماراتو" یا "نهرالمر" به عربی امروزی یعنی رودخانه تلخ است. زنده باد خلیج همیشه عربی=عاش الخلیج العربی الخالد.
چقد مايه ميديد براي نصب اين كاغذ؟ يكي نيست به اين گوشكوبا بگه بايه پوسترa5مملكت عوض نميشه
آقا من بعنوان یک کاربر معمولی علاقه ای به خواندن نظرات و درگیری های مساله ملی ندارم و فکر میکنم مانند من زیاد باشند. حق ما توسط این چند نفری که سر مساله ملی با هم مشکل دارند خورده میشه . همه بخش نظرات و دیدگاه ها را اینها اشغال کرده اند. و گاه باید صفحه ها را نگاه کرد و نظرات را دید تا ببینی که مثلا در مورد موضوع دیگری هم نظر هست یا خیر. پیشنهاد میکنم یک صفحه بخش نظرات در مورد مسائل ملی درست کنید اینها جنگ و دعوای شان را ببرند آنجا. یا این صفحه مال آنها برای سایر نظرات یک صفحه درست کنید که اینها نگویند که حقی از آنها ضایع میشه.
جناب کرمی البته نوشته های شما به وضوح نشان میدهد که در زمینه تاریخ ایران مطالعاتی داشته اید ولی در عین حال نوعی عصبیت و گاها به جاده خاکی زدن هم در آنها نمایان است. چنانچه به وضوح مشخص است که نوشته های شما بیش از اینکه جوهر حقیقت یابی داشته باشند حاصل نوعی عکس العمل و واکنش به جهل و بی اخلاقی حاکم براین جریانات ملت و ملیت ساز است. فرضا یک محقق یا روشنفکر واقعی که بدنبال کشف و ارائه حقیقت است نمیتوان بگوید چون مقاومتی از سوی آذری های ایرانی صورت نمیگیرد پس میشود آنها را که چند قرنی است ترکزبان شده ا اند را ترک نامید. بنده هم که هر دو جد پدری و مادریم آذری بوده اند خود را پارسی نمیدانم واعتقاد دارم زبان اجدادیم که زبان تات-طالشی است را میبایست دوباره ازطریق مدارس و همینطور مدیای آذربایجان گسترش داد.(متاسفانه این زبان که درمناطق محدودی چون هرزن آباد آذربایجان یا مناطقی از استان اردبیل
اردبیل هنوز باقی است در حال حاضر درلیست زبانهای در حال انقراض یونسکوست).با توجه به حقیقت تاریخی جامعه ایرانی من معتقدم که ایران میبایست دارای چهار زبان رسمی فارسی٬ تات - طالشی٬ گیلکی-مازندرانی و کردی باشد.(نمونه مشابه کشور سویس با چهارزبان رسمی است) و هیچکدام از این زبانها نمیبایستی ارجحیتی بر ۳ زبان دیگر داشته باشد.(بلوچی به این دلیل که اکثریت مطلق بلوچها(۹۰٪) امروزه جزئی ازایرانیان نبوده شهروند پاکستان یا کشورهایی دیگر هستند میتواند زبان رسمی استان بلوچستان باشد).
عربها و ترکمنهای ایرانی هم که به ترتیب ۲ و ۱ درصد از جمعیت ایران هستند هم البته حق تحصیل وهمه گونه آزدی در رابطه با زبانشان را میبایست دارا باشند. همانطور که فرضا عربهای فرانسوی هم که حدود ۶٪ از جمعت فرانسه را تشکیل میدهند هم این حقوق و آزادیها را داراهستند. در نتیجه همانند کشوررسویس هر ۴ زبان رسمی میبایست در تمام مدارس کشور تدریس شود ودر مدیای سراسری نیز بکا برده شود. البته از آنجا که زبان کردی و فارسی ۸۰ درصد و گیلکی- مازندرانی و تات - طالشی هم در همین حدود با زبان فارسی پیوستگی دارند
( Notes on the Lexicostatistical Comparison of the Main Indo-European Language Groups .
Retrived from http://indo-european migrations scienceontheweb.net/lexicostatistical
_comparison_of_indo_european_languages.html)
یادگیری این گویشها برای اقوام ایرانی قطعا بسیار ساده تراز یادگیری زبان فرانسه برای یک آلمانی زبان سویسی است. در طی یک دوره شاید ۱۰ساله ودر امتداد آموزش زبانهای رسمی درسراسر کشورمیشود خودگردانیهای محلی یا منطقه ای را هم البته به تدریج پیاده نمود. در آخر چون شما خیلی نگران این باند علیف در کشور آذربایجان هستید کافیست که بدانید متاسفانه آذربایجان حداکثرتا حدود ۱۵سال دیگرخود واد کننده نفت خواهند بود و این گنده کاریهای باند علیف هم بزودی با خوردن کفگیرشون به ته دیگ و ته کشیدن منبع اصلی در آمدشون به انتها خواهد رسید و اونوقت شاید این آذریهای شمالی خواهند بود که در پی پیوستن به ایران آزاد بر بیایند (از حدود ۳ سال پیش,آذربایجان حدود ۷میلیارد ذخیره منابع نفتی داشته که روزی حدود ۱میلیون بشکه استخراج کرده ودو سومش را هم صادر).
با سپاس از دوست گرامی، بهرنگ که یادداشت مرا در این بخش از سایت گنجانده اند.
زندان تبریز جهنم واقعی در حکومت اسلامی
http://pishgaam13.wordpress.com/2011/09/11/zendan-tabriz/
شرح فعالیت من و احکام بیدادگاه های اسلامی تبریز
http://jahanezan.wordpress.com/2010/04/05/tanin-173/
""" چونکه چپ آزربایجانی قادر به تعریف مفهوم جایگاه ژئوپلیتیک آزربایجان نشده، یا به دلائلی نخواسته آن را تبیین یا مطرح کند، به "" پان ایرانیست خجالتی "" شهرفت یافته. """ ی................... چپ به جامعه آزربایجانی و ایرانی جا انداختن ترم "" ترقی "" میان قشر شبه روشنفکر بود. در حالیکه ترقی هیچ ربطی به چپ ندارد و یکی از مفاهیم فلسفه روشنگری است.این باعث شد جامعه آزربایجانی تلقی درستی از مفهوم"" ترقی و پیشرفت "" را کسب نکند.سپس چپ آزربایجانی و ایرانی اد ئولوژی خود را جایگزین "" تفکر "" ساخت، و با این اید ئولوژی که جامه "" مقدس "" به تن کرده بود راه هر گونه "" نگاه انتقادی به سنت "" را بست.اینک چپ تبدیل به آخوندی شده بود که "" حق به جانب "" به هر مخالفی حکم ارتداد میداد. آخوند پرخاشگر رقیب جدیدی پیدا کرده بود.
آقای تبریزی
مقاله چپ مسله ملی نوشته: یدالله کنعانی که از قدیمی ترین اعضا در تبعید مارکسیستی چپ هستند چنین نظراتی را که از حزب توده و نیروهای روشنفکر برگرفته شده را نوشته.بدقت نوشته . راستی آیا نظر شما در باب همین مقاله بسیار وزین چیست ؟!
آیا مسله چپ و مسله ملی را در این مقاله تایید می کنید یا این دوستان مسن چپ با سالهای سال مبارزه در صف مارکسیسم را هم قبول ندارید...؟؟؟!!!
http://www.iranglobal.info/node/12243
جناب بهنام من قبلا هم گفتم خدمتتون که ،تمام آمارهای که آمریکایی ها منتشر میکنند ،توسط شخصی به نام مهرداد ایزدی
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF_%D8%A…
در دانشگاه کلمبیا تهیه میشود ،
http://gulf2000.columbia.edu/maps.shtml
و چون آمار دیگه ای نیست ،به ناچار توسط آمریکایی ها پذیرفته شده است ، که متاسفانه ایشان کلا جعل نقشه میکنند حتی در نقشه های تاریخی هم دست برده اند و کشوری متعلق به کردها بین ایران صفوی و عثمانی از خود ساخته اند .
آقای آرش منهم گاهگاهی در این باره مطالعه میکنم. اگر به مطالبی که مینویسید رفرانس ننویسید, هیچ ارزشی نخواهد داشت , مثل نوشته های آقای کرمی که حتی یک پاراگرفش هم ارزش وقت صرف کردن و خواندنش راندارد. پار سوا که در پائین دریاچه اورمی اسم برده اید هیچ ربطی به پارسها ندارد. کلمه پارس فقط در کتابهای مالیاتی آسوریها آمده است. کلمه پارس در زبا ن آشوری یعنی حاشیه و کنار چون پارسیان در محدوده قلمرو آشوریها اطراف یزد و کرمان فعلی در حاشیه جا گرفته بوده اند. در کتابهای فرهننگ و تمدنهای قدیم به اسم پارسیان فقط 500 سال قبل از میلاد بر میخوریم. قبل از آن هیچ نامی از پارس وجود ندارد . اگر شما قبل از آن نام و نشانی از پارسیا یک جا پیدا کردید ,بفرمائید بنویسید.
پارسها قبل ازاین تاریخ در کجا بوده اند و چطور به ایران آمده اند , فقط فرضیه است. در نواحی آزربایجان هیچ موقع اثری از فارس نبوده است. ولی هیتها, لولولیها. هوری ها, سوبارها. اوراتورها التصاقی زبان( پرو تو ترک) بوده اند. در مودر مادها هم هیچ سند علمی وجود ندارد.باشه ولی اسمش دریای "عیلام "چون اولش ما اونجا بودیموساحال عیلام از همه بیشتره ازآبادان تا هرمز وشما تو سیبری بودید عربام کنار دریای سرخ بودن دیر اومدی زودم میخوای بری برو ته صف تاواریش فکرکنم درستش اینه اسم دریای سیاه رو دریای فارس بذاری زورت به روسا نمیرسه مثل قدیم که از دستشون فرار کردی حالابرای ما کری میخونی همیشه احترام صاحبخونه رو نگه دار کی میخوای دست از کوچرویی وخشونت برداری اینجاکه سبری نیست خاورمیانه است باید متمدن باشی
یک مطلب را بدون دستکاری درمورد مهاجرتهای شیعیان از عثمانی به ایران درینجا درج میکنم نویسنده مسلمان بوده وبینام فهرست منابعش هم در پایین است خوانندگان سایت خودشان استفاده کنند من مطلب را کوتاه یا دستکاری نکردم مطالب دیگر هم بعدا میفرستم./////////مناسبات اجتماعی ایران و عثمانی در دوره صفویه//////
و ملت مسلمان و همسایة ایران و عثمانی در طول تاریخ، روابط خوبی با یکدیگرداشتهاند، اگرچه در تاریخ این روابط طولانی، گاهی تنشهای نظامی و سیاسی
دیده میشد، این تنشها چنان جدی و عمیق نبود که بتواند دوستی دو ملت را از بین
ببرد.
هدف این پژوهش، بررسی زمینههای این روابط خوب است. بیگمان علاقههای دیرین مذهبی،
سیاسی، علمی، فرهنگی و عرفانی بین دو ملت، نقش بهسزایی در این مسئله داشته است.
قرار گرفتن عتبات عالیات در خاک عثمانی، عبور کاروانهای تجارتی و زیارتی، بهویژه
زائران بیتاللهالحرام از قلمرو عثمانی و مهاجرت گروههای مختلف دو کشور به سرزمین
همسایه نیز سبب استحکام این روابط شده است.
البته، گاهی این روابط بهویژه از سوی عثمانی تیره میشد. با همة احترامی که
ایرانیان برای عثمانیها قائل بودند، حاکمان عثمانی اغلب به زائران و بازرگانان
ایرانی بیاحترامی و سختگیری میکردند، یا حق عبور بیشتری میگرفتند. پادشاهان
ایران، در اکثر معاهدههای خود با عثمانی، بر امنیت راهها و تأمین جانی بازرگانان
و زائران ایرانی در خاک عثمانی تأکید میکردند که غالباً بینتیجه بود.
در سالهای اول سدة دهم هجری/ هفدهم میلادی، دو تغییر و دگرگونی مهم روی داد که پس
از مدتی، بر رشد و تکامل دولت و جامعة عثمانی اثر گستردهای گذاشت. یکی از این
تغییرات، به قدرت رسیدن دولت شیعی مذهب صفوی در ایران و دیگری، پیروزی دولت عثمانی
در کشورهای غربی بود. حتی زمانی که امپراتوری عثمانی به اوج عظمت رسید و از نظر
سیاسی استقلال یافت، همچنان به صورت شعبهای از فرهنگ ترک و ایرانی باقی ماند که
مرکز اصلی آن در ایران و آسیای مرکزی مستقر بود.
ارتباط اجتماعی دو ملت ایران و عثمانی از اعتبار و اهمیت ویژهای برخوردار بود،
زیرا وابستگی دیرین مذهبی، ادبی، عرفانی و اجتماعی، نقش بهسزایی در پیوندهای دو
کشور همسایه و مسلمان داشت. گاهی این روابط، سست و کمرنگ میشد، ولی هرگز قطع
نمیشد. حتی میتوان گفت که در اوج بحرانهای نظامی و سیاسی دولتها، روابط فرهنگی
و اجتماعی بین دو ملت وجود داشت.
در اکثر معاهدههای بین دو کشور، امنیت راهها و فراهم شدن امکانات برای رفتوآمد
مردم در نظر گرفته میشد. در صلحنامة شاه تهماسب اول با سلطان عثمانی، مقرر شد که
دو دولت روابط سیاسی دائمی داشته باشند و برای زائران ایرانی در قلمرو عثمانی
تسهیلاتی ایجاد شود (لاکهارت، 1380: 25).
یکی از عوامل مهم ایجاد روابط اجتماعی و فرهنگی بین ایران و عثمانی، مهاجرت
گروههایی از مردم دو کشور به قلمرو یکدیگر بود. عثمانیان در ادارة کشورشان از هر
نظر به مهاجران ایرانی متکی بودند. لوئیس در این باره مینویسد:
... در امور دولتی و ادارات، در فقه و کلام، در ادبیات و هنر، سلجوقیها و پس از آن
عثمانیها، شاگردان مکتب شرق باقی ماندند و همچنان به مهاجرانی که برای اداره و
چرخاندن دستگاه دولتی آنان از شرق میآمدند، اتکای فراوان داشتند... (1365: 42).
برخی پژوهشگران ثروت سرشار شاهان عثمانی را دلیل مهاجرت گروههای اجتماعی و
دانشمندان و ادیبان به آن کشور میدانند. برخی نیز، دین مبین اسلام را عامل مهم
پیوند فرهنگی و اجتماعی ملت ایران و عثمانی میدانند:
با آنکه روابط فرهنگی و اجتماعی این دو ملت، ریشه در قرون دور و دراز دارد ولی
خاستگاه اصلی آن، یک چیز بوده است و آن اعتقاد مشترک هر دو ملت به آیین مقدس اسلام
است که تأثیر پر دامنة آن در عرف و آداب اجتماعی و سنتی هر دو جامعه کاملاً روشن
است (طرزمی، 1374: 4ـ1).
در اینجا دلایل مهاجرتهای قومی و گروهی دو ملت بررسی میشود.
دلایل مهاجرتهای قومی و گروهی
رفت وآمد و مهاجرت ایرانیان به آسیای صغیر در طول تاریخ، بارها گروههایی از مردم
ایران، بهدلیل هجوم بیگانه و یا بیدادگریهای خودی به سرزمینهای دیگر پناه
بردهاند. هنگام حملة اعراب شماری از ایرانیان به هند رفتند، پیش از آن هم در دورة
ساسانیان، گروههایی بهدلیل سختگیری موبدان زرتشتی به مانویان و مزدکیان و بعدها
در کشتار خرمدینان و فرقههای دیگر بهدست عباسیان، به آسیای صغیر پناه بردند
(پطروشفسکی، 1354: 45). بهویژه اینکه آسیای صغیر نزدیک بود و در آن روزگار، شرق
آنجا؛ یعنی نواحی نزدیک ایران، با همة سرسبزی، کمجمعیت بود و برای استقرار مهاجران
ایرانی بسیار مناسب بود. همچنین باوجود رشته کوههای بلند، مرزبندی مشخصی وجود
نداشت تا مانع رفت و آمد باشد و این نواحی از همان روزگار ساسانیان و جنگهای ایران
و روم، خارج از دیار روم شمرده میشد و ساکنان آن ارمنیها و کردها و گروههایی از
دیگر ایرانیان بودند.
پس از اینکه آلبارسلان در فتح ملاذگرد (463ق/1071م) دیوار روم مسیحی را فرو ریخت،
مهاجران ایرانی از سپاهی و دیوانی و بازرگان همراه سلجوقیان به آسیای صغیر رفتند
(اوزون چارشیلی، ج 1، 1370: 3).
در کنار نامهای باستانی استانبول، آناتولی و پرگام که از زبانهای اقوام کهن، چون
هیتیها و یونانیها باقی مانده بود، نامهای فارسی چون نیکده، آببند، آبگرم،
بندماهی و چشمه نیز دیده میشد (ریاحی، 1369: 10). بیشتر وزیران و رجال دیوانی هم
ایرانی بودند از قبیل وزیر، حاجب، منشی، مستوفی، قاضی، واعظ و مدرس که هر کدام به
یکی از شهرهای ایران منسوب بودند؛ همچون اصفهانی، تبریزی، خراسانی، رازی، قزوینی،
همدانی، نخجوانی، خوئی و مرندی....
نام معماران هنرمند ایرانی هم بر بسیاری از آثار کهن آن دیار میدرخشد. خلاقیت
هنرمندان ایرانی در آن دیار تا اوایل عصر عثمانی که بورسا پایتخت بود، ادامه داشت.
در زیباترین مسجد آن شهر به نام مسجد سبز (یشیل جامع) بر روی کاشیها نوشته شده
است: عمل استادان تبریزی . در بالای محراب مسجدی دیگر نوشته شده است: عمل استاد
محمد اصفهانی (همان: 12).
از گروههای مهم و معروفی که به آن مناطق مهاجرت کردند و افکار و آداب و رسوم
ایرانی را با خود بردند، جوانمردان و قلندران بودند. راه و رسم جوانمردان یا فتیان
یا اهل فتوت یا عیاران که در آسیای صغیر اخیها نامیده شدهاند، گویا ریشة کهن
ایرانی دارد. بعدها اصول جوانمردی با تصوف درهم آمیخت و در کتابهای صوفیان
فصلهایی به اصول فتوت و حکایتهای مربوط به آن اختصاص داده شد.
در روم قلندران را جولقی مینامیدند. منشأ طریقت این گروه هنوز قطعی معلوم نشده
است، اما محققان آن را طریقی ایرانی شمردهاند. حتی لباس مخصوص آنها را جامة
ایرانیان و مغان مینامیدند (خطیب شیرازی، 1962: 15). گویا جولقیها از خراسان یا
از آن سوی جیحون به روم رفتهاند.
مهاجرت خانوادههای با فرهنگ و با فضل و دانش از ایران به آسیای صغیر، در روابط
فرهنگی و اجتماعی دو ملت نقش بهسزایی داشت. مؤلف کتاب بزم و رزم مینویسد:
از عوامل مهم انتشار و گسترش زبان و فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر، یکی مهاجرت
خاندانهای با فضل و دانش ایرانی مانند بهاءالدین سلطان العلماء پدر مولانا،
نجمالدین رازی دایه ، اوحدالدین کرمانی، فخرالدین عراقی، سراجالدین ارموی،
سیفالدین فرغانی، ناصرالدین ابن بیبی و... به این منطقه است. محیط امن و
دانشپرور بلاد روم در قرن هفتم و امکانات نشأت خلاقیت فرهنگی، عرفا و ادبای جهان
اسلام را به این سامان کشانده بود آثار فارسی این بزرگان علم و ادب، مخصوصاً تصنیف
کتاب مستطاب مثنوی معنوی و پیدایش طریقت مولویه عموم مردم این منطقه را به زبان و
فرهنگ پارسی مایل نمود... (1928: 102ـ101).
مهاجرت از دورة ایلخانان به بعد
در دورة ایلخانان به دلیل وجود هرج و مرج و ناامنی در ایران، مردم از طبقات مختلف
به آسیای صغیر مهاجرت کردند، زیرا در این دوره با ویرانگریهای مغول، ایران دیگر
جای ماندن و زیستن نبود. پیوستن آسیای صغیر به امپراتوری ایلخانان و بودن گروههایی
از ایرانیان در شهرهای آن دیار سبب شد که ایرانی در آنجا احساس غربت نکند و میل
مهاجرت به روم فزونی یابد. در میان مهاجران دستههایی از صوفیان بودند که سیر و سفر
سنت آنها بود.
با به پایان رسیدن دولت سلجوقی در اوایل سدة هفتم هجری نقل و انتقال تودههای مختلف
از مناطق مرکز آناتولی به مناطق دوردست مرزی آغاز شد. کسانی که به مناطق مرزی
میرفتند، فقط پیروان طریقت باطنی نبودند، کارگزاران سلجوقی که با بیاعتنایی
مغولان روبهرو شده بودند، روستائیانی که تاب تحمل پرداخت مالیات مغول را نداشتند،
کوچنشینانی که نگران غارت و چپاول گلههایشان بودند و غازیان،
شیوخ و درویشهایی که روی مردم نفوذ فراوان داشتند نیز از مهاجران بودند (دورسون،
1381: 187). در عالمآرای عباسی آمده است:
... در ایران، بسیاری از اهل علم و اطلاع، فقها و روحانیان ناچار به مهاجرت شدند و
به عثمانی یا هند رفتند و این مهاجرت حتی تا زمان شاه عباس نیز ادامه داشت. در
مقابل، جمع کثیری از ترکان سلحشور و رؤسای قبائل عثمانی که در آنجا مورد بغض قرار
گرفته بودند، به ایران مهاجرت کردند و البته جمعی از روحانیان شیعی عثمانی نیز جزء
این طبقه بودند، زیرا سلاطین عثمانی نیز دست به قتل عام شیعیان زدند و به روایتی
بیش از 40 هزار نفر شیعی مذهب در عثمانی به قتل رسیدند و شیعیان و روافض در حکم
ملاحده شدند و صوفیه گمراه خوانده شدند... (روملو، 1350: 145).
سلطان سلیم مصمم شد تا خطر نفوذ شیعیان را از میان ببرد، به همین جهت از
شیخالاسلام فتوایی دربارة ضرورت جنگ با شیعیان گرفت و به استناد همین فتوا، شمار
بسیاری از شیعیان آناتولی را به قتل رسانید.
سلطان سلیم پس از پیروزی در جنگ چالدران (20 رجب 920)، گروهی از شاعران و نویسندگان
و هنرمندان ایرانی را به استانبول فرستاد. عبدالله شروانی از کسانی بود که پس از
روی کار آمدن صفویه به عثمانی رفت. او در شهر ماردین اقامت کرد و طبق نوشتة خودش دو
رساله در این شهر نوشت، رسالة عدلیه و رسالة الاحکام الدینیه فی تکفیر قزلباش که در
هر دو رساله تهمتهای فراوان به قزلباش، بهویژه شاهان صفویه زده و جهاد با آنها را
بر همة مسلمانان واجب دانسته است (1376: 722).
مؤلف تاریخ عثمانی در مورد مهاجرت خطاطان و خوشنویسان ایرانی به عثمانی چنین
مینویسد:
... علاوه بر مکتب شیخ حمدالله [وی روش خاصی در خط ثلث و نسخ ابداع کرده بود]، مکتب
دیگری توسط خطاطانی که به شیوه تعلیق مینوشتند و از آذربایجان ایران به استانبول
آمده بودند، به وجود آمد. عبدالوحید مشهدی، از شاگردان سلطانعلی جزو این خطاطان بود
که از حمایت سلطان سلیمان قانونی برخوردار بود و در استانبول ماندگار گردید.
همچنین میر سیدحسین خوئی که غیرمستقیم منتسب به مکتب سلطانعلی بود و حاجی محمد
تبریزی و ملاعلی سلطان از شاگردان عبدالرحیم انیسی خوارزمی که در تعلیقها دارای
شیوه خاصی بود، با برخورداری از حمایت سلطان سلیمان قانونی، به تعمیم خط تعلیق
پرداختند. ادریس بتلیسی در نگارش خط دیوانی از استادان ارزشمند بود. شهنامه سلطان
سلیمان قانونی به خط میر سید حسین خوئی است (اوزون چارشیلی، ج 1، 1370: 719).
اثرپذیری عثمانی از صفویه
مهاجرت ترکان آناتولی به ایران در این بخش، دربارة مهاجرت ترکان آناتولی به ایران و
دلایل آن بحث میشود. تشکیل دولت صفوی یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام بود. نتیجة مهم
این حادثه بهوجود آمدن مرکزیت جدید در عالم اسلامی بود که در سرزمین ایران و با
نام مذهب تشیع ایجاد شد. نکتة اصلی و مهم این موضوع، آمدن شیعیان از آناتولی به
ایران بود.
سیاست خشن و هجوم دولت عثمانی به جمعیتهای علوی، سیاست درستی نبود، زیرا ادامة این
روش میتوانست بسیاری از بخشهای آناتولی را از نظر اقتصادی و نظامی دچار رکود کند،
از سویی، بسیاری از شیعیان در استخدام ارتش عثمانی بودند، بهگونهای که شکلگیری
بعضی از شورشهای سدة شانزدهم میلادی عثمانی بهدلیل بیعدالتی حاکم بر جامعه بود
که اهل سنت را نیز در کنار شیعیان به ایجاد شورش و مهاجرت به ایران وادار کرد.
همچنین دولت عثمانی، ترکان قزلباش را به علت فعالیتهای سیاسی مجازات میکرد، به
همین دلیل:
ایران محل فرار کسانی بود که از دست سلاطین عثمانی میگریختند. شیعیان در آخرین سال
سلطنت بایزید دوم شوریدند که سلطان سلیم آنان را سرکوب کرد و سیاست سختگیرانهای
را بر ضد شیعیان ساکن در عثمانی آغاز و آنان را در مناطق اروپایی پراکنده کرد (احمد
یاقی، 1379: 28).
یکی از مهمترین عوامل وابستگی ترکان آناتولی به طریقت صفوی، شیخ جنید بود. شیخ
جنید برای تصاحب مقام شیخی با عموی خود، شیخ جعفر، به مجادله برخاست ولی شکست خورد
و مجبور شد که اردبیل را ترک کند و مانند بسیاری از ایرانیان به آناتولی برود. شیخ
جنید در آناتولی زمینه را برای تبلیغ مذهب تشیع مناسب یافت. او هنگام گردش در میان
چادرنشینان و دهقانان با بسیاری از افراد شیعه و یا متمایل به مذهب تشیع روبهرو
شد. سخنوری و شایستگی شیخ باعث شد که در میان دهقانان و چادرنشینان آناتولی مریدان
بسیاری بیابد. حتی موفق شد از مریدان خود سپاه مسلح پنج تا ده هزار نفری تشکیل دهد.
شیخ به اتفاق این مریدان مسلح به حضور اوزون حسن، حاکم آققویونلو، رفت. اوزون حسن
نیز از شیخ صفوی به خوبی استقبال کرد و حتی خواهر خود خدیجه بیگم را به ازدواج او
درآورد. شیخ پس از مدتی ماندن در آناتولی به اتفاق مریدان به اردبیل بازگشت. بعد از
شیخ جنید، حیدر مقام شیخی اردبیل را به راحتی بهدست آورد. او نیز سالهای اول عمر
خود را برای گسترش تشکیلات در آناتولی سپری کرد.
برخی از مریدان با استعداد شیخ حیدر در آناتولی، پس از گذراندن دورههای خصوصی و
تکمیلی اطلاعات، با عنوان خلیفه برای تبلیغ به سرزمینهای دیگر فرستاده میشدند.
وظیفة خلفا تبلیغ طریقت صفوی و جمعآوری مال برای شیوخ بود. شیخ حیدر با تبلیغات
مداوم و پیگیر، بر شمار مریدان خود در آناتولی افزود. این مریدان با هدیههای بسیار
برای زیارت شیوخ خود در اردبیل رهسپار آن شهر میشدند. تا حدی که در شهر اردبیل،
محلة مخصوصی به نام آناتولیها ایجاد شد. در حقیقت یکی از علتهای گسترش بیش از حد
طریقت صفوی در آناتولی، بیتوجهی و سستی بایزید در ادارة مملکت و رواج بیعدالتی در
عثمانی بود. کشته شدن شیخ حیدر در میدان نبرد نه تنها عقیدة مریدان را متزلزل نکرد،
بلکه روح مبارزهطلبی آنها را تشدید کرد و بدین سبب از اسماعیل و ابراهیم در جای
امنی محافظت میکردند. در این تاریخ (884 ق/1481م) اسماعیل در شهر اردبیل و در محلة
آناتولیها مخفی شده بود. بعدها مریدانش او را به گیلان فراری دادند. در این مدت
نیز مریدانش او را فراموش نکردند و از آناتولی، قراچهداغ، اهر و... با هدیه و نذر
به زیارت مرشد خود میآمدند (روملو، 1357: 14، 10، 5).
در میان فرزندان آققویونلو نزاع خونین برای تصاحب سلطنت آغاز شد. هنوز این
کشمکشها ادامه داشت که اسماعیل از گیلان خارج شد (محرم 905) در این زمان او دوازده
ساله بود. خارج شدن اسماعیل از گیلان، با موقعیت سیاسی زمان متناسب بود. اسماعیل از
منطقة دیلم به طارم رفت. بنا به روایتی حدود هزار و پانصد نفر از اهالی آناتولی و
شاملوها به دور او جمع شدند (همان: 26).
در بهار سال 905ق/ 1500م، اسماعیل پس از زیارت [خانقاه] اردبیل به اطراف گوگچه گول
رفت. او هنگام اقامت در قشلاق، قاصدانی را برای احضار مریدان ساکن در آناتولی
فرستاد (سومر، 1371: 26). در این زمان شمار بسیاری از مریدان اسماعیل در کنار او
بودند، ولی شیخ صفوی از ترس گرفتار شدن در دام حسین بیگ، به اتفاق مریدان خود شبانه
از آن محل گریخت و به نواحی چخور سعد [ایروان] رفت. در چخور سعد نه گروه (دوقوز
اولام) به او ملحق شدند. اسماعیل در ادامة راه خود و عبور از قاغزمان، ارزروم و
ترجان، در ناحیة ساروقیه اقامت کرد (905ق/ 1500م). او پس از دو ماه از آنجا به
ارزنجان رفت؛ بر اساس منابع عثمانی، اردبیل اوغلی (شیخ صفوی) بدون داشتن تجهیزات به
راحتی از طالش به ارزنجان رفت. این مطلب، از هم پاشیدگی حکومت آققویونلوها را در
آن زمان نشان میدهد. رفتن اسماعیل به آناتولی، مریدان او را در این منطقه خوشحال
کرد. مؤلف تاریخ شاهاسماعیل مینویسد:
و بعد از وصول به ارزنجان، سرخیلان و ریشسفیدان صوفیان خاندان امامت و خلافت از
شام و روم و قرامان و حدود ارزنجان، به درگاه فلک سپاه فوج فوج متعاقب میرسیدند. و
روز به روز جمعیت غازیان زیاده میشوند... بعد از رسیدن صوفیان از اطراف ممالک از
طوائف شاملو و استاجلو و روملو و تکلو و ذوالقدر و افشار و قاجار و رساق... (همان:
27).
به این ترتیب، ترکان دستهدسته از قبایل مختلف از نواحی سیواس، آماسیه و توقات و...
به اسماعیل ملحق شدند. اسماعیل پیش از حرکت از ارزنجان به بایزید نامهای نوشت و
خارج شدن شاخهای از قبیلة استاجلو همراه اموال و خانوادة آنها را از محدودة عثمانی
درخواست کرد (همانجا). پس از این، با جمع شدن مریدان به دور شیخ صفوی در ارزنجان با
عنوان قزلباش وضعیت مناسب برای حرکت آماده شد. اسماعیل در بازگشت (اوایل سال 906ق/
1501م) نخستین هدفش تصرف شیروان و گرفتن انتقام پدرش بود، این آرزو با کشته شدن فرخ
یسار، حاکم شیروان، برآورده شد (روملو، 1357: 65).
سرانجام، اسماعیل در محل شرور، در حوالی نخجوان، بر الوند آققویونلو پیروز شد
(اوزون چارشیلی، ج 2، 1370: 256). با این پیروزی، کل آذربایجان در اختیار اسماعیل
قرار گرفت. شیخ صفوی به راحتی در تبریز به سلطنت نشست و به اسم دوازده امام خطبه
خواند و سکه ضرب کرد و بدین ترتیب دولت صفوی اعلام موجودیت کرد (907ق/1501م).
شاهاسماعیل در جنگهای پیاپی با کامیابی به پیش میتاخت و هر مقاومتی را با خشونت
در هم میشکست.
دولت عثمانی برای جلوگیری از مهاجرت اتباع خود به ایران تدابیری اندیشید. این
تصمیمگیری ضروری بود، زیرا مالیات مهاجران به دوش افراد ماندگار و یا مؤسسههای
دینی سنگینی میکرد. از سوی دیگر، مهاجرت این افراد به صاحبان املاک زیان بزرگی
وارد میساخت و حل این مسئله برای دولت مشکل ایجاد کرده بود.
در سال 916ق/ 1511ـ1510م بابا شاهقلی تکلو در آناتولی قیام کرد. او فرزند حسن خلیفه
از اهالی ده قزل قیه منطقة تکه بود. وی مردی با لیاقت و جسور و فعال بود. شاهقلی با
مشاهدة شکلگیری دولت صفوی و کامیابی پیدرپی اسماعیل و همچنین ناتوانی بایزید دوم،
امپراتوری عثمانی، با استفاده از موقعیت، نهضت خود را آغاز کرد. قیام شاهقلی چنان
اثری در آن ناحیه بر جای گذاشت که شهنشاه، فرزند بایزید، که حاکم قرامان بود به
قزلباشان پیوست (سومر، 1371: 42ـ41).
بعد از کشته شدن شاهقلی، نیروهایش به ایران آمدند. قبل از بابا شاهقلی، نور خلیفه،
از خلفای [مبلغان] شاهاسماعیل به کمک مریدانش در آناتولی فعالیت داشت؛ او علویان
ساکن سیواس، توقات و آماسیه را به نام شاه [اسماعیل] به اتحاد و یگانگی دعوت کرد
(روملو، 1357: 164). همچنین قیامهای دیگری نیز به نام قزلباش در قلمرو عثمانی صورت
گرفت، همچون قیام قدری خوجه بابا مشهور به سولون (933ق/1527م) و پسرش شاه ولی، قیام
بابا ذوالنون، قیام قلندر چلبی مشهور به قلندرشاه (سومر، 1371: 46).
اسامی قبایلی که در تشکیل دولت صفوی نقش داشتند
1. روملو: این قبیله ابتدا از اهالی قزلباش دهات قویول حصار (قویلاحصار) و قراحصار
بخش سیواس و دیگر مناطق وابسته به آن و همچنین توقات آماسیه تشکیل شده بود. نورعلی
خلیفه، پیریبیگ و دیو سلطان از امرای شناخته شدة این قبیلهاند. شاهاسماعیل،
نورعلی خلیفه روملو را به آناتولی فرستاد و به او دستور داد که همة صوفیان این
مناطق را جمعآوری کند. در مدت اقامت نورعلی خلیفه در قراحصار، حدود سه الی چهار
هزار خانوار از ترکان سیواس، آماسیه و منطقة توقات به دور او جمع شدند.
قبایل روملو نقش مهمی در تشکیل دولت صفوی داشتند. از قبیلة روملو افرادی نظیر
بادنجام (پاتلیجان)، سلطان والی اردبیل، قزاق سلطان، صوفیان خلیفه و ایقودبیگ را
میتوان نام برد (همانجا). حسن بیگ روملو، تاریخنگار، نوة امیرسلطان بوده است.
حسن روملو به سال 937ق/1530م در شهر قم متولد شد. او با داخل شدن در ردیف قورچیها
در بسیاری از جنگها شرکت کرد (روملو، 1357: 205).
2. استاجلو: استاجلوها در اصل از قبایل ساکن در سیواس، آماسیه و توقات بودند و به
جمعیتهای اولویوروک منسوب بودند که تا حوالی قیرشهر گسترده شده بودند، بسیاری از
مریدان شیخ جنید و شیخ حیدر از این قبیله بودند. محمدبیگ فرزند میرزابیگ که در سال
906ق/1500م با دویست نفر از افراد خود در ارزنجان به اسماعیل ملحق شد، از نسل
استاجلوها بود. این شخص همان محمدخان استاجلوست که در جنگ چالدران فرماندهی سپاهیان
صفوی را به عهده داشت. از دیگر استاجلوها، محمدبیگ، سفرهچیباشی شاهاسماعیل است
که سال 920ق/1514م با لقب چایان سلطان به مقام امیرالامرایی رسید. از استاجلوها،
ساروپیره قورچیباشی را نیز میتوان نام برد که در جنگ چالدران به قتل رسید. خضر
آغا استاجلو نیز با دادن اسب خود به شاهاسماعیل در میدان نبرد، جان او را نجات داد
(همان: 194).
3. تکلو: تکلوها از ولایت تکه و یا به عبارت دیگر از ترکان تکه، ساکن منطقة آنتالیه
بودند. شورش شاهقلی بابا در سال 916ق/ 1511ـ1510م و مهاجرت پانزده هزار نفر از آنها
به ایران قدرت تکلوها را بیش از پیش در ایران تثبیت کرد (همان: 164).
ساروعلی تکلو که در تشکیل دولت صفوی نقش ارزندهای داشت و با بهدست آوردن شغل
مهرداری در دستگاه انجام وظیفه میکرد، در سال 912ق/ 1506م به اتفاق عبدیبیگ شاملو
به جنگ صاریم کُرد فرستاده شد، ولی در جنگ با او شکست خورد و کشته شد (سومر، 1371:
58).
یگن سلطان، چوهه سلطان، رئیس بیگ و شرفالدین بیگ از امرای این طایفه بودند که قبل
از مهاجرت تکلوهای شاهقلی به ایران، به شاهاسماعیل خدمت میکردند. حتی شاهاسماعیل
به محض وارد شدن تکلوهای شاهقلی به ایران، برای پی بردن به ماهیت این افراد، چوهه
سلطان را نزد آنها فرستاد. در این تاریخ بورون سلطان (امیر مشهد)، چوهه سلطان،
قراجه سلطان (والی همدان)، اخی سلطان و چرکین حسن، جزو امرای طراز اول تکلوها
بودند، احتمال میرود که اینها قبل از تکلوهای شاهقلی وارد ایران شده باشند (همان:
59).
4. شاملو: در زمان عثمانیها، اسم عمومی قبایل ترکمنهای حلب، شاملو بود. آنها
تابستان را در اوزون یایلا واقع در جنوب سیواس و زمستان را در نواحی بین حلب و غازی
عینتاب میگذرانیدند. شاملوها، از مریدان قدیم طریقت اردبیل بودند. حسینبیگ از
خلفای طراز اول شیخ حیدر، از شاملوها بود و در دولت صفوی، مقام امیرالامرایی را
بهدست آورد (907ق/1502م). شاهاسماعیل در سال 914ق/1509م وکالت سلطنت را به امیر
نجم زرگر رشتی (از تاجیکان) داد. بدین ترتیب، کارهای مالی از دست امرای ترک خارج
شد. شاهاسماعیل بعدها حسینبیگلله را از مقام امیرالامرایی عزل کرد و با سمت والی
به یکی از شهرهای اطراف شیروان فرستاد و در سال 916ق/1511م هنگام فتح خراسان او را
والی هرات کرد (غفاری قزوینی، 1342: 274، 271). او از طرفداران قدیم طریقت و یکی از
دو امیر نزدیک به شاهاسماعیل بود و سرانجام در جنگ چالدران کشته شد (سومر، 1371:
60).
عبدی بیگ از دیگر امرای بزرگ شاملو بود که با سیصد نفر سوار در ارزنجان به
شاهاسماعیل پیوست. او که با مقام تواجی باشی انجام وظیفه میکرد (روملو، 1357: 78)
در سال 912ق/1506م در جنگ صاریم کُرد به قتل رسید. زینلخان، والی استرآباد، از
دیگر امرای شاملو بود. شاملوها بعد از این نیز اعتبار خود را در دستگاه حفظ کردند.
5. ذوالقدر: در منابع صفوی، جمعیت قبیلة ذوالقدر را هشتاد هزار خانوار و از قبایل
ساکن نواحی ماراش و بوزوق (یوزقات) ذکر کردهاند. دده ابدالبیگ از مریدان بسیار
نزدیک شیخ حیدر، پدر شاهاسماعیل، از این ایل بوده است (سومر، 1371: 60). او نیز
مانند حسین بیگ شاملو جزو نامزدهای عنوان بیگی بود ولی خود را مانند اصیلزادگان
نشان میداد. پس از تشکیل دولت صفوی او به مقام قورچیباشی رسید و بعدها نیز والی
نواحی ساوجبلاغ و ری شد. او در سال 915ق/ 1510ـ1509م از مقام خود عزل شد، لکن در
سال بعد والی شهر مرو شد. دده ابدالبیگ در سال 919ق/ 1514ـ1513م بر اثر هجوم
اوزبکان، مرو را رها و خود فرار کرد. پادشاه صفوی نیز دستور داد که به علت ارتکاب
این خطا، بر تن او لباس زنانه بپوشانند و سوار بر خر در اردوگاه بگردانند، ولی به
علت خدمات طولانی، او را نکشت و به شغل قبلیاش بازگرداند (خواندمیر: 81ـ80). پس از
این حادثه، دیگر نامی از دده ابدالبیگ به میان نیامده است.
یکی دیگر از امرای ذوالقدر که در تشکیل دولت صفوی نقش داشت، الیاس بیگ با لقب کچل
بیگ بود. شاهاسماعیل در سال 909ق/ 1503م به هنگام فتح ایالت فارس او را والی این
منطقة بزرگ کرد، ولی در سال بعد به علت اینکه مرتکب خطایی شده بود، او را به قتل
رساند. سلیمان بیگ، جانشین او، نیز به همان سرنوشت دچار شد و منصوربیگ افشار والی
شیراز شد. ذوالقدرها تا زمان شاه عباس حاکمیت منطقة فارس را در دست داشتند.
محمد و علی از نوادگان علاءالدوله ذوالقدر که پدرشان شاهرخ در دیار بکر به قتل
رسیده بود، نزد شاهاسماعیل به سر میبردند. با انتخاب علیبیگ شهسواری اوغلی به
سمت امیر ذوالقدر در سال 1515م بسیاری از افراد ذوالقدر به خدمت شاهاسماعیل
درآمدند (روملو، 1357: 155).
6. قاجار: طایفة قاجار، به قاجارنویان نام، از سرداران مغول، منسوب بودند. او در
عهد غازانخان (694 تا 703ق) میزیست. دستههای مختلف این طایفه پس از انقراض دولت
ایلخانیان، در ارمنستان و شام ساکن شدند و مانند دیگر قبایل ترک به تاخت و تاز و
غارتگری پرداختند. امیر تیمور گورکانی پس از لشکرکشی به روم (آسیای صغیر) هنگامیکه
به ایران بازمیگشت، جمعی از طوایف ترک را که در شام و ارمنستان و آسیای صغیر به سر
میبردند، با خود به ایران آورد که این طوایف روملو و شاملو و قاجار بودند.
از طایفة قاجار جمعی به ترکستان بازگشتند و گروهی در اطراف شهرهای گنجه و ایروان و
حدود قراباغ ماندند. هنگامیکه شاه عباس اول در آغاز کار خود از لاهیجان به
آذربایجان رفت و به جمع مریدان پدر پیوست، گروهی از سران طایفة قاجار نیز به او
پیوستند و در زمرة صوفیان قزلباش درآمدند و در دوران پادشاهی خاندان صفوی به
مقامهای عالی رسیدند.
7. افشار: طایفة افشار هم از ترکانی بودند که همزمان با استیلای مغول بر ترکستان،
از آن سرزمین مهاجرت کردند و به ولایت آذربایجان رفتند. از آنجا گروهی از اخلاف این
طایفه به شیخ صفیالدین و فرزندان او گرویدند و شاهاسماعیل را در راه رسیدن به
سلطنت و کشورگشایی یاری کردند. این طایفه به دو شعبة بزرگ تقسیم شدند. یکی قاسملو و
دیگری ارخلو یا قرقلو که نادرشاه افشار از این شعبه بود. شاهاسماعیل اول طایفة
قرقلو را از آذربایجان به خراسان کوچانید و در شمال آن سرزمین در نواحی ابیورد جای
داد تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدّی باشند (فلسفی، 1353: 164).
در زمان صفویه، طوایف افشار در آذربایجان و خمسه و قزوین و اطراف تهران و خراسان و
فارس و کرمان و مازندران و خوزستان پراکنده شدند. اسم این طایفه از نام اوشار یا
آووشار، پسر بزرگ یولدوز، سومین فرزند اوقون، پسر آباقاخان پسر هلاکوخان، پسر
چنگیزخان پدید آمده است.
قبیلههای دیگر: افزون بر هفت طایفة مشهور که ذکر شد، قبیلههای کوچک دیگری نیز در
شکلگیری دولت صفوی نقش داشتند و بعضی از شخصیتهای آنها از اهمیت ویژهای
برخوردار بودند مانند: ورساق، چینی، عربگیرلو، تورغودلو، بزچلو، اجیرلو، حنیسلو،
چمیشکزکلو و... (همان: 161).
به این ترتیب، قبایل ترک با کمک همدیگر دولت صفویه را بهوجود آوردند. گروهی از
سران این قبایل از مدتها پیش و شاید از زمان شیخ صفیالدین، جد بزرگ خاندان صفوی،
با قبول مذهب شیعه به این خاندان پیوستند و در زمرة صوفیان صافی و مریدان فداکار
ایشان درآمدند. چنانکه شیخ جنید و شیخ حیدر، جد و پدر شاهاسماعیل نیز با تکیه بر
فداکاری و جانفشانی این قوم، به نام غزا و جهاد با کفار، به کشورگشایی برخاستند و
عنوان سلطان را که نشان قدرت سیاسی و نظامی بود، بر عنوان موروثی و روحانی شیخ
اضافه کردند.
نتیجه
روابط فرهنگی و اجتماعی دو ملت مسلمان و همسایة ایران و عثمانی، همواره در طول
تاریخ خوب بوده است، زیرا فرهنگ و تاریخ و اعتقاد مشترک داشتهاند.
از عوامل مهم ایجاد روابط اجتماعی، رفت و آمد زائران و بازرگانان بوده است.
یکی دیگر از عوامل مهمی که در روابط اجتماعی و فرهنگی دو کشور نقش بهسزایی داشته،
مهاجرت گروههایی از مردم به کشورهای همسایه بوده است. مهاجرت ایرانیان از جمله
ادیبان، عارفان، دانشمندان و هنرمندان به عثمانی به دلیل احترامی بوده است که
پادشاهان عثمانی برای آنها قائل بودهاند، همچنین امنیت کشور عثمانی، بهویژه پس از
یورش وحشیانة مغول که زندگی را در ایران مختل کرده بود و ثروت سرشار دولت عثمانی در
مهاجرت ایرانیان نقش داشته است. در مقابل، مهاجرت عثمانیها به ایران بهدلیل ظلم و
ستم پادشاهان عثمانی و سختگیری آنها به شیعیان و همچنین اعتقاد و ارادت علویان و
شیعیان به شاهان صفوی و کمک قبایل ترک آناتولی به ایجاد دولت شیعی صفوی بوده است.
با وجود مدارای ایرانیان نسبت به عثمانیان، عثمانیان اغلب به زائران و بازرگانان
ایرانی سختگیری میکردند و یا اجازة عبور از خاک عثمانی را نمیدادند و یا حق
ترانزیت بیشتری میگرفتند. هنگامیکه تنش و درگیری نظامی بین دو دولت وجود داشت این
سختگیری بیشتر میشد. میتوان گفت که پادشاهان ایران، در همة معاهدهها به امنیت
راهها و مرزها توجه میکردند و برای بازرگانان و زائران امکاناتی در نظر
میگرفتند.
منابع
احمد یاقی، اسماعیل (1379)، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، برگردان: رسول /////
جعفریان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه. /////
اوزون چارشیلی، حقی اسماعیل (1370)، تاریخ عثمانی، جلد اول و دوم، برگردان: وهاب ////
ولی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی./////
پطروشفسکی، ایلیا پاولویچ (1354)، اسلام در ایران، برگردان: کریم کشاورز، تهران، //////
پیام. ////
خطیب، شیرازی (1962)، قلندرنامه، به تصحیح حمید زرینکوب، تهران، توس.///
خواندمیر، غیاثالدین حسینی شیرازی، حبیبالسیر، به کوشش محمدعلی دبیر سیاقی،///
تهران، خیام./////
دورسون، داور (1381)، دین و سیاست دولت عثمانی، برگردان: منصوره حسینی، داور وفائی، /////
تهران، وزارت ارشاد اسلامی. ///////
روملو، اسکندربیگ (1350)، تاریخ عالم آرای عباسی، به تصحیح ایرج افشار، تهران، //////
امیرکبیر.////
روملو، حسنبیگ (1357)، احسن التواریخ، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، بابک.///////
ریاحی، محمدامین (1369)، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، پاژنگ. ///////
سومر، فاروق (1371)، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، برگردان: احسان /////
اشراقی، محمدتقی امامی، تهران، نشر گسترده.//////
شروانی، حسینبن عبدالله (1376)، الاحکام الدینیه فی تکفیر قزلباش، دفتر چهارم، به //////
کوشش رسول جعفریان، قم، میراث اسلامی ایران، کتابخانه آیتالله نجفی./////
طرزمی، زکریا (1374)، سنتهای دینی و اجتماعی مشترک ، آشنا، سال 1، شماره 4 زمستان، ///////
ص 4ـ1. /////
عزیزی، اردشیر استرآبادی (1928)، بزم و رزم، به کوشش محمدفؤاد کوپریلیزاده، /////
استانبول. ////
غفاری قزوینی، قاضی احمد (1342)، تاریخ جهانآرا، تهران، حافظ. //////
فلسفی، نصرالله (1353)، زندگانی شاه عباس اول، جلد اول، تهران، دانشگاه تهران./////
لاکهارت، لارنس (1380)، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران،/////
برگردان: اسماعیل دولتشاهی، تهران، علمی و فرهنگی. ////
لوئیس، بارنارد (1365)، استانبول و تمدن امپراطوری عثمانی، برگردان: ماهملک بهار،
تهران، علمی و فرهنگی.
خیلی احمقانه و عامی فکر می کنید.حدیث تحریف شده در ترجمه را به خورد مردم می دهید.اگر واقعا رسانه ی آزاد هستی این کامنت رو حذف نکن.بابی انت و امی یا حسین(ع)
مسول کامنت دوباره اخرین کامنت مرا سانسور کردی ...
جناب آقای..... ARASH .... من پیوسته در حال آموختن و مطالعه هستم، با وجود این به موضوعی نخواهم پرداخت مگر اینکه 80 درصد بر آن موضوع تسلط نداشته باشم. اگر از مباحث قبیله گرایی و عشیره ای و دوران فئودالیته و داستانهای شفاهی و سنتّی ایران بگذریم، گذری در تاریخ مدرن ایران هم یک مجموعه ای قابل کنترل میباشد و میشود با دوران بندی تاریخ با متدولوژیک های خاص بر آن مسلط شد. ....
من تا حداقل 80 درصد بر درستی موضوعی مطابق با دانش راسیونال روز یقین نداشته باشم از آن صحبت نخواهم کرد.● مطالبی را که مطرح میکنم در هر جلسه و مکانی با هر سطح دانش و در هر دانشگاهی با ابزارهای رسانه ای میشود مورد پژوهش قرار گیرند، بعضی از این مطالب بصورت کار تحقیقی با حضور کارشناسان کنفرانس داده شده و مورد تأیید و استقبال قرار گرفت ● در مورد ایرانی و آریانی بودن سرزمین آذربایجان بطور مفصل بحث کرده ایم و در ماد بودن آن هیچگونه شکی نیست، زبان آنها زبان ایرانی، فهلوی و یا پهلوی، و با زبان کُردی یکی بوده است.● نام آدربایجان از ناحیه زاگرس شمالی تا خلیج فارس تنها نام اصیل ایرانی است که سابقهء تاریخی به قدمت تاریخ ایران دارد نامهای دیگر مردم شناسی در غرب کشور و زاگرس مانند کُرد، بختیاری، لُر و غیره سابقهء تاریخی مانند آذربایجان ندارند. در این باره بحث طولانی است و وقت آن نیست● من هیچوقت نگفته ام که آذری ها تُرک و یا مغول هستند، ولی تُرک بودن آنها برجسته میشود و مقاومتی هم از سوی آذری های ایرانی صورت نمیگیرد و با مردم کُرد ناسازگاری میکنند و ادعای مالکیّت میکنند، تاریخ و زبان پارسی را مسخره میکنند و در فروپاشی جغرافیای ایران با هر بیگانه ای دست دوستی میدهند، با ترکیه همکاری میکنند، بر علیه رژیم جمهوری اسلامی بپا نمی خیزند چون خامنه ای تُرک هست و در ویرانی ایران میکوشد و بسیار مسائل دیگر، دیگر دمکراسی حکم میکند که این مردم را باید راحت گذاشت و همانطور که دوست دارند خود را بنامند. از طرف دیگر به آنها نشان داده شود که ایران کردستان عراق نیست،● از این آذربایجان ایرانی جز استبداد و فرهنگ اسلامی و تُرک تباری تا کنون ایرانیان امر دیگری را تجربه نکرده اند،...● در مورد نام دریاچهء اورمیّه، پارسوآ و یا پارسوماش در بخش دوّم این مقاله به آن پرداخته شده و درصورت تکمیل آنرا انتشار میدهم و میتوانیم به این بحث ادامه بدهیم. با سپاس از مشارکت شما در بحثبايد بدونيد كه شهر دياربكر در حدو ششصد سال پيش پايتخت تركان آق قويونلو بوده و تا ديروز شهري تركنشين بود. اواخر دوره ایلخانی در اواسط قرن چهاردهم میلادی، ایلات آققویونلو بین چراگاههای قشلاقی در شرق بایبورت و مراتع ییلاقی در اطراف آمِد (دیاربکر) آمد و شد میکردند[۴]. درباره آغاز سیاسی آققویونلوها اطلاعاتی در دست است. این امر بدون شک بر اثر تهاجمات مکرر آنان بر حاکمان امپراتوری ترابوزان (کامننونیها) پس از ۱۳۴۰ بود که مورخان بیزانسی را واداشت تا درباره آنان بیشتر بنویسند. در این منابع از طور علی بیک (پهلوان) حاکم ترکان آمِد صبحت شده که پیشتر در زمره امیران غازان خان بود[۵]. هنگامی که ترکمانان تحت فرماندهی وی در سال ۱۳۴۹ در مقابل شهر ترابوزان ظاهر شدند، نتوانستند شهر را متصرف شوند. اما هنگامی که جان کامننوس جوان که هیچ نوع تجربه نظامی نداشت با عنوان آلکسیوس سوم بر تخت امپراتوری تکیه زد
در پاسخ به جناب تبریزی
من هم با شما موافقم که ما چیزی به نام قوم ترک یا پارسی در ایران نداریم...بلکه ما زبان ترکی یا فارسی داریم..برای نمونه بسیاری از ساکنین میاوداب و آذربایجان شاید از نسل مردم مرکز باشند که دوره قاجاره به تبریز و غیره مهاجرت کردند و بسیاری از مردم اصفهان از نسل سربازان گرجی و قزلباش. دوران صفویه هستند. تنها آزمایش د-ن-ا میتواند نشان بدهد که نژاد فلان کس چیست. برای نمونه از لحاظ د-ن-ا ترکزبانان آذربایجان در تبریز بهو کرد-زبانان و فارس-زبان ایران نزدیکترند تا اینکه به ترکزبانان اوزبک و قرقیز..همینطور است در مورد برای نمونه فارسی-زبان تاجیکستان و اصفهان..آنی که در اصفهان است به ترکزبان آذری نزدیکتره و اونیکه در تاجیکستان است به همایسه اوزبک. از یک "زبان" بعدها قوم جعل کنند, یک ترفند استالینی بو. کسروی و خمینی و شهریار پیشه وری و خامنه-ای همه سید هستند..عربتبار..
در مورد تغییر نام منطقه ..
در مورد تغییر نام منطقه ..در زمان صفویان کلی از نامهای ایرانی به ترکی تبدیل شدند..از سپیدرود به قزل اوزون بگیرید تا میاندواب به قوشچای و غیره...http://www.azarpadgan.com/?content=DetailsArticle&id=205
برای نمونه میادواب بارها در دوران قاجارها آمده است ولی این دوستان میگویند پهلویها نامش را عوض کردند!
https://www.google.com/search?tbo=p&tbm=bks&q=miandoab&tbs=,cdr:1,cd_min:Jan+1_2+1800,cd_max:Dec+31_2+1900&num=10
در ضمن این گاز بوشهرفارسی-زبان است که به آذربایجان ایران میرود ونه گاز ترکمن صحرا! اگر آن گاز را ببندند راستش زمستان چه میشود؟ خوب من تابحال ندیدم بوشهری ها گله کنند ولی این دوستان گله میکنند که چرا آلومونیم (؟که روشن نیست کجای آذربایجان آلوموینیم دارد ولی باز فکر نکنم به اندازه مناطق دیگر کشور باشد) آذربایجان ایران به جاهای دیگر ایران میرود! همه اینها نشانگر نژادپرستی است.
در مورد ظلم هم باید گفت از لحاظ تاریخی این ترکان(که یک عده از آذربایجانیها ایران خود را همان ترکان میدانند) بودند که به ایرانیان و ارمنیان و یونانیان و غیره ظلم کردند. برای نمونه اغلب سربازان چنگیزخان ترک بودند. کل تمدن ایرانی-زبان در آذربایجان و کل تمدن یونانی/ارمنی انوتولی بدست ترکان نابود شد. و بابک خرمدین که یک ایرانی (و غیرترک) بود بدست ترکان دربار خلیه سرکوب شد(بوغا و اشناس و ایتاخ..البته افشین سغدی بود). اصل زبان آذربایجان فهلوی بود. ما میتوانیم در مورد ظلم به بلوچ و کرد و غیره حرف بزنیم ولی ظلمی به ترکان در تاریخ ایران نشده است و به نظر من با وجود اینکه ترکزبانان حدود 12 ملیون نفر هستند, ناچار برخیهاشان میخواهند یا جدا شوند یا اینکه دیگران را پاکسازی کنن..د نقشهای خیالی که کل آذربایجان غربی و اراک و همدان و نیمی از گیلان و کل تهران را..دربرگرفته است ببنینید... وگرنه چه دلیلی دارد که رشت و بندرانزلی و مهاباد و قزوین و همدان و اراک و غیره را جزو نقشه تخیلی خودشان بدانند؟یا اینکه برای نمونه از مردم شهر همدان و رشت و مهاباد پرسیدند که میخواهند جزو دولت علیف باشند؟
تنها گروهی هم که امروز هی به آمار قومی و غیره رجوع میکند در واقع نژادگرایان ترک هستند که آمارشان با هیچ موسسه علمی یا آمار استانی و آمار ایران واقعیت ندارد. زیرا بجز آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان, در هیچ استان دیگر زبان ترکی اکثریت ندارد (شاید آذربایجان غربی را هم اضافه کرد که آن نیز روشن نیست). اما این دوستان هی ادعا میکنند 45 ملیون نفر یا 35 ملیون نفر در ایران ترکزبان هستند! به هر حال اگر روزی هم آمار سراسری انجام شود اینها باز قبول نخواهند کرد ولی باز آن امار سراسری فرقی با همان آمار کنونی سی-آی فاکتبوک نخواهد داشت زیرا هر انسان عاقلی میتواند با آمار استانی به یک نتیجه درست با دو/سه درصد اختلاف برسد. این آمارهای 35 ملیون یا 45 ملیون یا حتی 20 ملیون بخاطر این به نظر میرسد که دیگر دوران قاجارها تمام شده است و برخی از ترکزبانان نمیخواهند که قدرت را سهم کنند..