رفتن به محتوای اصلی

نقدی بر نوشتە آقای حسین زاهدی
17.10.2012 - 15:41

انتشار تواقف نامه‌ء میان  حزب دموکرات کوردستان ایران و حزب کوملە کوردستان ایران، مجموعە واکنشهایی را از طرف جریانات ناهمگون ایرانی عموما" ( فارس زبان ) بر انگیخت. این جریانات  کە برای مدتی فعالیتهایشان در عرصە به‌ اصطلاح مبارزە برای دموکراسی در ایران راکد ماندە  بود،  فرصت را مغتنم شمرده‌ و چون همیشە آستینها را بالا زدە تا اثبات نمایند کە اگر در تقابل با جمهوری اسلامی ناتوانند  اما در مقابل جریانات دموکراتیک واقعی قادر خواهند بود خود را نشان دهند. بە بیانی دیگر اینان خواسته‌اند اثبات کنند کە  اگر قادر بە نهادینە کردن دموکراسی ـ طبق برداشتی کە از دموکراسی دارند ـ نباشند حداقل  این توان را دارند کە سنگر دموکراسی خواهان کورد را تخریب کنند.  در همین رابطە و در ابداعی تازه‌  برای اولین بار طیف های مختلفی از ملی – مذهبی ها، چپ های سنتی و رفورمیزە شدە - رادیکال، ملی گراها و سلطنت طلبان بە اتحاد علیە حقوق ملی ملتهای تحت ستم برآمدند. نهادهای امنیتی رژیم نیز فضا را مغتنم شمردە، بسیار آگاهانە پشت سر تمامیت خواهان ایستادە و همگی برای اولین بار در تاریخ سرکوب های  سیاسی جامعە مردسالار ایران زیر چتر حمایتی دولت ایرانی ـ شیعی با چاشنی میهن پرستانە قرار گرفتند.  برای درک بهتر از تاکید  واژە مردسالار،  نمی توان زنان  ایرانی را در چارچوب  موضوعات کورد ستیزی و دیگر ستیزهای ایرانی  گنجانید و مصداقیت ادعا  را می توان در دیدگاههای خانم مهرانگیز کار و  شادی صدر و بسیاری از زنان آگاە ایرانی  بوضوح دید. در واقع زنان ایران و ملیتهای غیر فارس درد مشترک دارند.

 اما در جهت مقابل این همبستگی نامیمون،  این  انگیزه‌ در میان جریانات متنوع سیاسی کورد و دیگر ملل ایران تقویت گردید کە تنها راە پیروزی علیە ارتجاع مرکزی  اتحاد ملی  ملتهای غیر فارس با هم است. قدر مسلم این است کە در بهترین حالت هیچکدام از ملتهای غیر فارس بدون اتحاد داخلی خود و همگامی با دیگر ملتها قادر بە کسب حقوق ملی خود نخواهند بود. علاوه‌ بر این چه‌ بسا درس ها و عبرت ها به‌ انباشته‌ء سیاسی ما افزوده‌ گردید و توهمات  بخشی از نیروهای ما را در شناخت درست و تشخیص سنگر های پیدا وپنهان طرف مقابل برطرف ساخت.

از میان آن دهها مقالاتی کە در قالب بیانیەء اعتراضی و نتقادی کە علیە توافقنامە دو جریان کورد منتشر گردید، مطلب بلند و نه‌گانه‌ء آقای حسین زاهدی تحت عنوان " ملاحظاتی دربارە حق جدائی طلبی" کە  در سایت جرس انتشار یافتە تاملات بیشتری را طلب می نماید.  اهمیت نقد مطلب ایشان نە بە خاطر محتوای درونی آن است، بلکە در واقع بخاطر دیدگاههای ایشان در مورد تعاریف متفاوت از مقوله‌ء استقلال  است کە ایشان قبلا در مطالبی چند بخوبی بدان پرداختەاند. یعنی کسی کە چندین بار در مورد موهبتهای استقلال قلم فرسایی نموده‌، به‌ یکباره‌  ادعای حق تعیین سرنوشت یکی از ملت های ساکن جغرافیای ایران را بر نمی تابد و در تقابل با آن قرار می گیرد و تمام ایدەهای گذشتە خود را فراموش می نماید. به‌ عبارتی نگرش قبلی ایشان بە گفتمان استقلال یک ملت بنا بە نوشتەهایشان تعارض جدی با نگرش فعلی ایشان دارد کە آسمان و ریسمان را بە هم می بافد تا خواستە ملتهای غیر فارس را غیر منطقی و غیر ممکن جلوە دهد.  گویی استقلال به‌ شیوه‌ء خاص برزاندە ملت فارس است  و دیگر ملتها شایستە چنین استقلالی نیستند.  آقای زاهدی در یکی از مقالات خود  در باب استقلال کە در نقد دیدگاههای آقای عطااللە مهاجرانی بتاریخ ٢٩ اسفند تحت عنوان " مفهوم استقلال یک ملت چیست؟" نوشتە است: " استقلال " برای انسان چه در شکل فرد و چه یک ملت ، به معنای آزاد بودن از سلطه و اسارت تحمیلی فرد یا گروه و یا ملتی دیگر است، زیر سلطه اجباری دیگری بودن و بر سرنوشت خویش حاکم نبودن نوعی بردگی است . برای انسان و یا ملت اسیر ، فرقی نمی کند که سلطه چشم آبی باشد یا سیاه چشم، پوستش سیاه ، زرد و یا سفید باشد، هموطن او باشد یا بيگانه. به زبان ساده تر چنین فرد یا ملتی با هیچ معیاری استقلال ندارد . "

 

ایشان در بخش دیگری از مطلب خود  در خصوص استقلال می نویسد" ...اهمیت داشتن استقلال ملت که استقلال حقیقی است و حساس بودن مردم نسبت به استقلال بطور کلی ، به ویژگی انسان مربوط است . طبق نظر روانشناسان و صاجب نظران، در انسان از همان اوان تولد از سن حدود دوسالگی میل به استقلال داشتن و از پدر و مادر مستقل بودن شروع به رشد می کند. بنابراین حس یا ویژگی استقلال طلبی در انسان وجود دارد و برای رشد و تجلی استعدادهایش بسیار ضروری و مهم است.... "

قبل از پرداختن بە نقد مقالە آقای زاهدی روشن نمایم کە عبارات مندرج در مقالە  جدید ایشان در باب استقلال تمامی دیدگاههای فعلی آقای زاهدی را منتفی می نماید کە در بارە جدائی خواهی بیان نمودەاست.  از نظر ایشان فرق نمی کند کە یک چشم آبی و یا یک چشم سیاە سلطە گر باشد، کە این درک ایشان از سلطەگری با شرایط هر کدام از ملتهای تحت ستم در ایران انطباق دارد. واقعیت امر این است کە سالهاست سرمایەء ملی و نیروی کار ملتهای غیر فارس در مناطق مرکزی ایران توسط چشم سیاههای آریایی استثمار می گردد،  واز نظر یک کورد، عرب، تورک آذری، بلوچ و یا تورکمن فرق نمی کند کە یک چشم آبی غربی سرمایەء ملی و انسانی ایشان را تاراج کند یا یک فارس چشم  سیاە. نباید این واقعیت را فراموش نمود کە چشم آبی ها اگر ملت ها را استثمار کنند در نهایت فرهنگی را بجا خواهند گذاشت کە برای آیندە آن مملکت مثمر ثمر است مثل آنچە بریتانیایی ها در هندوستان و یا فرانسوی ها در الجزایر بجای گذاشتند، اما فارس های چشم سیاە بغیر از تخریب چیزی برای بعداز خود بجای نمی گذارند.

 

استبداد و استثماری کە در  کشورهای خاورمیانە  بویژە کشورهایی کە کوردها بر آن تقسیم شدەاند با دیگر کشورها قابل مقایسە نیست. برای نمونە می توان کشور گرجستان را مثال آورد. آبخازی ها و اوسیتی ها در گرجستان چە در دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق و چە بعد از استقلال گرجستان در سال ١٩٩١ از حقوق ملی خود  بشکل فدرال بهرەمند بودەاند. واحد پول گرجستان بە دو زبان آبخازی و گرجی نوشتە شدە بود، اما هر دو ملت آبخاز با جمعیت حدود ٢١٠ هزار نفر و اوسیتی ها با جمعیتی حدود ٧٠ هزار نفر بە کمتر از استقلال خود بسندە نکردند. تا اینکە  با مداخلە نظامی فرصت یافتند و استقلال خود را اعلام نمودند. در ایران تاکنون هیچکدام از ملت ها بە اندازە آن دو ملت  کوچک در دورەهای قبلی  از حقوق ملی خود بهرەمند نبودەاند تا نسبت بە ماندن در چارچوب مرزی فعلی پایبند باشند. در تمام این سال ها ملت های غیر فارس تلاش نمودە تا ستم های جاری بە حساب حاکمیت گذاشتە شود نە ملت فارس، و در رفتار میان روشنفکران و فعالان سیاسی ایرانی با حاکمیت تفاوت قائل شود،  بی تفاوتی و سکوت  در مقابل جنایاتی کە از طرف حاکمیت علیە ملت های غیر فارس روا داشتە می شود بە حساب بی اطلاعی آنان از آمار ستم کاری ها ‌ گذاشتە شود،  اما حرکات  اخیر نیروهای سیاسی داخل و خارج کشور  در دشمنی علنی با حقوق ملی ملتها و انکار هویت ملی آنان فراتر از یک موضوع عادی می باشد و نشان دهندەء تفکرات شوینیستی و نازیستی در میان روشنفکران مردمی می باشد کە بطور روزانە به‌ فهم عمیق مفاهیم آزادی و دموکراسی تظاهر می نمایند. باید گفت کە شکاف ملی در ایران از موضوع  تنش میان حاکمیت بە تنش میان ملتهای غیر فارس با ملت فارس کشیدە شدە و مسئولیت این معضل خطرناک بعهدە روشنفکران فارس زبان و تمامیت خواە می باشد. نگرانی از این وضعیت از آنجا مصیبت بار است کە فارسها خود را بە لحاظ تمدن و فرهنگ و تاریخ  بالاتر از دیگر ملل دنیا می بینند، اما در همچون مواردی مشخص می شود کە  ارتجاعی تر از تمام ملل دنیا عمل می نمایند.  بیانیە نویسی های اخیر جریانات سیاسی ایرانی از چپ و راست و ملی - مذهبی و سلطنت خواە و غیرە.. نشان دهندەئ  فرهنگ قلدرمابانە  و زورمداری ایرانیان است. پرسش اساسی این است که‌  آیا ایرانیان تمامت خواه‌ می توانند بە بدیهی ترین اصول دموکراتیک پایبند باشند کە ملتهای ایران در آینده‌ و در جریان یک رفراندوم آن را تجلی نمایند؟ رفراندوم تعیین سرنوشت برای ملت های تحت ستم ایران می تواند با فهم شما از ابتدایی ترین اخول دموکراتیک تطابقت داشته‌ باشد؟ آیا می توان بە افرادی نظیر آقای حسین زاهدی قبولاند کە خواست فدرالی و یا استقلال الزاما باید در میان آن دە درصد کورد، ٢٥% آذری، ٧% عرب، ٥%  بلوچ و  چند درصد تورکمن  بە رای گذاشتە شود نە آن ٥٠% مرکز نشین کە  ارزشی برای  سرنوشت آن ٥٠% دیگر قائل نیستند؟

 

آقای زاهدی در بند دوم مقالە خود ایران را ملک مشاع همە می داند و با استدلال بە  این مشاع بودن هیچ ملتی را  بە تنهایی محق به‌ داشتن مجوز جدائی از ایران نمی داند! باید از آقای زاهدی پرسید آیا واقعا ایران  متعلق بە همە ایرانیان است یا همە ایران متعلق بە یک ملت است؟ در اینجا برای درک فضای فکری افرادی نظیر آقای زاهدی لازم است  مباحث را بە زبانی سادە گشود تا ملک مشاع  را بە تصویر کشید. در این ملک مشاع  و از جمعیت ١٠%ی کوردستان بیش از دو میلیون کارگر کورد در مناطق مرکزی ایران برای ادامە زندگی پراکندەاند تنها در تهران آمار  یک و نیم میلیون کارگر کورد وجود دارد کە اکثرا بە شغلهای کارگری، ساختمان سازی، رفتگری، پادویی، کار در مزارع، و کارهای سخت دیگر نظیر کورەهای آجرپزی در یک محیط غیر انسانی مشغولند کە تنها کوردها و افغانها ناچار بە انجام آن هستند. کارگران علیرغم هدر دادن  نیروی کار خود ، خانوادەهایشان نیز از دست کارفرمایان در امان نیستند، بچەهایشان از ادامە تحصیل عقب می مانند، افرادی کە بە تنهایی راە کار در مرکز را در پیش می گیرند ماهها از خانوادەهایشان دور می مانند. علیرغم تمام شرایط نامناسب کار تعدیاتی علیە آنان توسط کارفرمایان انجام می گیرد کە جنایت پاکدشت و خاوران علیە افغانیها نمونەهای کوچکی از حال و روز آنان است. ( جهت اطلاع آقای زاهدی در سال جاری ٢١ کارگر کورد در مناطق مرکزی ایران  ـ ملک مشاع! ـ بە قتل رسیدەاند.)  چند سال پیش یکی از روزنامەهای کثیرالانتشار ایران نوشتە بود کە زن های کورد برای انتقال کالای قاچاق بە تهران می آیند و شب ها را تن فروشی می کنند.  این واقعە گرچە مربوط بە ١٤ سال پیش است و در آن زمان در کوردستان اعتراض هایی صورت گرفت، اما هدف روزنامە نە آسیب شناسی فقر در کوردستان بلکە کریە نمودن وجە کوردها بود.  در مقابل  وضعیت این نیروی دو میلیونی،  یکصد هزار نفر  چشم سیاه مرکز ایران در کوردستان متصدی ادارات، کارخانجات و مراکز اقتصادی کوردستان هستند و بنا بر این در تصحیح برداشت آقای زاهدی از ملک مشاع بایستی خاطر نشان کرد که‌ ایران ملک مشاع ملت فارس زبان است.

جهت یک  مقایسە سادە  در این ملک مشاع دیدە می شود کە مسافرت از تهران بە شیراز، یزد، اراک و مناطق مرکزی برای لذت بردن و انبساط خاطر به‌ راهند و مسافران اتوبوسهای در حرکت مناطق مرکزی ایران بیشتر یک زندگی مرفە  مرکز نشینان را نشان می دهد.  ( این خارج از آمار میلیونی زائران جمکران و دیگر اماکن زیارتی است و یا خارج از رفاهی است کە ایرانیهای مرکز نشین میلیونی بە کشورهای توریستی سفر می کنند. در آنتالیای ترکیە هتلهای مخصوص تهرانیها، اصفهانیها، شیرازیها، مشهدیها مشهور هستند، تنها از هتل کرمانشاهی و اهوازی و زاهدانی خبری نیست ). اما هنگام   مسافرت بە  مناطق حاشیە ایران  ( بویژە کوردستان )  بیشتر  مسافران از افرادی تشکیل می شوند که‌ در اتوبوس ها بە مرکز در حرکتند تا با حمل اندکی کالا و آب کردن آن در مرکز بە  کسب درآمد ناچیزی بر می آیند.

 

کلی گویی آقای زاهدی در قسمت سوم مقالەاش در مورد همبستگی ملی یک کشور با تاریخی ٣ هزار سالە بقول ایشان بسیار مبهم است. چون در این ٣ هزار سال مرزهای ایران مدام در تغییر بودەاند و چە بسا در این تاریخ سه‌ هزار ساله‌ برساله‌ ها در باب ستم ها و اجحافات بر غیر فارس ها  به‌ رشته‌ نگارش در آمده‌اند که‌ بدون شک ایشان و بسیاری دیگر نیز از آن بی اطلاع اند.  گرجیها و ارمنیها بی صبرانە در فکر جدائی از ایران بودند و از روسها کمک خواستند تا از ایران رهایی یابند.  رضاشاە در سالهای پادشاهیش بخشی از مناطق ارومیە را بە ترکیە داد و در عوض قسمتی از منطقە آرارات را از تورکها گرفت، یا اینکە سهم ٥٠%ی دریای خزر بە ٢٠% کاهش یافت و اعتراضی صورت نگرفت. استقلال کشور بحرین از ایران نیز هنوز بە تاریخ نه‌پیوستە است.  حال اگر بنا به‌ نوشتە ایشان، اقوام ایرانی از کیان ایران حفاظت نمودەاند، علت اینهمە  سرکوب و تحقیر و دشمنی با خواستە ملتها در چیست؟

آقای زاهدی در ادامە پاراگراف سوم آوردە کە " ما شاهدیم که قدرت طلبان چگونه از احساسات مردم و شرایط نا مناسب کشور یا منطقه ای به آسانی سوء استفاده کرده و با کشیدن تعدادی از ستمدیدگان خشمگین به خیابان ها و وعده های نوعا غیر قابل انجام، آنها را به تظاهرات جدائی طلبی می کشانند و آنرا خواسته "همه مردم یا همه اهالی"می شمارند." اگر آقای زاهدی  مطمئن هستند  تعدادی از ستمدیدگان فریب قدرت طلبان را می خورند، چرا فرمول یک رفراندوم را پیشنهاد نمی کنند که‌ این عده‌ء قلیل جدایی طلب در دریای ماندگاران ایران زمین گم و نیست شوند؟مثل آن فاکتی که‌  خود ایشان از مورد رفراندوم در اسکاتلند آوردە است، و چرا آن را مبنای رفراندوم  دموکراتیک را در ایران نمی نمایند؟ قاعدتا از دولت فعلی آقای احمدی نژاد و یا کل نظام فعلی  انتظار نمی رود کە همچون دولت آقای کالاهان ( نخست وزیر وقت انگلستان ) منصف باشد، بلکە ما از همفکران آقای زاهدی و یا از نیروهای مدعی آزادی خواهی در ایران می خواهیم در اصول خود متعهد بە اجرای رفراندوم برای حل مسئلە ملی در  آیندە ایران باشند.  من می خواهم بە یک منطق سیاسی در میان ایرانیان برسم کە  آنان بە یکی از  روشهای تجربە شدە  در کبک کانادا، اسکاتلند بریتانیا، چک و اسلواکی، آچەها در اندونزی، سودان  کە هر کدام مسیری را انتخاب نمودە متعهد باشند و  بە اجرای یک رفراندوم  تن دهند تا در میان ملت عرب جنوب غربی ایران، ملت بلوچ در جنوب شرقی، تورکمن ها در شمال و شمال شرقی، آذری ها در شمال و شمال غربی و کوردها در غرب و شمال غربی کشور  رفراندوم هایی برگزار شود و اگر چنانچە در هر کدام از مناطق ملی بیش از ٧٠% بە استقلال رای دادە شد رای آنان محترم شمردە شود و ملت فارس برای یکبار ادعاهای متمدن بودن خود را عملی نماید و یا  نشان دهد اگر آرای لازم  برای استقلال هر کدام از ملل بدست نیامد صحت ادعاهای خود را مبنی بر اینکه احزاب و سازمان های ''ملی قبیلە و یا جمع کوچکی'' هستند برای افکار عمومی  ثابت نمایند.

آقای زاهدی در بند چهارم مقالە خود از ترجیح دادن  حکومت استبدادی بر موهبت  آزادی بە بهانەء تمامیت ارضی در کشورهای استبدادی  سخن می راند و نقش روشنفکران را نیز همانند مردم عادی بیان می نماید. این موضوع را تنها می توان بە مردم، حکومت و روشنفکران فارس زبان نسبت داد نە کل جامعە ایران. حقیقتا" عمق فاجعە در اینجاست کە روشنفکر ایرانی همانند حاکمیت می اندیشد. یادآوری دوران تهاجم خارجی بە عراق می تواند نمونە خوبی برای رد ادعای آقای زاهدی باشد کە می خواهد تعصبات تمامیت خواهانە را بە تمام ملتهای دیگر تعمیم دهد. برای نمونە در دو دورە تهاجم خارجی بە عراق شاهد بودیم کە عراقی ها از کورد و عرب شیعە و سنی بدون ترس از بە خطر افتادن تمامیت ارضی از تهاجم خارجی علیە حکومت صدام حسین استقبال کردند. شاید در عراق بخشی از سنی ها بودند کە بە دلیل تامین منافعشان توسط حکومت صدام در مقابل تهاجم خارجی ایستادند، در ایران هم همان سناریو در حال تدوین است. تنها آن بخش از فارس ها کە منافعشان در ادامە حیات یک دیکتاتوری مقتدر است مخالف هر گونە تحول هستند. اما ملت های تحت ستم بە نیروی خارجی به‌ عنوان یک کاتالیزور در تسریع روند دگرگونی نگاه‌ می کنند،  چون می دانند آنچە را کە حاکمیت فارس  علیە آنان انجام می دهند، بیگانگان نخواهند کرد.  در ایران بیماری های مازوخیستی و سادیستی در عرصە سیاست فراوان است. نگاهی بە تفکرات بیمارگونە در میان اپوزسیون ایرانی بیانگر این حقیقت است. قبلا افرادی نظیر داریوش همایون و یا تلویزیون های فارسی زبان لوس انجلسی تاسی پذیری از احمدی نژاد و  خامنەای را اعلام کرده‌ بودند، لذا جای تعجب نبود که‌ اگر فرد معلوم الحالی چون ... فروزنده‌ در اندیشه تی وی‌ به‌ پابوسی خامنه‌ای برود. اما سوال این است کە این افراد چرا خود را اپوزسیون نامیدەاند، مشکل این طیف با حاکمیت چیست کە در اروپا زندگی می کنند؟

قسمت پنجم نظریە آقای زاهدی مبنی بر تلاش برای استقرار  دموکراسی حداقل چهل سالە در یک کشور و آنهم کشوری مثل ایران روئیای بیش نیست. ایشان در ادامە به‌ عمد یا ناآگاهانه‌ بقیەء مردم مخالف جدایی خو‌اهی را با حاکمیت در یک ظرف جای می دهد. درست موردی کە امروزە در ایران جریان دارد و امروزە ملت های غیر فارس تنها با حکومت طرف نیستند بلکە با ملت فارس بعنوان متحد حکومت دیکتاتوری طرفند. ایشان  می نویسد: ''حد اقل سی - چهل سال دموکراسی حاکم و جاری باشد و روحیه و منش دموکراتیک در آن سرزمین تا حدی جا افتاده و دولت ها در تمام این سی- چهل سال به روش دموکراتیک بر سر کار آمده و یا کنار رفته باشند و هیچ تبعیض و تفاوتی بین شهروندان کشور اعمال نشده باشد. در چنین شرایطی است که خواست واقعی و راه درست ومنصفانه برای خود مردم روشن می گردد. اگر بخشی مطالبه جدائی کرد، امکان رسیدگی و نیز گفتگو مابین جدائی خواهان و حکومت یعنی بقیه مردم فراهم می گردد و چه بسا به سازش هائی برسند و مسئله جدائی منتفی شود. ....." آقای زاهدی فراموش نمودە کە در پاراگراف فوق از همین مقالە اشارە نمودە  کە حس تمامیت ارضی در کشورهای توسعە نیافتە،  فضا را برای دموکراسی ایجاد نمی کند، اما در اینجا بە استقرار یک دموکراسی ٤٠ سالە می پردازد. بنظر بندە در فضای بشدت اختناق و بستە کنونی ملت های تحت ستم خواستار استقلال هستند مطمئنا در یک فضای آزاد همین ملت ها نە چهل سال بلکە تنها شش ماە زمان  نیاز دارند تا سرنوشت خود را روشن نمایند. نگرانی از عدم استقرار دموکراسی در ایران امر پیچیدەای نیست و به‌ باور بندە نە تنها ملت های غیر فارس بلکە خود ملت فارس نیز در صورت تجزیه‌ئ ایران معنای آزادی و دموکراسی را خواهد فهمید. چرا کە بعد از تجزیە ایران مناطق فارس نشین نیازمند بازسازی و تغییرات جدی در عرصەهای مختلف خواهند بود کە در نهایت بە دموکراسی می انجامد، اما در جایی کە ملتی منافعش در دیکتاتوری باشد، بە دموکراسی نمی نگرند و ادعای دموکراسی خواهی شعاری بیش نیست. کما اینکه‌ به‌ عنوان نمونه‌ جمهوری خواهان ایران سالهاست در شعارهایشان دم از جهوری خواهی و دمکراسی می زنند اما بە آن پایبند نیستند. در خصوص بهم تنیدگی ملت ها در ایران می توان به‌ تجربە اتحاد شوروی سابق نگریست. استقلال ملت ها در شوروی سابق درس های فراوانی را برای ما دارد کە می توان از آن بخوبی استفادە نمود. آذریه ای مقیم تهران ادعای ارضی در تهران ندارند. و  درصورت استقلال ملت آذربایجان مکانیزم انتخاب مکان برای آذری های مقیم تهران و برعکس برای فارس های مقیم تبریز وجود دارد. نیمی از جمعیت ازبکستان بهنگام استقلال از روسها تشکیل شده‌ بود، اما با استقلال این کشور روس ها بە مملکت خود بازگشتە و امروزە ١٠% روس ها در ازبکستان زندگی می کنند کە آنان هم از حقوق سیاسی فرهنگی خود بهرەمند هستند. در قزاقستان بیش از ٣٠% روسی هستند کە حقوقشان محفوظ است. جمعیت ارمنی های مقیم روسیە تقریبا" بە اندازە ارمنی های کشور ارمنستان است. تجربە بسیاری از ممالک در حوزە بالتیک، بالکان، قفقاز و آسیای میانە بخوبی نشان دادەاست کە موهبات استقلال ملل مذکور اظهر من الشمس است.

در پاراگراف ششم آقای زاهدی بدون توجە بە احساس لذت استقلال پاکستانی ها و درست آنچە کە ایشان در مقالە نخست خودشان از موهبت های استقلال بیان نمودە،  تحولات هندوستان را بە نمونە می آورد کە استقلال پاکستان بە دموکراسی و بهبود وضعیت مسلمانان نینجامیدە است و مسلمانان هندوستان از آزادی بهتری بهرەمند هستند.  واقعیت این است کە پاکستانی ها هیچگاە خواستار بازگشت بە هندوستان نبودەاند و دوما اگر مسلمانان هند از آزادی بیشتری بهرەمند هستند این بە فرهنگ انسانی هندیها بر می گردد کە نمی توان ایرانی ها را با هندی ها مقایسە نمود. آقای زاهدی استقلال دهها کشور نظیر کشورهای حوزە بالتیک از شوروی سابق، قفقاز و آسیای میانە را نمی بیند اما یک کشور را کە بر اساس تفاوت های دینی  و مذهبی راە استقلال را در پیش گرفته‌ است ملاک عدم موفقیت پدیده‌یء استقلال خواهی قرار می دهد، و چه‌ عجبا ایشآن چشم را بە روی این حقیقت می بندد کە بلوچهای پاکستان بسیار آزادتر از بلوچ های ایران زندگی می کنند. آذری های ایران بخوبی می دانند در کشور تازە استقلال یافتە آذربایجان مردم این کشور مسیر پیشرفت را در مدت زمان کمی طی نمودە است. عرب ها در ایران علیرغم اینکە شاهرگ حیات اقتصاد ایران از آنجا تامین می شود اما خود در فقر مطلق بسر می برند این در حالیست کە ثروت ملی آنان در تهران و اصفهان و نواحی مرکزی صرف برجسازی و رفاە یک عدە می گردد. و بخوبی می دانند کە همنوعان آنان در امارات متحدە عربی چگونە زندگی می کنند. یعنی در واقع عرب های ایران یک دهم فارسهای ایرانی کە در امارات زندگی می کنند، از حقوق خود بهرەمند نیستند. ذکر این واقعیت  مناسب بنظر می رسد آقای زاهدی متوجە آن باشد کە خواستە جدائی خواهی در میان ملت های عرب و آذری بسیار قوی تر از کوردهاست،

آقای زاهدی در ادامە همان پاراگراف  خواستە کوردها  بر اساس قومیت و یا خون را بی اعتبار می داند و می گوید کە چون همگی آریایی هستیم بنابراین همخون هم هستیم! آقای زاهدی از خود نمی پرسد کە اگر می توان با ادعای  آریایی بودن خواستە کوردها و بلوچ ها را مردود دانست، عرب ها، تورکمن ها و آذری ها همخون فارسها نیستند،  آریایی نیستند و با چە سیغەای می توان خواستە آنان را مردود دانست؟ از جهت دیگر کە بنگریم آیا آریایی بودن کورد و فارس از همخونی نروژی و سوئدی و یا از روس و بلاروس ها بیشتر است کە هر کدام کشور مجزای خود را دارند؟ اگر اساس همخونی بود می بایست دانمارک و نروژ و سوئد هیچگاە از همدیگر جدا نمی شدند.

سالهاست کە اغلب روشنفکران ایرانی و حاکمیت محرومیت های چند گانە کوردستان را جنگ و ناامنی و ادعای تجزیە طلبی کوردها قلمداد می کنند اما آقای حسین زاهدی در تفسیری جداگانە  نوشتە " اصولا محرومیت استانها منحصر به کردستان نیست و تفاوت سطح پیشرفت ها و رشد اقتصادی در استانها ی مختلف قسمتی مربوط به شرایط اقلیمی هر استانی است، که بعضی ازآنها از مواهب طبیعی بیشتری برخوردارند و ثروت بیشتری می سازند و بعضی کمتر. کردستان منطقه ای کوهستانی است و کار روی زمین نیز مشکل است. از طرف دیگر، طبیعت خلقی مردم بخش های مختلف یک کشور نیز عاملی بس موثر در اقتصاد آن بخش می باشد. مثلا مردم یزد با وجود آن که از نظر آب وهوا شرایط چندان مطلوبی ندارند، در عوض مردمانی سخت کوش و تجارت پیشه و صنعت دوست هستند و از زمان قدیم به جای اینکه تسلیم شرایط نا مناسب اقلیمی شوند، دست به ایجاد صنایع دستی زدند و حتی تاسالهای دهه ۱۳۲۰ با محصولات ماشینی مدرن می توانستند تاحدی رقابت کنند، کاشان و... به همین گونه اند." 
دیدگاە فوق آقای زاهدی عدم آشنایی ایشان با شرایط آب و هوایی و اقلیمی ایران را نشان می دهد. چون در واقع  حاصلخیزی کوردستان بر کسی پوشیدە نیست. مناطق بیجار، قروە و بوکان  انبار گندم  ایران محسوب می شوند  اما تمام استان کوردستان بە اندازە شهر مرودشت شیراز  از امکانات  ماشین آلات مکانیزە کشاورزی بهرەمند نیست.  اگر یزدیها تا سالهای ١٣٢٠ با صنایع دستی با محصولات ماشینی رقابت می کردند هنوز هم در بسیاری از مناطق کوردستان بویژە در کرماشان صنایع دستی بخشی از چرخە اقتصاد مردمان آن مناطق را می چرخاند. نکتە دوم اینکە محرومیت تنها شامل کوردستان نیست، عربستان ( الاحواز )  و آذربایجان هم محروم هستند. آقای عبداللە رمضانزادە در دورانی کە سخنگوی جبهە مشارکت بود یکبار اعلام نمود کە اگر بپذیریم محرومیت استان کوردستان بعلت فصای جنگ و ناامنی بودە، علت چیست کە استان آذربایجان شرقی کە در حکومت گذشتە بلحاظ توسعە اقتصادی در رتبە سوم استانهای توسعە یافتە کشور قرار داشت و کرمان رتبە پانزدهم را داشت اما در رژیم فعلی این استان ( آذربایجان شرقی ) رتبە پانزدهم و کرمان سقوط کرده‌ و کرمان بە رتبە سوم توسعە رسیده‌ است، اگر ریشە این چرخش در مسئلە ملی نباشد، پس در چیست؟ اگر بپذیریم مورد دیگر ادعای آقای زاهدی مبنی بر اینکه‌ استان کوردستان بلحاظ طبیعی کوهستانی و کار در مناطق کوهستانی سخت است، درست باشد، اما  یزد و کرمان کویری بیش نیستند در صورتی که‌ استان اهواز علی رغم دارابودن منابع زیرزمینی نظیر نفت، سیمان، آهن، بهره‌مندی از  کشاورزی غنی، بنادر، ماهیگیری، اماکن توریستی در مسیر توسعه‌ قرار نگرفته‌ است و آیا این محرومیت باز به‌ دلیل لاینحل بودن مساله‌ء ملی در این استان نیست؟ آیا آقای زاهدی بە میزان فقر در آن منطقە آشناست؟

 

در ارتباط با بند هفتم7 مقاله‌ که‌ از مردم کورد درخواست شده‌ است به‌ جای  ابرام بر حرکت جدایی خواهانه‌ در سیکل  مبارازات سراسری قرار گرفته‌ و از رهگذر دین و اخلاق سرنوشت آتی خود را به‌ سرنوشت سراسری گره‌ زده‌ و به‌ خود و به‌ جامعه‌ء ایران ثمر رسانند،  باید گفت که‌؛

اولا، عدم شناخت نویسنده‌ از مبانی مبارزاتی ملت کورد سبب شده‌ است که‌ اتفاقات سیاسی و تحولات اجتماعی و رشد آگاهی عموم هموطنان کورد در بسیاری از زمینه‌ها را از قلم انداخته‌ و به‌ عمد یا به‌ سبب بی اطلاعی تاریخ سی و اند ساله‌ء مبارزات همه‌ جانبه‌ء ملت ما در تقابل با استبداد دینی جمهوری اسلامی را نادیده‌ انگارد و در نتیجه‌ء یک تلقی  پان ایرانیستی تمامی  میراث  فکری و سیاسی جنبش آزادیخوهانه‌ء خلق کورد را هیچ شمارد و یک جانبه‌  به‌ حکمیت بنشینیند، وگرنه‌ در همین صد سالی که‌ مردمان ایران برای پس راندن استبدا تلاش کرده‌اند، مردم ما در گفتمان دمکراسی خواهی خود صادقانه‌ جانفشانیها کرده‌ است و چه‌ بسا علمدار حرکت های آزادیخواهانه‌ بوده‌ است و به‌ گواه تاریخ خونین ما این  ملت سهم بسزایی در جنبش سراسری داشته‌ و دارد. از همان اوان  شکل گیری مبارزات سیاسی.، اجتماعی جامعه‌ء ایران ملت ما به‌ حق راه‌ درست را انتخاب کرد و در یک حرکت  تاریخی  در بخشی از جغرافیای خود به‌ ایجاد  نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر اساس  اصول دموکراتیک همت گماشته‌ و حکومتی را پایه‌ گذرای کرد که‌ گرچه‌ دوام زیادی نیاورد و طعمه‌ء  همان استبداد حاکم بر مرزوبوم ایران شد، اما به‌ گواه‌ تاریخ یکی از موفق ترین  مدل های دمکراتیک در خاورمیانه‌ بوده‌ و  و سنگ بنای مبارزات مدرن و آزادیجواهانه‌ء  ملت ما  برای نیل به‌ آرمان های دمکراتیک و حق طلبانه‌ بوده‌ است. نمونه‌ء جمهوری کوردستان در سال 1324 گویای این واقعیت است.

 

دوما، نفس نهیبی که‌ در لابه‌لای سطور همین بند از مقاله‌ء نویسنده‌ به‌ گوش میرسد، خود نشان از خود بزرگ بینی و عدم قبول احتمال تجلی  اراده‌ء ملت کورد در فردای ایران دارد که‌ درمسیر  تحولات سیاسی جامعه‌ آنچنان که‌ باید به‌ جنبش بی ثمر ضد استبدادی مرکز نشینان دل نبسته‌ و یکبار برای همیشه‌ چشم خود را بر این واقعیت گشوده‌ است  که‌ جنبش های مرکز خیز ایران هرازچندگاهی باز به‌ دام استبداد سیاسی درمی غلتند. بنابراین عقل حکم میکند که‌ ملت ما به‌ طریق  دیگری کسب آزادی کند که‌ یحتمل ماندگاری آن بیشتر باشد.

 

سوما، ناگفته‌ پیداست که‌   دعوت نویسنده‌ء مقاله‌ از ملت کورد به‌ مشارکت سیاسی در ایران آینده به‌ طریق اولی عدم  آگاهی یا خلط مبحث به‌ طریق دیگری است، وگرنه‌  هرکس از الفبای سیاسیت در  ایران مطلع باشد  و به‌ ویژه‌  حوداث سیاسی بعد از پیروزی انقلاب در سال 1979 را به‌ یاد داشته‌ باشد، به‌ خوبی می داند که‌ ملت کورد در  راستای  حل مسالمت آمیز مساله‌ ملی خود  و نهادینه‌ کردن ساختارهای دمکراتیک در  ایران هزینه‌ مادی و معنوی زیادی را پرداخته‌ است و باز با وجود تمامی حسن نیت ها و تلاش های همگراییانه‌ با سایر نیروهای  به‌ اصطلاح اپوزسیون سراسری دست خالی به‌ خانه‌ بازگشته‌ و باز همان تنهایی تاریخی خود را به‌ دوش می کشد.

 

آ‌قای زاهدی در قسمت هشتم بحث خود پیش بینی می کند کە در صورت استقلال کوردها از ایران، ترکیە و سوریە هم در امان نخواهند بود و آنها نیز تجزیە خواهند شد. و این هم باب میل غربیها نخواهد بود، دهها سال جنگ در منطقە برپا خواهد شد. در حالیکە اینچنین نیست. در بالکان درعرض چند سال بسیاری از ملل بە استقلال راە یافتند. در شوروی سابق در مدت زمان کمی و با کمترین هزینە ملتهای زیادی بە استقلال راە یافتند، امکان تجزیە ایران و یا ترکیە هم بنظر بندە آسانتر از مبارزە برای ایجاد دموکراسی در آن کشورهاست. پیش بینی یک جنگ خونین دهها سالە بعید است و   جنگ دهها سال قبل  بودە و بە چارچوبهای فعلی کمکی ننمودەاست. و چە بسا جنگ تا رسیدن بە اهداف نهایی استقلال ملتها ادامە خواهد داشت. در ضمن ملت کورد  و یا هر ملتی کە برای استقلال خود مبارزە کند، گرچە  تحولات بین المللی فاکتور مهمی هستند اما نیازمند چراغ سبز غرب و یا  همراهی روسیە نیست. اگر کشورهای منطقە بە آن درصد از خرد ملی رسیدە بودند تا با احترام بە حقوق حداقلی ملتها ارزش قائل باشند دلیلی برای تجزیە خواهی وجود نداشت. جای تاسف این است کە افرادی مثل آقای زاهدی هنوز هم کوردها را نصیحت می کنند کە انگیزە جدایی خواهی را از سر بدر کند و وضعیت فعلی را قبول کنند و این عدە هیچگاە بە ملت خود توجە ندارند کە نگاهی نقادانە بە خود داشتە باشند تا از میزان خشم و نابرابری دیگر ملتها علیە خود بکاهند. 

 

١٦.١٠.٢٠١٢

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

هادی صوفی زادە

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.