رفتن به محتوای اصلی

سازمان چشم انداز محتمل آینده را حاکمیت فاسیشم می دید
13.11.2022 - 08:25

58

پس چطور با حکومت مخالفت می کنید؟ -خیلی از مردم با حکومت مخالفند و لی عضو حزب یا گروه خاصی نیستند. ولی منظور من این است که من عضو نیستم ولی از یک سازمان سیاسی هواداری میکنم، آنچیزی که ما در ایران به آن هوادار میگوییم ،هوادار یک سازمان سیاسی. الکساندر شاید متوجه نشد و مشکل کلمه هوادار به نظر می رسید ،قلمش روی کاغذ مکث کرد و به من نگاه‌ کرد. من پرسیدم متوجه شدید هوادار یعنی چه. - بله ،گروپ فانات. من معنی کلماتش را نفهمیدم ولی چون او سوال کننده او بود،از سوال خودداری کردم. - اسم سازمانی که شما از آن طرفداری میکردید چیست؟ - سازمان راه کارگر. - خوب درباره این سازمان میتوانید کمی توضیح دهید . برایم مشکل بود که از کجا شروع کنم. -شبيه یک امتحان شفاعی که سؤالی را بپرسند و اول به نظر ساده برسد و لی موقعی که بخواهی جواب دهی کلمات از دستت فرار می‌کنند و جملات کوتاه تر می شوند تا اینکه منتظر یک سوال تکمیلی از ممتحن هستی که دوباره راه بیافتی.. برای این جور امتحان ها آماده نبودم ،بر عکس وضعیت سیاسی در ایران طوری بود که سعی می‌کردم اطلاعات کمتری از بقیه دوست و آشنا داشته باشم ،سعی می کردم که اسمی را به خاطر نسپارم و هیچ کنجکاوی در مورد مسائل و مشخصات دیگران به خرج ندهم،از همان زمانی که اشکال گروهی فعالیت‌های تبلیغی و کو هنوردی را شر وع کردم بر رعایت مسائل امنیتی تاکید می شد. کسانی که از ما مسن‌تر و با تجربه تر بودند در واقع حلقه رابط بین ما جوان و جغله های ۱۷-۱۸ ساله با موسسین سازمان بودند،گاهی اشاراتی به تاریخ و پیش زمینه تاسیس سازمان می شد و لی اطلاعاتي که در حافظه ام داشتم، منظم نبود و سیستم نداشت. علاوه بر این سازمانی که از همان بدو تاسیس آن یکی از شعار های بحث برانگیز ش : انقلاب شکست خورد زنده باد انقلاب. بود و ، سازمان چشم انداز محتمل آینده را حاکمیت فاسیشم می دید ،طبیعی بود که در روند شکل گیری فاشیسم ، اولین آماج سرکوب حاکمیت جدید، نیروهای مبارز رادیکال است و شاید تحت تاثیر چنین برداشتی، از دانستن هویت واقعی همدیگر و دانستن اطلاعاتي که لازم نبود خودداری میکردیم. تازه من که همیشه عجله داشتم ،یا دنبال کار و تامین مخارج زندگی می‌دویدم ،یا دنبال کار های عملی پخش اعلامیه و شعار نویسی شبانه. کل سواد تعوریکم از سوسیالیسم و کمونیسم مانیفست حزب کمونیست مارکس و انگلس بود که دوبار خوانده بودم . کتاب‌های تئوريک می خواندم ولی با عجله، بعد از خواندن هم چیزی تو حافظه ام نمی ماند ،به همین خاطر بیشتر رمان و داستان می خواندم .از انتشارات سازمان راه کارگر جزوه های ،فاشیسم کابوس یا واقعیت، را خوانده بودم اولی را یعنی شماره ۱ را دو بار ،چیزهایی تو ذهنم بود و لی بقیه را سوادم قد نمی داد که با یک بار خواندن بفهمم. حالا اینجا برای الکساندر که مامور حکومت شوروی بود باید درباره سازمان راه کارگر توضیح می دادم ،واقعا کار سختی بود . کمی خودم را جمع و جور کردم ، از الکساندر پرسیدم در باره تاریخچه یا سیاست و مواضع آن؟ - خووب ، از تاریخچه و بعد در باره سیاست آن. من هم تا آنجا که می‌توانستم به مغزم فشار آوردم که در واقع خودم را از لحاظ سیاسی معرفی کنم ،و در آن واحد به این فکر کردم که موقع مناسبی است که تمایز سیاست نه تنها سازمان ما بلکه بقیه نیروهای چپ را با حزب برادر آنها یعنی حزب توده توضیح دهم. مطالبی که شنيده بودم و پراکنده خوانده بودم . اینکه سازمان راه کارگر در تابستان ۴ سال پیش اعلام مو جودیت کرد و در پاییز همان سال اولین نشریه خود را با نام راه کارگر انتشار داد و در پی آن کم کم به یک سازمان سراسری در ایران تبدیل شد . اینکه چه کسانی تشکیل دهندگان آن بودند هیچ اسم واقعی را نمی‌شناختم. سازمان با هویت چپ و کمونیستی خود را تبلیغ می‌کند و در حال حاضر علیه حکومت اسلامی، که یک حاکمیت سرمایه داری با رنگ و لعاب اسلامی است مبارزه می‌کند. در باره شیوه کار سازمان و مواضع بین المللی ودر واقع نسبت به اتحاد شوروی سوال کرد و من هم مطالب و نکاتی که در نشریه های راه کارگر ،به صورت پراکنده خوانده بودم توضیح دادم. از ظهر گذشته بود و الکساندر خسته به نظر می‌رسید، قلمش را روی یادداشت هایش گذاشت و سیگاری روشن کرد . کمی بعد قربان برگشت . خرید کرده بود و یک دبه ۵ لیتری پر را روی میز گذاشت و گفت امروز هوا گرم است کمی خودرا خنک کنیم. از قفسه ۳ لیوان بزرگ آورد و روی میز گذاشت، چند جمله با الکساندر صحبت کرد و لیوان ها را پر کرد .

 

سرخس، گذر از رودخانه خشک (1)

اکثر مردم فقط قهرمانان مرده را می خواهند (2)

از سال سیاه ۶۰ تلاشم این بود که از یاسوج هر چه دورتر باشم (3)

اینها که با زورو جنگ روزگار مردم را سیاه کرده‌اند، نمی توانند از خنده کودکان جلوگیری کنند(4)

ازپاقدم هدیه پاریسی یک طرف مملکت در جنگ میسوخت و طرف دیگر در سیلاب(5)

بستری با برگ و خاشاک ساختم ؛ دور و برم را از نگرانی وجود مار لگد زدم 6

قدم و فکر آغاز این سفرم از پشت بام خانه میر جعفرهفده سال قبل شروع شد 7

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8

کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9

ستاره ها می توانند راه را نشان دهند (10)

تردید داشتم چه اسمی را انتخاب کنم(11)

چند سال بود که خودم نبودم (12)

اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم (13)

هیچ قاعده‌ای در مورد آخوندها صدق نمی کرد،چون هم بی شرم و حیا بودند و هم موزی(14)

اولین روزی که در خاک اتحاد شوروی بودم از در بیرون رفتم(15)

شما بدون اجازه از مرز شوروی گذشتید و ما سوالاتی داریم که شما جواب دهید(16)

رسید :اسم غیر واقعی شما چیست؟(17)

لباسهای معلم مان رنگ و بوی گلهای بهاری را داشت(18)

تولد ما احتیاج به ثبت کردن نداشت!(19)

من فکر می کردم که حق تقدم برای رفتن به شوروی از آن اعضا و طرفداران حزب توده بود(20)

از نظر حکومت مذهبی هر کسی که با آنها نیست مجرم و گناهکار است(21)

حکو مت ایران با من و میلیون ها ایرانی هم در جنگ است(22)

مقام مسلمانی در ایران از جایگاه تمساح و افعی جنگل‌های سریلانکا پایین تر رفته بود(23)

کاروان‌ها در راه بودند تا مواد برای کارخانه جنگ ، تولید شهید و عذا و نوحه فراهم‌ کنند(24)

سالها قبل نا خواسته در هنگام بازی های کودکانه در دسته روس‌ها قرار داشتم(25)

مردم آن موقع بنا به خوی طبیعی خود بدون ترس تصمیم گرفته و عمل می‌کردند (26)

آهنگران ده از تکه های آهن و لوله های آبرسانی که از شهرها بدستشان می رسید تفنگ های سر پر(27)

من قربان هستم و ...!(28)

یوری گاگارین سمبل انسان شوروی(29)

آقا به شوروی خوش آمدید !(30)

کانال قراقوم از آمودریا سرچشمه می‌گیرد(31)

این کوه های بلند مانع شنیدن روزه خوانی و زوزه کشيدن آخوند هاست(32)

اینجا کمی شیر شتر میخوریم(33)

آیا شیر الاغ حلال است یا حرام؟34)

سرزمین پر گهر کجا و کی به و برای کی بوده ؟(35)

فصل تابستان است و فصل عروسي هاست ،و هرشب موزیک است(36)

اولین تصویر تلویزیون شوروی اتاق خبر بود.(37)

دوبره وی چر(38)

ناامیدی رها کردن هدف و بی عملی است!(39)

پرندگان و گنجشکان روی شاخه های لخت بادام پیر نمی نشستند.(40)

سگ و الاغ زبان همدیگر را علیرغم اینکه صداهای مختلف داشتند می‌فهمیدند.(41)

کندن قبر در زمین نمناک راحت بود.(42)

اعدام افراد بیگناه برای رعب و وحشت و نشان دادن قدرت و ابهت حکومت‌ها ی مرکزی یک قاعده بود.(43)

 توده‌ای‌ها تجربه‌ عبور از مرزها را هم فراموش کرده بودند .(44)

 خمینی، ؛رحمت الهی؛ توسط ایر فرانس به فرودگاه مهرآباد وارد شد(45)

این سالها، سال‌ها ی آوارگی عمومی در کل خاورمیانه بود .(46)

پیامد می خوری و باده نوشی بسته به این است که کی بخورد و با کی بخورد.(47)

پاییز فصل‌ مرگ بود،...(48)

شجاعت خطر کردن وتلاش برای زنده ماندن امید به آینده را در من زنده نگه می داشت!(49)

این آتش به یاد آنها،قربانیان جنگ همیشه روشن است (50)

 گردش دلبران و دلدادگان زیبای زمینی‌ نتیجه پیروزی زندگی و روشنایی بر سیاهی مذهب و محافظان آن بوده‌است.(51)

حکومت اعلیحضرت نظرکرده ،سید ملکالملوک را برای تربیت آخوند و آخوندپروری به شیراز فرستاد(52)

ژاندارمها بسیجی های اعلیحضرت بودند ولی رونق کارشون بیرون مسجد بود(53)

در دوران پیش به سوی تمدن بزرگ، ،مرغهای مصنوعی وارد بازار شد- 54

زندگی من یک داستان کوتاه بیست ودو ساله بود 55

اگر جنگ نشده بود ،انقلاب اسلامی از بین رفته بود!56

صدور دفترچه بسیج یک طرح امنیتی بود.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.