رفتن به محتوای اصلی

یک شکایت وانبوهی دم خروس
29.01.2012 - 05:57
نظام اسلامی حاکم بر ایران ، حاصل یک تفکر و ایدئولوژی  قشری و البته سنتی حاصل از قرون و اعصار متمادی هست که بر پوسته این جامعه نفوذ کرده بود و در اثر یک شرایط مرکب و پیچیده سیاسی جهان و ایران،به بار نشست و ثمره آن فضای میهن را متعفن کرد.
هرگز این نظام به غایت مضحک و واپس زده را حاصل درایت آخوندی یا سیاست حکام حاضر فرض نمی کنم و بقای 33 ساله ان را معجزه نمی پندارم.خیر،نه ابرقدرتها در حدی توانا هستند که نظامی به این عقب ماندگی که مصداق قلعه حیوانات را تجلی ذهنی بخشیده ،با سرانی به مانند احمدی نژاد و احمد خاتمی و جنتی ،برای سالیان طولانی حفظ کنند و نه اپوزیسیون حقیقی ایران اینقدر کم لیاقت است که شایستگی و رجحانش بر این حکام عقب مانده معلوم و مسجل نباشد.
اضافه کنم این باور شخصی حقیر است ،حاصل از مطالعه محدود تاریخ و نیز مصیبتهایی که بر نسل فنا شده خودم دیدم و چشیدم، که حکومت دینی محکوم به شکست و محتوم به مصیبتی ملی و اجتماعی میباشد و سکولار دموکراسی را شرطیلازم و نه البته کافی،برای برقراری یک حکومت ملی و ضامن سعادت اجتماعی میشناسم و اگر کسی جز این می اندیشد و جز این عمل کند الزاما انگ مزدور بودن را هرگز نمی تواند یدک بکشد که کبوتر هم پرواز کبوتر می شود حتی اگراز وی خوشش نیاید.

پس مشکل را باید در جایی دیگر جست.مشکل را باید در لایه ای از سیاسیون کراواتی و به ظاهر شیک خود بجوییم که تداوم راه بازرگان و بنی صدر را به خوبی بجا اورده و با اینکه سعی دارند خود را در میان افکار اپوزیسیون
سکولار دموکرات جا بزنند ولی در جاهایی این استتار به حدی مضحک است که مثلا در یک بیشه پر از شیر ، روباهی با پوستین شیر وارد شود!
وقتی به چینش نوین اپوزیسیون خارج از کشور نگاهی ریز بین بیندازیم بی شک در میابیم اگر چه گروهی از تازه هجرت کنندگان به اروپا و امریکا، خیلی سعی دارند خود را همپای اپوزان سنتی جا بزنند و البته هم راستا و هم هدف
، ولی در گذرگاههایی این تناقض و تعارض میان اینان و اپوزان واقعی کلیت نظام اسلامی ،برجسته میشود.

در مثل مناقشه نیست ولی به استخر که میرفتیم در بچگی،ماده ای در اب میریختند که اگر کسی ادرار میکرد آب تا شعاعیاطرافش تغییر رنگ میداد!! برخی اقدامات و حرکات ضد کلیت نظام اسلامی ،نقش
همان معرف را به خوبی ایفا میکند.و بد جور مچ این همیشه آلوده کنندگان استخر سیاسی ایران را میگیرد.
یادم می اید در بحبوحه هورا کشیدن های بی دریغ اپوزیسیون برای اکبر گنجی و تبدیل او به قهرمان مبارزه ضد دیکتاتوری با عکسهایی مختلف که خبر از فقدان تیغ و ماشین اصلاح موی سر و صورت در زندانهای رژیم اسلامی میداد!! ، یک صدای معمولا معترض بود که اصطلاح " گنجی بازی " را بی پروا و برخلاف موج احساسی در جریان، فریادی متفاوت زد . مانوک خدابخشیان.به شخصه این را اعتباری برای بینش سیاسی این شخص میبینم.و باز یادآوری کنم که ذکر اسامی هرگز به معنای تجلی اصطلاح مزدور نظام اسلامی بودن به افراد نیست که متاسفانه در جامعه سیاسی ما مد شده،بلکه باید به کنه افکار اشخاص هم توجه داشت و هم محترم انگاشت ولی در کار سیاسی باید مورد توجه و واکاویقرار گیرد تا قهرمانانی از جنس بازرگان و بنی صدر بیراهه را با نام راه نجات بشریت به رهروان گاها بی خبر نشان ندهند.
و جالبتر اینکه امروزه برخی از هواداران و همفکران دیروز این دوستان،برای توجیه ، مدام اشاره می کنند انصافا آقای بازرگان مردی پاک و نجیب بود تو گویی کسی گفته خدای ناکرده ایشان نا نجیبی داشته.در محله ما هم
رفتگری بود که از نجابت و صداقت و پاکی چند پله از بازرگان و امثال ایشان بالاتر بود و تازه اصراری هم نداشت راه نجات بشریت را با ادعای سیاسی به مردم نشان دهد و خودش را عقل کل معرفی کند.بحث سیاسی نگاه سیاسی می طلبد.
و خوب و بد بودن انسانها امری نسبی و مبحثی انسانی و جداست.ولی به باورمن از دیدن برنامه های جناب گنجی در یک رسانه لوس انجلسی میتوان فهمید که کنه هدف مانوک از اصطلاح گنجی بازی چه بوده . میتوان پی برد چرا اقای گنجی این مبارز علیه دیکتاتوری سلطانی! ورود پرچم به یک کمپین اعتراضی رابه اندیشه شرکت کنندگان واگذار نمی کند و چرا این قهرمان اعتصاب غذا درامضا جمع کردن زیر یک پتیشن شخص خودش،اینقدر فعال ولی هنگام فعالیت دیگران بر ضد سلطان مورد نقد اقای گنجی ، روزه سکوت میگیرد
.نه تنها آقای گنجی بلکه بسیارانی دیگر از کسانی که همیشه از طرف برخی سکولار دموکرات ها با دیده تردید نقد میشدند و همیشه هم به آن گروه مردد انگ تفرقه افکنو "برچسب زن به مبارزین" داده میشد رویه ای کامل دوپهلو در مواجه با آنچه ادعای مبارزه با آن را دارند ارائه می دهند.چه بسا امثال کدیور و مهاجرانی  تا نصری و دباشی و بسیارانی دیگر یکی یکی در جاهایی نشان دادهاند ادعای سکولار دموکرات ها در باب اینان بیراه و خالی از برهان هم نبوده است.
آنچه همگان به نام مبارز علیه دیکتاتوری نظام اسلامی بر سر آن توافق روشن دارند ، اینکه امروز در راس این حکومت شخصی به نام خامنه ای ادعای ولایت بر مردم دارد که همین یک ادعا برای زایش سیاهترین استبدادها هم کافی
میباشد.مسلما یکی از اهداف اصلی مبارزین و ازادیخواهان باید به زیر کشیدن این ستون از راس استبداد باشد اگر چه این تنها یک هدف و استراتژی هست ونه همه نقشه راه برای وصول ایرانی دموکرات.قاعدتا مدعیان مبارزه علیه
دیکتاتوری موجود باید بر سر این یک اصل ساده همه با هم و همصدا باشند و وقتی اعتقاد بر صندوق رای و تمکین خواست ملت باشد هراسی از بعد از آن نباید باشد.
ولی نقطه قابل تامل اینجاست که مذهبیون و رهروان راه امثال بازرگان پاک ونجیب،همیشه دغدغه فردای اسلام و البته حکومت اسلامی از نوع رحمانی را با خود دارند.اینان اگر چه در ظاهر خود را مخالف اسلام سیاسی جا بزنند ولیدر سخنان خود اشاره میفرمایند اسلام مانند پیژامه نیست که ما در خانه بگذاریم و به خیابان بیاییم بلکه این باور و ایدئولوژی با انسانها باید در ارکان زندگی اجتماعی جاری و ساری باشد و بر این اساس و اصل باید به
مسئله اسلام سیاسی نگریست( برنامه جناب گنجی در تلویزیون اندیشه).نشانمیدهد که اینان اعتقادی به مبانی سکولاریسم غربی به عنوان منشی که امتحان موفقی پس داده نداشته و سودای خود و قرائت خاص خود را از نوعی نوین از
دخالت دین در صحنه اجتماعی مردم می جویند.اینجا اکبر گنجی تنها سیبل نشود که ایشان و اندیشه اش کاملا محترم است بلکه هدف توجه به برخی ناهمگونیهاست.
چه بسا بنده ندیدم جناب گنجی جایگاه خامنه ای را به عنوان رهبر دینیو مذهبی به نام جایگاه ولایت امری مسلمین برای مردم تبیین کند که ازاصطلاح نابجای جایگاه سلطانی یاد میکند و برای من عامه اینگونه تداعی میشود که سیاهی استبداد از جایگاه دینی این ولی امر مسلمین نیست که بخاطر سلطان بودنش است.حال انکه سلطانی وی به مدد جایگاه دینی او تعریف می شود و این دومی شایسته تر است تا باز ذکر مداوم شود که فردا روزی مردم گماننکنند خب سلطان خامنه ای رفت برویم ولی امر مسلمین حقیقی را بیابیم و برعرش نشانیم!
حال در این بین که در ظاهر همه با هم فریاد ضد دیکتاتوری خامنه ای و فقاهتی سر میدهند، یک معرف در استخر متکثر اپوزیسیون ریخته شد.اعلان جرمعلیه سید علی خامنه ای.اینکه ایشان در جنایات و سیاه کاریهای نظام اسلامی
نقشی مهم و برجسته داشته هم پرواضح و مبرهن است و هم ظاهرا همه بر سر آن توافق دارند.در مورد مسیر حقوقی این شکایت نامه ، از آنجا که حقوقدان نیستم بسنده می کنم به ادله و توضیحات جناب مصطفایی .آنچه مسلما رخ داده یک اعلان جرم و شکایت نامه علیه خامنه ای بوده.مسلما اگر این مهم با همفکری و اتحاد تمام اپوزیسیون نظام اسلامی به پیش برده شود پتانسیل های بالایی را در جهت تضعیف راس قدرت و البته شاکله نظام اسلامی در خود جایمیدهد.( البته اگرفرض بر این بگیریم هدف همگان واقعه ریختن شاکله پلید نظام اسلامی در تمامیتش می باشد) .
اینکه این شکایت نامه بار سیاسی دارد خب صد البته بار سیاسی بالایی دارد و باید داشته باشد و در مورد بار حقوقی آن هم با همفکری تمام نیروها وهمکاری تمام آگاهان به امور حقوقی ، بیش از پیش به تکامل میرسد.صد البته
اگر هدف جناب رضا پهلوی تنها یک اقدام سیاسی بود چه نیاز به محمد مصطفایی در این پروسه با توجه به اینکه ایشان حقوق دانی مبرز و شناخته شده می باشد.خود رضا پهلوی به تنهایی میتوانست تمام این پروسه را به عنوان
اقدامی سیاسی طی کند.پس حضور در راس جناب مصطفایی نشان از تمرکز بر این پرونده به عنوان یک مسیر حقوقی میدهد.
حال در این موضوع و از زمان اعلام رسمی آن، برخی به اصطلاح مخالفین استبداد و معارضین خامنه ای، کلیت پرونده و ماهیت موضوعی آن را رها کرده و اینطور وانمود می کنند که این عمل صرفا سیاسی هست و از نظر حقوقی هیچ ارزشی ندارد.تا اینجا خوش به حال سید علی با این لایه از مخالفینش.
جالباینکه کسانی که امروز از سایت جرس تا خانم شیرین عبادی و نصری و ...در مصاحبه های خود ادعای غیر حقوقی بودن این مدعا را دارند ، در دوره ای که این طرح به عنوان یک طرح ابتدایی و پیش طرح روی میز گذارده شد و از همگان تقاضا شد که بر روی آن نظر کارشناسی داده و اشکالات و نقاط ضعفش را تحلیل کنند ، مهر بر دهان زده و هیچ نظری ندادند و مترصد این بودند که این شکایت نامه رسما مطرح شود تا نقدهای خود را آغاز کنند.این خودش جای سوال دارد که اگر حسن نیتی وجود داشت ایا بهتر نبود در دوره پیش طرح ، همفکری و مشاوره داده میشد تا شکایت مزبور بصورت پخته تری وارد مجرای قانونی عرضه و اجرایش شود؟
اگر کسی سقوط دیکتاتور و هبوط دیکتاتوری موجود را با تمام ارکان وجودش میطلبد نباید گوش به زنگ چنین فرصتهایی باشد تا لااقل به عنوان مشاور ودلسوز کمکی در حد یک راهنمایی ارائه دهد؟ آنهم در حالیکه ارائه کنندگانطرح، از مجاری و رسانه های مختلف " هل من ناصر ینصرنی " را فریاد زدند ودر این مورد از همگان استمداد طلبیدند.با توجه به گفته های جناب مصطفاییامکان تکمیل پرونده در حال حاضر وجود دارد و این دوستان حقوقدان بجایاوردن ادله جهت تضعیف این دادخواست ، اگر سر سوزنی در گفتارشان صداقتدلسوزانه باشد که شک دارم، پسندیده تر نیست در جهت تکمیل و تقویت آن به
گفتگو و تبادل نظر بنشینند.؟!
سایت جرس و گردانندگان آن که مدعی خبر داشتناز وقایع اتاق نشیمن خامنه ای هستند بجای اینکه از روز اول احراز ایندادخواست به انتشار نوشته هایی جهت بی اعتبار کردن ان دست بزنند بهتر نبود از آن اطلاعات دست اول ( و البته همیشه جعلی ) خود جهت جمع آوریاسناد بر ضد دیکتاتور و در جهت تقویت حقوقی پرونده شکایت نامه مبادرتورزند؟البته از سایتی که یکی از بزرگانش شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدایایران " یک ملت را به روشی خامنه ای گونه تبدیل میکند به " هم غزه هملبنان جانم فدای ایران "! انصافا انتظار بی جایی دارم اگر چنین انتظارداشته باشم.

طرفه انکه گروهی دیگر از این دوستان که با دستبند سبز در آشپزخانه خانه خود برنامه روزانه ضد دیکتاتور! ضبط می کنند و با یک دو سه چهار رئوسمبارزه با دیکتاتور را درس میدهند یکی از این شمارگان روزانه را به اینمهم اختصاص ندادند که اشاره ای هم نکردند.!براستی این گروه که هر وقت بانگاه تردید برخی پویندگان سیاسی همراه میشدند فریاد اتحادشان به هوا برمیخواست ، به کدامین جهت نگاه می کنند؟به اینکه اگر دیکتاتور مورد اشارهبه دست خود و همفکرانشان سقوط نکند ادامه راه هم از دست اینان خارج میشود؟؟مگر ادامه راه جز صندوق رای قرار است به جایی دیگر ختم شود؟ جالب نیست این گروه خاص که با هم و یکصدا در دوره ای فریاد ضد دیکتاتورشان بههوا میرود خیلی هماهنگ و همراه ، در جایی دیگر از همراهی یک اقدام بر ضدهمان دیکتاتور سر باز زده و سکوتی به هماهنگی پرواز کلاغان بر آسمان شهرخاموش را متجلی می شوند؟!
شیرین عبادی که تا پریروز و در بحبوحه بحران حقوق بشری در ایران، بهدنبال احقاق حقوق تروریستهای ابوغریب و گوانتانامو بود و دیروز روزی، درالجزیره می نشیند و میگوید آزادی سیاسی امروز خیلی بیشتر از دوران پهلوی
هست ( وادامه میدهد در دوران پهلوی ما نمی توانستیم بنشینیم و حکومت رااینجور راحت نقد کنیم! و فراموش می کند در همان دیکتاتوری از اسبابالمنزل تبدیل به قاضی القضات کشور شد! و زید ابادی ها و طبرزدی ها را کهبه جرم هیچ در زندان پوسیدند نمی بیند و ترورهای سیاسیون خارج کشور را به یاد نمی اورد که یک نمونه اش در دوران پهلوی نبود  و حتی نگاهی به خودشنمی اندازد که در غربت و تبعید اجباری این قیاس عجیب را می کند و تا جاییحرف ایشان محیر العقول بود که مشیری دشمن قسم خورده پهلوی که حادثهچرنویل را ناشی از دیکتاتوری شاه میداند ، بعد از پخش این سخنان عبادیتبدیل به یکی از بزرگترین مدافعان پهلوی و شخص محمدرضا شاه کرد! ).امروزناگاه به یاد می آورد پرونده حقوقی نیست و تنها این اقدام بار سیاسیدارد. و چه خوب اشاره کرد دوستی که این اظهار نظر خانم عبادی هست که بارحقوقی ندارد بلکه بوی حرفی سیاسی میدهد!!!
پس از خود باز میپرسیم این نظام به مدد کدامین نیروها،امداد غیبی می شودو با سواستفاده از کدامین اندیشه ها و افکار به بقایش دامن زده میشود.؟این نظام با داشتن همکاران سابق خودش که در شکل گیری اش نقش اساسیداشته و اگر چه امروز به مخالفینش بدل شده اند ولی بنیان اندیشه اینانهماوایی دارد نیازی به مزدور داشتن در خود می بیند؟و مهمتر مرور پروندهسیاسی برخی از این اشخاص به ما نشان میدهد که هرگز اینان از نظام نبریده و تا اخرین لحظه دوشادوش نظام کاندید های مناصب ان بوده اند و این نظام بوده که اینان را به عنوان بخشی بی مصرف از بدنه خود کنده و به دورانداخته! این دو موضوع بسیار با هم متفاوت است.منتظری که به میل خود ازرهبری چشم پوشی کرد بسیار با خاتمی تفاوت دارد که تا جایی که میشد ارادتشبه نظام خون را نشان داد و وقتی شعار مرگ بر وی سر دادند تازه سکوت کرد.ولابد ما هم به هر دو لقب جدا شده از نظام اسلامی میدهیم و مشکل دقیقا
اینجاست.

هرگز باور نداشته و ندارم بتوان برچسب وابسته بودن به همه اینها زد.هرانسانی اندیشه ای دارد و هر اندیشه خواستگاهی و باید محترم انگاشته شود.
گاهی هماوایی اندیشه ها ،وابستگی ناخواسته در عمل ایجاد می کند ولی دراین نیز تردید ندارم که پروژه اپوزیسیون سازی و کنترل اپوزیسیون امری مهم
از منظر استراتژیست های نظام اسلامی هست.آنچه مهم است بدنه مردم ایران که در بند هیچ مرده باد و زنده باد سیاسینیستند و عزت ایران ،آزادی و حقوق شهروندی خویش را می جویند و لا غیر،باید به یاد داشته باشیم که بازرگان اگر چه به گفته برخی انسانی شریف وپاک بود ولی در کنار شرافتش یکی از همه آن پاکانی بود که کمر یک ملت وکشوری و نسلهایی را با ندانم کاری و ادعای دانستن خود شکست و با نجابت بهکنج عزلتش خزید و لابد باید سپاسگزار وی باشیم!.
البته  ما میمانیم کمی سرگردان از این همه ابهام که نیاز به تامل بسیارعمیق تر دارد برای برون رفت از آن.و گاهی از خود میپرسم که کجای این شب تیرهه بیاویزم قبای ژنده خود را....

کوشان . م

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.