رفتن به محتوای اصلی

و تو چه می دانستی که باکو چاقو خواهد کشید ؟
17.08.2013 - 17:08

دیروز داشتم کتاب اهدایی رافق تقی را ورق می زدم که از لابلایش نسخۀ داروهایی را که برایم نوشته بود پیدا کردم. دلم لرزید. در آذربایجان من و او برای هفته نامۀ آلما مطلب می نوشتیم. آلما ترکیبی از اندیشه های متفاوت بود. سکولار - دموکرات ها، نویسندگان دینی، و عمومن نویسندگان مخالف و موافق باکو در آن حضور داشتند. من سلسله مقالاتی در خصوص شرق و استبداد - به خصوص استبداد دینی - می نوشتم. دفتر هفته نامۀ آلما در اصل یک خانۀ بزرگ با حیاطی سرسبز و پر از درختان میوه بود. غروب ها با دوستان و مخاطبان خود زیر درختان انگور به بحث و جدل می نشستیم. 
رافق تقی انسانی مهربان، ساده زیست و دکتری رقیق القلب بود. او از بیماران فقیر و ندار پول نمی گرفت. اولین بحث ما راجع به "حمید هریسچی" بود. حمید هریسچی یک شومن مطبوعاتی است. او در حقیقت از فقر نقد ادبی آذربایجان نهایت سوء استفاده را می برد و میدان تازی می کند. اما در مقایسه با منتقدان مکتب جنوب چیزی به حساب نمی آید. تنها نقطه قدرت امثال هریسچی داشتن رسانه های آزاد نوشتاری و کانال های ادبی است که از آن طریق سعی می کنند تا بر نسل نوی نویسندگان تاثیر بگذارند. البته زبان نقد و زبان فلسفی تبریز و اردبیل به مراتب قوی تر از زبان نقد باکوست. آن روز رافق تقی داشت راجع به حمید هریسچی و سلسلۀ فداییان حرف می زد. حمید هریسچی سعی دارد خود و نسبش را به سلسلۀ فداییان ایران بچسباند و در این خصوص به هر نوع تاریخ سازی و توهم دست می زند. او حتی طی مطلبی نوشت که احمدی نژاد فدایی واقعی و اولین یار برگزیدۀ امام زمان است. اما بحث من این نیست. می خواهم لب کلام رافق تقی را نقل کنم. او با اشاره به آن گفتۀ هریسچی گفت:
- پست مدرنیسمی که سر از احمدی نژاد در بیاورد چگونه امثال مرا تاب خواهد آورد؟
منظور رافق تقی لاطائلات هریسچی نبود بلکه افراطیون جاهلی را مد نظر داشت که او را تاب نیاوردند و از بین بردند. 
به صراحت می توانم بگویم که رافق تقی تنها اندیشمندی بود که اسمش آبروی نویسندگان آذربایجان است. او کتابی دارد به اسم " به خاطر دشمنم". اسم کتاب گویای بسیاری از ناگفته هاست. در کل به نظرات مخالف احترام می گذاشت و افکار ستیزه جو را به تمکین فرا می خواند.
باکو شهری است که معماری پست مدرن در آن روز به روز می شکفد و رشد می کند اما پس پشت این شکوفایی حضور افراطی جهل و خرافات نیز زنده است و آزادی بیان را زخم می زند. 
ترجمۀ شعری را که برای او نوشته ام اینجا به یادگار می نگارم تا یادی کرده باشم از او.

و تو چه می دانستی که باکو چاقو خواهد کشید در آخر این فیلم؟
باید چشمهایت را که در قلاب ماهیگیران خزر بال بال می زنند،
بردارم و بروم
باید سرزمین سکوتت را بردارم و بروم

مخالفت
زخمی است که تا لقمۀ آخرش باید خورد

بی تو تبریز شعرم تب کرده در این سوی مرزبندی ها
منتظرم لبخندت انگشت بر در بزند، هوای آن سوی نجابتت را دارم
آن شب ازکنار زخمهایت،
قطاری که خالی گذشت
آخرین فرصت آزادی بود.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمدرضا لوایی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.