رفتن به محتوای اصلی

ملتی که معنی و مفهوم موزه و تاریخ را نمی داند؛ محکوم به تکرار فاجعه است
26.03.2008 - 15:26

انتخاب و تنظیم از کیانوش توکلی:

Javat

سرکار عمادی

چشم را میبندید وهر چه ضد ایران وایرانی بود چشم وگوش بسته میپذیرید؟

1-جمعیت مغولستان حود 3 میلیون است نه دو میلیون

2-مغولان دیگر به کشور خود برنگشتند ودر ممالک گشوده شده ساکن وحل شدند

3-قوبیلای قاان,پادشاهان گورکانی هند, سفرنامه مارکوپولو ,دیوار چین و اینهمه دپارتمانهای خاورشناسی در معتبر ترین دانشگاه های دنیاو...همه اشتباه میکنند؟.در کارهای اکادمیک حرف مفت نمیتوان زد.بسیار گرگان نشسته اند ومنتظر مچ گیری .

در همان ویکیپدیا نوشته شده که اعقاب مغولان تا قلب اروپا نیز رخنه کرده اند

4-در مورد"ادعای مسخره وابله فریبی چون حمله ی عرب آثارباستانی " مگر طالبان در قرن بیست ویک مجسمه تاریخی بودا را در مقابل حیرت جهانیان از بین نبرد.

5-مغولان بسیاری در قرن بیستم بخصوص جنگ جهانی دوم

وفبل از ان توسط روسیه وهمدستانش قتل العام ویاتبعید شدند

Poisoned Arrows: The Stalin-Choibalsan Mongolian Massacres, 1921-1941 .

The 640,000 prisoners, including 148 generals, were transported to Siberia and there put to work on forced labour projects

با هر چیزی هیجان زده نشوید

عشقي

نگاهي به ماجراي ترورميرزاده عشقی

ریاست محترم , هیأت گرامی منصفه , حضار عزیز

تمام این موارد اتهامی , داستان پردازیست ! اينها همه مطلق انديشیست ، متاسفانه بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اینگونه مطلق اندیشی دوچندان شد و اپوزيسيون حالت قهر با شاه را پيدا کرد. نتيجه اين قهر هم آن شد که هر قدم که شاه، در راه اصلاح جامعه بر میداشت ، اپوزيسيون آن را ناديده گرفت، تکذيب يا تحقير کرد و حاصل آن شد که انجام شد.

ریاست محترم دادگاه , من مامور بودم و معذور , تمام فعالیتهای من طبق قانون نظام شاهنشاهی بوده است.

قبول باید کرد که در این سالها هر چه شاه در اصلاح اقتصادی ايران موفق تر شد، که هم به خاطر نفت بود و هم به خاطر برنامه های اقتصادی که پيش از درآمد نفت به خاطر افرادی مانند عالی خانی، مقدم، سميعی و فرمانفرمايان انجام شد و آنها بودند که واقعا صنعت ايران را راه اندازی کردند.

اين رشد همراه با درآمد نفت، عملا باعث شد که شاه پس از سال ۱۹۶۷ به حرف هيچکس گوش نمی داد و هر روز بيش از گذشته متقاعد می شد که خودش بيشتر از بقيه می داند و به جای آنکه بر اساس آن طرح، فضا را باز کند و حدود و ثغور تکنوکرات ها و طبقه متوسط را گسترش دهد، خود رای تر می شد و طبيعی است که امروز، حاصل، يک انفجار باشد.

ولی محاکمه من بعنوان یک عضو این نظام بی عدالتیست! آنکه اين انفجار بايد بدين شکل روی می داد، به نظر من، اصلا ضرورتی ندارد و در يک يا دو مقطع امکان داشت که شاه سياستی متفاوت داشته باشد، برای مثال، در سال ۱۹۷۳، درست در زمانی که تغييرات اقتصادی انجام گرفت، شاه تصميم گرفت که يک حزب درست و حسابی را در ايران به ياری مهدی سميعی راه بيندازد و افراد سرشناس و صاحب صلاحيت وارد اين حزب شوند و فعاليت واقعی حزبی داشته باشند، نه آن مضحکه ای که نام حزب ايران نوين را بر خود داشت.

پس از مدت کوتاهی، درآمد نفت دو سه برابر شد و به گفته مهدی سميعی، شاه تصميم خود را عوض کرد. به جای آنکه سيستم را در اوج قدرت با کمک کسانی مانند سميعی باز کند، آن فکر سخيف تشکيل حزب رستاخيز را کسانی مطرح کردند و شاه آن را پذيرفت و سيستم را بست. در اینجا از ما چکار بر می آمد؟ این شاه بود که تصمیم میگرفت و خوب ما هم از او حقوق می گرفتیم و نه از مردم !

درست است که کسانی از اطرافيان شاه و کسانی که از قبل شاه ميليونر شده بودند و به محض اينکه اوضاع وخيم شد، به سفارت آمريکا رفتند و بر ضد شاه بد گويی کردند. اينها در زین کردن اسب شاه نقش داشتند، اما تعيين کننده نبودند. من که در اینجا مانده بودم بالطبع هیچ نقش تعیین کننده ای در نابسامیهای آن نظام نداشته ام.

شاه تصميم گرفت گذار خطرناک مورد علاقه ی آمریکا را زمانی انجام بدهد که بيمار بود، قرص هايی را مصرف می کرد که پارانويا و بی تصميمی ايجاد می کرد و در ضمن، اقتصاد ايران بدتر می شد. اقتصادی که در سال ۱۹۷۵ به شاه اجازه داد که دو ميليارد دلار به ديگران کمک کند، چنان تغيير کرد که مجبور شد در سال ۱۹۷۷ ، ۷۰۰ ميليون دلار از آمريکا قرض کند.

ارسطو در مورد اين زمان گفته است که خطرناک ترين لحظه برای يک حکومت استبدادی اين است که تصميم می گيرد دموکراتيک شود و معمولا کنترل دوره گذار غيرممکن است.

من خود نیز تعجب میکنم و فکر میکنم بايد به شخصيت شخصی خود شاه نيز توجه داشت. او شخصيت کاملا پيچيده ای داشت. شاه در زمانی که قدرت داشت، خيلی احساس قدرقدرتی می کرد و در زمانی که احساس خطر می کرد، بسيار ضعيف می شد و خيلی از موارد، گرايش گريز از ايران بود اینکه بماند و برای تاج و تخت خود بجنگد، در او خيلی قوی نبود و به همین دلیل اتهام مربوط به کودتای 28 مرداد مردود است.

انتخابات در زمان اداره کشور توسط من و دوستانم آزادترین انتخابات در دنیا بود . آمارش هست که همیشه بیشتر از 65 درصد مردم در انتخابات شرکت میکردند و در اداره امور دخالت میکردند . اینکه سلیقه نیز گه گاه بوده , رد نمیکنم ولی این مورد در همه زمانها توسط حکام بعنوان یک حق بوده و فکر میکنم شما هم در آینده از همین حق استفاده کنید و خود میدانید که بیماری که همه گیر باشد , دیگر بیماری محسوب نمیشود !!

محسن کردی

نگاهي به ماجراي ترورميرزاده عشقی

جناب شمیرانی عزیز، همه سخنانی که گفتید کاملا درست است. بهتر از این نمیشد. یعنی هنری که شما بخرج دادید و در در یک کامنت کل انتقادات به رژیم پهلوی را خلاصه کردید. هیچ رژیمی در دنیا بدون نقص نیست و حتا در رژیمهای دمکراسی نیز کم رخ نداده است که بخاطر مقوله سیاست جنایت رخ داده است حال چه آشکار و چه پنهان. اما در مورد رژیم پهلوی، همه آنچه که آن رژیم کرده در این کامنت شما خلاصه شد. خودتان را به قضاوت می طلبم. آیا حماقت و بلاهت محض نبود که بخاطر آنچه که در کامنت شما آمده همه دست به دست هم دادیم و این بلا را بر سر خود آوردیم؟ حتا دروغهای شاخدار شما مانند دست و پا بریدن و سوزاندن را اگر فرض کنیم درست باشد.. آیا راه برطرف کردن آن مشکلات سرنگونی آن زندگی و روی کار آوردن این زندگی برای خودمان بود؟ آیا کاری که ما کردیم قبل از آنکه سرنگونی پهلوی ها و سرنگونی ظلم و ستم باشد ظلم به خود ما نبود؟ باتوجه به تجربه سی ساله.. به من نمیخواهد جواب بدهید. در خلوت خودتان با خودتان جلوی آینه. از خودتان بپرسید که اگر در ماشین زمان شما را به سی سال پیش ببرند بازهم شاه را سرنگون خواهید کرد؟ اگر آری.. که از نظر من باید بروید نزد روانپزشک و اگر پاسخ نه است، پس برای شما نیز آن نظام لمپنی با همه اشکالاتی که بر شمردید، از جمله دست و پا بریدن و سوزاندن به صرفه تر است تا نظام جانشین اش. خوب البته اگر شما از اعوان و انصار این رژیم باشید و در اثر بی حساب و کتابی رژیم فعلی به آلاف علوفی رسیده اید وضع فرق میکند. در چنین حالتی موضوع به این بر می گردد که اگر پولی به جیب شما برود اشکالی ندارد رژیم جمهوری اسلامی با همه محاسن اش باقی بماند.

منظر جاوید

زیر سوال بردن مشی مسلحانه

مریم عزیز

سلام

کار خوبی کردی که گذشته را به صورت داستان در اوردی تا ادم حال هوای مردم و روشنفکر و سازمانهای انقلابی را بیشتر درک کند. خودمنهم در ان روز های باسازمان کار می کردم و خاطرات زیادی دارم که شاید همین روز ها بنویسم

چیزی نباید گم شود و نامی نباید مخفی بماند مثلا حسین ؛ نیما ؛ غلام ؛ نقی باید مشخصات داشته باشند و انها مخفی و چشم بسته نکن!

در ضمن با دیدگاهی که می خواهد گذشته را تقدیس کنه مخالفم چرا که تقدس کارش مانع تراشی است

چند وقت پیش ایران گلوبال از مریم فیروز نوشت ادم های عقده ای ایراد گرفته بودند که چرا بایستی از او چیزی در سایت بیاد در حالی ملتی که معنی و مفهوم موزه و تاریخ را نمی داند محکوم به تکرار فاجعه است

در همین اروپا سرمایده داری کلیه مناطقی که روزگاری لنین برای چند روزی در ان استراحت کرده بود را به موزه تبدیل کرده اند . بهر حال کار مفیدی می کنی

موفق باشی

فرشته

زیر سوال بردن مشی مسلحانه

چقدر راحت مینویسید. ایکاش همه سیاست مدارها! میتوانستند اینقدر با خودشان راحت باشند. فکر نمیکنم کسی تا بحال راجع به گذشته خودش آنهم در چنان شرایطی اینقدر قشنگ مطلب نوشته باشد

کیخسرو آرش گرگین

"آقای ِ پهلوی"، لطفن تصمیم تان را بگیرید

جناب بلخی گرامی، با سپاس از حسن نظر و همچنین دقت در نگاه و نقدی که به جا آورده اید.

دوست عزیز، سخن شما کاملا درست است، بنیاد سیاست نوین، حزب است. همزمان اما، و آنچیزی ست که از نگاه شما دور مانده است، بنیاد سرنگونی نوین، جنبش است، در شکل امروزین و دیجیتال بنیاد آن: تورهای ارتباطی. بنده نه تنها کوچکترین مشکلی با تحزب ندارم، بلکه بر عکس، تحزب را لازمه ی کشورداری می انگارم. در تبعید تمدنی کنونی اما، و حتا اگر این تبعید یک تبعید ساده نیز می بود، حزب به آنتی حزب برمیگردد. زیست پویای حزبی نیاز به کمینه هایی دارد که در یک جغرافیای پراکنده فراهم نیستند، فرای این، ما به دنبال کار سیاسی در مفهوم روزمره ی آن نیستیم، هدف ما، براندازی یک رژیم است و نه کارکرد در درون یک سامانه ی سیاسی سالم. بنابراین، درخواست ما برای برچیده شدن احزاب و بازچینی آنان در سطح بالاتر یک جنبش، از چنین اندیشه ای ست که برمی خیزد و نه دشمنی با تحزب.

*

در مورد آشنایی بنده با فلسفه ی سیاسی نوین، همانطور که در متن اشاره کرده ام، چون شهریار ایرانزمین، تحصیل دانشگاهی ام، علوم سیاسی بوده است (در کنار شرق شناسی و فلسفه و ادبیات آلمانی و زبان های باستانی هندوایرانی)، تخصص ام نیز قرارداد اجتماعی ست، به ویژه هابس. با این وجود، به قول بزرگمهر، فرزانش ورز بزرگ ایرانشهری، همه چیز را همگان داند و همگان نیز از مادر نزاد.

در مورد کمبود نظام پیشین در زمینه ی کار حزبی، کاملا درست می گوئید. با این حال، فروپاشی آن نظام را با یک مولفه نمی توان توضیح داد. نظام های دیگری، با همان کمبودها و گاه بیشتر از آن، پائیدند و دچار انقلاب نشدند: از مصر تا اردن هاشمی و از چین تا کوبا.

از سوی دیگر، تجربه ی کار حزبی، از گنداب مشروطه تا آشفته بازار میان بیست تا سی و دو، نشانی بود بدنافهمیدنی، بر یک مشکل فرهنگی: عدم رشد و بلوغ سیاسی، برای کنار آمدن با آزادی سیاسی، به ویژه در میان سرخ ها و سیاه ها. سراسر دوران های سازندگی در سد سال گذشته، متعلق به فضاهای نیمه بسته بوده است. در فضای باز، ایرانیان، با تکیه بر آنارشیسم شیعی، آشفتاری برنامه ریزی شده از خود ارائه داده اند. برای باز کردن فضای سیاسی، می بایست تا نسل ما شکیبایی می کردند. ما، با عنایت به تئوری های مدرن در فلسفه ی سیاسی، در نظام پیشین، از روزن کلان-اجتماعی، یک دمکراسی ناقص داشتیم. اگر دیکتاتوری کامل نیز بود، می توانست یکی دو دهه ای بیشتر بپاید و رشد زیرساخت های اجتماعی را به حدی برساند که بتوانند بار آزادی سیاسی را بر دوش های شان تاب آورند.

*

در مورد اینکه شاهزاده یک تیم ده نفره را نیز نتوانسته است اداره کند، چرای این را می شاید که از خود ایشان بپرسید. ولی چه بسا، ایراد را باید در نوع نگاه دید و خطی که رایزنان پیش می برند. به هر حال بر همگان روشن است که پادشاهی، اگر بخواهد، می تواند بیشترین شمار هواداران را گرد و به جنبش دراورد. با یک جنبش سرنگونی ِ مزین به یک تشکیلات سرنگونی (چیزی کم و بیش شبیه anc در آفریقای جنوبی)، و با در دست داشتن نهاد سترگی چون پادشاهی که نیرو و حافظه ی تاریخ را در خود انباشته است، بزرگتر از جمهوری اسلامی را می توان به زیر کشید.

و در آخر، توانایی خود ما در گرد آوردن نیروها: دوست گرامی، بر خلاف شاملو، همه ی سخن ما این است: می خواهم مهره باشم. به عبارت دیگر، ما تشخیص می دهیم که در چه ایستار تاریخی ای به سر می بریم و نه تنها حوزه ی هنر و زیباشناسی را با حوزه ی سیاست قاطی نمی کنیم، بلکه می دانیم نقاط قوت مان چه ها هستند: به عنوان مهره ای از یک جنبش بزرگ بودن، جنبشی با رهبری ای مشخص که از زهدان تاریخ زاده شده است: نهاد پادشاهی. پا در رکابان اهریمن، هر یک می خواستند خود شاهی باشند، ما به فرد بودن خرسندیم و منیت های مان را برای حوزه ی هنر که تجلی گاه تفرد و تنهایی هستی شناختی محض است، نگه می داریم.

با سپاس از توجه تان

بلخی

"آقای ِ پهلوی"، لطفن تصمیم تان را بگیرید

کيخسروی گرامی

نمی دانم واژه جنبش را به چه معنی به کار برده ايد؟ آنگونه که من می فهمم جنبش قاعدتا" توده مليونی مردم را در بر می گيرد و مربوط به داخل کشور است. مانند جنبش مشروطه و يا جنبش دوم خرداد. يا اگر محدود به يک بخش است مانند جنبش دانشجوئی و يا جنبش کارگری و غيره. البته يک مبحث هم Social Movements هستند که مقوله خاص خودش است. منضور شما دقيقا" چيست. مثال بزنيد.

به درک من در خارج می توان تا حدی برای حزب ساختن کوشش کرد ولی برای جنبش ساخنن نمی دانم چه می توان کرد. اصولا" جنبش ها خودشان به وجود می آيند. می توان آنها را هدايت کرد. می توان بر آنها سوار شد. می توان آنها را سازماندهی کرد. ولی نمی توان آنها را توليد کرد.

البته بعضی جريانها مانند جمهوری خواهان لائيک چون نتوانستند تشکيلات بسازند فرار به جلو کردند و خود را جنبش نام نهادند. يعنی انحلال ، بعد هم منحل شدند. آيا منظور از جنبش تشکيلاتی است که تشکيلات نباشد و فله ای و سرهم بندی عده ای کنار هم قرار بگيرند. در سياست نمی توان با کنار هم قرار دادن افراد نيرو توليد کرد. بايد اول سازمانها و تيم ها و احزاب ساختارمند بوجود بيايند و سپس با کنار هم قرار گرفتن آنها جبهه فراگير تشکيل شود. جمع افراد کار نمی کند زيرا افرادی که نتوانند حتی يک تيم جند نفره خود را تشکيل دهند وقتی وارد جنبش می شوند فقط مايه درد سر خواهند بود.

قدرت هم مانند زندگی است: اول بايد در سلول های کوچک بوجود آيد سپس می توان آنرا در موجودات پرسلولی انباشت کرد. پس در عوض جنبش بی شکل و فله ای ما نيازمند جبهه ای از احزاب و سازمانهای مدنی و NGO ها هستيم. برای ساختن آنها هم بايد اول هسته ها و يا تيم های کوچک سياسی بوجود آيند. چاره ديگری نيست.

گفتم که خمينی بدون نهاد روحانيت نمی توانست رهبر شود. و اولين شاهکار خمينی مصادره نهاد روحانيت شيعه بود. سپس آنرا وسيله کسب قدرت کرد. در مورد رهبر شدن رضا پهلوی هم، اول بايد نهاد سلطنت را بازسازی کند. سپس اگر موفق شد با استفاده از آن نهاد به هماوردی قدرت در ايران برود. اما نهاد سلطنت حتی پيش از فروپاشی سال 57 بوسيله جبر زمان و بوسيله محمدرضا شاه از پايه طبيعی خود جدا افتاده و بی ريشه پوک و تهی شده بود. بقايای آنرا هم پس از انقلاب هم تلوزيون های لوس آنجلسی و خود رضا پهلوی به باد دادند. باز سازی نهاد سلطنت در ايران شايد از خود سرنگون کردن رژيم ملايان سخت تر باشد. تصور کنيد که رضا پهلوی که حتی برای ساختن يک تيم سه نفره مجبور است به چپ ها تکيه کند، چگونه از او انتظار داريد اين امر سترگ را به عهده بگيرد.

از طرف ديگربدلايلی که بر من روشن نيست طرفدران رضا پهلوی خودشان هم خودشان را قبول ندارند. و بشدت از هم متنفر هستند. کوشش هر کدامشان آنست که با يک چپ عکس بگيرند و به هم پز بدهند که «آری چپ ها من را قبول دارند ولی تو را قبول ندارند". حتی شهريار آهی هم تمام دوستان سياسی اش چپ ها سابق بودند و نه سلطنت طلب ها. آنطرف تر هم نگاه کنيد خواهيد ديد که در ميان تمام سلطنت طلبان به جز حزب مشروطه کسی نيست بتواند حتی 10 نفر را دراز مدت به دور خود جمع کند. بنا براين از اين امامزاده معجزه ای بر نمی خيزد.

آقای رهنمود:

همانگونه که شاه گول پول نفت را خورد و نهاد سلطنت را از پايه های طبيعی قدرتش جدا کرد و به تدريج پوک و تهی شد تا دست آخر با يک تلنگر فروپاشيد، همانگونه هم خامنه ای که دوباره گول پول نفت را خورده مشغول آنست که نهاد روحانيت را از شبکه طبيعی قدرتش جدا کند که در نتيجه پوک و تهی می شود. اما دو تفاوت عمده ميان رژيم شاه با روحانيت وجود دارد. يکم پلوراليسم بسيار عميق روحانيت شيعه که باعث انعطاف خارج الوصف آن و دوام بيش از تصور آن گرديده است. شاه حتی اجازه نمی داد نوکرانش با هم دعوا داشته باشند. در صورتيکه خمينی می گفت اگر طرفدرانش کم اختلاف داشته باشند بد است. همين اکنون هم در ميان طرفدران خامنه ای و يا احمدی نژاد چندين برابر «پلوراليسم" بيشتر است تا مثلا" در حزب مشروطه که حزبی تک صدائی است. چرا؟

تفاوت دوم آنکه خامنه ای پايه های قدرتش را باز آفرينی می کند. با ضعيف شدن نهاد روحانيت، خامنه ای به سپاه و بسيج رو آورده است و قصد دارد با درس گرفتن از هيتلر، ولی به عوض يک فاشيسم نژادی يک فاشيسم الهی ( بقول آقای گرگين) برقرار کند.

اما چرا نمی توانيم رهبر فرهمند توليد کنيم. زيرا اين رهبر نيست که يک جنبش را رهبری می کند بلکه نهاد است. رهبر را هم آن نهاد می سازد. اين يک اشتباه معمول است که اين indirection ناديده گرفته می شود. خمينی بدون نهاد روحانيت نمی توانست رهبر شود. التبه می توان گفت اولين شاهکار خمينی مصادره نهاد روحانيت شيعه بود. سپس آنرا وسيله کسب قدرت کرد.

اگر رضا پهلوی بخواهد قدرت را بدست بگيرد اول بايد نهاد سلطنت را باز سازی کند. سپس با استفاده از آن به قدرت برسد.اما او که حتی نمی تواند يک تيم سه نفره بسازد، طبيعی است که توان چنين کارهائی را ندارد.

لطفا" به چند نکته زير توجه کنيد:

يکم - آيا اگر رضا پهلوی نخواهد و يا نتواند وظيفه اش را انجام دهد آنگاه تکليف چيست؟ پاسخ عملی شما ( کنش) آن است که اگر او دستور ندهد ما هم اجرا نمی کنيم. شانه خالی کردن از پاسخ روشن به اين سوال همان کنشی است که گوهرش اين است: ما آماده ايم ايران را فدای نا کارآمدی رضاپهلوی نمائيم!

دوم - برای رهبری ملت هفتاد مليونی بايد دست کم در قدم اول رهبری يک ميليون را به دست گرفت. اگر نه 100 هزار نفر، اگر نه 1000 نفر، اگر نه يک تيم 10 نفره چی؟ رضا پهلوی حتی توانانی تشکيل يک تيم 10 نفره را که 3-4 ماه کنار هم و با هم کار کنند را ندارد. به همين دليل دست به دامن چپ ها می شود. مسجد نرفتن بی بی از بی چادری است.

سوم – سياست موضوعش آفريدن و ايجاد «تراکم اراده" است. قدرت سياسی همان اراده متراکم يک گروه و يا يک تيم و يا يک ملت است. تراکم اراده درون يک تيم سياسی جمع مرکب است و نه ساده، يعنی در آن 2+2 بسيار بالاتر از 4 است. مشکل ما امروز آنست که دوران تراکم اراده به صورت قديم و بصورت فله ای و سرهم بندی سنتی گذشته است. در گذشته خانواده های با نفوذ، روحانيان و زمينداران و قبايل مکانيزم تراکم اراده در سطح ملی را فراهم می آوردند ولی امروز جای اين مکانيزم ها را احزاب گرفته اند. از اين منظر تحزب و سياست مدرن يکی می شوند. از اين منظر درست کردن حزب امروز مهم ترين موضوع سياست است. بدون آن مکانيزمی برای ايجاد تراکم اراده نخواهيم داشت. کسانی که اين مفاهيم ابتدائی را درست درک نمی کنند و نمی فهمند چرا کارشان درست پيش نمی رود، در نتيجه از روی استيصال به زمين و زمان فحش می دهند.

چهارم – از نوشته های شما بر می ايد که ريشه های عميق هويت ايرانی آشنانی نزديک داريد فلسفه ايرانشهری و تفاوت آنرا با فلسفه های سياسی ديگر می شناسيد. از اين زاويه به نظر من شما منحصر به فرد هستيد. با اين هم در نوشته های شما هنوز نشانه ای بر آشنائی شما با علوم سياسی مدرن نديده ام. و سرچشمه حزب ستيزی شما همين نا آگاهی است. در گذشته به حزب احتياج نبود زيرا مکانيزم های ديگر برای جمع آوری قدرت از پائين به بالا وجود داشت. مثلا" خانواده های پرنفوذ و اشرافيت، نهاد روحانيت، زمين داران بزرگ، و قبلايل و گيلد ها و ... اما در دنيای مدرن که فرديت رشد کرده است همه اين نهادها بعنوان مکانيزم جمع آوری قدرت سياسی تضعيف شده اند در عوض نهاد «حزب سياسی" تنها مکانيزم جمع آوری اراده ها از پائين و تراکم آنها و توليد قدرت سياسی در بالا است و لاغير. علت اصلی سقوط نظام پهلوی همين جهل مطلق و کامل نسبت به اين مفاهيم ساده بود. اين ها مفاهيمی هستند که شاگر سال اول علوم سياسی هم می داند. سالها قبل از سقوط شاه ساموئل هانتينگون پوک شدن رژيم شاه را در کتابش به همه نشان داد و سقوط آنرا دقيقا" به همين دليل، يعنی از بين رفتن مکانيزم های سنتی جمع آوری و تراکم قدرت از يک طرف و جلوگيری شاه از توليد مکانيزم های نو که همان حزب است توضيح داد. نمونه مثبت اش هند است و در سالهای اخير هم ترکيه و مالزی و ... دها کشور ديگر حتی فيلی پين..در اين کشورها با وجود ضعيف شدن مکانيزم های کهن ولی به دليل رشد نسبی تحزب توانسته اند جابجائی قدرت را با هزينه کمتری تقبل کنند و بخصوص از گزند بنيادگرائی بيشتر مصون بمانند. و پروسه دمکراسی در آنها در حال پيشرفت است.

پنجم. محور سياست مدرن تحزب است. ولی هيچ تضادی ميان تحزب و پادشاهی نيست. بلکه بر عکس پادشاهی می تواند (می توانست) به اين تحول و تکامل کمک کند و در دوران عوض شدن مکانيزم قدرت تکيه گاهی برای ثبات باشد. چنانکه در انگليس چنين شد. ولی وقتی جهل مطلق و کامل و بدون روزنه بر چشم بالائی ها چشم بند زده باشد و حتی با ابتدائی ترين مفاهيم علوم سياسی بیگانه باشند، چه می تواند گفت! دست آخر سقوط رژيم شاه محرز بود چون او اهميت تحزب را به عنوان مکانيزم جمع آوری قدرت نمی فهميد.

ششم – می رسيم به خود شما. خود شما چی؟ خود شما می توانيد يک تيم 10 نفره بسازيد که کاراکتر دراز مدت داشته باشد. تيم 5 نفره چه. به سه نفره هم راضی می شويم! همچنين آقای مستشار که تز آپوزيسيون نو می دهند، آيا ايشان می توانند لااقل يک تيم سه نفره بسازند؟ کسی که حتی نمی تواند يک تيم سه نفره بسازد، طبيعی است برای او تز دادن راجع به قدرت 70 ميليون آسان است چون اصولا" وی از هفت دنيا آزاد می باشد. مانند کسی است که حتی يک ليوان آب نمی تواند گرم کند ولی مرتب از آشپزی ديگران انتقاد می کند. نمی گويم به چنين افرادی احتياج نيست. ولی آنها روشنفکران سياسی هستند که امروز نقشی نزديک صفر دارند. برای روشنفکر شدن هم لااقل بايد راه حل های عملی برای مشکلات ايران عرضه کرد. يعنی اگر هم عملی نشد بايد عذر خواهی کرد. امروز درک ما از روشنفکر کسی است که مرتب با غرو لند و گلايه و زاری مردم ايران را تحقير می کند تا خودش احساس شکرف پيروزی و مهم بودن داشته باشد. خلاصه کنم اگر همان گونه که گفتيد: از ميان آن سه مهمتر «کنش" است. کنش هم يعنی تحزب

نه هرکه کله کج نهاد و تند نشست ...

موفق باشيد

عما دی

هويت ايرانــــــــى و حقوق فرهنگى

هویت ایرانی هنوزمفهومی تعریف نشده وگنگ باقی است.درواقع روشنفکران درعصر جدیدبعد ازمشروطیت با جعل وتحریف تاریخ ومخصوصأ باعرب ستیزی وترک ستیزی،یعنی نفی دیگران میخواستند ومیخواهنداظهاروجودکنند.

ادعای مسخره وابله فریبی چون حمله ی عرب آثارباستانی راابین برده وحمله ی مغول نیزآثار بعدازاسلام رانیست ونابودکرده است!!!

نگاهي به لينك زیر از ويكي پديا در توضيح مختصري از سرزمين مغولستان 2 ميليون نفري ! امروز بيندازيد تا همه با هم تصور كنيم در 700سال قبل مغولان چادرنشين و صحرا نشين بيچاره ابزار جنگي براي 200 هزار !!! سرباز مغول را از كجا و چگونه تامين كرده اند كه با آن چين و سپس هند و در نهايت ايران رافتح نمايند؟!! :بامحاسبه ی رشدجمعیت خودایران بعد از قیام 1357شمسی که جمعیت دوبرابرشده، یعنی درعرض سی سال جمعیت از35به 70 میلیون رسیده،پس دراینصورت حتی بامحاسبه ی مرگ ومیردراثر نبودبهداشت وتغذیه و....آیامغولستان دومیلیونی امروزی در700 سال پیش میتوانسته بیش از گروه وقومی چندصدنفره ویاچندهزارنفره داشته باشد!!!وچگونه این گروه اندک میتوانسته با حمله وچپاول کشورهای دیگرراتخریب نماید!!!

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.