نقل قولی است از زنده یاد سهراب سپهری با این مضمون که: ایران سرزمینی است که در آن مادرن بهترین غذاها را میپزند اما بدترین روشنفکران را تربیت میکنند.
با نگاهی به تاریخ معاصر ایران و ملاحظه ردپا و نقش ویرانگر روشنفکران پوشالی در سیه روزی امروز کشور و ملت، دلایل اثبات بخشدوم این فرضیه به اثبات میرسد. روشنفکرانی که اغلب عناوین پر طمطراق و دهان پرکن را یدک میکشند و شیفته تریبون و توجه اند. خودرا علامه دهر میدانند و به نمایندگی از جانب ملت با آمار و ارقامی وهمی آرزوهای خود را بنام مردم تبلیغ و بازپخش میکنند.
این حضرات هیچگاه با جهان حاضر و واقعیتهای موجود کاری ندارند و در دنیای بسته و خیالی خود سیر میکنند، چیزی شبیه معجزه هزاره سوم احمدی نژاد.
جدیدترین خدمتی که این طبقه "نفرین شده" به اربابان خود و خیانتشان به مردمی که سنگ آنها را به سینه میزنند، در همین هفته رسانهای شد و نتایج شوم آنرا در آینده نزدیک به چشم خواهیم دید.
اول مصاحبه جنجال برانگیز یکی از مغزهای متفکر "اتاق فکر" جنبش سبزی که به بنفشی گرایید، آقای ابراهیم نبوی تئوریسین پروژه "اسب تروا" به عنوان استراتژی مبارزاتی جنبش در ۲۲ بهمن سال ۸۸ در برنامه "افق" صدای آمریکا بود که با افاضات ضدّ و نقیض خود مبنی بر اینکه باید حوادث دهه شصت و اعدامهای سال ۶۷ را به فراموشی سپرد و اینکه ۹۵% میلیونها آواره ایرانی در سراسر جهان به دلایل غیر سیاسی راهی خارج شده اند و در بهترین احتمال فقط ۷% از ایرانیان مهاجر با دلایل سیاسی اقدام به ترک یار و دیار کرده اند.
اولین نتایج منفی این درفشانی، اعلام توقف روند بررسی تقاضای پناهندگی ایرانیان در بلژیک است که با توجه به پایان دوران رکود اقتصادی و نیاز به کسب درآمدهای پیش بینی شده برای سال ۲۰۱۴، به عنوان یک دستور العمل عمومی در اتحادیه اروپا دنبال خواهد شد و همزمان با از سرگیری معاملات تجاری با ایران، به افزایش فشار هرچه بیشتر به پناهندگان خواهد انجامید.
به باور من صرف بها دادن به این اراجیف، مشارکت مستقیم و فعال در این پروژه امنیتی است که با ظرافت طراحی و اجرا شد و در نهایت به اهداف خود نیز رسید. ریشه یابی انتخاب زمان پخش این خبر در فضای رسانهای و در یکی از پر بینندهترین برنامههای فارسی زبان مهمتر از صرف وقت و انرژی برای تحلیل و تفسیر چرایی و راست یا دروغ آن اراجیف است، زیرا به باور من خبر اصلی را باید در جایی دیگر جست.
خبری کوتاه و در ظاهر بدون اهمیت و درحد یک شایعه خبری: توافق "محرمانه" ایران و امارات متحده عربی پس از مذاکرات طولانی با وساطت سلطان قابوس سلطان عمان و دلال کاخ سفید که تاج و تخت خود را مرهون و مدیون "پادشاه فقید ایران" و دلاوران لشکر ۹۲ زرهی اهواز است، بر سر واگذاری کنترل جزایر ایرانی تنب بزرگ و کوچک به امارات.
با توجه به تخدیر فکری و سرگشتگی کامل "نخبگان"، این خبر کوتاه با واکنش و بازتاب کمتری روبرو شد، زیرا اکسیژن فضای خبری توسط اخباری که بیننده و شنوندها بیشتری را جذب میکند بلعیده میشود. همانگونه که مرگ مایکل جکسون در اوج خیزش جنبش سبز و مرگ روزانه جوانان در خیابان، مانند امدادی آسمانی فشار فزاینده اولّیه را از روی سرکوبگران برداشت و به آنها فرصتی برای تجدید قوا و سازمان داد.
سفر روحانی به استان خوزستان، ترکیب بدقت انتخاب شده ملازمان و مهمتر از همه واکنشها و اخبار گوناگونی که درباره وعدههای تکراری و جدید، منظور از این سفر و نتایج احتمالی حاصل از آن بود که از زوایای گوناگون تجزیه و تحلیل و منعکس شد.
اولین مطلبی که در این زمینه خواندم، مقاله تحلیلی آقای یوسف عزیز بنی طرف با عنوان " چرا روحانی به اهوزرفت، و مردم عرب آنجا چه میخواهند؟"
آنچه که در آغاز مطلب موجب حیرت میشود این است که نویسنده گرامی هنوز حسابهایش را با رژیم قبلی کاملا تسویه نکرده و رفتار حاکمان فعلی را درهر صورت بهتر از شاه، اما ظاهری) ناکافی( میداند.
ایشان بدرستی به بخشی از معضلات اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی و زیست محیطی اشاره میکنند و سپس بلافاصله تیغ تبعیض را از نیام میکشد و با مهارت هرچه تمامتر سوار موج " اکثریت عرب و اقلیت غیر عرب"، "خوزستان رسمی و عربستان تاریخی" گشته و با گذاری به زمان شیخ شهید "خزعل" و اظهار ارادتی به او و دشنامی به رضا خان سردارسپه، ضمن انجام وظیفه، به خود ارضایی سیاسی میرسد.
از یکسو به گفته ایشان اعراب خوزستان تحت سختترین فشارها و محدودیتهای سیاسی قرار دارند و چند سطر پایین تر با بیان اینکه : " هم اکنون، افزون بر فعالیت های مدنی عرب ها – که تجمع های کارون – بخش برجسته آن است، انتخاب بیست و پنج زن در انتخابات شوراهای شهر اخیر، نشر یک هفته نامه به زبان عربی – فارسی در اهواز، شب های شعر و (یزله) و نمایش و موسیقی عربی که با وجود ممنوعیت رسمی، در عروسی ها و مجالس ختم برگزار می شود و بروز نه چندان کم شمار نویسندگان و مترجمان و روزنامه نگاران و فکاهی نویسان عرب در عرصه های مجازی و واقعی، نشان می دهد که جامعه مدنی عرب استان رو به توسعه و پیشرفت دارد "لیست بالا بلندی از فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آنها را برمیشمارد که با بخشی از سخن پیشین او تناقض کامل دارد و یا نشانه دیگری از تفکر تمامیت خواه ایشان است که از مصادره کردن حرکت مدنی مردم استان برای اهداف سیاسی خود هیچ ابایی ندارد.
ایشان بدرستی به دلایل نگاه امنیتی نظام به خوزستان اشاره نموده: " نگرانی بیشتر نظام سیاسی تهران از تحولات سوریه و عراق و برنامه های تلویزیونی است که گاه با نام عربیت و گاه به نام سنی گری، برای ملت عرب پخش می شود. و اینها هم در واقع، واکنشی به برنامه های این نظام در جهان عرب است. گرایش به تسنن که تقریبا 50 – 60 درصد جوانان عرب استان را در برمی گیرد مقام های محلی و مرکزی را نگران کرده است.
اما ناخودآگاه نقاب از چهره برمیدارد و با نگاشتن" فعالیت های قهر آمیز نیز گاه به گاه فضای استان را به لرزه در می آورد. انفجار گاه به گاه لوله های نفت و گاز – که رژیم کمتر صدایش را در می آورد – نشانگر این نوع فعالیت ها و نیز نمایانگر دو نوع نگاه در جامعه عرب استان است."
یا در جایی دیگر که میفرماید" فعالیت های قهر آمیز نیز گاه به گاه فضای استان را به لرزه در می آورد. انفجار گاه به گاه لوله های نفت و گاز – که رژیم کمتر صدایش را در می آورد – نشانگر این نوع فعالیت ها و نیز نمایانگر دو نوع نگاه در جامعه عرب استان است." ، بر تمامی احکام دادگاههای انقلاب بر علیه جوانان عرب استان مهر تایید زده و مسوولیت خود را در مورد حبس، شکنجه و اعدام جوانان عرب خوزستان میپذیرد.
ایشان شاید فراموش نمودند که یکی از پاهای ثابت این تلویزیونها و سایتهایی است که از سوی همان حامیان حمایت و کنترل میشود و در جهت همان اهداف ایدئولوژیک و امنیتی تلاش میکنند. مگر مالک شبکه العربیه کشور دوست و برادر عربستان نیست که هماورد مستقیم تهران در این نبرد سیاسی- ایدئولوژیک است؟ مگر شما برای قلم زدن و حضور در این شبکه و خدمات دیگر از آنها حقوق نمیگیرید؟ از دیگر شبکهها و سایتها چطور؟ لیستی از این نامها منتشر کنید تا ملتی که از زبانشان سخن میگوئید، ممر درامد شما را بدانند و از آن مهمتر بدانند از جانب آنها با چه کسانی همکاری میکنید؟
کاش جناب نویسنده بجای درج مطالبی از این دست که نتیجهای جز تضعیف دوست و تقویت دشمن ندارد، به ترجمه و نشر دیگر ادیبان و نویسندگان عرب میپرداخت که اتفاقا از دست تفکر قالب در جهان عرب خون دل میخورند و تلاش در بالا بردن سطح آگاهی و دانش جوانان( و نه گمراه کردن آنان با افسانههای واهی) دارند.
یکی از این نویسندگان طنزپرداز کویتی فواد الهاشم است که اتفاقا در برنامهای در همین تلویزیون العربیه از این سست عنصری فریاد به آسمان دارد. به گفته او ملتهای عرب عادت کرده همیشه بدنبال یک قهرمان خیالی باشد، از قذافی و جعفر نمیری که با شعارهایشان ملتهایشان را گمراه کردند تا به امروز که روزانه شاهد ظهور تاجرانی بر صفحه تلویزیونهای عربی هستیم که با شعارهای دروغین، کارشان تجارت آمال و آرزوهای جوانان است.
به گفته آقای الهاشم پدیده جهان عرب شبیه حالتهای روانیست که برای بخشهای بزرگی از مغز آن نیاز به معاینه دارد و به باور او ۹۱% از ساکنان جهنم را اعراب و دین فروشان تشکیل خواهند داد.
در باره سو استفاده جهان عرب از قضیه فلسطین برای تأثیرگذاری روان بر ملتهای عرب توسط حکام، الهاشم به این باور رسیده است که داستان فلسطین نه تنها بمنظور تشکیل یک دولت یهودی، که با منظور ادامه حاکمیت حاکمان عرب به بهای خندیدن به ریش ملت هاست که تاکنون به نتیجه نرسیده است.
در جایی دیگر با اشاره به سردار جهان عرب حسن نصرالله به تبدیل شدن شعار دیروز او "تا هیفا و پس از هیفا" به شعار امروزش " پس از حلب و القصیر" تغییر جبهه جنگ حزب الله از اسرائیل به سوریه را به سخره میگیرد.
بهترین حسن ختام برای این نوشتار، کلام آخر همین ادیب کویتی است که به جوانان عرب توصیه کرد که به اولین کلام خداوند نسبت به پیامبر اسلام عمل کنند که به او فرمان داد : "بخوان" و از اینکه درجهان عرب بجای استفاده صحیح از اینترنت آنرا برای دشنامگویی به یکدیگر استفاده میکنند.
او خواندن را تنها راه نجات جهان عرب از وضعیت موجود میداند و معتقد است که تنها بوسیله خواندن است که میتوان اندیشه را بکار گرفت. خواندن، درک تاریخ و درس گرفتن از تجارب گذشته.
http://www.youtube.com/watch?v=XFKg_ouQQvM
http://farsi.alarabiya.net/fa/views/2014/01/15/%D…
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%B4_%D8%B8%D9%81%D8%A7%D8%
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید