رفتن به محتوای اصلی

ودیعه‌های شیطانی
16.12.2010 - 15:00

 

آیا اگر همۀ دستاوردهای تکنیکی و دانشی تا کنونی انسان را خط بزنیم، بازگشت به گذشته ممکن خواهد بود؟ به گذشته‌ای که انسان در بهشت آرامش غریزی به سر می‌برد؟ اسطورۀ آدم و حوا چنین می‌گوید: «بهشت»

و حافظ هم تائیدش می‌کند:

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود ...... آدم آورد در این دیر خراب‌آبادادم.

اما اگر نیک بنگریم، آن بهشت چندان بهشتِ بهشت هم نبوده‌است؛ از افسانه‌سرائی‌های انسان‌های ابتدائی که بگذریم: بر فراز سر انسان‌های آغازین، شمشیر نه، که شمشیرهای داموکلس چندی از جمله: بیم از گرسنگی، بی‌سرپناهی، دریده شدن، سرما و گرما و..... به تار موئی آویخته بوده‌اند.

پس اگر هم به معجزتی بتوانیم بازگردیم به آغاز، دوباره آغاز خواهیم کرد به تلاش برای چیره شدن بر هستی. دوباره کشف خواهیم کرد، اختراع خواهیم کرد و نسل به نسل بر آموخته‌هایمان خواهیم افزود تا شاید دوباره برسیم به کشف آنتی‌بیوتیک. یعنی به پس راندن مرگ و افزایش بی‌رویۀ جمعیت.

اما کشف آنتی‌بیوتیک در تمدنی نسبتا صنعتی ممکن شد. آیا ما بازگشتگان از جهنم به بهشت و بازراهیان سوی جهنم متروک پیشینمان، به وادی ایمن تولید ماشینی خواهیم رسید؟

تنها بخشی از اسطورۀ آدم و حوا که به دل من می‌چسبد همان وسوسۀ شیطانی آگاه شدن است. آگاهی در این اسطوره ودیعه‌ای شیطانی‌ست. به راستی آیا شیطان آفرینش آفریدگار را دستکاری نکرده‌است؟ اگرنه این حجم عجیب و غریب مغز برای نیمه‌میمونی که خلق شده‌بود تا همچون دیگر جانوران بخورد و خورده شود چرا؟ زنان بسیاری قربانی این حجم زیادی مغز شدند چرا که سر نوزادان باید گنجای این مغز را می‌داشت و آن زادراه همیشه چنین فراخ نمی‌تواند باشد. غیر از این، بازیگری و شیطنت را باید انسان از خود شیطان آموخته باشد. هنر ودیعه‌ای شیطانی‌ست چرا که وسوسه‌انگیز است و مگر خدا هم وسوسه می‌کند، آنهم نفسانی؟ نعوذبالله.....!

هم از این روست و به همین خاطرها که اگر آن معجزت سر زند و ما بتوانیم به گذشته‌های دور، به روزهای آغازین برگردیم، دوباره آغاز خواهیم کرد به اندیشیدن و آفریدن. دوباره به راه‌کارهائی به ظاهر خدائی خواهیم اندیشید که نمی‌دانیم اما پی‌آمدهای شیطانی ناگزیرشان بدخیم‌تر از آنچه خواهند بود که ما برای گریز از دشخواری‌اش آن راه‌کار را جسته‌بوده‌ایم. نمی‌دانیم یا نمی‌خواهیم بدانیم چه تفاوت؟

در حقیقت هر نسلی حداکثر، تنها به فکر خویش است. حتی نه این: چشم‌اندازی که یک نسل می‌تواند پیشاروی خویش ببیند از عمر خود آن نسل حتی کوتاه‌تر است. شاید هم ناچار است: اگر بخواهد دورترها را نگاه کند از گرسنگی یا سرما خواهد مرد و آنگاه نسل بعدی‌ای در کار نخواهد بود.

باری، دوباره راه‌کار خواهیم جست؛ بی اندیشۀ پی‌آمدهایش. شیطان ردای خدائی خواهد پوشید و ما خواهیم گفت انشاءالله گربه است. مثل همیشه. و پیش خواهیم آمد.

اما نه دیگر تا این حدی که پیش آمده‌ایم. چرا که شهد بد بو و بدرنگی که زمین در اعماق خود گرد آورده بود، دیگر نیست. آنچه‌هائی که به انسان امکان دادند باور کند، یا یعنی، دست به این خودفریبی بزند که دیگر خود خدا شده‌است سوخت‌های فسیلی بودند؛ مائده‌ای که سیر فراهم آمدن و بر هم تلنبار شدنش در ژرفاها، ده‌ها و شاید هزاربار از عمر نوع بشر طولانی‌تر بوده‌است.

و حالی، کفگیر به ته دیگ خورده‌است. من فیلم کولاپس را نتوانستم در اینترنت بیابم. قرار است مشخصات بیشتری از فیلم (نام تهیه کنندگانش) را دریافت کنم. اما مفصل در باره‌اش شنیده‌ام: گزارش ته کشیدن انرژی ناپاک است و بن‌بست رسیدن به انرژی پاک: نیروگاه‌های بادی هوریزونتال کلا غیراقتصادی هستند چرا که میان یک تا یک و نیم قرن باید عمل کنند تا برقی که تولید می‌کنند اقتصادی باشد. و آن کس که از قواعد اقتصاد اندک آگاهی‌ای داشته باشد خواهد دریافت که این یعنی کشک.

و اما، کی بناست بختک فرود آید؟

از تئوری مالتوس شاید شنیده‌باشید: این کشیش انگلیسی سرانگشتی حساب کرد و دید هر 25 سال جمعیت دو برابر می‌شود. اکنون اما در کشورهای صنعتی دیگر چنین نیست. در آلمان مثلا رشد جمعیت حتی منفی‌ست؛ اما در کل جهان تئوری مالتوس دارد حقانیتش را نشان می‌دهد: هر 25 تا سی سال جمعیت نزدیک به دو برابر می‌شود. یعنی سرزمین‌هائی در این کرۀ خاک دارند جور کاهلی و مرده‌دماغی و عنینی و نازائی مردمان تمدن‌های صنعتی را می‌کشند. از جمله جهان اسلام که به گویندۀ لاالله‌الالله بیشتر نیاز دارد تا به شام شب. مگر نه این که در سال انقلاب ما 30 ملیون بودیم و حضرت امام نیز انگار از همین رو ، آن تاکید را کرد تا یادمان نرود: «اگر سی ملیون بگویند آری، من می‌گویم نه!»

و حالا....؟ سخن از 75 ملیون است.

باری، بختک هنگامی فرود خواهد آمد که جمعیت کرۀ خاک سر به جهنم دورقمی در مقیاس ملیاردی زده باشد؛ به ضرس قاطع می‌توان گفت که ایران ما آنگاه بالای صد ملیون و شاید صد و چند ده ملیون جمعیت خواهد داشت. می‌توانیم بگوئیم، عین ناصرالدین‌شاه: «به من چه؟ من که آنگاه زنده نخواهم بود!» ناصرالدین شاه انگار پدر نشده بود؛ اما من پدرم و فرزندانم دوروبر سی‌ساله‌اند، بنا براین 25 سال دیگر در آنها خواهم بود. و اصلا، غیر از این خودخواهی اندکی شخصی، جائی، از خردمندی خواندم که «ما انسانها در انسان‌های پیش از خود زیسته‌ایم چرا که انسانیم و در انسان‌های پس از خود خواهیم زیست چرا که باز انسانیم.»

شاید این نیز وسوسه یا ودیعه‌ای شیطانی باشد. چه می‌دانم؟!

برای امروز هم همین بس است. می‌خواهم پیش از تصویری که من رقم خواهم زد، خود جهنم پیشارو را تصور کنید.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.