رفتن به محتوای اصلی

بخش آخر ديالوگ در مورد معضل شووينيسم در ايران
16.07.2010 - 15:20

يکي از ويژگيهاي فاشيسم نه‌ تنها برترشمردن خودي است، بلکه‌ ساختن ملتي است بر اساس يک زبان و يک ايدئولوژي. ايشان نيز بسان رضاخان و آتاتورک و هيتلر و موسوليني چنين انديشه‌هايي دارد. دمکراتيسم بر مبناي تنوع (سياسي، فکري، ايدئولوژيکي، زباني، طبقاتي، ...) و بنا شده‌ و فاشيسم هم بر اساس يکي‌سازي آنها. در ايران تازه‌ فيلتر تشيع هم به‌ آن اضافه‌ شده‌ که‌ شما به‌ حق آن را فاشيسم مذهبی می‌ناميد. سخاوتمندانه‌ترين چيز از مجموعه‌ی همه‌ی آن چيزهايی را که‌ شما برشمرده‌ بوديد و بر اساس آن اين حکومت را فاشيستی ناميده‌ بوديد، تنها اين بود که‌ وی معتقد است که‌ بايد اهل سنت دخيل داده‌ شوند!!! اين چنين فاشيسم اسلامی از بين نخواهد رفت. کسی که‌ از فاشيسم مذهبی دفاع کند، چه‌ ناميده‌ می‌شود؟

ناصر ايرانپور :

آقاي ياني، درود بر شما. در پاسخ به‌ کامنت اخير و گلايه‌هايتان اجازه‌ می‌خواهم توجه‌ شما را به‌ نکات ذيل جلب کنم.

يک.

گفته‌ بوديد که‌ ايشان (جناب "دوستدار سلمان پارسی") اطلاعات دقيقی در مورد زبان کردی دارند. البته‌ که‌ ايشان اطلاعاتي در مورد زبان دارند، هر چند تقريبا همه‌ي آنها سطحی‌اند و دست کم براي کساني که‌ کوچکترين آشنايي با کردستان و زبان کردي دارند، جزو بديهيات می‌باشند. بنده‌ با اين اطلاعات ايشان که‌ بخشا مغرضانه‌ دسته‌بندي و مورد استفاده‌ي ابزاري و برخورد گزينشي قرار داده‌اند، کاري نداشته‌ام و حقيقتش هنوز هم ندارم. بنده‌ هر چند يکي از رشته‌هاي دانشگاهي‌ام ديداکتيک زبان است و به‌ هر حال آشنايي نسبي به‌ چند زبان دارم، مي‌دانم که‌ لهجه‌ها و زيرلهجه‌هاي کردي کدامها هستند و دوري و نزديکي آنها از همديگر در کجا نهفته‌ است. همه‌ي اينها مباحثي زنده‌ در بين فعالان و به‌ ويژه‌ کارشناسان زبان کردي بوده‌اند که‌ خود اين حضرت هم به‌ يکي از آنها اشاره‌ نموده‌ است، هر چند وي را هم "قوم‌گرا" خوانده‌ است. با همه‌ي اين احوال نه‌ تخصص بنده‌ زبان کردي است و نه‌ اساسا بحث بنده‌ بحثي زبان‌شناسانه‌ است. اول و انتهاي بحث ايشان اين است که‌ مي‌گويند کدام لهجه‌ را شما به‌ زبان استاندارد تبديل مي‌کنيد، درحاليکه‌ برخي فراتر از لهجه‌ هستند، طوريکه برخي از آنها را به‌ خاطر تفاوتهايشان در زينتاکس، مورفولوگي و آواشناسي "زبانهاي متفاوت کردي"مي‌توان يا بايد ناميد. هيچکدام از اينها بحثهاي جديدي نيستند. بنده‌ دوبار تاکنون دعوت شده‌ام در بحثي تلويزيوني حول اين موضوع شرکت کنم که‌ امتناع ورزيده‌ام، چرا که‌ مي‌دانم اين مبحث صاحب‌نظران خود را دارم که‌ بنده‌ خود را جزو آنها نمي‌دانم. يکي از خصائل برخي از ايرانيان اين است که‌ در مورد هر موضوعي نظر دارند و نظر مي‌دهند. بنده‌ تلاش مي‌کنم، جزو اين دسته‌ نباشم. به‌ هر حال يافتن راه حالي براي اين معضل بايد از سوي زبان‌شناسان ارائه‌ شود و آن هم زماني که‌ شرايط آن فراهم باشد. ايشان خود را خارج از جامعه‌ي کردي تعريف مي‌کنند (و مبارکشان باشد) و آن طور که‌ پيداست هيچ دلبستگي به‌ زبان و ادبيات کردي ندارند، اما برای زبان کردی به‌ دلايل ايدئولوژيک خودش خط و نشان ترسيم مي‌کنند. کسي نيست به‌ وي بگويد: "شما که‌ خودتان را "قوم و ملتي ديگر" تعريف مي‌کنيد، چه‌ ارتباطي به‌ اين بحث مي‌توانيد داشته‌ باشيد؟" ايشان با يک زبان واحد رسمي کردي براي کردستان مشکل دارند، اما با يک زبان واحد فارسي براي هفتاد ميليون ايراني مشکل ندارند! ايشان تاکنون با ممنوعيت زبان کردي (و ديگر زبانها) مشکل نداشته‌اند، اما به‌ زعم خود غصه‌ي زبان فارسي را مي‌خورند. به‌ هر حال بحث بنده‌ صرفا يک بحث حقوقي و سياسي است. تمام آنچه‌ من مي‌گويم اين است که‌ سلب حق آموزش به‌ زبان مادري ا ز نظر من تبعيض است و بايد برطرف شود. همچنين از نظر من ضرورت دارد که‌ هر ايراني غير از زبان مادري خود يک زبان ديگر ايراني را به‌ انتخاب خود بياموزد. اين، هم عادلانه‌ است و هم پيوند مردم ايران را با هم محکم‌تر خواهد کرد. آيا من مثلا تهراني که‌ فردا مي‌خواهم بروم کردستان کار کنم، نبايد زبان اين خطه‌ را بياموزم يا اينکه‌ معتقديد که‌ کل کردستان بايد فارسي بياموزند تا من نوعی تهراني بتوانم با آنها ارتباط برقرار سازم؟ آيا اين کلام ساده‌ اينقدر پيچيده‌ است که‌ نياز به‌ اين همه‌ صغرا و کبري‌ها داشته‌ باشد؟ من بالشخصه‌ می‌خواهم زبان اصلی آموزشی، اداری، رسانه‌ای در کردستان کردی باشد. فارسی را هم بعنوان زبان دوم ايرانی انتخاب می‌کنم. اگر در اصفهان زندگی کنم، فارسی را بعنوان زبان اصلی آن خطه‌ فراخواهم گرفت و در کنار آن زبان مادری‌ام. اين کل مطلب بنده‌ است که‌ تصور می‌کنم شما هم با آن مخالفتی نداشته‌ باشيد.

دو.

گلايه‌ کرده‌ايد که‌ چرا وي را "فاشيست" خوانده‌ام. گلايه‌ي شما را روي چشم مي‌گذارم. معمولا من در کاربرد چنين اصطلاحاتي بسيار محتاطم. اين اصطلاح را نيز پس از مکث بزرگی آوردم، آن هم به‌ چند دليل:

· اول اينکه‌ وي در اولين کامنتش و در اولين سطور آن نوشت که‌ حزبهايي را که براساس قوميت يا مذهب خاصي هستند را فاشيستي ميدانند [و بالطبع کسی که‌ از آن دفاع کند، نمی‌تواند فاشيست نباشد] (مدعي شد که‌ در هيچ کشور دمکراتيکي چنين پديده‌اي نداريم!)، بعدها گفت که‌ اين احزاب "قوم‌گرا‌" هستند و سپس "تجزيه‌طلب"شان خواند. بعد در پاسخ به‌ من که‌ گفتم که‌ حق تشکيل حزب کردي را ندارم، گفت اين "مترادف فاشيسم" است. سپس همين استدلال و واژه‌ را در ارتباط با گويشهاي مختلف کردي در ويکيپديا تکرار نمود. در کردي مثل قشنگي داريم که‌ برگردان آن مي‌شود: "چيزي که‌ عوض داره‌، گله‌ نداره‌." البته‌ خودمانيم، شما هم از ايشان گله‌ نکرده‌ايد که‌ چرا اينقدر بی‌مهابا احزاب کردستان و اين ديدگاه‌ را "فاشيستی" می‌نامند.

· دوما من واقعا فکر مي‌کنم که‌ وي رويکردي فاشيستي دارد. يکي از ويژگيهاي فاشيسم نه‌ تنها برترشمردن "خودي" است، بلکه‌ ساختن ملتي است بر اساس يک زبان و يک ايدئولوژي. ايشان نيز بسان رضاخان و آتاتورک و هيتلر و موسوليني چنين انديشه‌هايي دارد. دمکراتيسم بر مبناي تنوع (سياسي، فکري، ايدئولوژيکي، زباني، طبقاتي، ...) و بنا شده‌ و فاشيسم هم بر اساس يکي‌سازي آنها. در ايران تازه‌ فيلتر تشيع هم به‌ آن اضافه‌ شده‌ که‌ شما به‌ حق آن را "فاشيسم مذهبی" می‌ناميد. سخاوتمندانه‌ترين چيز از مجموعه‌ی همه‌ی آن چيزهايی را که‌ شما برشمرده‌ بوديد و بر اساس آن اين حکومت را "فاشيستی" ناميده‌ بوديد، تنها اين بود که‌ وی معتقد است که‌ "بايد اهل سنت دخيل داده‌ شوند!!! اين چنين فاشيسم اسلامی از بين نخواهد رفت. کسی که‌ از "فاشيسم مذهبی" دفاع کند، چه‌ ناميده‌ می‌شود؟

· سوم اينکه آيا‌ آنجا که‌ مي‌گويد آخوندها به‌ چپها شرف دارند، به‌ اين دليل که‌ بومي هستند (آن هم با وجود اينکه‌ به‌ اقرار خودش "ضربات بزرگي را به‌ ايران وارد کرده‌اند") عين فاشيسم نيست؟ اگر نيست، چيست؟ "بومی" هر جنايتي کند، باز به‌ دليل اينکه‌ "بومی" است، بر ديگري شرف دارد! چنين جمله‌اي از خميني هم که‌ دستور کشتار دهها هزار و دست کم هزاران نفر را صادر نمود، نيز شنيده‌ نشده‌ است.

· چهارم اينکه‌ ايشان‌ لام تا کام از استثناء کم‌مايه‌ که‌ بگذريم يک جنايت اين رژيم را نام نمي‌برد‌ و برعکس در چهارچوب قاموس و ادبيات همين رژيم به‌ جنبش چپ ايران و جنبش کردستان مي‌تازد و با اين وصف در استتار عمل مي‌کند. اين امر علامت پرسش بزرگي در ذهنم ايجاد کرد. به‌ ادبياتش توجه‌ کنيد: وي در لواي دفاع از ايران از حکومت اسلامي ايران دفاع مي‌کند، اما شهامت صراحت کلام را ندارد. تمام غم و غصه‌ي اين حضرت حفظ وضع موجود است و آنجايي نيز که‌ چيزي را مي‌طلبد، نه‌ به‌ اين دليل که‌ به‌ آن به‌ لحاظ اصولي و موازين دمکراتيک و حقوق بشري اعتقاد دارد، بلکه‌ تنها براي اينکه‌ از فشار بر رژيم و از ميزان اعتبار احزاب کردستاني کاسته‌ شود. تنها به‌ اين جمله‌ي ايشان توجه‌ فرمائيد: "اگر دولت ايران زبان محلي را کنار زبان ملي تدريس کند درصد قومگرايان و ضدايرانيان به صفر خواهد رسيد. [...] ديگر گروه‌هاي افراطي جايگاهي نخواهند داشت. چنانکه امروز هم چندان ندارند. سپس اگر دولت بتواند اهل سنت را نيز در دستگاه سياسي مشارکت دهد، کم و بيش اين احزاب افراطي جايگاه خود را از دست خواهند داد." مستحضر هستيد هم و غم اين حضرت و توصيه‌هايي که‌ به‌ دولت مي‌دهد. وی همچنين زبان فارسي را "ملي" و بقيه‌ را "محلي" مي‌داند، آزاديخواهان کردستان را "قوم‌گرا و ضدايراني" (و در جاي ديگري "تجزيه‌‌طلب") معرفی می‌کند. از سر لطف زياد مي‌خواهد که‌ رژيم "اهل سنت" (ترمنولوژي رژيم) را دخيل سازد! دريغا از مطالبه‌ يک نظام دمکراتيک و سکولار. نگراني‌اش از سويي پايگاه‌ اجتماعي احزاب کردستان است و از سوي ديگر مدعي است که‌ آنها جايگاه‌ چنداني ندارند. ايشان مثل اينکه‌ خواب بودند، آن هنگام که‌ در اعتراض به‌ کشتار چهار فرزند کردستان همين احزاب "افراطي" (!) و "بي‌پايگاه"‌ (!) در سراسر کردستان اعتصاب عمومي اعلام کردند و مردم در سطح بسيار وسيعي از آن استقبال نمودند. ايشان اطلاعات دارند، اما اطلاعات غلط و سطحي و دست‌چين‌شده‌ توسط حضرات حاکم. باز ببينيم در مورد احزاب کردستان چه‌ مي‌گويند: "[به‌ دليل] بدکاري احزاب کردستاني در اين صدسال (از قتل عام آسوريان بدست سيمکو بگيريد تا شرکت در نسل‌کشي ارمنيان) من هم نميخواهم جزو شما باشم" و يا می‌فرمايند که‌ "شما و احزاب کردستاني به شيطان هم دست ميدهيد که حکومت تغيير کند." به‌ نظر من اين کلام واضح‌تر از آنند که‌ نياز به‌ تفسير داشته‌ باشند. اين اطلاعات را ملاحظه‌ کنيد: احزاب کردستان بر طبق داده‌های اين فاضل ما در قتل عام آسوريان و نسل کشی ارمنيان دست داشته‌اند! اين جعل مضحک احتياج به‌ ردی دارد؟

· و پنجم اينکه‌ من معتقدم که‌ وي جدي‌جدي فکر مي‌کند از "قومي برگزيده‌" برخاسته‌ است. از نظر ايشان اينکه‌ حال و وضع ما آن است که‌ مي‌بينيم، روسها و عثماني و غربي‌ها و صد البته‌ چپها مقصرند. "ايراني‌هاي" اصيلي چون وي و اسلام و آخونديسم طبيعتا منزه‌تر‌ و معصومتر از آن بوده‌اند که‌ جنايتی خلق کنند. بمباران و خمپاره‌باران شهرهای مسکونی سنندج و بانه‌ و مهاباد را لابد چپها و روسها و انگليسی‌ها کردند، دسته‌ دسته‌ جوانان اين سرزمين را به‌ جوخه‌های اعدام سپردند، لابد چپها بودند... به‌ بنده‌ می‌فرمايند حال که‌ من رضاشاه‌ را نقد می‌کنم، چرا سمکو را نقد نمی‌کنم. درايتش اجازه‌ نمی‌دهد از خود بپرسد: "حال که‌ سمکو را نقد می‌کنم، چرا رضاخان را نقد نمی‌کنم." ايشان اگر اهل مطالعه‌ می‌بود، می‌بايست بداند که‌ در خصوص قتل عام ارمنی‌ها نوشته‌ها و کتب زيادی وجود دارند که‌ مؤلف برخی از آنها کرد بوده‌اند. خودم من حی و حاضر در همين ارتباط مطلبی را ترجمه‌ نمودم و مطلب ديگری را نيز نوشتم که‌ هر دو در سايتم موجود می‌باشند.

آري، همه‌ي اين فاکتورها باعث شد که‌ به‌ اين استنتاج برسم و آن را نيز با صراحت بيان کنم.

سه‌.

و اما اينکه‌ مي‌فرمائيد که‌ جمله‌ي دردناکي نوشته‌ام مبني بر اينکه‌ دکتر قاسملو و دکتر شرفکندي از سوي ايرانيان به‌ قتل رسيدند، مقصود اين است که‌ احزاب کردستان ايران، به‌ ويژه‌ حزب دمکرات کردستان و کومله‌ با همه‌ي اين جنايات شنيعي که‌ بر عليه‌ آنها شده‌ است و اين جنايات نيز از سوي ايرانيان صورت گرفته‌اند، به‌ ناسيوناليسم و ايراني‌ستيزي رويي نياورده‌اند. من مطمئنم رهبران هر قوم و ملت ديگری که می‌بودند و از‌ سوي کارگزاران قوم يا ملتي ديگر چنين ناخوانمردانه‌ کشته‌ می‌شدند، طور ديگري عمل مي‌کردند (که‌ البته‌ در دولتداری ايران اين سبک سخيف سابقه‌ای طولانی دارد. هر سه‌ سرکرده‌ی کرد، سمکو، قاضی محمد و قاسملو با نيرنگ بيا ما همه‌ ايرانی هستيم، مشکل خودمان را از راه‌ گفتگو حل کنيم، کشه‌ شدند. تصور مکنيد که‌ اين در حافظه‌ی تاريخی و ذهنيت مردم کردستان پاک‌شدنی است.) رژيم جمهوري اسلامي پاي مذاکره‌ با رژيم صدام، کسي که‌ مسؤول قتل صدها هزار ايراني و ويراني دهها شهر و عقب‌ماندگي جنگ هشت ساله‌ است، رفت، با آن همه‌ هارت و پورتي که‌ مي‌کرد، اقدامي انجام نداد، تازه‌ از نخست وزير جنايتکارش با دبدبه‌ و کبکبه‌ در تهران استقبال کرد، اما به‌ قول خودشان "اصيل‌ترين ايراني‌ها" را دعوت به‌ مذاکره‌ کرد، آنها را به‌ سلاخه‌ کشيد. اين جنايت را مدافعان تماميت ارضي ايران انجام دادند و از کره‌ي ماه‌ هم نيامده‌ بودند. با همه‌ي اين احوال اين احزاب بخاطر آزادمنشي‌شان، بخاطر اصولي که‌ به‌ آن معتقدند، به‌ خاطر تعلق خاطري که‌ به‌ اين خاک دارند، به‌ خاطر نجابتشان به‌ رويکردي مشابه‌ رويي نياوردند. ديديم که‌ براي نمونه‌ سازمان مجاهدين خلق ايران چه‌ با رهبران رژيم کرد (که‌ به‌ نظر من به‌ حق کرد). حزب دمکرات کردستان، اما، هر چند درگير جنگی نابرابر ملی ـ دمکراتيک با رژيم بود، چنين ننمود. اين بود مقصود من.

چهار.

در مورد قضيه‌ی قانون حرفی ندارم، حق با شماست.

اميدوارم مسأله‌ تا اندازه‌ای روشن شده‌ باشد.

15 ژولای 2010

http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-60349

علي سالاري :

آقاي ناصر ايرانپور گرامي، با تشکر از وقت و پاسختان، همانطور که گفته ايد مشکل نگارنده با برداشت و تشخيص شماست و نه بر اصل سر مشکل تبعيضي که مردم محبوب و مظلوم کرد و يا آذري و عرب و لر و بلوچ و ترکمن با آن دست بگريبانند. شما مي فرماييد که "ناسيوناليسمی هم که‌ از سوی من مورد چالش است، از چند مؤلفه‌ی معين تشکيل شده‌ که‌ مهمترين آنها (صرفا) زبان فارسی، دين اسلام، مذهب شيعه‌ و درک معينی از تاريخ گذشته‌ و حال ايران. به‌ عبارتی ساده‌تر هر آنکه‌ هويت ايرانی را در اين عناصر خلاصه‌ کند ناسيوناليست و شووينيست است و چون بر اساس هژمونی زبان فارسی بنا شده‌، شووينيست فارس شناخته‌ می‌شود، بدون اينکه‌ مدافع آن حتی فارس‌زبان باشد." همين عبارت بندي شما اشکال دارد.

اولاً، ناسيوناليسم ايراني داريم که آنهم در مقام دفاع از تماميت ارضي کشور، حاکميت مردم و منافع ملي، در مقابله با دست اندازي هاي بيگانه، بويژه دول استعماري موضوعيت داشته و دارد. ناسيوناليسم فارس موضوعيت ندارد چون نه همهً فارسها در ايرانند و نه همهً ايرانيان فارسند. ناسيوناليسم اسلامي نداريم چون اسلام دين فراقومي و فراملي جهانيست و اسلاميون انترناسيوناليستند و دنبال امت اسلامي هستند. ناسيوناليست شيعي نداريم چون شيعيان هم قوم و زبان و سرزمين واحد نداشته و ندارند و مشکلات و چالشهاي آنها يکي نيست. در مورد درک معين از تاريخ گذشته و حال هم همانطور که واقفيد، درک فرد فرد ما از تاريخ به نسبت تحول و تغيير مستمر در آگاهي هاي ما متحول مي شود، يعني حتا در يک فرد ثابت نيست، چه رسد به گروه و يا جريان سياسي. اين پارامتر هايي که روي آن انگشت گذاشته ايد عناصر تشکيل دهندهً هويت فرد و يا جريان مي توانند باشند که در اين دوران در هيچ فرد متحجري به اين پارامتر هاي سنتي خلاصه نمي شوند و عناصري از اعتقادات و ايدئولوژيهاي مدرن را در خود دارند. حال کسي که با داشتن اين هويت مورد نظرشما تبعيض اعمال مي کند آن فقيه نشسته در تهران است که برحسب اتفاق اصلاً ترک نسب ولي فارس زبان است، برداشت خاص خود از اسلام و شيعه و تاريخ را به همهً ايران و ايرانيان، بزور تحميل مي کند و با نسخهً غير تخصصي اش دارويي نه عزّت بخش بلکه ذلت بخش را براي مردم ايران (که از اقوام، مذاهب با زبانها و ايدئولوژي هاي مختلف تشکيل شده) تجويز مي کند. پس بياييد با خود و مخاطبين مان صادقانه همان فقيه نشسته در تهران و اصل ولايت مطلقهً فقيه را هدف قرار دهيم که فارس و غير فارس، مسلمان و غير مسلمان، شيعه و سني قرباني جايگاه و اختيارات مطلقه، غير انتخابي و در نتيجه درک ناقص و غير تخصصي و غير فراگير او از ايران و اسلام و شيعه و تاريخند.

مي خواهم خلاصه کنم، جنبش هاي قومي مشروع از نظر نگارنده جنبش هاي هويت طلب و برابري طلب هستند که خواهان رفع انواع تبعيضات قومي، زباني، مذهبي در محدودهً بومي (روستا، شهر و استان) در کنار مطالبات سراسريشان مانند رفع تبعيض جنسيتي و آزاديهاي سياسي مي باشند. ناقض حي و حاضر اين حقوق هم بطور رسمي و قانوني نظام مبتني بر "ولايت مطلقهً فقيه" است که مشروعيتش را نه به فارس و ترک و کرد و عرب بودنش، نه حتا از برداشت مشخصش از اسلام و تاريخ، بلکه برحسب قانون اساسي فقاهتي و سلسله مراتبي که خود بافته، از فقهاي انتضابي حکومتي مي گيرد. بياييد تا قبل از اينکه نسخه اي صادر کنيم در تشخيص مان با اهل فن مشورت کنيم مطمئن شويم که شناخت و تشخيص ما درست است، آنگاه بفکر نسخه و علاج بيافتيم تا مبادا با نسخهً غلط اجر خودمان را ضايع و خودمان مجرم و مخاطبمان را قرباني کرده باشيم.

مشکل اصلي چپ سنتي موسوم به روسي در ايران معاصر اين بوده است که بجاي مبارزه براي طبقهً کارگر و محروم جامعه، با برداشت و درک و تعابيري غلط و يا حد اقل ناقص (آگاهي کاذب) بر مشکلات و اختلافات قومي در ايران دميده است. و براي اينکار، يعني براي حل مسائل بومي قومي ايراني از فکر و ايده و ايده آلهاي ناموفق و شکست خوردهً وارداتي استفاده کرده است. از شما جداً دعوت مي کنم که اين سنت غلط، پرهزينه و بي حاصل را هم خود به چالش بکشيد و هم ديگران را از افتادن در اين دام باز داريد.

روشن است که مطالبات هويتي و برابري خواهانهً بومي با رشد مبارزات مدني امکان به کرسي نشاندن و پاسخگويي مي يابد تا ظرف قانوني و اجرايي پاسخگويي اش را بطور نهادينه باز يابد. اين مطالبات در دموکراسي هاي پيشرفته، چه در کشورهاي چند قومي و چه کشورهاي مهاجر پذير حل شده اند. بهتر و معقولانه تر آنست که اين مطالبات را نه از نگاه و عينک ايدئولوژيک مشخص، نه در راستاي اهداف و منافع خارجي مشخص، بلکه با ديدي انساني، حقوق بشري و حقوق شهروندي دنبال کنيم تا دفاع از آنها امکان انگ و اتهام وابستگي به اعتقاد و يا سياست مشخص خودي و غير خودي، بومي و خارجي نداشته باشد. به اعتقاد نگارنده، ضمن اينکه معتقدم در ايران ما بيش از هر کدام از کشورهاي چندقومي امکان پاسخگويي به مطالبات بومي قومي و زباني وجود دارد. رفع تبعيض زباني، بويژه، از همين نظام ولايت فقيه نيز بر مي آيد کافيست که زبان بومي در کنار زبان رسمي برسميت شناخته شود و بهالزامات آن تن دهند (آنهمه روي زبان عربي در مدارس و رسانه هايشان سرمايه گذاري مي کنند چه اشکالي دارد که به زبان ترکي و کردي و بلوچي و لري هم در همهً زمينه ها از گهواره تا گور پرداخته شود). تجربهً موفق برسميت شناختن زبان رسمي و زبان بومي در کشورهاي مختلف موجود است و نيازي به ذغدغهً نسخه جديدي هم نيست. نظام فدرال استاني هم از همين نظام بر مي آيد، در همين نظام، نمايندگان ولي فقيه در استان کردستان و ماموستاهايي که انتضاب مي کنند که لابد از تهران فرستاده نمي شوند. همينطور با افزودن بر اختيارات استانداري ها و فرمانداريها و شوراهاي محلي، اين رژيم هم مي تواند مدل خاص نظام فدرالي خود را داشته باشد که لابد دموکرات و مردمي نخواهد بود. تنها چيزي که از اين نظام تا حالا برنيامده و در آينده هم براحتي برنخواهد آمد برسميت شناختن حقوق برابر شهروندي و آزادي سياسي مخالفين و منتقدين يعني اپوزيسيون است که آنهم اميد است با تعميق و استمرار مبارزات مردم ايران که در رنگين کمان جنبش سبز متبلور شده امکان تحقق يابد.

پانی :

آقای ایرانپور عزیز، شما جمله ای نوشتید که متأسفانه بسیار دردناک و نشان دهنده این است که شما در مقابله با مقوله هویت نگاه ایدئولوژیک و توأم با پیشداوری دارید: شما فرموده اید: «جمله‌ی مشهور "به‌ هيچ کس اجازه‌ نمی‌دهم خود را ايرانی‌تر از من بداند" از وی است. زنده‌ ياد دکتر شرفکندی نيز در همين راست گفته‌ است که‌ "ما از هر ايرانی ايرانی‌تر هستيم" (هر چند که‌ هر دو درگفتگو با ايرانيها جان باختند).» "در گفتگو با ایرانیها؟! آیا مشت نمونه خروار "ایرانیها" برای شما یک مشت آدمکش حرفه ای هستند که حتی رسم مذاکره را هم نمی شناسند؟! فکر نمی کنید تمام نوشته دوستدار سلمان فارسی حتی یک صدم توهین پنهان در این جمله را ندارد؟! با این همه من بحث را ادامی می دهم:

آقای ایرانپور عزیز، من هم متقابلا از شما جهت فراهم آوردن محیط بحث و تبادل نظر جدی و حقیقت جویانه تشکر می کنم. خواستم چند مورد از نمونه هایی که به نظرم در نگاه شما مغفول مانده بودند، اضافه کنم.

اول مسئله قانون اساسی است. شاید من نتوانستم منظورم را درست بیان کنم، شاید هم شما بدلیل یک پیش داوری از حرف من برداشت اشتباهی کردید. ببینید جناب ایرانپور، اگر کسی بخواهد هویت شما را بداند، باید در درجه اول به خود شما رجوع کند. یعنی وقتی که شما می گوئید من ناصر ایرانپور هستم؛ یک کُرد هستم، گرایش سیاسی ام چپ است، ما باید مبنای هویت شما را بر این اساس بگذاریم. قانون اساسی جمهوری اسلامی هم درست همین است. برای اینکه بدانیم ماهیت جمهوری اسلامی چیست، باید ببینیم بنیانگزاران این حکومت آنرا چطور تعریف کرده اند:

اصل اول :

حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملت ايران بر اساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق و عدل قرآن , در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدرتقليد حضرت آيت الله العظمي امام خميني , در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي سال يكهزار و سيصدو نود و نه هجري قمري با اكثريت % ‏2/ ‏98‏ كليه كساني كه حق راي داشتند, به آن راي مثبت داد.

اصل دوم :

جمهوري اسلامي , نظامي است بر پايه ايمان به

‏1‏- خداي يكتا ( لا اله الا الله )‏ و اختصاص حاكميت وتشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او.

‏2‏ - وحي الهي ونقش بنيادي آن در بيان قوانين .

‏3‏ - معاد و نقش سازنده آن در سير تكاملي انسان به سوي خدا.

‏4‏ - عدل خدا در خلقت و تشريع .

‏5‏ - امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلام .

‏6‏ - كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توام با مسئوليت او در برابر خدا كه از راه :

الف - اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط بر اساس كتاب و سنت معصومين سلام الله عليهم اجمعين .

اصل پنجم :

در زمان غيبت حضرت ولي عصر ((عجل الله تعالي فرجه )‏)‏ در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت برعهده فقيه عادل و با تقوي , آگاه به زمان , شجاع , مديرو مدبر است كه طبق اصل يكصد و هفتم عهده دار آن مي گردد.

شما در برخورد به حرف من در باره قانون اساسی متأسفانه فقط جنبه اثباتی آنرا گرفتید و جنبه سلبی آنرا که مورد نظر من بود، نادیده گرفید. بله! حق با شما است و همه دنیا می دانند که جمهوری اسلامی به قانون خودش هم عمل نمی کند. ولی مسئله در اینجا است که اگر این حکومت به همین قانون اساسی صددرصد هم عمل کند، باز هم یک زن یا یک شیعه زیدی یا هفت امامی یا پنج امامی و ... نمی تواند رئیس جمهور بشود، چه برسد به سنی و غیر مسلمان و لائیک. در صورتی که صرف کرد بودن، شما را از حق رئیس جمهور شدن محروم نمی کند، ولی شمای زن، شمای سنی، شمای مسیحی با این قانون اساسی حتی حق ندارید خواب رئیس جمهور شدن را ببینید!

شما سرتاسر قانون اساسی را بگردید، یک کلمه در باره هویت ملی ایرانی پیدا نمی کنید. این رژِم دهان هر مخالفی را از سرب داغ پر می کند، مگر با من و شما رودربایستی دارد که خودش را یک نظام اسلامی ولایت فقیهی معرفی کند، ولی در واقع اهداف عظمت طلبانه شوینسم فارس را دنبال کند؟!

نکته آخر اینکه من گلایه ای از شما دارم در باره برخوردتان با "دوستدار سلمان فارسی". این کاربری که من اینجا میبینم انسان بسیار مطلعی است و ظاهرا اطلاعاتش در باره زبان کردی از مجموع همه کسانی که در اینجا سنگ کردستان را به سینه می زنند، بیشتر است. من با نظرات ایشان موافق نیستم، ولی شما تا بحال نتوانسته اید حتی یکی از فاکتهای تاریخی ایشان را با دلیل و سند و مدرک رد کنید. من نمی دانم چرا شما ایشان را فاشیست می دانید. آیا این جمله نمی توانست از دهان شما بیرون آمده باشد. من بر عکس ایشان معتقدم که اگر مردم یک کشور، در محیطی که امکان رقابت آزاد دموکراتیک فراهم است، تصمیم گرفتند 50 تا زبان رسمی داشته باشند، این مسئله به کسی مربوط نیست و باید در آن کشور 50 تا زبان را رسمی کرد، ولی این اختلاف نظر باعث نمی شود که تسلط ایشان بر مسائل زبانشناسی و تاریخی را انکار کنم. تکرار می کنم، ایشان فاکتهای مستند فراوانی آورده است که نه شما و نه بقیه خوانندگان حتی یک نمونه آنها را نتوانسته اید (یا نخواسته اید) رد کنید.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.