فجایعی سیاسی که در میهن ما رخ میدهند، آنقدر مشغولمان کردهاند که کمتر فرصت میکنیم کمی نیز به خانۀ مشترکمان زمین و آنچه بر این تنها خانۀ مشترک میگذرد بیاندیشیم: اعدام جوانانمان البته که سخت دلآزار است و همۀ ما در رنج روانی شدیدی داریم زندگی میکنیم. در سوگواریای همواره. با این همه باید خستو بود که آنچه در خلیج مکزیک روی دادهاست فاجعهایست بسیار دردبارتر از هر آنچه در میهن ما ایران میگذرد. اگر ابعاد یک فاجعه را با اثرات و پیآمدهای ناگزیر آن بر مجموع زیست و زیندگان این سیاره برسنجیم، فاجعۀ خلیج مکزیک شاید از جنگهای جهانی اول و دوم حتی گستردهتر و پردامنهتر باشد. در ژرفای هزار و پانصدمتری دریا، یعنی در جائی که به رغم تکنولوژی پیشرفتۀ صنعتیترین کشورهای جهان، جز به کمک روباتها دست انسان به آنجا نمیرسد، چاهی که پنج هزار متر عمق دارد از کنترل چاهکنان خارج شدهاست و دارد نفت اعماق را به دل دریائی میریزد که به اقیانوسها راه دارد. تمام تلاشهای تاکنونی برای مهار این دیو تنورهکش بیثمر ماندهاند و روزانه نزدیک به چهار هزار بشکه (اگر برای آرامسازی افکار عمومی جهانیان دروغ نگفته باشند و میزان بسیار فراتر از این نباشد)، نفت دارد به دل دریا میریزد. آیا امیدی به مهار ترکش این دمل سرباز کرده هست؟ شرکت بریتیش پترولیوم مشغول حفر یک چاه جانبیست که سرریز چاه کنده شده را با آن راه دهد و از آنجا به کشتیهای نفتکش؛ آیا آن چاه به سلامت کنده خواهد شد؟ آیا آن شرکت موفق خواهد شد نفت ترکمان زده را به آن چاه راه دهد؟ آیا این چاه دوم نیز درپوشش را پس نخواهد زد؟
آنچه من از خلال سخنهای گزارشگران و کارشناسان دریافتهام این است که احتمال پس زدن درپوش در مورد هر چاهی که به یک منبع با فشار بالای نفت و گاز راه یابد وجود دارد؛ آنچه دریافتهام حکایت از آن دارد که حتی در مورد چاههائی که نه در دریا، بل در خشکی کنده میشوند، کنترل طغیان ناگهانیای که درپوش را پس بزند، بسیار مشکل است. اگر اشتباه میکنم، خوانندگان آگاه روشنم خواهند کرد. من تنها میخواهم از ابعاد فاجعۀ پیشآمده سخن بگویم و یک پرسش را در میان نهم:
باراک اوباما گفته است که دیگر در آبهای آمریکا نباید دنبال حفر چاه برای استخراج نفت باشند. او رفع مسئولیت کنسرنهای نفتی از خودشان را مسخره خواندهاست. اما، مدیرعامل ب پ پاسخی مسخرهتر از هر آنچه تا کنون عنوان شدهاست به این سخنان اوباما دادهاست: «همانطور که یک سانحۀ هوائی نمیتواند بهانۀ لغو کلیۀ پروازها باشد، این سانحه نیز نباید جلوی اکشتافات و بهرهبرداریهای بعدی را بگیرد.» آخر حضرت! زیانهای هر سانحۀ هوائی محدود است به از دست رفتن شماری جان انسانی و میزانی خسارت مالی. چه داری سرهم میکنی تا جنایات بعدیات را زمینهچینی کنی؟ آنچه در خلیج مکزیک رخ دادهاست چنان ابعادی دارد که تمام ثروت کنسرن تحت فرماندهی تو برای جبرانش کافی نیست و اساسا ابعادی از آن جبرانناپذیر است و خود طبیعت، آن هم با تابش خورشید و سعی باد و باران خواهد توانست، در دراز مدت جبرانش کند. شاید اما، پس از نابودی نوع بشر.
اوباما تا کنون نتوانستهاست برای کنترل موسسات مالی آمریکا قوانین لازم را به تصویب برساند، در هر موردی که میخواهد تعرضی به سرمایۀ مالی انگلصفت داشته باشد، نمایندگان حزب محافظهکار سد راهش میشوند. آیا این بار موفق خواهد شد جلوی ب پ را بگیرد و اجازه ندهد که آن شرکت یا شرکتهای مشابه در اعماق غیرقابل دسترس دریاهای آمریکا چاه حفر کنند؟
مطمئن نیستم.
نفت و کلا سوختهای فسیلی هنوز گرامازا و نیروزای اصلی جهان انسان هستند. با این که روشن است که بهای پتروشیمی هر بشکه نفت بسیار بیش از ارزش سوختی آن است. اما از آنجا که طبیعت به رایگان در اختیار انسان قرارش دادهاست، بیهیچ پاسخگوئی یا احساس مسئولیتی با ریخت و پاش فراوان به هدر داده میشود. حقیقت این است که مشکل انرژی مشکل اساسی تمدنهای صنعتیست. انرژیهای جایگزین خورشیدی و جریانی (باد و آب) بسیار گران تمام میشوند. یکی از دوستانم به من اطلاع داد که بررسیهای انجام شده نشان دادهاند که نیروگاههای بادی عمودیچرخ باید بین ده تا پانزده سال برق تمیز تولید کنند تا بتوانند میزان اکسید کربنی را جبران کنند که برای تولید سیمان لازم برای ساخت برج و پیسازی آن، وارد جو میشود. به همین خاطر به نظر میرسد احداث نیروگاههای بادی بیشتر گونهای شَو برای شیره سر مالیدن باشد.
در مورد انرژی خورشیدی من فقط این را میدانم که گرانتر تمام میشود و انرژی اتمی به غیر از خطر انفجار نیروگاه (آنچه در چرنوبیل رخ داد) مشکل زبالههای اتمی را روی دست بشریت و نسلهای آینده گذاشتهاست که تا کنون نتوانستهاند راهحلی قطعی برایش بیابند.
اما و گذشته از همۀ اینها، مسئلۀ گرمایش کرۀ زمین در اثر افزایش تصاعدی گازهای گلخانهای و نیز تولید گرمائی بیش از آنچه تابش خورشید در زمین ایجاد میکند (سوختهای فسیلی و نیز اتمی) مسئله و مشکلی بسیار پردامنهتر از مسئلۀ زبالههای اتمی هستند. یعنی به گمان من در دراز مدت، انسان حق ندارد گرمایشی فرای آنچه به وجود آورد که به طور طبیعی از انرژی خورشید سهم زمین میشود؛ و یعنی در واقع در یک دراز مدت تاریخی تنها حق دارد انرژی خورشید و ترجمههای آن (انرژیهای جریانی اب و باد) را کنترل کند و متمرکز به کار گیرد. اما چقدر در این راه سرمایهگذاری میشود؟ تا نفت مفت و مجانی اعماق این کرۀ خاک به کل ته نکشد، گمان نمیکنم که سرمایهداری جهانی زیاد تمایلی به سرمایهگذاری در راه پژوهش در این زمینهها داشته باشد.
به هر رو، گیرم اوباما موفق شود جلوی چاهکنی در دریاهای ژرف کرانههای آمریکا را بگیرد با بقیۀ دریاها میخواهد چه کند؟ آیا زورش به کنسرنهای نفتی خواهد رسید که دست کم دست از دل ژرفاهای غیر قابل دسترس برای انسان بردارند؟ وگرنه به فرض اگر تنها در سواحل آمریکا چاه نکنند چه گلی بر سر جهان و یعنی خود آمریکا هم زده شدهاست؟ مگر دریاهای آمریکا به بقیه دریاها و اقیانوسپهای زمین راه ندارند. تا آنجا که من میدانم انگار زمین گرد است.
و این زمین گرد تنها سیارهایست که نوع انسان برای تداوم زیستش در دسترس دارد.
من جزو خوشبینها نیستم. نه به غایتی برای نوع انسان باور دارم و نه به تداوم ابدی زندگی این نوع. اما دلم میخواهد به رغم درد و رنجی که هستی برای هر زیندهای که میزاید در آستین دارد، این نوع به هستیاش تا آنجا که شدنیست ادامه دهد.
چرا...؟
شاید ازیرا که انسان شعور این کائنات است و به قول دوستی، ماده از طریق انسان که خود بخشی از جهان مادیست به خودآگاهی نائل شدهاست. و شاید این آرزوی من نیز گونهای جنون است از نوع عشق، از دست شعر و دیگر دیوانگیهای انسان. به هر روی آرزوی من این است که موسیقی انسانی به رغم همۀ گندهائی که این نوع به خودش و جهان زدهاست ادامه یابد.
بدون تردید، نهادهای نگاهبان پالودگی زیستبوم (محیط زیست) در چند دهۀ گذشته توانستهاند در زمینههائی جلوی بسیاری از گندزائیها را بگیرند و به گندزدائیها کمک برسانند؛ باز تردیدی نیست که اگر ملتها به توافق برسند و بخواهند (دست کم در کشورهائی که دموکراسی معنائی یافته است) خواهند توانست تأثیرگذار باشند و دولتها را وادارند که در برابر کنسرنهائی بایستند که جز به سود و آن هم در کوتاهمدت نمیتوانند بیندیشند.
فاجعۀ در حال جریان خلیج مکزیک آیا کنترل خواهد شد؟
من کم کم دارم نومید میشوم. آرزومندم اما.
اگر نشود که انگار باید فاتحه را خواند. اگر عشائی از نفت سطح همۀ دریاها را بپوشاند چه خواهد شد؟ بدون این فاجعه نیز هماکنون کارشناسان اقیانوسشناس دم از این میزنند که اقیانوسها دارند انسان را جواب میکنند. از جمله و مثلا، آلودگی نوری باعث شدهاست باززائی نسل لاکپشتهای دریائی به خطر افتد: نوزادان سر از تخم درآوردۀ این لاکپشتها تنها نور دریاها را برای راهیافتن به زیستگاهشان میشناسند و هنگامی که نور پشت سرشان قویتر باشد، راه گم میکنند. و باز از جمله و مثلا، این لاکپشتها تنها موجوداتی هستند که میتوانند عروسهای دریائی سمی (کوالن)ها را نوش جان کنند که حامل خطرناکترین زهرهای حیوانیاند و یک تماس سطحی مژکهای دنبالچههای نوارمانندشان میتواند هر موجود زندهای را با دردی سهمگین به کام مرگ بکشاند. و باز از جمله، این کوالنهای زهرگین که به اکسیژن بسیار کمی نیاز دارند، از سواحل کشورهای صنعتی که فاضلابهایشان آب را با فقر اکسیژن مواجه کردهاست و شدهاند محیطی برای تکثیر کوالن، دارند ماهیها را میبلعند و به میانۀ اقیانوسها پییشروی میکنند. پس میبینیم که حتی اگر مشکل انرژی را حل کنیم، حق نداریم با ایجاد روشنائی زائد این کرۀ خاک را بیالائیم. تنها ماجرای لاکپشتها نیست، نسل حشراتی که بذرافشانها یا گردهافشانهای زمین هستند، دارد به خاطر حذف مرز شب و روز از میان میرود. و شنیدهام که خطرناکترین آلودگیهای زمین همین آلودگی نوریست.
نمیخواهم به همۀ این مشکلات بپردازم و صلاحیتش را نیز ندارم. میگویم اما اگر نوع انسان بخواهد باز بزید باید ناگزیر به همۀ اینها بیاندیشد. و باری، کنون تنها یک آرزویم را در میان مینهم: اگر فاجعۀ خلیج مکزیک کنترل شود، شاید هنوز فرصتی باقی باشد که همۀ انسانهای آگاه و دلسوز بشریت، برای تصویب بازدارشهای قانونی جهانی کَنش چاههای نفت در ژرفاهای دور از دسترس انسان در دریاها، با باراک اوباما همصدا شوند. گیرم احتمال رخ دادن آنچه در خلیج مکزیک رخ داد بسیار اندک باشد؛ اما منتفی نیست و به نظر میرسد فاجعهای بسیار سخت قابل جبران است اگر به کل نباشد هم. و بنابراین هیچ کنسرنی نباید حق داشته باشد به چنین شوخی فاجعهزائی با، و در این، یگانه خانۀ انسان دست زند.
آرزو کنیم چنین شود و با هر چه در توان داریم در این جهت بکوشیم.
زمین متعلق به کنسرنهای نفتی نیست. متعلق به همۀ زیندگان خاک و البته در درجۀ اول نوع بشر است. شنیدم از یک کارشناس اقیانوسشناس آلمانی، در یک برنامۀ تلویزیونی که در نهایت، کرۀ زمین خودش را بازسازی خواهد کرد و دوباره به تعادل از دست رفته، دست خواهد یافت؛ اما او افزود که اگر روندها به همین گونه ادامه یابند، تازه آنگاه زمین دوباره به تعادل خواهد رسید که بسیاری از انواع زیندگان این کره و البته و در درجۀ نخست نوع بشر نابود شدهباشند. و میپرسم: آیا باید تسلیم و رام در برابر این روند ماند و ماند تا بختک در بعدی جهانی فرود آید؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید