بسوزید بیشرفان که سه نسل را سوزاندید!

ولایت فقیه یعنی حاکمیت خداوند بر روی زمین؛ و «اینجا ایران است»!

خانم روستائی من اگر مثل شما خدا پرست میبودم نه برای سهیلا که برای این قوادان ایران برباد ده طلب غفران و آمرزش مینمودم چرا که بار گناهانشان 7000 جهنم را نیز کفاف نیست. شما انسان دلسوزی هستید، زنده باشید.

هنوز چند ماهی مانده بود تا هواپیمای ایرفرانس باران نکبت و پیسی و عصاره پدرسوختگی را در هیبت خمینی و همراهانش بر سر سودازده و جان شیفته امان بباراند: دکتر مهدی بهار ولایت فقیه را از کاشف الغطاء خمینی برایمان هجی کرد و هشدار داد. اما از آنجا که دلبر کریه و بز پیر خرفت دل از همگان برده بود و به جنون لنگ تبدیل کرده بود، پس بر گردهء عشق کور سوار شدیم تا به سر منزل مقصود موهوم یعنی همان «حکومت خداوند بر زمین» برسیم که پر و پیمان رسیدیم و عجا که از رو نمی رویم. ما دیگه کی هستیم... نمیدانم!

مهم نیست سهیلا از کردستان یا کرمان یا هر جهنم دره دیگری آمده است. سهیلا های تنها و بی کس و کار در جهان فراوانند. اما در جهانی که انسان محترم است، «سهیلاها» زیر پوشش دولت قرار دارند و به حکم خدای قاصم الجبارین ذبح اسلامی نمیشوند. اگر چه در حد اطلاع من حتی خدای قاصم الجبارین در احکام (اسلامیش) حکم بر کشتن روسپی نداده است، درحالیکه سهیلا را بعنوان روسپی سر بریدند و نه بعنوان قاتل فرزند. چرا که ولی دم یعنی پدر نوزاد نگونبخت رضایت داده بود. تو گویی که سهیلا خود ولی دم نیست که از بخت سیاه گرفتار افسردگی زایمان منتهی بجنون آنی بقول خودش و خلاص کردن نوزاد بی آینده اش مرتکب قتل شده است. اما زنی قسی القلب و قاتلی که 4 سال آزگار پای سفره های رنگین ابوالفضل و ابوالرذل های ریز درشت و زیارتهای مکه و دکه قم و مشهد و شیراز و شهر ری؛ پس از آنهمه التماس و التجاء انواع مردمان وخود بهنود جوانمرگ، بعنوان ولی دم، بهنود بی مادر را به جرم قتل غیر عمد در کمال خونسردی به قتل میرساند و در بوق استعماری گاوچرانها هم همه ملتمسین را مشتی خدانشناس و «هنر پیشه!» معرفی میکند!؟

زبالهء جانستانی که به غلط «دادستان» خوانده میشود پس از رضایت پدر نوزاد به سهیلا میگوید: «تو با خیلی ها خوابیدی، از کجا معلومست این شخص پدر نوزاد باشد؟!» در ویرانکده ایکه بوق و کرنای اتم سازی و اتم بازیش گوش فلک را کر کرده، چگونه است که از یک آزمایش پیش پا افتاده (DNA) با این همه پرفسورهای تیغ کش بد همه چیز عاجزند؟سهیلا در 28سالگی بقتل رسید. از چارده سالگی به تهران آمد؛ لااقل 8 سال از عمر فقریانهء تو سری خورده اش را در دولت یکی از لشگریان (برندگان خوشبخت) مراکز خیرات جوایز گوناگون بین المللی، یعنی همین ملاممد جان شیک و آراستهء خودمان (خاتمی) و در سایه اصلاحات چی گری زیسته است. البته نان خود را برعکس قوادان کشور فروش، شرافتمندانه و بمانند هزاران سهیلای دیگر بحال خود رها شده، از راه تن فروشی درآورده و منت خدا مداران حاکم نکشیده بود!

سهیلا و بهنود ها را میکشند تا نانخوری از دوش زندان کم شود. اگر کسان بیاد ندارند، من اما بعضی کلمات قصار امام ابله را خوب به یاد دارم، از همان نوع کلماتیکه با ادبیاتی انحصاری دردهان مبارک میچرخاند و به فصاحت لجن می آراست تا به سمع و بصر مخاطب شلیک کند. در همان روزهای نخست که نمایندگی خداوند برزمین را عهده دار شد در اعتراض به در زندان نگهداشتن سران رژیم گذشته فرمود: «لاکن اسلام حبس ندارد، اسلام جزا دارد، دزدی کرده دستش را بزنید، قتل کرده گردنش را بزنید، زنا کرده لاکن رجم واجبست، مگر همچینست قاتله دزده یک جائی به بذاری از کیسه بیت المال شام و نهار بدی؟ نه! لاکن اینها را نباید همینطوری بذاری شام ونهار بدهی اینها خطره!»

آری، اینها خطره و دیدیم و میبینیم چه بالاتر از خطری را گذراندیم. اگر چه مردک احمق صبحانه را از وعده غذائی از قلم انداخته بود. شاید هم لابد خودش عادت نداشته صبحانه کوفت کند؟

بندبند وجود انسان از این پلیدیها به فغان درمیآید، و چاره کار چیست؟

«زین آتش نهفته که در سینه منست

خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت»

بسوزید بیشرفان که سه نسل را سوزاندید...