سالها هی اینجا و اونجا میخوندم یا مئشنیدم , از روشنفکرانِ محترم و محترمه که ؛ یه واژه رو میبایست در Concept معیّن مفهوم کرد . یا یه حرکت در Concept متفاوت معنای متفاوت داره ...میخواید باور کنید یا نکنید ، سرم رو مثلِ بزِ اخفش ( بز اخفش کنایه از کسیاست که در بحثها بدون هیچ تفکری با جنباندن سر خود گفتار طرف مقابل را تایید میکند ) هی تکون میدادم ، اما نمیفهمیدم چی میگویند و با همه پر روییم , روم نمیشد بپرسم یعنی چی ؟ علت هم داره ؛ بعضا روشنفکرها اگر بخوان تحقیر کنند ، دهن سرویس میکنند . وای به حالِ کسی که یک واژه رو اِ و او و ایِ رو عوضی بگه . شورتت رو کروات میکنن ... بگذریم !
تا این که مشکلام رو با یه " جون جونی رفیق " خصوصی در میون گذاشتم .
گفت : حواست و بده من تا مثلِ باقلوا تو مخ ات کنم . یه شصتِ خارجی _ نه ایرونی _ زدم بالا ؛ یعنی اوکی
ادامه داد : دست ات رو بلند کن _ کردم _ بستگی داره کجا باشی و چه زمان و فضایی ، این حرکت ( دست بالا کردن ) معنا و مفهومِ متفاوت داره . اگر سرِ پیادرو وایسادی تو خیابون یعنی تاکسی صدا میکنی . اگر بینِ نازیها باشی یعنی سلامِ هیتلری . اگه تویِ تظاهراتِ کمونیستها باشی یعنی آمادهِ مبارزه هستم . اگه تویِ رستوران باشی , یعنی اون پرس چلو کباب رو بیار سرِ میزِ ما . اگه تازه از خواب بیدار شدی , داری خمیازه میکشی . اگه , اگه , اگه ,
گفتم بسه بسه بسه . فهمیدم .
گفت : اگه فهمیدی توضیح بده ، اما مثالِ دیگه بزن ، دست و نگو ...
گفتم : پا رو میگم ; اگه با پای چپ بری توی مستراح ...
حرفم رو قطع کرد ، گفت : گمشو تو روشنفکر بشو نیستی ... به نظرِ شما تو گوگل میشه معنی Concept رو فهمید بی تو سری ؟ خیلی برام حیاتیِ !
بز اخفش
جنبهٔ مشترک میان روایات این است که چون کسی با وی بحث نمیکرد به بحث با بز خود روی آورده بود. در مورد علت بحث نکردن کس با اخفش چند روایت وجود دارد. بعضی میگویند که وی شخصی بسیار زشت بوده به طوری که کسی با او رفت و آمد و بحث نمیکرد. عده دیگر معتقدند او از بحث و جدل خوشش نمیآمده و دوست داشته هر چه میگوید دیگران تأیید کنند. روایت دیگر آن است که او آن قدر در بحثها لجباز و یکدنده بوده که کسی با او بحث نمیکرده.
در مورد کیفیت بحث وی با بز هم دو روایت وجود دارد. یکی اینکه بزی خریده بود و حیوان را روبروی خود گذاشتی و با او بحث میکردی و بز گهگاه به عادت حیوانی سر خویش تکان دادی و اخفش آن را تأیید سخن خویش قلمداد کردی. در روایت دیگر طنابی به گردن بز بستی و از قرقرهای استوار شده در سقف عبور دادی و سر طناب به دست خود گرفتی. پس با بز بحث میکردی هر گاه با خویش پنداشتی که بحث به اتمام نرسیدهاست و بایستی ادامه یافتن ریسمان کشیدی و سر بز بهناچار بالا رفتی. اخفش این حرکت بز را انکار پنداشتی و به بحث ادامه دادی. پس چون با خود اندیشیدی که به اندازهٔ کافی بحث کردهاست سر طناب شل کردی. پس سر بز پایین آمدی و اخفش این را تأیید سخن خویش قلمداد کردی.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید