این گفتار را دو دستی و همراه با یک دستهگل زیبا تقدیم میکنم به دوستان عزیز پانایرانیست که مشوق دائمیام هستند.
پس از گفتار پیشینم با عنوان «حمله آنان گجستگی بود و حمله ما خجستگی؟» عدهای فرمودند و نوشتند که مقایسه چنگیزخان با کورش بزرگ شایسته نیست. بنده نیز اعتراف میکنم که چنین مقایسهای به دلایل زیر شایسته و منصفانه نیست:
هجوم مغول با اینکه ویرانگر و تباهکننده بود، اما منجر به نابودی هیچیک از مشخصههای هویت ایرانی نشد. آنان حتی در نهایت از سبک تازه و نوینی در فرهنگ و هنر و معماری حمایت کردند و آثار ارزندهای از خود برجای گذاردند. علاوه بر این، هجوم مغول موجب سقوط قطعی خلفای عباسی نیز شد که ایرانیان و دیگر ملتها از ساقط کردن آنان عاجز شده بودند.
اما هجوم کورش به بابل- برخلاف هجوم مغول به ایران- منجر به نابودی قطعی مشخصههای هویت بابلی شد. هجوم کورش نه تنها موجب شکلگیری سبک تازهای در فرهنگ و هنر و معماری و دیگر دستاوردهای فکری یا مادی نشد، که حتی همان دستاوردهای موجود علمی و اجتماعی را که بابل به تازگی بدانها دست یافته بود، به باد یغما داد.
از دوره کورش بزرگ و عمدتاً از زمان هخامنشیان در بابل، تقریباً هیچگونه یادمان و آثار فرهنگی و تمدنی بر جای نمانده است. بابل پس از سلطه کورش نه تنها چیزی به دست نیاورد، که دارایی پیشین خود را نیز از دست داد.
در دوره سلطه کورش بر بابل، مدارا و تساهل دینی که در زمان پادشاهی هفده ساله نبونید به اوج خود رسیده بود، تا حد زیادی نابود گردید. صلحطلبی و خودداری از تجاوز به کشورهای دیگر که در زمان نبونید رایج شده و تثبیت یافته بود، مجدداً تباه گردید و دوره جدیدی از لشکرکشیها و کشورگشاییها آغاز گردید.
در زمان سلطه کورش بر بابل، سنتهای تاریخنویسی بابلی، نجوم بابلی، نظامهای فکری و فلسفی و دینی متنوع بابلی، اسطورههای بابلی، نگارگری بابلی، تندیسسازی بابلی، مدارس و مراکز آموزشی و بسیاری از دیگر مبانی تمدن بابلی برای همیشه از میان رفت. این در حالی بود که سنتهای بردهداری، رباخواری، بهرهکشی جنسی از دختران، سختگیری به زنان و نیز تربیت اطفال به عنوان سرباز و نیروی نظامی گسترش و استحکام بیشتری یافت.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید