رفتن به محتوای اصلی

مصاحبه ایران گلوبال با دکتر عبدالله ابریشمی، در باره مسئله ملی _ قومی
26.11.2010 - 15:11

- 1- بنظر شما ،آیا در ایران مشکل تبعیض ملی _ فرهنگی وجود دارد؟ و یا به عبارتی دیگر، آیا ما مشکلی بنام مسئله ملی _ قومی و اتنیکی _ فرهنگی در ایران داریم؟ اگر آری چگونه و اگر خیر چرا؟

شناختی از ایران، 1- ایران کشور دیرپایی است مرکب از هویت هایملیبا اشتراکات و تفاوت های بسیار 2-‌ آن چه‌ را در این پرسش مشکل ملی، قومی، فرهنگی و اتنیکی(...) ایران خوانده‌شده‌، جمله‌ مشکلات ملی مردم ایران هستند. فارس، ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و... بخشی جدایی ناپذیر از ملت ایران اند، زبان مادری هریک، زبان مادری بخشی از ایرانیان است، هیچ یک از این افتراقات نباید موجب برتری یا فروتری باشد. هیچ گروهی به‌ سبب وابستگی جغرافیایی، زبانی، مذهبی و یا اتنیکی برتر یا فروتر از گروه‌های دیگر نیست، همه‌ باید دارای حقوق و امکانات برابر باشند... مشکلاتی که شما به‌ آن اشاره‌ کرده‌اید، مسائلی هستند که‌‌ عوارض آن ها دامنگیر همه‌ی ایرانیان شده‌‌ است، لدا مشکل ملی ایران تلقی می شوند نه‌ گروهی خاص. البته‌ مردم ایران بین خود به‌ زبان رابطی نیاز داشته‌ و دارند، زبان فارسی از دیرزمان چنین رسالتی را به‌ عهده‌ داشته‌ است، ولی این جریان نمی تواند برای آنان که‌ زبان مادریشان فارسی است، رجحان و برتری انگاشته‌ شود، فارس زبانان و مناطق سکونتگاه شان نباید سهم بیشتری(تبعیض) از سرمایه‌های ملی داشته‌ باشند، ولی‌ تاحال چنین بوده‌ است: از جمله‌ تا پایان دوره‌ی پهلوی، یزد و اصفهان، شصت برابر سنه‌ و کرماشان، از بودجه‌ی کشور دریافت کرده‌ اند...‌ 3- حاکمیت در ایران بین دو گروه‌ ملی فارس و ترک های شیعه‌ تقسیم شده‌ است، سایرین هریک به‌ نحوی در حاشیه‌ قرار گرفته‌اند(تبعیض سیاسی). 4- سیاست حاکمیت بر کاربرد و رسمیت زبان فارسی تأکید می کند و این امر موجب اعتراض بسیاری از ترک ها نیز- که‌ شریک حاکمیت هستند- شده‌ است. 5- با روی کار آمدن رژیم پهلوی، مشکل تبعیض ملی‌ در ایران چون یک مسأله‌ی سیاسی و اجتماعی رشد کرده‌ است. البته‌ یپش از انقلاب مشروطه‌ نیز مشکلات سیاسی در پیوند با هویت قومی وجود داشت، [نمونه‌ی بارز آن، قیام اهالی ولایت مکری به‌ مرکزیت مهاباد، در سال 1880 میلادی علیه‌ حاکم چپاولگر قاجار است. کردهای قیام کننده‌ آشکارا به‌ مشکلات و فشار حکام اعزامی قاجار به‌ ولایت مکری اعتراض کرده‌ و خواستار بازگشت اقتدار منطقه‌ای به‌ خود کردهاشده‌ بودند که‌ نزدیک به‌ چهل سال پیش از آنان سلب شده‌ بود. [نادر میرزا در تاریخ دارالسلطنه‌ی تبریز /چاپ سنگی اقبال، در این باره‌ نوشته‌ است: قشون ناصرالدین شاه‌ در لشکرکشی گسترده به‌ کردستان مکری، آن جریان را به‌ صورت "جنگ ملتی"‌ در اورده‌ است. اسکندر غوریانس، فرستاده‌ی ناصرالدن شاه‌ به‌ شاه‌ گزارش داد: لشکریان بدون این که‌ به‌ فکر آبروی دولت باشند، می خواهند تخم اکراد را از روی زمین بردارند و هرآنچه‌ آبادی است از میان بردند. حاج صدرالدین، که‌ در جریان قیام کردها از طرف دربار به‌ حاکم ولایت مکری منصوب شده‌ بود‌ گفته‌ بود: مرا حاکم ساوجبلاغ مکری کرده‌اند، اما کدام ساوجبلاغ؟ شهری که‌ حتی یک ذیروح در آن نیست و آن چه‌ به‌چشم می آید فقط ویرانه‌است / همانجا و تاریخ مهاباد] همه‌ی این جریان ها مبین وجود مسأله‌ی ملی در ایران در یک قرن و نیم گذشته‌ است.اصل اول و دوم متمم قانون اساسی مشروطه نیز‌ از وجود تبعیض و نابرابری حکایت دارد: ایرانیان غیر شیعه‌ به‌ طور رسمی به‌ حاشیه‌ی حاکمیت رانده‌ شده‌‌‌ ‌بودند.

2- آیا در صورت حاکم شدن یک حکومت دمکراتیک در ایران فردا و برقراری حقوق شهروندی در کشور؛ مشکلات اتنیکی – ملی ما قابل حل هستند؟ اگر پاسختان منفی ، چرا؟

اگر پاسختان منفی چرا؟البته‌ با برقراری حاکمیت برپایه‌ی مناسبات دمکراتیک و به‌ شیوه‌ای توافقی (به‌ نحوی که‌ به‌ خواست و منافع اکثریت، حقوق اقلیت پایمال نگردد)، روند مشکل زای کنونی متوقف خواهد شد. اما حاکمیت غیر دمکراتیک در یک قرن اخیر، کشور ما را دچار آسیب ها و عوارض زیانبار بسیاری کرده‌ ‌و عوارض به‌جامانده‌، بدون برنامه‌هایی برای رفع آسیب ها، بهبود نخواهند یافت.

3- - آیا تقسیمات کشوری بر اساس اقوام و مناطق اتنیکی وهمچنین تدریس زبان مادری در مدارس کشور، می تواند قدمی در جهت حل مشکلات ملی – قومی در ایران باشد؟

مسأله‌ی ایجاد تقسیمات کشوری براساس اقوام و مناطق اتنیکی، چندان آسان نیست، از دیگرسو با توجه‌ به‌ سیاست جهت دار استان سازی در یک قرن اخیر و حاکمیت دو گروه‌ ملی بر سایر ایرانیان و جابه‌جایی مردم در کشور (اعم از قهری یا دلخواه‌)به‌ ویژه‌ تجمع در تهران، مراکز صنعتی و استان ها، چنین تقسیماتی حلال همه‌ی مشکلات ملی امروزه‌ی ایران نخواهد بود. اما چون تقسیمات کشوری از دوران پهلوی تا کنون بر مبنای نگرش های جهت دار حکومتی (نه‌ ضرورت های اجتماعی) صورت گرفته‌ است، لذا تجدید نظر در تقسیمات جهت دار کنونی در بعضی مناطق بسیار ضروری است. از دیگرسو در کشور متکثری چون ایران (از لحاظ فرهنگی، اتنیکی و مذهبی)، ایجاد تفرقه‌ بین مردم به‌ سود حاکمیت غیر دمکراتیک است. هرگاه‌ نظام غیر دمکراتیک به‌ خطر بیفتد، عوامل حکومت به‌ تشدید اختلافات دامن می زنند. به‌ نظر می رسد اگر آموزش زبان های ایرانی در مدارس آزاد بشود و همه‌ی ایرانیان در حاکمیت سهیم شوند‌ و مردم سرنوشت خود و مدیریت منطقه ای را در دست بگیرند‌، با صرف کمترین هزینه‌ می توان مشکلات را به‌ حد اقل رسانید. در باره‌ی زبان به‌ جرأت می توان گفت: مشکلات ملی ایران از ممنوعیت تدریس زبان مادری متفاوت با زبان فارسی ریشه‌ نگرفته‌ است، بلکه‌ مناسبات تبعیض آمیز و غیردمکراتیک حاکمیت با مردم، در بزرگ نمایی و سیاسی کردن مسأله‌ی زبان مادری نقش اساسی ایفا کرده‌است.‌ اگر نه‌، امروزه‌ اکثر خانواده‌های ایرانی اعم از فارس یا غیر فارس، آشنایی با زبان انگلیسی را همطراز زبان مادری خود و زبان فارسی می دانند و برای فراگرفتن زبان انگلیسی هزینه‌ی گزاف تحمل‌ می کنند. ازادی تدریس زبان مادری بدون هیچ تحمیلی یک ضرورت در ایران است. مسامحه‌ای که‌ پس از انقلاب در اجرای اصل 15 قانون اساسی صورت گرفته‌ است، مسیر مسأله‌ را به‌کلی دگرگون کرده‌ است. چنان مسامحه‌ای ناشی از سلطه‌ی نگرش ملت گرایی منحط دوران پهلوی است که‌ گریبان بسیاری از کاربه‌دستان بعد از انقلاب را رها نکرده‌ است.

4- نظرتان در باره جریانات هویت طلبی آذربایجان و جنبش کردان ، بلوچها ، عرب ها ، ترکمن ها چیست؟

پروسه‌ی هویت طلبی ایرانیان غیرفارس، واکنشی است در برابر هویت شکنی حکومتی که‌ با استقرار رژیم پهلوی به‌ راه‌ افتاد، اگرنه‌، ترک ها و کردهای ایرانی اعم از شیعه‌ و سنی، بلوچ ها، عرب ها و... از پیش دارای هویت خاص خود بوده‌اند. البته‌ حفظ کرامت هویت هریک از ایرانیان ( به‌ ویژه‌ توسط دستگاه‌های دولتی و اجتماعی) و آزادگذاشتن آموزش زبان مادری در کلیه‌ی مدارس کشور، مشکلات ملی در ابعاد وسیعی فروکش خواهد کرد.

- 5- به نظر شما چه رابطه‌ای می تواند میان جنبش سبز و جنبش های اتنیکی در سراسر ایران به وجود آید؟

اگر جنبش سبز را بخشی از جریان شفاف سازی نقش آرای مردم در جابه‌جایی قانونی و آرام قدرت حاکم و تعیین شیوه‌ی حاکمیت بدانیم، می توان آن را بخشی از پروسه‌ی ملی و آزادی خواهانه‌ی مردم ایران در یک قرن اخیر دانست

-- 6- نظر شما در باره سیستم فدرال چیست؟ آیا سیستم فدرال تضمینی برای تمامیت ارضی ایران فرد است و یا منجر به تجزیه کشور خواهد شد؟

در این پرسش ابهام هایی نهفته‌ است که‌ نیاز به‌ شکافتن دارد. ازجمله‌ گویی ایران از آغاز دارای سیستم بسیط و متمرکز بوده‌ و تقسیم قدرت (ایجاد سیستم فدرال)، سبب تجزیه‌ی کشور خواهد شد‌. در حالی که‌ سیستم حکومت پیشامدرن ایران، نوعی سیستم فدراتیو بوده‌ است(ممالک محروسه‌)، اما به‌جای‌ بازسازی آن نظام دیرپای، سیستم متمرکز و مشکل ساز کنونی ایجاد شده‌ است.در معرفی سیستم های فدرال مرسوم در جهان امروز، می توان گفت: در مجموع وحدتی از حکومت های منطقه‌ای هستند که‌ امور داخلی خود را مدیریت می کنند و دولت مرکزی فرایند اتفاق عمومی است نه‌ تحمیلی و قهری. دولت مرکزی‌ امور پیوندی حکومت ها باهم و امور خارجی مجموعه‌ را در قالب دولت و حاکمیت یک کشور هدایت می کند. چنین سیستمی مرکب از حکومت های منطقه‌ای و مرکزی به‌هم پیوسته‌، در ایران سابقه‌ی بسیار طولانی دارد؛ به‌ گفته‌ی دکتر پیروز مجتهدزاده‌، "ایران پدیدآورنده‌ی نخستین سیستم فدراتیو در جهان باستان بوده‌ است." در دوران هخامنشی، حکومت مناطق یونانی پیوسته‌ به‌ ایران، با سیستم جمهوری اداره‌ می شد، ولی در همان حال، آن حکومت ها بخشی از نظام فدراتیو شاهنشاهی ایران بودند. اما مناطق ایرانی به‌ همان شیوه‌ی سنتی اداره‌ می شدند (حاکم منطقه‌ در برخی جاها از مرکز تعیین می شد و در برخی دیگر توسط مردم محل تعیین می شد). بعد از اسلام نیز تا قرن بیستم، در ایران سیستم حکومتی مرکب (حکومت های منطقه‌ای تابع پادشاه کشور) تا حدی برقرار بوده‌است [ازجمله‌ حکومت هزارساله‌ی خاندانی در ایلام و هفتصد ساله‌ی اردلان در استان کردستان و چهارصد ساله‌ در ولایت مکری با مرکزیت مهاباد]. در قانون اساسی مشروطه‌، حکومت های ولایتی و ایالتی با تعدیل ولی با تفصیل حفظ شده‌ بود، اما رضاشاه‌ آن را نادیده‌ گرفت و حکومت متمرکز کنونی را بنا نهاد که‌ مشکل آفرینی آن بر همه‌ عیان است! البته‌ پیش از رضاشاه‌ نیز تلاش هایی برای برچیدن سیستم حکومتی مرکب یا حذف اختیار نواحی در تعیین حاکم صورت گرفته،‌ ولی هر بار در اثر این تعدی دولت مرکزی به‌ حقوق مردم مناطق، عوارض زیانباری عاید ایران شده‌ است، برای وضوح بیشتر، لازم است به‌ یک سری از شواهد تاریخی در این باره‌ نظر کنیم، از جمله‌:1- اوزون حسن آق قوینلو (بعد از فتح قسطنطنه‌ توسط سلطان محمد فاتح در 1453) اقدام به‌ برچیدن امارات کرد نمود (کردها خود امرای خویش را تعیین می کردند). آن امارات حایلی بین ایران و عثمانی بودند، امارات کرد‌ توان دست درازی به‌ ممالک نیرومندی چون عثمانی را نداشتند، ولی در حفظ اقتدار محلی خویش استوار بودند، به‌ این سبب دولت عثمانی هم تعرضی به‌ آن ها نداشت، ولی اوزون حسن زیاده‌خواه پس از برچیدن حکومت های کرد(به‌ نقل از والتر هیتس، در باره‌ اوزون حسن)‌ به‌ تشویق مسیحیان تجاوز به‌ قلمرو سلطان محمد فاتح را آغاز کرد، این جریان مقدمه‌ی گشودن جبهه‌ی شرق برای دولت عثمانی بود که‌ چون موهبتی برای نجات اروپا از تهاجم بی امان عثمانی کاسته‌ می شد، اما هنوز اوزون حسن نمرده‌ بود که‌ امرای کرد از نو اقتدار محلی خود را بازیافتند و مرزهای عثمانی از دست اندازی آق قوینلوها رها شد. چند دهه‌ بعد، با به‌ قدرت رسیدن‌‌ شاه‌ اسماعیل اول (که‌ نوه‌ی همسر مسیحی ماندی اوزون حسن بود)، ماجرا تکرار شد. این بار شاه‌ اسماعیل برای ترویج اهداف مذهبی اقدام به‌ برچیدن حکومت های منطقه‌ای کرد نمود و سپس این رویه‌ را در تمام حکومت های پیرامون پادشاهی نوبنیاد خود ادامه‌ داد، ولی نتایج آن تهاجم به‌ منظور برچیدن حکومت های منطقه‌ای و سپردن آن به‌ پیروان خود، موجب جدایی بخش اعظم مناطق وابسته‌ به‌ ایران گردید ازجمله‌:‌ مناطق فارس زبان چون تاجیکستان و افغانستان و پنج ششم امارات کرد از ایران جدا شدند. با این حال امارات کردی که‌ در قلمرو ایران باقی ماندند (چون‌ اردلان و مکری)، هرگز تسلیم تحمیل مذهبی صفویان نشدند و اختیار امور داخلی خود را تا اواسط قرن نوزدهم حفظ کردند، اگرچه‌ قزلباش ها ولایت مکری را به‌ دفعات ویران و اهالی آن را قتل عام کردند‌ و گروه‌های زیادی از کردهای مناطق شمالی را به‌ خراسان و دیگر جاها تبعید کردند و ترکیب جمعیتی بسیاری از مناطق کردنشین را در شمال غرب کشور دگرگون ساختند.در برابر اقدامات شاه‌ اسماعیل، دولت عثمانی نیروهای جبهه‌ی غرب را در قلب اروپا کاهش داد و در شرق جبهه‌ی جدیدی گشود که‌ 400 سال شاهد جنگ ویرانگرانه‌ای‌ بین ایران و عثمانی بود(‌ مناطق کردنشین مرکز آن جنگ ها بود)، آن جنگ ها برای اروپاییان فرصت رنسانس و پیشرفت فراهم کرد و برای خاورمیانه‌ و مسلمانان فقر و عقب ماندگی به‌ همراه‌ آورد.2- چهار قرن بعد از اقدامات شاه‌ اسماعیل برای برچیدن حکومت های ایالتی، رضاشاه‌ سیاست وی را در ایجاد سانترالزم متکی بر خودکامگی ادامه‌ داد، اما او به‌ عنوان تشکیل دولت مدرن در ایران، رویکرد مذهبی شاه‌ اسماعیل را به‌ کنار نهاد و بدعت ملت گرایی (ملت واحد و زنان واحد) را به‌ جای آن علم کرد. فرایند چنین پروژه‌ای، دامن زدن به‌ عرب ستیزی در میان برخی از نسل جدید ایرانی بود. در آن سو هم، برخی از ملت گرایان عرب، عجم ستیزی را از نو دامن زدند، همه‌ی این جریان ها به‌ سود قدرت های جهانخوار بوده‌ و می باشد، سرمایه‌ی کشورهای اسلامی صرف خرید جنگ افزارهای مدرن کشورهای بزرگ صنعتی شده‌ است (جنگ صدام با ایران، نوعی فرصت طلبی بخشی از ملت گرایی سلطه‌ جوی عربی و عجم ستیزی بود). رضاشاه‌ برای نیل به‌ اهداف ملت سازی متکی به‌ قهر، نظام حکومت های ولایتی و ایالتی را - که‌ در قانون اساسی مشروطه‌ آمده‌ بود- برچید، پیروان چنان تفکری‌ اکنون هم این واقعیت را که‌ مردم ایران چند زبانه‌ و چند هویتی هستند انکار کرده‌ و در برابر راه‌ حل مشکلات کنونی مانع ایجاد کرده‌ و از سانترالیزم مدل رضاشاهی حمایت می کنند!3- ریشه‌یابی مشکلات ملی کنونی در ایران، آشکار می کند‌ سیستم حکومت بسیط و متمرکز رضاشاهی، مناسب حال ایران نیست، برای حفظ موجودیت چنین سیستم نوپدیدی، جز توسل به‌ قهر چاره‌ای نیست، ولی‌ سیستم مرکب و فدرال، با شرایط ایران تناسب تاریخی و انداموار دارد، پیوستگی سرزمینی و همبستگی ملی نیز ضرورتی برای بقای هریک از واحدهای حکومتی است. کوتاه‌ سخن: 1- ایجاد سیستم بسیط و متمرکز توسط رضاشاه‌، تصور ملت واحد و زبان واحد در ایران، مشکلات کنونی را به‌ بار آورده‌ است. البته‌ استعمار بریتانیا نیز کمک کرد تا در ایران به‌ جای راضی کردن گروهی از نمایندگان مردم (برای تحمیل امتیازات)، رضایت یک فرد را در کل کشور تأمین بکند. 2- برهم زدن سیستم شبه‌ فدراتیو سنتی دیرپای در ایران (به‌جای نوسازی آن)، از دوجهت به‌ سود دشمنان نیرومند ایران بوده‌ و هست: ایران در اثر برهم خوردن سیستم مرکب حکومتی سازگار با شرایط کشور، همواره‌ آبستن نارضایتی های درونی بوده‌ و خواهد بود، اگر "گردانندگان سیستم بسیط و متمرکز" مطابق نظر قدرت های جهانی عمل نکردند، وجود ناراضیان موهبتی برای آنان است! 3- اگر خطری همبستگی مردم و پیوستگی سرزمینی ایران را تهدید بکند، آن خطر برقراری سیستم فدرال در کشور نیست، بلکه‌ حاکمیت غیردمکراتیک و متمرکز و انحصار قدرت در دست گروهی خودکامه‌ است که‌ نظرات خود را بر همه‌ی مردم ایران تحمیل می کنند. اگرنه‌ اغلب مناطق غیر فارس، بیشتر به‌ حفظ همبستگی مردم و پیوستگی سرزمینی ایران علاقمندند.4- برقراری حاکمیت دمکراتیک بر مبنای سیستم فدرال و آزادگذاشتن مردم ایران در مدیریت مناطق خویش، راه‌کاری است که‌ مردم ایران با کاربه‌دستان حکومت مرکزی درگیر نمی شوند! بلکه‌ در بیشتر موارد با مسؤلان منطقه‌ی خویش (که‌ خود برگزیده‌اند) درگیر شده‌ و آنان را جابه‌جا خواهند کرد!5- تقسیمات کشوری بر مبنای رای مردم و مدیریت داخلی آن مناطق توسط خود اهالی، توأم با ازاد سازی آموزش زبان و آیین های متنوع مذهبی در کشور، کم هزینه‌ترین راهی است که‌ می تواند همبستگی مردم و پیوستگی سرزمینی ایران را (بدون توسل به‌ قهر) حفظ بکند و راه‌ پیشرفت و اعتلای کشور را هموار گرداند. 6- زبان ساده‌ ترین ابزار ارتباطی بین انسان ها است. آموزش زبان در جهان امروز، با ضرورت های نوین ارتباطی پیوند یافته‌‌ و همسویی چندانی با‌ تعلقات بیشتر احساسی ندارد. بگذار مردم کشور ما در آموزش زبان آزاد باشند، آنان ناگزیر زبان فارسی را چون ابزار ارتباطی بین خود و زبان مادری خویش (و زبان انگلیسی ) را باهم فراخواهند گرفت!

-- 6- تنظیم پرسش ها از کیانوش توکلی

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.