---------------
اى درزى حيات !
دگر بار بر مدوز:
بر پيكر عزيز وطن جامه عزا!
بگذار تا بپوشد :
اين مام داغدار
زين پس سپيد جامه زيباى دل ربا!
اى زندگى ببند :
طريق جفا وجور!
بنشان به جاى ظلم دمى دادگسترى !
بگذار تا ببيند :
اين مام نامدار
جشن وصال پور به بزم سكندرى !
بگذار تا نشيند :
آن سرو سربلند
باردگر به قله كهسار سرورى !
بگذار تا رسد:
زشباهنگ دور دست
آن خوش نوا سرود كه خواندنى به مهترى!
آرى
اگر ز هم گسلد ، اين كلاف شوم !
بندد ،بساط شعبده بازى پليد بوم !
دست ظلام ساحره، افتد زساحرى!
افسانه كمال زدايد ز سامرى!
مشاطه خيال نگويد :
عروس ما در جلوه وجمال ندارد برابرى !
بينيم :
سبزه را كه نهد سر به پاى او !
سوسن بر وشقائق ونسرين به سرورى
گيرند يك به يك همه گرد قباى او !
آيد دو باره شعله جوّال آتشى
آكنده از حرارت سرشار بينشى
زآذر گشسب معبد ديرين نياى ما!
پاريس
منوچهر برومند م ب سها
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید