مکائیل مشفق ( 1939-1908) از شاعران بزرگ آذربایجان است که در بهترین دوران آفرینش خود، قربانی دیکتاتوری استالین و استالینیستها شد و در باکو تیرباران گردید.
خاطره اش جاودانه باد.
سرنوشت انسانهایی نظیر مکائیل مشفق در محیط عقب مانده ی ما، بین همه ی مردمان منطقه و حتی جهان ، چنان گسترده است ، و برایم به قدری درد آور، که راستش « جرئت نزدیک شدن» به این تراژدیها را ندارم.
از رنجی که می برم وحشت میکنم. اینه که به اشاره ی کوتاهی بسنده میکنم.
و گرنه می توان کتابها نوشت .
این تراژیها را پایانی نیست.
در ترجمه ی شعر نقاش،شاید باور کردنی نباشد، من بارها گریستم. از درد.
وقتی به مشفق شاعر، میاندیشم یاد« لورکای» اسپانیا میافتم. یا در تراژدی «نوردای» شیلی گیر میکنم و سعید سلطانپور... همه سرنوشت مشفق را دارند
و درد تمام وجودم را میلرزاند.آخر چطور ممکن است انسان، انسان دیگری را به خاطر « عقیده اش» نابود کند! و تراژیهای بی پایان بیافریند!
اما واقعیت تلخی ست که به عینه شاهدش هستیم.
وقتی آثار مشفق را میخوانم یک چیز بیشتر نظرم را جلب میکند: این روح عصاره ی «عشق» است.
عشق به انسان و بهزیستی او. عشق به زیبایی انسان. و حیاتش.
چطور توانستند این شعله ی عشق را خاموش کنند؛ برایم باورنکردنی و تحمل ناپذیر است.
از وارد شدن به این تراژدیها براستی وحشت میکنم.
همسرش-دلبر- کتابی نوشته تحت عنوان « روز های من با مشفق»، که توان مرا برید!
امیدوارم در فرصت مناسب جرئت بیابم شعر « بخوان تار» را که در دفاع از « تار» سروده شده ، و گفته میشود، از سوی استالین و استالینیست ها ممنوع شده بود، ترجمه کنم و توضیحات بیشتری در این و آن رابطه بدهم.
او نه تنها در شعر تار ، بل در نوشته های دیگرش نیز دارای روحی ست « آزاد» . چنین روحی در محیط « رهبر گرا»، دیکتاتور پرور و عقب مانده، پاک غریب و بیکس است؛ و محکوم به نابودی. عمق درد اینجاست.
من با عقیده ی او کاری ندارم. عقیقده ی همه، آمیخته ای از درست و خطاست. از روحش سخن میگویم.
این روح عصاره ی عشق است. خاموشی آن خاموشی عشق و زیبایی ست.
او تنها یکی از این عشقهاست. چه فراوان عشقهایی که خاموش نشده اند...
شعر رسام -نقاش- از سروده های زیبای اوست.
میکائیل مشفق
رسام
رسام سئوگیلیمین رسمینی چک
سئوگیلیم گؤزل دی سن ده گؤزل چک
نازینا چاتاندا فیرچادان ال چک
چک اونون قارادان قارا تئلینی
چک اونون اینجه بئلینی
گؤزونه چاتاندا ساخلا الینی
قوی اونون نازینی من اؤزوم چکیم
جان آلان گؤزونو من اؤزوم چکیم
چک تانرینین وئردیی گؤزل قادینی
چک دؤرد یانینی سولو - ساغینی
چک اونون کئچدیی عؤمور یولونو
حیات یولونو
قوی آیاق ایزینی من اؤزوم چکیم
جان آلان گؤزونو من اؤزوم چکیم.
Dilbər Axundzadə
همسر مکائیل مشفق
----------
برگردان : آ.ائلیار
نقاش! تصویر یارم بنگار
دلداده ام زیباست،
تو هم زیبا بنگار
آنجا که نازش را می نگاری
دست از قلم بردار
گیسویش را سیاه
کمرش را باریک بنگار
آنجا که به چشم اش میرسی
دست نگهدار
بگذار خودم نازش را بکشم
چشمان کشنده اش را
خودم بنگارم
بنگار !
زن زیبای خداآفرین را
تصویر کن
چپ و راست و
چهار سویش را
بنگار گذرگه عمر و
حیاتش را
بگذار
رد پاهایش را
خودم تصویر کنم
چشمان کشنده اش را
خودم بنگارم.
اوخو تار سروده ی مشفق
oxutar
Söz: Mikail Müşfiq
مشفق - دلبر
افزودن دیدگاه جدید