رفتن به محتوای اصلی

گزارش يک رأی دزديده شده
12.06.2016 - 05:53

 

 

 

 

گزارش يک رأی دزديده شده
برای رئيس جمهور ميرحسين موسوی

بهمن احمدی امويی

 

يکی از ويژگی های کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ اين است که بعداز اين اتفاقات ديگر کسی بهانه ای نداشت و ندارد که بگويد: نمی دانستم، خبر نداشتم و اصلاً در ايران مگر چنين اتفاقاتی هم روی می دهد؟ ديگرکسی نمی تواند بگويد چون آگاهی نداشتم پس مسئوليت اخلاقی و اجتماعی لازم را هم ندارم. صدای موج های برخاسته از آن ها چنان مهيب و بلند بوده که آن هايی هم که خود را به خواب زده بودند، به رغم ميلشان، بيدار کرده و همچنان و مداوم، خوابشان را آشفته می کند.
درهمان شبی که گفتيد: «تسليم اين صحنه آرايی خطرناک نخواهم شد»، همه پريشانی و سرگردانی بعدازظهر روز ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، از وجودمان رخت بربست. آری ديگر بهانه ای برای هيچ کس نمانده بود. و آن موج همچنان ما را با خود می برد.
۲۵ خرداد بزرگ ترين گردهمايی انسانی تاريخ ايران روی داد و از اين که در آن حضور داشتيم همچنان احساس غرور می کنيم. در همان زمان بودند کسانی که می گفتند: تا همين جا هم موسوی رسالت تاريخی اش را برای ملت ايران انجام داده است. پس اگر کوتاه بيايد هم کافی است. اما تو ادامه دادی. فراتر از همه انتظارات. در اين روز هويت های گم شده همه ما، يکی شد و دررود زلالی از انسان ها که از «انقلاب» در سکوتی مسالمت آميز به «آزادی» روان شد، دوباره خود را نمايان کرد. از خوشحالی با سکوت خود فرياد کشيديم. انگار همه باهم عاشق شده بوديم. مردمی که مدت ها بود به هيچ انگاشته شده بودند، همه بيرون زده بودند و حالا ديگر يکی شده بودند. همه آمده بودند، از هر قشر و گروهی. مردان جنگ و همه آن هايی که ۳۱ سال پيش کار بزرگی را رقم زده بودند، حالا با پرچم داری فرزندانشان به حمايت آن ها برپا خاسته بودند.
وقتی گفتيد و نوشتيد: «بنده به صراحت و روشنی می گويم فرمان اعدام و قتل و زندانی کردن کروبی و موسوی و امثال ما مشکل را حل نخواهد کرد... و ... بنده و دوستان عزيزم که امروز بسياری از آن ها در زندان ها محبوس هستند پای بندان سرسخت استقلال کشور هستيم و از اينکه بازار اسلامی ما تبديل به يک بازار مکاره برای کالاهای بيگانه شده است رنج می بريم. ما به شدت با فساد موجود که ناشی از سياست های سوء و عدم تدبير است مخالفيم ... ما می گوئيم و حاضريم در مباحثات نشان دهيم که امروز منافع و حقوق مستضعفان و کارگران و کارمندان و ساير اقشار ملت در يک فساد بزرگ در حال غرق شدن است. جنبش سبز مخالف دروغ است و آن را آفتی خانمان برانداز برای کشور می داند و از اين رو دروغ های سياسی و امنيتی و اقتصادی و فرهنگی و امثال آن را خطری بزرگ برای کشور می دانيم.» (بيانيه ۱۷ )، ديگر ماه ها بود خواب را از چشمان خيلی ها ربوده بوديد.
«سخن حق هرچند که گفته شود، کم گفته شده است. گفتار حقيقت همواره سودمند می ماند؛ حتی آنگاه که پيروزی نيابد. گفتار حقيقت حضور جاودانه و ابدی آن را به اثبات می رساند و هر آن کس در چنين دورانی سر به خدمت می نهد و آن را بازگو می کند، به سهم خويش ثابت می کند که وحشت آفرينی و ترور هرگز بر آزادی و آزاده جانی پيروزی نمی يابد و در نامردانه ترين و خون بار ترين دوران نيز فروغ جاودانه ی انسانيت همچنان درخشان است، تا ابدِ روزگار.»
اين چند جمله از کتاب «وجدانِ بيدار» است که توصيه به خواندنش کرده بوديد. راستش را بخواهيد در تمام سطر ها و صفحه های اين کتاب، چهره، ردپا، مرام و تفکر تو را ديدم. آنجا که راوی داستان واقعی کتاب می نويسد: «او سال های سال است که حريف خود را می شناسد و نيز روش های کار او را می داند که رقيب هرگونه مخالفت با شخص خود را مخالفت با مکتب و دين و حتی فراتر از آن، مخالفت با خداوند تفسير خواهد کرد» انگار نويسنده دارد از تو و رنج هايت می نويسد؛ هرچند نوشته مربوط به واقعه ای است که در ميانه ی قرن ۱۶ ميلادی رخ داده است.
وقتی می نويسد: «اينجا ديگر جای امن و آرامی نيست. آزادی انديشه از اين پس همواره از سوی استبداد فکری درخطر است.» و سپس می پرسد: «چه کسی يک نفر را در جايگاه داوری درباره ی راستی ها و ناراستی ها نشانده است؟» گويا ايران امروز ما را به تصوير کشيده و پرسش های تو و ما را بازگو کرده است. داستان تلخی است که آيينه ی زندگی و حال و روز امروز ماست. بااين همه، «تنها نفس حضور و بودن مردان اهل اخلاق، خود اثربخش است. زيرا که وجود محض آنان، گرد برگردشان چنان فضايی از ايمان و اعتقاد می آفريند که به رغم محدود بودن ظاهری، اثر فزاينده ی آن در باطن چون کوبه های موج ناپديدار و نا ايستادنی، تا دوردست ها دامن می گستراند.»
روزهايی بود که احساس می کرديم ستاره اقبال را به چنگ آورده ايم و شاهد پيروزی را در آغوش خواهيم گرفت. زمان های بسياری هم در قعر نااميدی فرومی رفتيم. اما کورسوی نور «اختر»، راه را نشانمان داد و گرمايش تحمل سرمای درون و برون را برايمان ميسر کرد. در اين لحظات، اسطوره «سهراب» از دل تاريخمان «ندا» برآورد که پدر کين من را خواهد گرفت و تو همچنان از مهرورزی گفتی و نه خشونت که: «پيروزی ما در شکست ديگران نيست.» و از قول همان کتاب: «روزگار را روزگار چيرگی قهر» ترسيم کردی و هشدار دادی: «فاجعه ی ذاتی خودکامگی در اين است که خودکامگان حتی پس از چيرگی سياسی بر جان های آزاده و ناتوان کردن و دوختن دهانشان، هنوز از ايشان می هراسند» و درنهايت نويدمان دادی: «خودکامگی ها در متن تاريخِ پايان ناپيدای زندگی بشر، لحظه های کوتاهی بيش نيستند و هرچه گذشته پرستان بر پويايی زندگی راه بربندند، پس از درنگی کوتاه به کناری رانده خواهند شد».
آنگاه که در مانيفست جنبش سبز راه اميد نوشتيد:
«اساس چنين رويکرد متفاوتی، پذيرش واقعيت تعدد و تنوع باورها و نگرش های موجود در خانواده بزرگ، باستانی و خداجوی ايران زمين است ... آنچه ما می خواهيم استيفای حقوق ازدست رفته ملت است ... ما «اميد» را سرمايه خود قرار داده ايم تا حاکی از هويت ايرانی مان باشد؛ اميدی که اين ملت را از گردنه های سخت تاريخ عبور داده و حيات او را در تلخ ترين روزهای اين سرزمين تداوم بخشيده است؛ راه سبز اميد ... راه های خدا متکثر است و برای دفع ظلم و استبداد و تحقق ايرانی پيشرفته، ما نبايد به قدم گذاشتن دريکی از آن ها يا همراهی با يکی از همفکران خود اکتفا کنيم. ما در پيوندهای خود به نظمی نياز داريم تا اگر دست تطاول و ظلم، فردی يا افرادی از همراهانمان را ربود و واحد يا واحدهايی از اين شبکه اجتماعی گسترده را ويران کرد، لطمه ای به حيات و پويايی آن وارد نشود و با تکيه بر خرد جمعی، در هر مرحله ای از اين مسير بتوانيم اهداف پيشاروی خويش را شناسايی و با بلندترين گام ها به سوی آن حرکت کنيم.»،
بعضی گفتند اين شعارها از روی استيصال و ناتوانی است. اما وقتی پرده ها برافتاد و فساد و دروغ همه گير، عيان شد، چه زود تاريخ حقانيت ما را ثابت کرد. آن هم از زبان و بيان همان هايی که کتمانش کردند. نور اختر آن چنان فراگير شده بود که درنهايت، همه اين فسادها و دروغ ها و کج رفتاری ها را همان هايی برملا کردند که تا پيش از آن کتمانشان می کردند.
حصار ها که فروريزد دوباره بزرگ ترين تجربه گردهمايی انسان های ايرانی هويت ما را شکل خواهد داد و اين همه به خاطر آن رأی دزديده شده است.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمد علی اصفهانی
برگرفته از:
سايت نويسنده: www.amouei.com
ققنوس ـ سياست انسانگرا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.