پيراهن شب
11.07.2016 - 12:51
در سايبان اين غروب
دندان شيرى شب درآمده ست
و ما در ابتداى كوچه ى وحشت
بى چراغ و بى صدا
گرد طناب دار مى چرخيم .
شب است
كبودى صورت ما را
از سيلى امواج حادثه
و دست هاى غريق را
كسى نمى بيند .
چشم هاى كودكان از روزنه
بحر حيرت و
فرياد خاموشى مادران
از ناباوريست .
چقدر پيراهن بلند شب
اندازه ى قامت ماست .
در صف انتظاريم
ساكت و مشتاق
كه بر چوبه ى دار
شمعى برافروزيم
مادران بر آستانه ى در آه مى كشند
و كركسانِ شاد
بر آسمان تيره، هاشور مى زنند .
فرخ ازبرى - آلمان
٢٨ مى ٢٠١٦
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
فرخ ازبری
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید