منابع واقعه کربلا و «یوم الطّف»
17.10.2016 - 03:08
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد(...)
عاشورا مرا با خود به دوران کودکی میبرَد، راستی چه کسی است که در ایران زندگی کرده باشد و دوران کودکیاش از عاشورا و تاسوعا خاطرهای نداشته باشد؟
این روز (عاشورا)، عاشورای مهربان سال ۵۷، ۱۹بهمن سال ۶۰، قتل عام سال ۶۷ و عاشورای سال ۸۸ را به یاد میآورَد. ثقه الاسلام و دیگر شهدای راه آزادی نیز، در عاشورا (عاشورای سال پُر اندوه ۱۲۹۰) بر چوبههای دار بوسه زدند...
البته ۱۵ خرداد سال ۴۲ و محصول پُر آسیب و غمبار آن را هم داریم که بی ارتباط با مُحَرّم و عاشورا نبود و میدانیم در تظاهرات بزرگی که آن ایام هیئتهای مذهبی بارش را کشیدند، امثال طیب حاج رضایی و رمضان یخی، جلودار بودند...
...
گرچه شاهان و شیخان سوار بر اعتقادات مردم میشوند و به جوهر و مضمون مقولاتی چون نوروز و عاشورا لجن میپاشند، امّا اشتیاق مردم این مرز و بوم به برگزاری اینگونه آئینها را نتوانسته و نمیتوانند تصاحب کنند.
با اینکه داستان عاشورا با خرافه و افسانه آلوده شده، ولی هنوز در متن زندگى مردم و در عمق باورهاى آنان جریان دارد.
...
من همیشه فکر میکردم چه نیرویی سُرنا نواز بزرگ ایران استاد «شاه میرزامرادی» را که حق بزرگی بر موسیقی فولکلوریک کشور ما دارد و صدای دلنواز سُرنایش روح انسان را به سیاحت تاریخ میبَرد، هرسال به شهر دزفول میکشید تا در دهه اول مُحّرم و روز عاشورا، ساز چَمَری(چَمرَیونه=چپی) بزند.
این بحث به اسناد و منایع واقعه کربلا و «یوم الطّف» میپردازد و در پایان توضیحاتی هم در مورد عاشورا میدهد. اینکه در گذشته و حال مرتجعین بر ذهنیت عاطفی و مذهبی مردم ستمدیده سوار شده، تاریخ و خرافه را بهم آلودهاند، موضوعی دیگر است.
این مطلب پژوهش خامی در برخی اسناد است نه توجیه شقاوت و کینه به نام دین. پنهان نمیکنم که در برابر باورهای جزمی، به اصالت خرد (خردگرایی) تکیه دارم و به نقد ارزشهای سنتی و آئینی معتقدم بدون آنکه آنها را انکار کنم یا به سیاست ارتباط دهم.
یادآوری کنم که طَفّ نام دیگر سرزمین کربلا، و در اصل منطقهای مرتفع نزدیک فرات است. در ادبیات و مرثیهخوانی برای امام حسین، از «سرزمین طف»، روز طف و کشتگان طف بسیار یاد شده که کنایه از همان کربلا یا بهتر بگویم «کَربُبلا» ست.
اشاره کوتاهی به واقعه
در سال ۶۰ هجری (۲۲ سپتامبر ۶۷۹ میلادی)، بعد از مرگ مُعاویه اوّلین خلیفهٔ اموی پسرش یزید، جای او را گرفت و وی بر آن شد که اضدادش ازجمله حسین بن علی (اباعبدالله) را سر جای خود بنشاند یا به تسلیم وادارد.
به فرمان وی، حاکم مدینه حسین را به قصر حکومتی فرا خواند شاید با یزید راه بیاید. اما حسین روی خوش نشان نداد. وی پیشتر هم از تقاضای معاویه برای پذیرش یزید با این دیدگاه که تعیین ولیعهد بدعتی در آئین پیامبر است، سر باز زده بود.
...
بعد از این موضعگیری، حسین از مدینه به مکه رفت و مدتی آنجا ماند. اهالی کوفه برایش نامه دادند که دیگر حکومت بنیامیه را تحمل نخواهند کرد و در انتظار راهبری چون او هستند. حسین، مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد ببیند در کوفه چه خبر است...
با اشارت یزید، فرمانده کوفه (عبیدالله ابن زیاد)، مُسلم را به قتل رساند و هوادارانش را به شدت سرکوب کرد. حسین که از وقایع اتفاقیه خبر نداشت، برخلاف اصرار دوستانش، خود راهی کوفه شد.
فرمانده کوفه، به عُمَر بن سعد ماموریت داد به جنگ او و همراهانش برود. گفته میشود حسین تلاش زیادی کرد از میانه راه برگردد تا کار به درگیری نکشد اما آن رویارویی اجتناب ناپذیر بود. حسین از مذاکره با عمر بن سعد و حتی یزید ابایی نداشت. اما از او جز تسلیم نمیخواستند.
عاقبت بین دو طرف، در کربلا - سرزمین طف - جنگ در گرفت و دهم مُحَّرم سال ۶۱ هجری - ۲۱ مهر ۵۹ خورشیدی – (روز عاشورا)، حسین و یارانش در یک نبرد نابرابر به خاک و خون غلطیدند.
...
اگرچه روز اول مُحَرّم، وقتی نیروهای مقابل در نزدیکی اردوگاهِ حسین رسیدند وی به یارانش گفت: «آب به این جَماعت دهید و سیرابشان کنید. اسبان را نیز سیراب کنید» و یاران حسین چنین کردند...
اما هنگامه نبرد بر حسین و یارانش تشنگی تحمیل شد که دور از جوانمردی اعراب بود. در رّد این موضوع (به نقل از جلد ۳ کتاب الکامل ابن اثیر، جلد ۵ طبقات واقدی، جلد یازدهم البدایه والنهایه ابن کثیر و جلد پنجم تاریخ طبری)، گفته میشود روز عاشورا، در اختیار حسین آب به حد کافی بود و او حتی برای رفع موهای زائد، نوره کشید.
- در کتاب «الاخبار الطوال» تألیف ابیحنیفه، احمد بن داود دینوری که پیش از طبری بوده، مطلب مورد اشاره نیامدهاست.
- در کتاب ارشاد شیخ مفید نیز این موضوع نقل نشده، اگر چنین مطلبی معتبر بود، قطعاً شیخ مفید آن را نقل میکرد.
- در کتاب «وقعه الطف» (که روایات درباره حادثه کربلا را جمعآوری کرده) هم این مطلب نیامدهاست. همچنین در مناقب ابن شهر آشوب.
- در مهمترین و معتبرترین اثر در حادثه کربلا، در مقتل ابومخنف نیز همینطور (از مقتل ابومخنف کمی بعد خواهم گفت).
ضمناً در تاریخ طبری و در الکامل ابن اثیر اشاره شده:
عبیدالله بن زیاد، ضمن نامهای به ابن سعد از او خواست میان حسین و یارانش و آب - رود فُرات - حایل شود.
«ابنسعد...پانصد سوار فرستاد که آبگاه - فرات - را گرفتند و میان حسین و یاران وی و آب حایل شدند و نگذاشتند یک قطره آب بنوشند و این، سه روز پیش از کشته شدن حسین بود»
تاریخ الامم والملوک، جلد ۷، صفحه ۳۰۰۶ / الأخبار الطوال، صفحه ۲۵۵ / الكامل، جلد ۴، صفحه ۵۳/ أنساب الأشراف، جلد ۳، صفحه ۱۸۰/ الفتوح، صفحه ۸۹۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داستان کربلا در کتب مَقتَل
مَقتَل در لغت به معنی کشتنگاه (محل قتل) و در اصطلاح به بازگویی جانباختن امام حسین و یارانش اشاره دارد.
در میان مقتلهای موجود، ۵ مورد زیر مربوط به اواخر قرن اول تا اوائل قرن چهارم هجری است.
- مَقتَل أبومخنف
- مَقتَل ابن سعد
- مَقتَل بلاذری
- مَقتَل دینوری
- مَقتَل ابن اعثم
نام چندین مقتل کهن هم اشاره شده که امروزه در دسترس نیست.
- مَقتَل الحسین محمد بن عمر واقدی که ابن ندیم و یاقوت حموی از آن یاد کردهاند.
- مَقتَل الحسین از ابوعبیده معمر بن مُثنّی
- مَقتَل الحسین از نصر بن مزاحم منقری.
- مَقتَل الحسین از ابوعبید قاسم بن سلام هروی
- مَقتَل الحسین ابوالحسن علی بن محمد مدائنی
قدیمیترین اثری که به داستان کربلا اشاره دارد، کتاب مَقتَل الحسین از أبومخنف کوفی است که حوالی سال هشتاد هجری بدنیا آمده و سال ۱۵۷ از دنیا رفتهاست.
زمانیکه عباسیان در تقابل با حکام اموی خونخواهی حسین بن علی را عَلَم کردند، أبومخنف به دیدار شماری از حاضران و معاصران واقعه کربلا رفته، و روایت آنها را گردآوری و گزارش نمودهاست. برای مثال وی خبری را از همسر زهیر بن قین(بَجَلی) روایت میکند که از یاران فداکار حسین بن علی است و همراه او جان باخت.
تاریخ تاریخ الامم والملوک، ج ۵، ص ۳۹۶
...
ابومخنف پای سخن اعضایی از خاندان حسین که در کربلا حاضر بودند - سجاد(علی بن الحسین)، فاطمه دختر محمد باقر - نشسته و با یاران حسین که هرکدام به دلایلی زنده ماندند، صحبت کردهاست.
(مانند عقبة بن سمعان، همسر زهیر بن قین، مرقع بن ثماثه اسدی که اسیر شد، مولی عبدالرحمن عبد ریه، طوماح بن عدی، عبدالله بن حازم و عباس جدلی)
همچنین با ضحاک بن عبدالله مشرقی که تا ظهر عاشورا در کنار حسین ماند اما با مشاهدهٔ غلبهٔ دشمن، از صحنهٔ پیکار خارج شد.
ابومخنف با شاهدان بیطرف و ناظر بر وقایع هم که نه به سپاه حسین پیوستند نه علیهٔ آن جنگیدند، صحبت کردهاست.
...
گزارشاتی را از افراد سپاه عمر ابن سعد، مانند کثیر بن عبدالله شعبی و هانی بن ثبیتالحضرمی که روز واقعه شرکت داشتند و شمشیر کشیدند هم، در مقتل خویش آوردهاست.
همچنین روایت کسانی را که به دلایل مختلف، از کشتن حسین بن علی امتناع داشتند.
...
أبومخنف هر کدام از اخبار مَقتَل خود را با نام راویان نقل نموده، و دیگران از شیخ مفید (در الارشاد) و ابی فرج اصفهانی (در مقاتل الطالبین) گرفته تا طبری (در تاریخ الامم والملوک) و خوارزمی (در مقتل الحسین) و بلاذری (در انساب الاشراف)...به آن استناد کردهاند
أبومخنف با چهار نفر از ائمه (از امام زین العایدین تا موسی بن جعفر) معاصر بود. البته یک متن داستانی در باره حادثه کربلا به وی منسوب است که با خرافه همراه است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«طبقات» محمد بن سعد
در مورد واقعه کربلا، محمد بن سعد، متنی در کتاب طبقات خود آورده که تردید برمیدارد. وی اخبار غیرواقعی زیادی آورده که نشان از بروز برخی علائم غیر طبیعی در وضع آسمان و زمین در زمان شهادت امام حسین دارد و قابل اعتنا نیست.
- هر سنگی را که بر میداشتند، خون زیر آن مییافتند
- پس از عاشورا سرخی در آسمان پدید آمد و....
...
ابن سعد، یزید را در واقعه کربلا بی تقصیر نشان داده و گناه را بر گردن ابن زیاد گذاشتهاست. این سخن وی از این جهت رد شده که ابن زیاد فرمانبر یزید بود و سر بر خود اقدامی نکرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن یحیی بلاذری نَسَب شناس عصر مأمون، در کتاب «انساب الاشراف»، ضمن اشاره به علی بن ابیطالب و فرزندانش به داستان کربلا هم اشاره کردهاست.
بلاذری جدا از نکاتی که به نقل از مَقَتل أبومخنف تکرار کرده، مطالبش را از تماس شیعیان کوفه با امام حسین، بدون آن که مستندی ارائه دهد، با تعبیر «قالوا» (آنها گفتند) آغاز نمودهاست.
انساب، ج ۳، ص ۱۵۶، ۲۰۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب «اخبار الطوال» دینوری
اخبار الطوال یک تاریخ عمومی همانند تاریخ یعقوبی است. ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، در کتاب «اخبار الطوال»، به تاریخ ایران و به فتح آن (توسط اعراب) پرداخته و بخشی را به داستان عاشورا اختصاص دادهاست. وی در کتابش خبری را هم از حُمَید بن مسلم نقل کرده که حکایت از پشیمانی عمر بن سعد ـ دوست خود حمید بن مسلم ـ پس از بازگشت از کربلا دارد.
اخبار الطوال، ص ۲۶۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب «الفتوح» ابن اعثم
ابن اعثم کوفی که شماری از تحولات تاریخ صدر اسلام را در کتاب الفتوح حفظ کرده، بخشی را هم به داستان کربلا اختصاص دادهاست. وی اسناد تک تک نقلها را نیاورده و با داستانیکردن شماری از رخدادها از اعتیار آن کاستهاست.
البته وصیّتنامهای که امام حسین برای محمد بن حنفیه در مدینه نوشته در الفتوح آوردهاست.
انّي لم أخرج أشراً ولا بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً...(...)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طبری و دیگران
محمد بن جریر طبری در ذیل رخدادهای سال ۶۰ و ۶۱ هجری واقعه عاشورا را شرح داده و به کتاب مقتل أبومخنف و هشام کلبی اشاره کردهاست.
تاریخ الامم والملوک، ج ۵، ص ۴۰۰
...
ابوالمؤید موفق بن احمد مکی خوارزمی در کتاب مقتل الحسین به عاشورا اشاره دارد.
یعقوبی هم در کتاب تاریخ خود صفحات اندکی به جریان عاشورا اختصاص دادهاست.
ج ۲، ص ۲۴۳-۵
...
کتاب الامامه و السیاسه (ابن قتیبه) که اثری از قرن سوم یا اوائل قرن چهارم هجری است، به ورود اسرا به شام و برخورد با یزید اشاره دارد.
الامامه و السیاسه، ج ۲، ص ۱۲
...
در کتاب «البدء و التاریخ» از مطهر بن طاهر مقدسی که در حدود سال ۳۵۵ هجری تألیف شده، صفحاتی به رویدادکربلا اختصاص داده شده، وی بیعت یزید، سفر مسلمبنعقیل به کوفه و سپس واقعه کربلا را مختصر نقل کردهاست.
(البدء و التاریخ، جلد ۶، صفحات ۸ و ۱۳)
در مورد داستان کربلا، کتاب «پس از پنجاه سال» نوشته دکتر سید جعفر شهیدی قابل تامل است. ایشان به زمینههای اجتماعی، سیاسی... داستان کربلا پرداخته و این پرسش را طرح میکند که اگر یزید برای حفظ حکومت خود، اصول مسلم آئین محمد را نادیده گرفت، پس چرا مردم تا آن حد خونسرد و بیاعتنا بودند؟
از نگاه دکتر شهیدی واقعه کربلا با تبلیغات سیاسی امویان و عباسیان، همچنین با تعصبات دینی مذاهب مختلف آلوده گشته و حقیقت آن وارونه شدهاست.
...
در همین زمینه کتاب شهید جاوید اثر نعمت الله صالحی نجف آبادی (پیش از انقلاب)، به یکی از بحث انگیزترین مسائل تبدیل شد. کسانی که جامعه هزارتوی ما را میشناسند و با پیچیدگیهای آن سیخکی و کلیشهای برخورد نمیکنند، اگر آن دوران را مرور کنند، به یاد میآورند که آخوندهای شکلگرا و محتواگریز، چه قشقرقی بر سر این کتاب در آوردند. کتابی که با خرافهزدایی از داستان عاشورا، آرمان امام حسین را با مبارزه و مسئولیت اجتماعی پیوند زده و اخبار و احادیث غیر مستند و دروغ را زیر ضرب گرفته بود. انگیزه بسیاری از به اصطلاح منتقدین کتاب شهید جاوید، نه روشنگری و ابلاغ حقیقت، بلکه مسئولیت گریزی و فرار از واقعیت بود.
کدام واقعیت؟ استبداد حاکم که نویسنده شهید جاوید با طرح آرمان حسین (مبارزه با ستمگران برای گرفتن قدرت) به آن گوشه زده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب بیمقدار ملاحسین کاشفی
متاسفانه بعدها نوشتههای پُر حرف و حدیثی در باره واقعه کربلا نوشته شد. لهوف سید بن طاوس، مثیر الاحزان، همچنین امواج البکاء، بحر البکاء فی مصائب المعصومین، بحر غم، ریاض البکاء، طریق البکاء، کنز المصائب، مجمع المصائب، مفتاح البکاء فی مصیبه خامس آل عبا، محرق القلوب مهدی نراقی، اسرار الشهاده فاضل دربندی و نوحه الاحزان... و بویژه روضه الشهداء ملاحسین کاشفی.
...
ملا حسین کاشفى (کمالالدین حسین بن علی سبزواری) واعظ تأثیرگذار در عصر تیموریان نویسنده کتاب پُر از دروغ و خرافه «روضه الشهدا» است که در دوران صفویه برای اجرای تعزیه و روضهخوانی مورد استفاده قرار میگرفت. وی مورد حمایت بیدریغ سلطان حسین بایقرا و امیر علیشیر نوایی بود. اصطلاح روضهخوانی از عنوان کتاب روضه الشهدا گرفته شدهاست.
کتاب بی مقدار و خُرافی روضه الشهدا به زبان فارسی و مربوط به حدود پانصد سال پیش است. در این کتاب حتى اسمها جعلى است. بین یاران حسین بن علی هر کسی را خواسته داخل کردهاست. در سپاه یزید نیز همین طور،
اسامی نیز، من درآوردی و جعلی است. مضمون و جوهر اینگونه کتابها فقط عزا و مصیبت و گریه زاری بود. همان که خیلی پیشتر سیفالدین فرغانی از شاعران ایرانی قرن هفتم و هشتم هجری هم، متاسفانه به آن سفارش کرده بود.
ای قوم، در این عزا بگریید - برکشتهٔ کربلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید - یا نوحه کنید، یا بگریید
اشک از پی چیست؟ تا بریزید - چشم از پی چیست؟ تا بگریید
و یا محتشم کاشانی همدوره شاه طهماسب اول، که سرودهاش چند قرن است روی پارچههای سیاه عزاداری نقش بسته است.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست
این رستخیز عام، که نامش مُحَّرم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست
این رستخیز عام، که نامش مُحَّرم است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محقق کَرَکی، علمدار تشیع صفوی
نزدیک به ۵ قرن پیش (پس از تاجگذارى شاه اسماعیل صفوى)، براى تشّخص قلمرو ارضى صفوى، در مقابل توسعه طلبى عثمانى، و مصون ساختن شهروندان از گرایشهاى سنّى، تشیع جای تسنن را در ایران گرفت و جشن عُمَر کشون و... هم راه افتاد.
برای جا انداختن آیین جدید، شاهان صفوى علماى شیعه را از سرزمینهاى عرب زبان مانند عراق، بحرین و جَبَل عامل (لبنان امروزى)، براى ایفاى نقش به ایران دعوت کردند. در این میان به ویژه علماى جبل عامل به قدرت اجتماعى ـ اقتصادى بىسابقهاى دست یافتند و خودشان را در دل صاحبان تاج و تخت جا کردند.
...
هنگامی که شاه اسماعیل، دولت شیعى صفوى را بنیان نهاد، مُحقّق کَرَکى که صفویان به او لقب خاتمالمجتهدین دادند، از اولین کسانی بود که به همکارى با این دولت نوپا پرداخت.
محقق کرکی که آغازکننده مهاجرت بسیارى از فقهاى جبل عامل به ایران بود، اصرار میورزید فقیه، نائب عام امام زمان است و همو بود که برای اولین بار به طور جدی نظریه حکومت و دولت را در فقه شیعه مطرح کرد.
از آنزمان به بعد، واقع کربلا و آنچه روز عاشورا گذشت، بیش از پیش رنگ خرافه گرفت. با عَلَم و کُتَل و سنج و های و هوی، مصیبت آل عبا و روضه خوانی را جار زدند و راه حسین که مبارزه با ستم و عوامفریبی بود، پشت گوش انداخته شد و آثاری در دسترس اهل منبر قرار گرفت که هدف عمدهاش فراهم کردن زمینه برای گریه و مصیبت بود و خلق داستانهایی به سبک «رئالیسم جادویی»!
با «سایه بلندی از اندوه، که بر سر هستی فرهنگی ما افکندهاست»
...
در این زمینه، اصحاب منبر دست «گابریل گارسیا مارکز» را هم از پشت بسته بودند و او و امثال او باید پیششان لُنک میانداختند!
تُرَهاّتی چون بوسیدن گلوی امام حسین توسط خواهرش زینب قبل از جنگ، گرفتن مجلس عروسی قاسم، داستان جعفر جنّی، جوشاندن حرمله در دیگ، قران خواندن سرهای بریده بر سر نیزهها، زبیده خانم دختر خیالی امام حسین و جعل اصطلاح «زبان حال»، عطش سکینه و آب آوردن بریر و پاره شدن مشک و ریختن آب، داستان سوزناک رقیه، کوبیدن سر به مَحمِل از سوی حضرت زینب و... و دروغهای مشابه، وِرد زبان مرتجعین، و ذکر و فکر مردم ستمدیده شد. مردمی که بر خلاف حسین و یارانش بیرق تسلیم به دستشان داده، فرزندانشان را به زندانها و میدانهای تیر میکشاندند و امثال ناصرالدین شاه و محمد علی میرزا روز عاشورا، برایشان تکیه برپا میکردند و نظایر آقا محمدخان و فتحعلیشاه برای امامشان ضریح میساختند...
...
محمد علی میرزا شب عاشورا پابرهنه به کوچهها میافتاد و چنان که رسم مردم تبریز است در ۴۱ مسجد شمع روشن میکرد و مرتب به چاپ کتابهای دینی و دعا مشغول بود. وقتی نهضت مشروطه برخاست، نسخه تازهای از «زیارت عاشورا» پیدا شد. محمد علی میرزا (همو که مجلس را به توپ بست) با شتاب، زیارتنامه عاشورا را در چاپخانهاش چاپ و میان مردم پخش کرد. رضاشاه نیز بر سر، گِل [خَرّّه) میمالید و تاسوعا و عاشورا عزادار بود.
روز عاشورا مطابق شهریور ۱۳۰۰، دسته عزاداری قزاق با یک هیات و نظم و تشکیلات مخصوص به بازار آمد و خود سردار سپه در حالی که سر خود را برهنه کرده بود و کاه روی سر خود می پاشید در جلوی دسته دیده می شد...[در مراسم]شام غریبان وی، سر و پای برهنه شمع به دست گرفته و در حرکت بود.
ملک الشعرای بهار، کتاب احزاب سیاسی / خاطرات من - حسن اعظام قدسی (اعظام الوزاره) نشر كارنگ، ۱۳۷۹، صفحه ۵۱ و ۵۲
...
پیش از انقلاب، مراسم عزاداری در کاخ گلستان (تاسوعا و عاشورا) برگزار میشد و برای روز مبادا، امثال شعبان بی مخ که عَلم و ُکتل راه میانداختند، تقویت میشدند.
از حال و وضع امروز و خیمهشببازیهای مرتجعین هم با خبریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حساب مردم ستمدیده از حُکاّم جور جداست
حساب مردم، مردمی که از مراسمی چون عاشورا یک عمر خاطره دارند، جداست. برای مثال یک آذربایجانی حتی اگر یکبار دستههای عزاداری «شاخسی، واخسی» (شاه حسین، وای حسین) را دیده باشد که در صفهایی طویل، راهی کوچه و خیابان شده و نهایتاً خود را به خیمههای به آتش کشیده شده رسانده و به سوگ واقعه مینشینند، نمیتواند فراموش کند. برای او عاشورا (حالا هر اعتقادی داشته باشد) دنیایی خاطره است.
همچنین است برای یک ایلامی «چایینه زنان»، برای یک دزفولی «حمل شیدونه».
و یا، «توغ»برداری كاشانیها، مراسم سوگ سیاوش و گِلمالی خرم آبادیها (روز عاشورا)، طوقبندان شاهرودیها، نخلبرداری یزدیها و «طشت گردانی» اردبیلیها.
طشت، نماد مشک سقای کربلا و آب رود فرات است که به روی حسین و یارانش بسته شد.
...
یک خوزستانی یا بوشهری اگر در گذشته با دستههای سینهزنی همراه بوده، نمیتواند یادمانهای خودش را از نوحههای آهنگین «بخشو»، و «چلاب»، فراموش کند. انسان موجودی خاطره گراست.
حساب مردم از حُکّام جور، و مرتجعینی که بر ذهنیت عاطفی و مذهبی مردم ستمدیده سوار میشوند و به قول فردوسی «زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش» - جدا است.
پانویس
تحمیل اسلام بر همه
وقتی ایران زمین، اسیر و ابیر قومی بی فرهنگ شد و «دعوت همه به اسلام» به «تحمیل اسلام بر همه» مبّدل گشت، آنگاه که خلفای هَرزه و نانجیب اُموی و عباسی نتوانستند روح ستم ستیز و سرکش ایرانی را مهار کنند و نیاکان ما در برابر جاهلیت و اشرافیت جدید با ذوالفقار تشیع و عرفان ایرانی به میدان آمدند، طبیعی بود که حسین را نماد مبارزه با ظلم و نابرابری بدانند و با عاشورا همدردی و هم آوائی کنند. طبیعی بود «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» به دلشان بنشیند. شاید از همین رو، هنوز هم نام فرزندانشان را حسین میگذارند و هر نامردی و بیصفتی را به یزیدیان نسبت میدهند. ضربالمثل مشهور «نمیشود هم طباّل یزید بود، هم سقاّی حسین»، به اندازه کافی گویا هست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مُحَرّم و ملکالشعرای بهار
از دست مردم دورو، و زاهدمآب، که با شمرهای زمانه میسازند و کمترین دغدغه شان حسین و راه و رسم اوست، ملکالشعرای بهار به تنگ آمده و چنین سروده است:
در مُحَرّم اهل ری خود را دگرگون میکنند
از زمین آه و فغان را زیب گردون میکنند
گاه عریان گشته با زنجیر میکوبند پشت
گه کفن پوشیده فرق خویش پُر خون میکنند
گاه بگشوده گریبان، روز تا شب سینه را
در معابر با شِرّق دست، گلگون میکنند
گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا
جویبار دیده را از گریه جیحون میکنند
وز دروغ گندهٔ «یا لیتنا کنا معک»
شاه دین را کوک و زینب را جگرخون میکنند(...)
خادم شمر کنونی گشته وانگه نالهها
با دوصد لعنت، ز دست شمر ملعون میکنند
بر یزید زنده میگویند، هر دَم صد مَجیز
پس شماتت بر یزید مُردهٔ دون میکنند
پیش ایشان صد عبیدالله سرپا، وین گروه
ناله از دست عبیدالله مدفون میکنند
حق گواه است ار محمد زنده گردد ور علی
هر دو را تسلیم نواب همایون میکنند
آید از دروازهٔ شمران اگر روزی حسین
شامش از دروازهٔ دولاب بیرون میکنند
حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب
مشگ او را در دم دروازه وارون میکنند
قائم آل محمد، گر کند ناگه ظهور
کلهاش داغون، به ضرب چوب قانون میکنند
گر علیاصغر بیاید بر در دکانشان
در دو پول آن طفل را یک پول مغبون میکنند
ور علیاکبر بخواهد یاری از این کوفیان
روز پنهان گشته شب بر وی شبیخون میکنند(...)
گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد
خاک پایش را به آب دیده معجون میکنند
ور بساید دستشان با دست اولاد علی
دست خود را شستشو با سدر و صابون میکنند
جمله مجنونند و لیلای وطن در دست غیر
هی لمیده صحبت از لیلی و مجنون میکنند
سندی شاهک بر زِهادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
خود اسیرانند در بند جفای ظالمان
بر اسیران عرب این نوحهها چون میکنند؟
تا خرند این قوم، رندان خرسواری میکنند
وین خران در زیر ایشان آه و زاری میکنند
(دو بیت از این شعر را ننوشتم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زندگی با ستمگران جز ذلت و خواری نیست
به جز «هیهات من الذله» هیهات اگر تسلیم شده، تن به ذلت بدهم، مشهورترین سخنان امام حسین این است:
«فَقَدْ نَزَلَ بِنا مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ
وَانَّ الدُّنْیا قَدْ تَغَیَّرَتْ وَتَنَکَّرَتْ وَاَدْبَرَ مَعْرُوفها
وَلَمْ یَبْقَ مِنْها اِلاّ صُبابَه کَصُبابَه الا ناءِ
وَخَسیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعی الْوَبیلِ
اَلا تَرَوْنَ اِلَی الْحَقِّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَالَی الْباطِلِ لا یُتَناهی عَنْهُ
لِیَرْغبَ الْمُؤْمِن فِی لِقاءِا للّه
فَاِنِّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلا سَعادَه وَالْحَیاه مَعَ الظّالِمِینَ اِلا بَرَماً،
النّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعایِشُهُمْ للّه
فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ»
پیشامد ما همین است که میبینید. اوضاع زمان دگرگون شده، زشتیها آشکار و نیکیها از محیط رخت بربستهاست. از فضائل انسانی باقی نماندهاست مگر اندکی مانند قطرات ته مانده ظرف آب.
مردم در زندگی ننگین و ذلت باری به سر میبرند که نه به حق، عمل و نه از باطل روگردانی میشود، شایسته است که در چنین محیط ننگین، شخص با ایمان و با فضیلت، فداکاری و جانبازی کند و...
من در چنین محیط ذلت بار، مرگ را جز سعادت و زندگی با این ستمگران را چیزی جز ذلت و خواری نمیدانم. مردم بردههای دنیا هستند و دین و آرمان لقلقه زبانشان شده، حمایت و پشتیبانیشان تا آنجاست که زندگیشان در رفاه باشد و آنگاه که در بوته امتحان قرار گیرند، اهل راستی و درستی، بسیار بسیار کم خواهند بود.
تحف العقول، ص ۱۷۴. طبری، ج ۷، ص ۳۰۰. مثیرالاحزان، ص ۲۲. ابن عساکر، ص ۲۱۴. مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۵. لهوف، ص ۶۹.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوگ حسین، سوگ سیاوش را تداعی میکند
حسین بر محافظه کاری، مصلحتاندیشی، و دوچهرهگی که فرهنگ مردمی ما، با آن بیگانه بود، قاطعانه خط کشید. هیچ مصلحتی باعث نشد که او دست از حقیقت بردارد. در برابر حکومت وقت شورید و به جای چاپلوسی و مصلحتاندیشی، با کمترین نیرو، بی باکانه به جنگ قدرت حاکم رفت. هر چند با ناجوانمردی لشگر دروغ به خاک افتاد، با دشمنش ناجوانمردانه برخورد نکرد و آب را بر خصم نبست.
اگر احترام اسطورهای به نام حسین از فرهنگ ایرانی بیرون نرفته، دلیل دارد. برای مردم فرهیخته و رنجدیده ایران، سوگ حسین، سوگ سیاوش را تداعی میکند. سوگ سیاوش، جانباختن رستم فرخزاد، مظلومیت بابک خرمدین و لطفعلی خان زند...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اندوه غروب عاشورا از جنس غروب سیزده بدر است
شاید تعجب کنید اگر بگویم برگزاری رسوم مُحَّرم به نیاز مبرم بسیاری از کودکان و نوجوانان ایرانی پاسخ میدهد. نیازهایی که در سبک زندگی تحمیل شده از سوی حکومت ابدا برآورده نمیشوند. نوجوانان ایرانی مانند همه همسالان شان در دنیا به گرد هم آمدن و نمایشهای خیابانی نیاز دارند. هر کس که در ایران است میداند چه میگویم. آنها یک سال تمام از این جمع شدنهای دلپذیر محرومند و شبهای ُمُحَّرم فرصتی است برای ارضای یک نیاز غریزی، بچهها و جوانان شبهای مُحرّم را از دست نمیدهند و با شادی تمام عزاداری میکنند. آنان با ولع تمام در تصاحب سنجها و طبلها رقابت میکنند. وقتی در کنار خیابان، دستههای عزاداری را تماشا میکنیم، چهرهها را خندان و رضایتمند میبینیم. برای همین است که در غروب عاشورا دلمان میگیرد، چرا که پایان غم انگیزی است بر غمباریهای دل انگیز !...اندوه غروب عاشورا از همان جنس غروب سیزده به در است.
دستههای مُحَرم چه در روز و چه در شب فرصتی هستند برای خودنمایی نوجوانان ایرانی. (خودنمایی به معنی مثبت کلمه)
آنها تا میتوانند خودشان را میآرایند و علاقمندند تا در کارناوالهای سیاه، نقشی شایستهتر را بر عهده بگیرند. مثلا بچهها دوست ندارند که در صفهای زنجیرزنی به انتها نزدیک شوند. عدهای دوست دارند طبل و سنج بزنند که کاری مهمتر و بهتر به نظر میآید. آنها که ادعّای قوی بودن دارند با ژستهایی خاص، عَلم پولادیها، علامتها و طَبَقها را در بر میگیرند و اگر به آنان گفته شود عزاداریها مایه ارتزاق ارتجاع است، چپ چپی نگاه میکنند...
نسل تازه جوانان تهرانی هم به شیوه خود مراسم شام غریبان را شامگاه عاشورا در بلوار میرداماد و میدان محسنی برگزار میکنند و گوششان به فلک هم بدهکار نیست. لابد بین آنان هستند کسانیکه تاریخ پُر فراز و نشیب میهن خودشان را میشناسند و چه بسا سوگ سیاوش و غربت ستارخان را بعد از آنکه تیرش زدند و خلع سلاح کردند، به داستان عاشورا گره میزنند. چه بسا رنج ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین و خیانت به لطفعلی خان زند را بیاد میآورند چرا که آنها نیز با شقاوت تمام جان باختند و افراسیاب و معتصم و منصور عباسی و امثال آغامحمدخان خونشان را به ناحق ریختند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اجتماعیترین عاشورایی که در «قلب تاریخ» نقش بست
عاشورا و امام حسین در تاریخ ایران نقشها زدهاند. سال ۵۷، عمیقترین و اجتماعیترین عاشورایی که به آن راهپیمایی شگفت منتهی شد، آتشی برپا کرد که زبانههایش در پادگان لویزان افتاد. بگذریم که آن رستاخیز عظیم وحرکت شورمند، عاشقانهِ غیرعاقلانهای بود و پشتوانهی تئوریک نداشت. نه تنها با مدرنیته بیگانه بود، به «استبداد زیر پرده دین» هم کشیده شد...
ره نبرده هیچ در مقصـود خویش - رنج ضایع، سعی باطل، پای ریش
اما، آتش آذر سال ۱۳۵۷ که از دم گرم میلیونها ایرانی برمیآمد با عاشورا، بی رابطه نبود و در پرده عاشورا، به وضوح تصویر امثال نصیری و ناجی با شمر و خولی پهلو میزد.
چنین رویارویی که در یک زمینه و متن اعتقادی و مذهبی صورت میگیرد و جان مایه حماسی هم دارد، دارای توان نهفته ماندگار شدن است.
اما برای ماندگاری این مراسم یک عامل دیگر لازم بود، ظرفی که این محتوا بتواند در آن بگنجد و این، موضوع منشاء مراسم مُحَّرم است. این ظرف، فرهنگ سرزمینهای اصلی اسلام و سرزمینهای قبلی دنیای اسلام نبود. آن فرهنگها این ظرفیتها را نداشتند (سخن از بالاتر یا پائینتر بودن این یا آن فرهنگها نیست. سخن از نوع ویژگی و توان پذیرش فرهنگها است). فرهنگ سرزمین ایران و سرزمینهایی چون ایران به لحاظ پیشینه و زمینههای آئینی که داشت و در فضای شرایط خاص آن روزگار پذیرای این رخداد بود. راستی چرا در هیچ یک از کشورهای مسلمان نشین نمیتوان مراسمی یافت که از لحاظ گستردگی و تنوع، شبیه آئینهای عاشورایی باشد که در ایران برگزار میشود؟
عاشورا که می رسد صدها هزار هیئت و دسته سوگواری در سراسر ایران به جنب و جوش میافتند. اینکه هیئتها از نام حسین پر است و از معنایِ حسین خالی، اینکه کسی را غم زندانیان یا ظلم حکومت نیست و اینکه ملتی تباهی مرز و بوم، و آینده تار خویش را در سیاهی بیرقها فراموش میکنند، موضوعی دیگر است.
...
بیش از ده هزار هیئت رسمی فقط در پایتخت وجود دارد. در تهران برخی هیئتهای عزاداری حدود دو قرن سابقه دارند مانند هیئت عزاداری آهنکوبان بازار، هیئت «علی پیرزن»، هیئت زمینهخوانها، هیئت قناتآبادیها، هیئت پهلوانان (در محله امامزاده یحیی) و...
وجود بیش از ده هزار هیئت رسمی فقط در پایتخت و صدها هزار هیئت و دسته سوگواری در سراسر ایران مگر شوخی است؟ و مگر میتوان همه را ساخته و پرداخته مرتجعین دانست؟ آیا همه مردمی که با تمایل قلبی و با شور و نشاط در این گونه مراسم شرکت میکنند قَمَهزن های ریاکار و از آندسته افرادی هستند که ایرج میرزا، در چکامه زیبایش هو کردهاست؟
وجود بیش از ده هزار هیئت رسمی فقط در پایتخت و صدها هزار هیئت و دسته سوگواری در سراسر ایران مگر شوخی است؟ و مگر میتوان همه را ساخته و پرداخته مرتجعین دانست؟ آیا همه مردمی که با تمایل قلبی و با شور و نشاط در این گونه مراسم شرکت میکنند قَمَهزن های ریاکار و از آندسته افرادی هستند که ایرج میرزا، در چکامه زیبایش هو کردهاست؟
بیچاره چه میکُشی خودت را
دیگر نشود حسین زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک
خاکش علف و علف چرنده
من هم گویم یزید بد کرد
لعنت به یزید بد ُکننده...
در سیزده قرن اگر شد
هفتاد و دو سَر، ز تن فکنده
امروز چرا تو میکنی ریش
ای در خور صد هزار خنده...
این شعر طولانیتر است و با برخی واژههای دیگر هم نقل میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انسان تنهایی خودش را هم حس میکند
نیاز به یگانگی و اشتراک عمل در ملتهای گوناگون ریشه گرفتن مراسم جمعی را توجیه میکند. شرکت اکثر مردم در روز عاشورا، در مراسم عزا، پرچم ها، عَلمها و بیرقهای رنگارنگ، لباس همرنگ، شام غریبان، شمعها و شب زنده داریها، غذای مشترک و برهم ریختن ترتیب معمول عمومی... همه، نوعی یگانگی و اشتراک عمل را نشان میدهد و همین، آدمی را از تنهایی بیرون میآورَد. توجه داشته باشیم که انسان موجودی است اندیشه ورز که تنهایی خودش را هم حس میکند.
امیدوارم در ایران آینده جا انداختن یک جشن شادی، یک جشنوارهی خیابانی ملی برای نوروز، سده، یا مهرگان هم بتواند درهای تازهای به سوی کودکان و نوجوانان میهن ما بگشاید و مردمی که قرنها و قرنها زیر ستم مغولان قدیم و جدید خم شده و همه ابرهای عالم در دلشان گریستهاست، اندکی بخندند و شادی کنند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
همنشین بهار
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید