رفتن به محتوای اصلی

خاورمیانە و مشکلات این خطە از روزنەی عقلانی
21.11.2017 - 21:18

بە عبارتی دیگر، امروز با تمام زوایای خود برگرفتە از گذشتەای می باشد، کە در عمق و نهان فرد، جمع و جامعە ریشە دواندە است. خاورمیانەی فردا نیز عاری از مشکلات نخواهد بود. از برکت فاکتورهای داخلی و خارجی سیر حوادث کماکان بە قوت خود باقی می مانند. دولت های منطقە از دولت قانون و خدمتگذار بسیار فاصلە دارند. شمار زیادی از این دولت ها از مشروعیت مردمی برخوردار نیستند و با زور و زر بە راە خود ادامە می دهند.
ضرب و شتم بە عنوان یکی از ابزارهای معمول در ساختار جامعە و در ستون فقرات دولت رواج دارد. با سر نیزە و کشتار بە خواستەهای بر حق مردم و فرد پاسخ دادە می شود. در عموم، دولت های منطقە ارتش، نیروهای انتظامی و اطلاعاتی را برای سرکوب مردم آزادیخواە مورد استفادە قرار می دهند. بە معنای دیگر، نیروهای نظامی و اطلاعاتی بە ابزار سرکوب مردم و دگراندیشان بدل شدەاند. حاکمان مستبد و دولت های غیر مردمی از ساز و برگ جنگی تنها برای ماندگاری در مسند قدرت استفادە می کنند. بدیهی است، کە این خطە بە مرکز و میدان آزمایش اسلحەهای تازە ساخت کشورهای پیشرفتە مبدل شدە است. مردمان این جغرافیا در طول تاریخ و بە ویژە در قرون نزدیک هزینەی سنگینی در مقابل دغلکاران سیاسی و رهبران مستبد پرداخت کردەاند. باید خاطر نشان کرد، کە این بستر و زمینە در روند زمان شکل گرفتە است و برای شناخت آن احتیاج بە دادە و فاکت های تاریخی داریم.
بحران ها و مشکلات مزمن این منطقە تحت تاثیر شماری از فاکتورها شکل گرفتە و ادامە دارند. این فاکتورها داخلی و خارجی هستند، کە در عرصەهای مخلتف سیاسی و اجتماعی بە طرق گوناگون موثر واقع شدەاند. دولت، جامعە، فرد، دین، نخبگان، اقتصاد و نیروهای خارجی در شکل دادن بە این اوضاع سیاسی و اجتماعی نقش موثری را ایفا کردەاند. این مشکلات در ورطەی زمان عفونت کردەاند و درمان این دردها زمانی مدیدی می طلبد. دولت در این منطقە بر اساس اصول مشخصەای بنا نشدەاند و بیشتر نقش سرکوب را بر عهدە دارد. در این نوشتە نگاهی گذرا بە عوامل دست اندرکار و موثر می اندازیم، کە سبب بحرانی شدن منطقە و جنگ و جدال مدوام در این جغرافیای سیاسی بودە و می باشد.
دولت
جنگ جهانی اول نقشەی سیاسی خاورمیانە را بە طور قابل توجهی تغییر داد. در پس این جنگ بزرگ، در این منطقە واحدهای سیاسی کوچکتری بە نام دولت بنا نمودند، کە شرایط کافی و وافی را برای این امر مهم نداشتند. بە عبارتی دیگر، دولت مدرن در این منطقە بە دولت وارداتی می ماند، کە تحت سایەی دول کبری شکل گرفتە است. امپراطوری و قدرت های کهن این جغرافیا فروپاشیدند و سیستم قبلی توان فعالیت در دورەی جدید را نداشت. سیستم جدید نیز کە تازە ساخت و خام بود، هنر و توان ادارەی مناسب ملت ها و مردمان خاورمیانە را نداشت. قدرت های بزرگ از طریق قرارداد سایکس- پیکو (١٩١٦) و همچنین بیانەی بالفور (١٩١٧) موقعیت و وضعیت این وادی را بغرنج تر و پیچیدەتر کردند. در نتیجە، شماری از ملت ها و اقلیت ها موقعیت قبلی را نیز از دست دادند و در بین کشورهای تازە بنیاد علیرغم میل و خواستەی خودشان تقسیم شدند. خواست و حقوق این ملت های کهن نادیدە گرفتە شد و استراتیژی قدرت های بزرگ و برخی از مالکان قدرت و سرمایە در منطقە بە عامل موثری در معماری سیاسی خاورمیانە بدل شدند.
دولت های تازە بنیاد خاورمیانە بر اساس خواست ساکنان حوزەی مرزهای جغرافیای شکل نگرفتەاند. علاوە بر این، دولت های مورد بحث بە دلایل مختلف نتوانستەاند در طول یک قرن رفرم واقعی را هضم کردە و بە دولت های مردمی و خدمتگذار تبدیل شوند. دولت مدرن از تشکیل تا کنون بە ماشین فرمانروایی یک خانوادە، حزب، قبیلە، شخص و گروە خاص بدل شدند. این دولت ها از نمایندگی راستین مردمان کشور متشکل از اکثریت و اقلیت عاری هستند. در نهایت امر، این دولت ها برای ادامەی حیات بر هویت، زبان، مذهب و فرهنگ و حتی ایدلوژی خاص ملت حاکم تکیە زدند و آیندەی جامعە را بە دست فراموشی سپردند. آنها خط بطلان بر همەی هویت های موجود در حوزەی سیاسی کشیدند و سعی نمودند با استفادە از قوەی قهریە بر ریشەهای این مردمان و اقلیت ها بتازند. این دولت ها از انجام دادن تکلیف های اساسی و ضروری دولت سر باز زدند و غیر از نام و نقشەای تهی چیزی خاصی را بە شهروندان خویش اعطی نکردند.
در دولت های این خطە و جغرافیای معین، اصول تفکیک قوا در عمل بە بوتەی فراموشی سپردە شدە است. انقلاب ها و تغییر حاکمان در کشورهای مورد نظر، نتایج مثبتی بە دست ندادە است. در نتیجە، دولت قانونمدار و مردمی بنا و تشکیل نشدە و مردمان بە حقوق مدنی، سیاسی و غیرە نرسیدەاند. دولت در بین بخش عظیمی از ملت ها و اقلیت ها سیمای مثبتی ندارد. از دیگاە عامەی مردم، دولت بە مثابە ماشین ضرب و شتم عمل کردە و وحشت و ویرانی را برای ساکنان خویش بە ارمغان آوردە است. دولت نە تنها امنیت و خدمت برای مردم فراهم نکردە است، بلکە در سایەی تصمیم ها و سیاست خویش رنج و محنت فراوانی برای مردم بە بار آوردە است. بسیاری از مشکلات و بحران های مورد بحث منطقە،از سرشت دولت و ناکار آمدی دولت نشات می گیرند. در طول صد سال اخیر دولت جامعە را بە سوی سقوط سوق دادە و آرزوی شهروندان و نسل های متمادی این سرزمین را بر باد دادە است. ساختار، سیاست و دیدگاە دولت پل اعتماد بین حاکمان و مردم را ویران کردە است. امنیت دولت و معادلەی ماندگاری دولت بر مبنای زور و استفادە از وحشت و کشتار بنا شدە است. بنا بر این، مردم در مخیلەی خود تصوری منفی از سیاست ددمنشانەی دولت و حاکمان سیاسی دارند. آنها بودن و هویت خویش را در تعارض و ضدیت با دولت تفسیر می کنند. آنها در خاک و میهن خود، از خود بیگانە شدەاند و بە غریبەی می مانند.
دین
خاورمیانە بە مرکز ادیان گوناگون شناختە شدە است (برای مثال:یهودیت، مسیحیت و اسلام). دین و دولت در این خطە از همدیگر جدا نشدەاند. دین اسلام، کە در این جغرافیا موقعیت خاص و ویژەای داشتە و دارد رفرم پذیر نبودە و از تحولات بنیادین دور نگە داشتە شدە است. اسلام شناسان مسلمان و رهبران دینی بە ندرت از زوایای انتقادی اسلام را مورد تجسس و تفحص قرار دادەاند. تحت سایەی سیاست حکامان دیکتاتور و فضای عمومی، دین موقعیت خویش را حفظ کردە و در مواردی بە عنوان اهرم عملی و خط دهندە فعال تر نیز عمل می کند. برخی از دولت ها برای جذب افکار عمومی، مذهب خاصی را بە عنوان دین رسمی کشور انتخاب کردە و مذاهب دیگر را بە حاشیە راندەاند. مسلمان در این میان بیشتر از پیروان مذاهب دیگر دچار خسران و زیان شدەاند. آنها بر حسب تقسیمات مذهبی فراوان در اسلام و بە ویژە دو شاخەی سنی و شیعە، در حول و حوش تاریخ گیر افتادەاند. زیر نفوذ تفسیرات رهبران و مکاتب گوناگون این مذاهب، مردمان فراوانی در تار و پود عنکبوتی گذشتە گرفتار شدە و دچار جنگ پایان ناپذیر و فرسایشی شدەاند. برای پیروزی در این رقابت و جنگ نامقدس پیروان شیعە و سنی مقدسات همدیگر را نشان گرفتەاند و خواهانند، کە مسایل قرن کنونی را با جدال قدرت بین خانوادەهای صدر اسلام و امامان حل کنند!
دین در خاورمیانە قدمت تاریخی دارد. بنابر این، دین دارای موقعیت ویژە می باشد و در ضدیت دین نمی توان کار زیادی انجام داد. بە این دلیل مشخص، ادغام دین در سیاست و دولت و جدا کردن دین از دولت و سیاست بحران ساز است. دین و مذاهب رسمی و عمدە برای دولتمداران در نقش ابزار و اسلحەی موثر عمل نمودەاند. چە بسا، ملتی یا عمدە مردم و بە ویژە اپوزسیون با این اسلحەی همیشە مسلح خلع سلاح شدەاند و بە سکوت کشاندە شدەاند. قابل ذکر است، کە برخی از گروههای اپوزیسیون نیز از دین و مذهب استفادە جستەاند و بر علیە دولت شوریدەاند. دین با فرهنگ در هم آمیختە و در نقش ستون فقرات فرهنگ را بازی می کند. بە معنای دیگر، دین در دو عرصەی پیکار برای آزادی و همچنین سرکوب و ادارە جامعە مورد استعمال قرار گرفتە است و بە شمشیر دو لبە می ماند.
دین از نسل های قبلی بە ارث بردە می شود. بنابر این، در امر قبول و رد دین بسیار منطقی و اصولی رفتار نمی شود. در بسیاری از کشورهای اسلامی، مفاهیم و نکات مهم دینی بە شیوەی خوانا و مفهوم مورد موشکافی قرار نگرفتەاند. در واقع دین بە عنوان اصلی مجید و ثابت پنداشتە شدە، کە پیروان برای حفظ و گسترش آن آمادەی فداکاری و جانفشانی هستند. چنین دیدگاهی از دین، عموم و فرد را در حوزەای محدود قرار دادە است و خلاقیت و بالندگی را از عموم کسب کردە است. مردم از زوایای محدود دین بە این جهان می نگرند و قوەی بالقوەی آنها در خدمت تغییرات عمدە جامعە نیست. دین و مذاهب مختلف مردم را در امور روزانە و سیاست از همدیگر متفرق کردەاند و توان ایجاد تغییرات اساسی را از آنها سلب کردەاند. البتە، در این عرصە حاکمان و اکثریت رهبران دینی و غیرە سهیم هستند و حفظ موقعیت موجود بە کام این قشر و طیف خوشایند است. اگر چە ادیان با ظلم و زور در تظاد هستند، اما در مذهب شیعە و حتی سنی نیز، مبارزە بر علیە زمامداران بە نوعی نفی شدە است. علاوە بر این، درگیر کردن مردم بە مرافعە و جدال بر سر حقانیت این مذهب یا آن امام گرەگشا نیست. باید خاطرنشان کرد، کە دین در این دولت ها با سیستم آموزشی رسمی بە نوعی در مدرسە و خانوادە و جامعە گرە خوردە است، کە در نهایت بیشتر اذهان را بە نوعی تسخیر می کند. بە این سبب، بسیاری از روشنفکران و نخبگان در خارج از کشور نیز توان بیرون رفتن از حوزەی سنت و تاریخ کهن را ندارند و مانند مردم عادی مسایل را تفسیر و تفکیک می کنند.
حاکمان و مستبدان این سرزمین با کمک برخی از رهبران دین و مذاهب مختلف بر فلسفەی بنیادین حقیقت جوی فرد تاختەاند. دین در گذشتە و حال بە عنوان ابزار حاکمان و زورمداران بە کار گرفتە شدە است. علاوە بر این، در طول قرن های گذشتە مذهب در برخی از دولت های منطقە بە عنوان دین حکومتی کاربرد ویژەای داشتە است. دیدگاە دینی و تربیت دینی بە طرز مشخص با سیستم حاکمیت پیوند دادە شدە و نبض اکثریت جامعە از طریق دین و تفسیرات مذهبی گرفتە شدە است. فرد و خانوادە در این بستر بە شیوەای تلقین شدەاند، کە برای ساختن جامعە و بنا نهادن پایەهای حاکمیت مردمی باید در انتظار بود. ایمان راستین و واقعین رهروان ادیان و مذاهب گوناگون در این سرزمین بە سطحی نرسیدە، کە هویت و ارادەی آنها را در مقابل زور و زر مورد محافظت قرار دهد. جوانب تربیتی جامعە بر پایەهای تفسیرات سنتی و دینی ارادەی گفتن "نە" را بە حد اقل کاهش دادە است. می توان ادعا کرد، کە دین و مبلغین دینی در گذشتە و حال بە طرق مختلف زیر سایەی حاکمیت سیاسی سکوت را بر فریاد و انتقاد ترجیح دادەاند. در نتیجە، فرد، خانوادە و در عموم جامعە در این کشورها از سوی قدرت و همچنین مبلغان خدا و دین های آسمانی مورد استفادەی ابزاری قرار گرفتەاند. دین، این جوامع را بە سوی سوق دادە، کە آگاهی و عقل جمعی بە سخرە گرفتە شدە است. در این میان، فرد بە اطاعت و سکوت فرا خواندە شدە است و حاکمان و فرمانروایان بە ولی امر معروف بودەاند. حاکمیت سیاسی و دینی در هم ادغام شدەاند و انسان در دولت های عقب ماندە از هویت اصلی خویش بیگانە شدە است. اساس و بنیاد حاکمیت سیاسی بر گمراەکردن عامە استوار است. در نتیجە، سلطەگران همەی ابرازهای قدرت را برای رام کردن جامعە بە بهترین شیوە بکار گرفتەاند.
جامعە و فرد
در خاورمیانە و بسیاری از مکان های جهان سعی شدە، کە جامعە بە نوعی هدایت و ادارە شود، کە با جامعەی مدنی و بالندە در تضاد باشد. نبود آزادی در جامعە و ارکان اصلی ادارە و حکومت باعث شدە، کە جامعە و فرد نتوانند بە اهداف خویش برسند و هویت خویش را بە منصەی ظهور برسانند. آموزش و پرورش در اکثر دولت های خاورمیانە بە عامل دولت، مذهب رسمی، سیستم سیاسی و کدهای فرهنگی وابستە است. این جوامع فرصت کافی و مناسب برای اصلاح نقاط بالفعل و بالقوەی بحران های جامعە پیدا نکرداند. در این دولت های طراحی شدە و نارسیدە مردمان ناراضی و اپوزیسون امکانات مناسبی برا عبور از بحران را ندارند. جامعە و فرد مدام تحت تاثیر دولت، حاکمان زور و زرمدار و رهبران مذهبی بوداند. در نتیجە، نیرو و ایمان مبارزە و توان روبروشدن با دیکتاتوری و سرکوبگران از مردم و فرد سلب شدە است.
بر اساس تربیت عمومی و همچنین آموزش و پرورش رسمی و آداب و رسوم، جامعە بە نوعی سر بە زیر است. در این جوامع بە قول کهن و دارای تاریخ، مردم بە ندرت توانستەاند ظالمان و حاکمان سلطەگر را وادار بە عقب نشینی کردە باشند. مردم در این جوامع دنبالەرو فعال ادیان مخلتف، سیاستمداران فریبکار، نخبگان، سیستم پر از تبعیض و سرکوبگر و حتی احزاب سیاسی بودەاند. بین سرشت دولت و جامعە رابطەی همیشگی برقرار است، کە بە نوعی آئینەی طرف مقابل همدیگر بە شمار می آیند. مردمی آگاە و دارای فرهنگ دمکراسی بە ندرت در دست سلطەگران گرفتار می آید. آگاهی و شعور کافی در تار و پود جامعە ریشەدار نیست و بیشتر ظواهر زندگی و فضای کمی از جوامع این جغرافیای انساسی و سیاسی را تحت تاثیر خویش قرار دادە است. قبول سیستم غیر انسانی و مردمی و نیروهای سرکوبگر خود اصل داستان عقب ماندگی جوامع خاورمیانە می باشد. دولت در این خطە از مردم، رهبران مذهبی، سیاسی، نخبگان و جوانان تحت اسامی گوناگون و حفاظت از مرزهای کشور استفادە می کند.
در این مطقەی بحرانی و مورد بحث در دایرەی دولت های غیر مردمی و نارسیدە چنین تلقین شدە است، کە کشور و مردم بدون نظام و رهبران موجود دچار سر گیچەی ملی می شوند و رو بە پایین سقوط می کنند. ادامەی حیات کشور و ملت با ماندگاری سیستم سیاسی و نظامی سیاسی گرە می زنند، تا کە شاید مردم را بیشتر از گذشتە ناتوان و ضعیف کرد. علی رغم این، از کانال رسانەهای گروهی اقدام بە شایعە پراکنی در مورد تهدیدات واهی می کنند و از این طریق جامعە را بە سوی مسیر دلخواە سوق می دهند. این گونە جوامع بە جامعەهای جمعگرا یا جمع محور قلمداد می شوند و فرد در کلیت خود دارای سهم و نقشی گویا نیست. از راههای گوناگون تلاش می شود، کە دگراندیشان و فرد را بە حاشیە برانند و ثبات جامعە را بر بستر رعب و وحشت حفظ کنند. این جوامع آمادگی لازم برای روبروشدن با چالش و فرصت ها را ندارند. بە این سبب موقعی کە آزادی از راە می رسد، هنر استفادە از فرصت را ندارند و مسایل جامعە مانند گذشتە در اوج تنش درجا می زنند. دولت و مجموعەی وابستە بە این دایرە هدفمندانە اعتماد بە نفس ملی و عامە را شکستەاند و چون دزدانی برای خود بازاری آشفتە و ملتی خواب آلودە مهیا کردەاند. مردم در این جوامع چنین پرورش و تریبت دادە شدەاند، کە برای رهایی باید نیروی الهی یا قدرتی خارجی در کار باشد.
جدا از مسایلی کە قبلا در مورد سرشت دولت و جامعە بیان شد، باید خاطر نشان کرد، کە خانوادە نیز از جهاتی مخلتف با عوامل نامبردە گرە خوردە است. تربیت و آموزش خانوادەها با آموزش عامە و رسمی چندان اختلاف فاحشی ندارد. جامعە و زیر مجموعەهای آن همراە دولت میدان کارزار را بر خانوادە تنگ کردە و بە عنوان اهرمی خانوادە و فرد را با اصول و سنت های مقبول جامعە تحت فشار قرار می دهند. سنن و آداب و رسومی، کە با دین و مذهب آمیختە شدەاند و در کل معادلەی حل ناشدە و بغرنجی را می آفرینند. بیان آزادنەی خویش و عمل نمودن در راستای متبلور ساختن ارادە و خواستەهای آزاد در خانوادە، جامعە و دولت با موانع و چالش های سنگینی روبرو هستند. موقعی کە دولت و جامعە برای رسیدن بە مقاصد خود ضرب و شتم را تجویز و استعمال می کنند، خانوادە نیز در این مسیر بدون هیچ دغدغەای بە این سیاست ادامە می دهد. در نتیجەی ادامەی این سیاست، دولت های خارمیانە و جوامع این جغرافیای سیاسی از شر جنگ و جدال خلاص نمی شود. ارادەی سلطەگران و همفکرانشان میدان خلاقیت ارادەی آزاد را در نطفە خفە کردە است.
احزاب سیاسی و نخبگان
احزاب سیاسی و نخبگان در خاورمیانە نیز مانند دولت ها عمل می کنند و نارسیدە مسایل را تحلیل و تفسیر می نمایند. آنها در چهارچوب قوانین و عرف موجود جامعە بە فعالیت خویش ادامە می دهند. امری بدیهی است، کە فعالیت سیاسی در کشورهای مستبد و ستمگر, عملی سخت و طاقت فرساست. قوانین و اصولی بنیادین این دولت ها با فعالیت سیاسی احزاب در تعارض می باشد. نبود یان محدودیت آزادی بیان فعالیت سیاسی را نشانە گرفتە و مردم را وادار می کند، کە حفظ جان را بر مسایل دیگر ترجیح دهند. احزاب سیاسی و هوادارانشان نمی توانند سیاست انتقادی نسبت بە دولت و سیاست کشورداری حکمفرمایان داشتە باشند. دولت ها در این میان از سیاست تنبیە (تهدید، زندان، مجازات دراز مدت و حتی اعدام) و تشویق (مقام، پول و قدرت) فضایی را می آفرینند، کە چندان مثبت و سازندە نیست. بە این خاطر، احزاب سیاسی و رهبران اپوزیسیون تلاش می کنند، خود را با گزینەی موجود هماهنگ سازند.
احزاب سیاسی و تشکلات سیاسی و فرهنگی در جوامع مورد بحث در عمق و تار و پود جامعە ریشە ندارد. تشکلات و احزاب سیاسی وارداتی هستند و بە گونەی تام در بستر سیاسی جامعە عملی رشد طبیعی و همگون نکردەاند. باید متذکر شد، کە احزاب سیاسی دارای سرشت و ساختاری گوناگونی هستند. از نقطە نظر هویت احزاب سیاسی را می توان بە احزابی سیاسی قدرت خواە، احزاب سیاسی ملی گرا، احزاب سیاسی ابزاری طبقەبندەی کرد. احزاب سیاسی متعلق بە گروە اول جدا از ختلاف در ایدئولوژی، همە برای بە دست گرفتن قدرت فعالیت می کنند. این احزاب در مدار و حوزەی احزاب سرتاسری کشور فعالیت می کنند و از بسیاری از جهات با حکومت های موجود از بعد فرهنگی و عملی فاصلەی چندانی ندارند. طیف دوم از احزاب سیاسی در محدودەی یک منطقەی مشخص فعالیت می کنند و مبارزەی آنها برای بە دست گرفتن قدرت در مرکز نیست. این احزاب سیاسی برای تحقق آمال و آرزوهای یک ملت یا اقلیت فعالیت می کنند و با دولت مرکزی درگیر هستند. برخی از این احزاب بە دلیل سیاست سرکوب رژیم مبارزەی مسلحانە را سرخط مبارزەی خود قرار می دهند. باید اشارە کرد، کە شمار زیادی از احزاب دارای فعالیت سیاسی نیز از ترس تنبیە و مجازات سیاسی فعالیت خویش را بە شیوەی زیر زمینی یا در خارج از کشور ادامە می دهند. گرو سوم از احزاب بە احزاب ابزاری موسوم هستند، چرا کە برای حکومت و یا یک حزب سیاسی دیگر و همچنین خانوادە و شخص معیین فعالیت می کنند. دولت های منطقە برای کنترل جامعە و کانالیزە کردن افکار موجود در جامعە سعی دارند، احزاب سیاسی ابزاری بنیاد نهند. از این طریق دولت ها می توانند ادعا کنند، کە معتقد بە آزادی بیان و فعالیت احزاب سیاسی هستند و وجهە دمکراتیک و متمدنانە از خود بسازند.
در بسیاری از کشورهای خاورمیانە فعالیت احزاب سیاسی و نخبگان محدود است. چە بسیارند احزابی را کە از سوی دولت مرکزی منحل شدەاند. در این فضای پر لە وحشت و رعب تنها عدەای معدود از احزاب و نخبگان می توانند بە ادامەی فعالیت نیمە فعال خویش ادامە دهند. بە کرات دیدە شدە، کە دولت و حاکمان برای کنترل جامعە و ادامەی حیات خود سعی کردەاند احزاب سیاسی، رهبران و نخبگان را مهار کنند و از وجود آنها استفادەی ابزاری کنند. در انتخابات و مواقع بحرانی، برخی از احزاب و رهبرانشان همراە با نخبگان بە سپری سیاسی حکام کشور بدل می شوند. این روند در بلند مدت ارکان اساسی جامعە را متضرر خواهد کرد.
مشکل اساسی این است، کە دگراندیش و گروههای اپوزیسیون در عمل و از نظر فرهنگی، مذهبی و غیرە با مردم عادی و طیف در قدرت فاصلە چندانی ندارند. آنها بیشتر بە قدرت و اهرم های فشار در جامعە علاقمند هستند. این طیف و با نیت و صداقت ویژە برای تغییرات واقعی در جامعە فعالیت نمی کنند. مردم در این کشورها از صداقت احزاب سیاسی، رهبران اپوزیسیون و نخبگان شک می کند. بنا بر این، این طیف سیاسی نمی تواند مردم را متحد و یک پارچە بر علیە نظام حاکم رهبری کند. در نتیجە، فعالیت احزاب و نخبگان بیشتر جنبەی رسانەای دارند نە عملی. بر حسب دیدگاە عامە، افراد و گروههای در قدرت و اپوزیسیون بە دنبال مزیت های خویش روان هستند و از مردم، سرزمین، حق و آزادی تنها بە عنوان سرپوشی استفادە می کنند. آنها از آب گل آلود بە صید ماهی می پردازند و برای فریب دادن اذهان عموم متوسل بە دین، خدا، خلق و خاک می شوند. عفونت و امراض دولت و حاکمان سیاسی بە نسبتی فراوان در احزاب سیاسی و ادارە کنندەگانش و حتی نخبگان سرایت کردەاند. برخی از احزاب سیاسی برای یک فرد، خانوادە، قبیلە، طیف خاص و غیرە بە سرزمین بارور سیاست و بازرگانی بدل شدەاند و آزادی بیان و دمکراسی در حد دولت های حاکم پراکتیزە می شود. بنابراین تغییرات اساسی در این جوامع بە ندرت اتفاق می افتد.
نخبگان ملت های حاکم و زیر سلطە در خاورمیانە تکلیف خود را روشن نکردەاند. بسیاری از آنها برای حفظ جان و امنیت، نان و امنیت شغلی مرزهای موجود سیاسی را محترم شمردە و در خواب نیز بە خطوط سرخ و مسایل حساس نزدیک نخواهند شد. نخبە در جوامع این منطقە سیاست روباە صفتی را دنبال می کنند و بە عنوان روشنفکران مسئول و دارای بینش انتقادی عمل نمی کنند. بیشتر نخبەی این جوامع ذات و منش عملگرایانە و صادقانە ندارد و بە دنبال مصالح خویش سرگردان و روان است. قدرت حاکمە و احزاب سیاسی جایگاە ویژە و خاصی برای این نوع از نخبگان قایل نیستند. بە معنای دیگر، نخبگان این جوامع بە دلایل گوناگون در دید و نگاە حاکمان و طیف سیاستگرا فارغ از عمل و دنبالەرو زر و زور قلمداد می شوند. مشکل عمدەی این جوامع و نخبگان آن تنها در محدودەی مرزهای جغرافیایی خلاصە نمی شود، بلکە در فراسوی مرزها نیز از فرهنگ و سنت ماست مالی کردن دوری نمی گزینند. آنها همانند هئیت حاکمە و عامەی مردم غرق در گمراهی فرهنگی و حتی دینی و ایدلوژیک هستند و از تفکر و تعقل نیز اندوختە و انباشتەی قابل توجهی ندارند. بسیاری از آنها آمادگی لازم برای تفسیر و تاویل واقعیات جامعە را ندارند، چون در عمق احساسات گوناگون غوطەور می باشند. این طیف خاص در خارج از کشورهای خود نیز آمادە هضم اصول اولیەی تحقق دمکراسی را ندارند و دنبالەرو مردمان عامە کشور می باشند. از مسایل دولتمداری و مردم سالاری بوی نبردەاند و با شنیدن داستان و حکایتی سر مست می شوند. نخبەی این جوامع عاری از هویت واقعی و راستین می باشد. بە این دلیل، این نخبە در طول تاریخ معاصر نتوانستە موثمر ثمر واقع شود.
قدرت های بزرگ و عوامل خارجی
ساختار دولت های منطقە ضعیف و شکنندە می باشد، چراکە پشتیبان اصلی این دولت ها مردم و احاد ملت و ساکنان نیستند. علاوە بر این، دولت از مشروعیت مردمی بە معنای کلمە برخوردار نیست. این دولت ها بدون کمکهای خارجی توان ادارەی کشور و بحران ها را ندارند. اقتصاد بیشتر این دولت ها بر یک محصول خاص بنیان گذاشتە شدە است (برای مثال نفت خام)، کە برای مردمام و ساکنان این کشورها منشا رحمت و آبادانی نبودە است. قدرت های بزرگ نقشی فعال در ادامەی بحران های این مناطق بازی کردەاند. مهندسان اولیەی تقسیم نقشەی سیاسی این خطە، فرانسە و بریتانیا بودند، کە بعدا شمار دیگری از قدرت های جهانی بە صفوف آنها اضافە شدند. قرارداد سایکس- پیکو و بیانیەی بالفور روشن تر و بهتر موقعیت این جغرافیای سیاسی را بیان می کنند. آنها برهان و دلایل روشنی بر نقش قدرت های بزرگ در امر تقسیمات غیر عادلانەای این منطقە و سایر مناطق کرەی زمین هستند، کە منطقە را دچار بحران فراگیر و عمیق کردە است. باید اذعان نمود، کە بیشتر این بحران ها از سیاست و رفتار قدرت های بزرگ نشات می گیرد.
مواردی بسیاری باعث حضور کشورهای بزرگ در این منطقەی خاص شدەاند. عوامل اساسی دست اندازی نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشورهای بزرگ بە سرزمینهای دیگران فراوانند. در مرحلەی اول، سیاست جهان گشایی دول کبری، رقابت آنها با همدیگر برای تصاحب سرزمین دیگران و تامین مایحتاج خود در خارج از مرزها در حوزەی عوامل اساسی قلمداد می شوند. علاوە بر این، خاورمیانە منطقەی ثروتمند و دارای مواد خام لازم (مانند، نفت و غیرە) برای صنعت کشورهای پیشرفتە محسوب می شود. این جغرافیای سیاسی و انسانی مرکز ظهور ادیان و فرهنگ های مختلف بودە است. این جوامع بازار گستردەی فروش کالاها و همچنین ساز و برگ جنگی برای کشورهای مترقی و ابر قدرت حساب می شوند. کانال و راههای ارتباطی بازرگانی و مهم در این منطقە یکی از دلایل حضور قدرتهای بزرگ در خاورمیانە می باشند.
تشکیل دولت اسراییل، عدم حل مشکلات فلسطینی ها و ادامەی مبارزەی حق طلبانەی کردها امنیت برخی از این کشورها را پر تلاطم کردە است. در اصل کشورهای بزرگ بیشتر در فکر حفظ امکانات و مزایای خود بودە و سیاست دراز مدت آنها بر این پایە استوار بودە و می باشد. آنها بیشتر توازن قوا را در منطقە بە نوعی نگە داشتەاند و بر زخم کهن ملت ها و اقلیت ها نمک پاشیدەاند. دول بزرگ برای تحقق آمال و اهداف دراز مدت در ادوار مختلف تاریخی پشتیان اساسی دولت ها و حاکمان مستبد بودەاند. آنها مسایل انسانی، خواستەهای برحق و منطقی ملت های زیر سلطە و اقلیت های رنج دیدە نادیدە گرفتەاند. در عمل قدرت های بزرگ اثبات کردەاند، کە ارزش یک قطرە نفت خام از ارزش خون مردمان این دیار بیشتر است.
از برکت دولت های ضعیف و شکنندە جامعەهای بحران آفرین، دولت های حاکم و اپوزیسیون نمی توانند در خارج از محوطە سیاست دول کبری حرکت کنند. دولت های بزرگ دارای اطلاعات فراوان در مورد ساختار دولت و موقعیت داخلی و روابط بین عوامل داخلی هستند. بنا بر این، آنها بە سهولت می توانند در عمق بحران ها موثر واقع شوند و جهت رویدادها را تغییر دهند. آنها با گفتار، رفتار، کردار و حتی برنامەی خود سعی دارند، کە کشورها و جامعەهای این منطقە وابستگی تام و خاصی بە قدرت های جهانی داشتە باشند. می توان برداشت نمود، کە هدف دول کبری حل و فصل مشکلات موجود نیست. چنین بە نظر می رسد، کە دولت های منطقەای، اپوزیسیون و دولت های بزرگ در جنگ و صلح مکمل همدیگر باشند. جامعە و فرد در این فضای ایجاد شدە توان حرکت و جنبش بزرگ و سرنوشت ساز را دارا نیستند و قربانیان توطئە و سیاست های این و آن هستند. دول بزرگ در این بازی برندە می باشند و در همە دوران ها بە چیدن مزایای سیاست خود مشغول هستند. کالاهای خام را با قیمتی پایین می خرند و کالاهای صنعتی را با ساز و برگ جنگی با قیمت بالا بە دولت های منطقە می فروشند و چرخەی اقتصاد را می گردانند.
نتیجەگیری
دولت های خاورمیانە با توان تام از رفرم و اصلاحات اساسی طفرە می روند. جامعەی مدنی در کلیت خود هنوز پا نگرفتە و نقش اساسی و مهمی را در جهت دادن بە سیاست بازی نمی کند. شمار زیادی از عوامل دست اندرکار در سطوح گوناگون بە عنوان اهرم کمکی پایەهای دولت و سیستم را سر پا نگە داشتەاند. دمکراسی در این کشورها برای زیبایی رویەهای خارجی کاربرد دارد. با رنگ دمکراسی ماشین سرکوب دولت ها را رنگ طلایی می بخشند و سطح ضخیم سرکوب و ظلم را در نظر دیگران کاهش می دهند. فرهنگ سیاسی و اجتماعی در طول سالیان دراز آموختەهایی را بە همراە داشتە، کە بهترین آنها در لاک خود فرو رفتن می باشد. باید هوشیار بود و از سایەی خود ترسید و نباید بە خطوط احمر و سرخ سیاست نزدیک شد. بە عبارت دیگر، باید مواظب بود، کە زبان سرخ سر سبز را بر باد ندهد.
دین و بە ویژە اسلام در این میان بە عنوان سپر محافظتی و دفاعی دولت ها و جامعەی شیعە و سنی بەکار می رود. برخی از کشورها با صرف سرمایەهای فراوان و ادعاهای واهی سعی دارند، کە شهروندان کشورهای دیگر را بر اساس مذهب مشترک بە بیراە بکشند. این دولت ها با پول نفت خام هموطنان، جنگ های غیر مشروع را در لبنان، یمن، سوریە، عراق، فلسطین و غیرە بر علیە همدیگر بە راە انداختەاند، کە مردم عادی هزینەی سنگینی می پردازد. برخی از این کشورها از حق تعیین سرنوشت ملت ها سر باز می زند و سیاست نظامی را بر منطق گفتگو برتری می دهند. فلسطینی ها، کردها، بلوچ ها، آذری ها و اقلیت های دینی دیگر نیز در خاورمیانە با چالش های جدی دولت و ملت های حاکمە دست و پنجە نرم می کنند.
ایرانی ها، اتراک، اعراب و سایر ملت ها و اقلیت های موجود در این منطقە از همدیگر پراکندەاند. ناسیونالیزم این ملت ها شکنندە و بر اساس روایت و تاریخی ساختگی استوار است. آنها بر اساس اعتقاد بە مذاهب و حوزەی نفوذ قدرت های بزرگ از هم فاصلە گرفتەاند و توان دیدن کل تصویر رویدادها را ندارند. مردمان این حومە از ادامەی بحران و شروع جنگی دیگر ترس و واهمە دارند. جنگی کە جامعە و سرزمین آنها را مورد هدف قرار دهد و زیان های جبران ناپذیری را بە بار آورد. نگرانی این مردمان قابل فهم است، چرا کە تاریخ صد سالەی این منطقە شاهدی زندە برای قربانی دادن مردمان غیر نظامی بودە است.
خاورمیانە بە تغییرات بنیادین احتیاج مبرم دارد. تغییراتی کە فرد، جامعە، دین، فرهنگ حکمرانی و کل سیستم موجود را نشانە بگیرد. شروع این تغییرات بە خواست واقعی عوامل موثر داخلی و خارجی و سیاست انسانی و منطقی نیاز دارد. قدرت های خارجی تا کنون نشان دادەاند، کە خواست واقعی برای حل این معظل تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را ندراند. روح انتقادی و شعور آگاهانە جمع و فرد و آزادی بیان در سطحی گستردە راە را برای اصلاحات بنیادین باز می کند. راە تغییر از میان مردم می گذرد و مردمان این جغرافیای سیاسی باید خود قدم رنجە کنند و آستین ها را بالا بزنند. سیاست انتظار پر بار نیست و جنبش و حرکت های مدام و دارای استراتیژی مردم را در امر رسیدن بە جامعەای آزاد و دارای امنیت و استقرار کمک می بخشند.
کلمات و توطئەها، گرە مشکلات خارمیانە را باز نخواهند کرد. این گرەها با بسیاری از عوامل ضد و نقیض درهم آمیختەاند و بە معادلەی پیچیدە بدل شدەاند. تنها جابجای افراد در مسند قدرت مشکلات را حل نخواهد کرد. رسیدن اپوزیسیون بە قدرت نیز حلال مشکلات نیست، چرا کە اپوزیسیون خود از نظر فرهنگی با دولت حاکمە تجانس فرهنگی و تربیتی دارد. باید با دیدەی بینا بە مسایل منطقە نگریست و تحت اسامی مختلف از ریشە شناسی بحران ها طفرە نرفت.
مردمی هوشیار و جوامع دارای فرهنگ اعلا تحت هیچ عناوینی زیر بار ظلم نمی روند. در بینش عمومی جامعە و فرد و هویت انسان های این دیار و سرزمین تاریخی دروغین ریشە دواندە است، کە بە آسانی از حافظەی عموم زدودە نمی شود. افراد این جوامع نوعی تربیت می شوند، کە در بزرگسالی نیز از عقدەی حقارت و خود کم بینی در مقابل ملت و دولت حاکم خلاص نمی شوند. باید هم و غم همگان رهایی از قید حکامان مستبد و فرهنگ باز تولید استبداد باشد. زخمهای عمیق و چرکین شدەی خاورمیانە دیدگاە نو و درمان دقیق می طلبند. التیام بخشیدن بە این زخمهای کهن و ضربەهای فراگیر جمعی و فردی در خاورمیانە بە انقلاب فکری و عمومی احتیاج دارد، کە با گذشتەی پر از خشونت، هذیان و کینە باید وداع کرد. باید دولت و حاکمان را با نیروی مردم و آزادی از برج عاج پایین کشید و سرشت دولت ها را دوبارە جانی تازە داد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آتوسا نجف لوی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.