تقریبا ۹ سال شده؛ ۹سال است که بدون یک روز مرخصی در زندان هستم. قبل از دستگیری چنان بی ارتباط با هر جناح و تشکل و گرایش سیاسی بودم که هیچ وقت فکر نمی کردم این قدر فعال سیاسی به حساب بیایم که یک روز حتی برای دادن تعهد مرا احضار کنند! هر چند گرایش به اصطلاح طلبان داشتم اما بیشترین فعالیت سیاسی من در تمام عمرم شرکت در انتخابات بود و بعد داشتن یک وبلاگ ساده در سرویس دهنده ی بلاگفا که هر چند ماه یک بار در آن مطالبی می گذاشتم که از سایت های خبری دیگر کپی می کردم، وبلاگی که در طول عمرش معمولا حتی ۱۰ بیننده در روز هم نداشت، چیزی شبیه هزاران وبلاگ بیاهمیت دیگر؛
چطور ممکن بود چنین وبلاگی روزی بتواند سرنوشتم را چنین تغیر دهد که مرا از دانشجوی رشته ء نرم افزار در زاهدان که زندگی بسیار معمولی و آرامی کنار همسر و فرزندان داشتم واقف کند و یک عمر به تبعید در زندان اهواز به سر ببرم، هیچ وقت امکان نداشت چنین کابوسی اتفاق بیفتد اما اتفاق افتاد.
همه می دانند که ما هنوز در آن کابوس زندگی می کنیم، انگار هزار جادوگر در یک روز نحس و نفرین شده تصمیم گرفتند مرا از آن زندگی آرام به سیاه چال ظلم و درد و رنجی بی پایان بفرستند.
قطعا دهها هزار وبلاگنویس با عملکرد مثل من هرگز دستگیر نشدهاند و حتی هیچ ماموری به فکرش خطور نکرد که میشود چنین فردی را بازداشت کرد، پس هرگز نمیتوانم در یک تحلیل قضایی یا سیاسی بازداشت خودم را درک کنم.
بازجوها برای کاستن و شگفتی بازداشت من به یک نظر در وبلاگ استناد کردند، فردی ناشناس که مطمئن نیستم به جز بازجو ها کسی آن را خوانده باشد، خود آن نظر کپی مطالبی بود که قبلا در صفحههای دیگر آمده بود و بعد بابت آن نظر در جلب متعدد بازجویی به شدیدترین صورت مرا شکنجه کردند که بگویم آن نظردهنده چه کسی بود، حاضر بودم تمام گناهان مردم شهر را به گردن بگیرم تا شکنجه متوقف شود اما نمیدانستم نظر دهنده کیست! به من بابت همان نظر اتهام محاربه و افشای اسرار طبقه بندی شده را وارد کردند و در نهایت به جرم داشتن همان وبلاگ ساده به ۲۰ سال زندانِ در تبعید به اهواز محکوم شدم.
اکنون ۹ سال گذشت و من در زندانم. دلم بینهایت برای بچههایم تنگ شده، هر روز بعد از صحبت تلفنی با النا دختر شیرین زبان و زیبایم هم انرژی می گیرم و هم دلم جایی میخواهد که بتوانم با تمام قدرت بابت این همه سالهای دوری فریاد بزنم.
۹ سال است که نیاز به فریاد دارم اما زندان خیلی شلوغ است و من خجالتی تر از آن هستم که جلوی جمع فریاد بزنم، چارهای جز نوشتن نداشتم، نوشتم و دلم میخواهد خوانده شود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید