رفتن به محتوای اصلی

آنهایی که می دانند و آنهایی که نمی دانند برابرند؟
26.05.2012 - 19:21

قدرت برای جوامع رشد یافته در دانش و آگاهی، علم و اطلاعات نهفته است؛ در ایران خوب می دانید اما ... . کسی که بیشتر می داند و بهتر می فهمد فرهیخته تر فکر و عمل می کند و قاعدتاً باید قدرت بیشتری بدست آورد و درآمد بهتری داشته باشد.

در جامعه ای که رشد نیافته است، اگر کسی بخواهد با فرهیخته شدن و یا فرهیخته کردن، قدرت بگیرد و یا قدرت بدهد، نافرهیختگان برای امنیت خود به مقابله با او بر می خیزند؛ به ویژه  آن زمان که رقابت برای بقاء و بیشتر داشتن ضروری باشد. اگر آنها در این شرایط، اکثریت را هم داشته باشند و اگر ابزاری مانند مردم سالاری در اختیار بگیرند، نتیجه فاجعه بار است.

نافرهیختگان امور روزانه خود را چگونه انجام می دهند؟ با دروغ، زیرآب زدن، کلک، کار درست نکردن و نبود درستی در کار و هر چه از جنس نافرهیختگی باشد. لازم نیست بگوییم چنین جامعه ای امور مملکتی را چگونه انجام می دهد و ساختارهای سیاسی – اقتصادی را چگونه می چیند؛ خود تا آخر کار رفتید. پرسش اینجاست که چرا مردم در چند سده اخیر در گرفتن حق و فرهیخته کردن خود، این قدر منفعل عمل می کنند؟ چرا برای یک هوای تمیز، کاری نمی کنند؟ چرا برای آزادی موسوی و کروبی یا زندانیان حقیقی آزادگی کاری نمی کنند؟ چرا اجازه می دهند بانک مرکزی با ریال یعنی سفره و حساب بانکی شان بازی کند؟ چرا پول نفت را نمی خواهند؟ چرا اجازه می دهند نفت خوزستان به فرض برای ایران خرج شود اما کاری به درآمد آستان قدس ندارند؟

چرا در ظلمی که به همجنسگرایان _اولین مخالفان همجنس بازی_  و به طور کلی اقلیت ها می شود سکوت می کنند؟ چرا منفعل اند؟

برای گرفتن دید کامل تری از نافرهیخته بودن و منفعل عمل کردن، این دو کتاب را بخوانید:

نقل از کتاب " روانشناسی اجتماعی استبداد زدگی" اثر دکتر کورش عرفانی

"... میلیون ها از ما با وجود آنکه می دانیم آنچه بر ما روا می دارند بد است، زیرا سبب ناراحتی ما می شود، هیچ واکنشی نشان نمی دهیم. میلیون ها نفر از ما با وجود آنکه می دانیم آنچه به دیگران روا می داریم بد است، زیرا سبب ناراحتی آنها می شود، باز به آن کار دست می زنیم ... "

 "... تاریخ تحول و تکامل بشری بر تغییر استوار است نه بر ثبات و تاریخ را نه بردگان مطیع دوران برده داری تغییر دادند، نه دهقانان سر به زیر دوران زمین داری و نه کارگران منفعل دوران سرمایه داری. این ها همه همان اکثریت مطلق بردگان و دهقانان و کارگرانی بوده اند و هستند که با پاسخ گویی به غرایز خود و بی اعتنایی به درک انسانی خویش بقاء انسانی خود را تأمین کردند تا زنده باشند که روزی بمیرند. تاریخ را بی شک این اکثریت مطلق مطیع تغییر ندادند؛ تاریخ را آن اقلیت برده و دهقان و کارگری تغییر دادند که با پشت کردن به غرایز خود، بهای سنگین پاسخ دادن به درک انسانی شان را پرداختند..."

نقل از کتاب "جامعه شناسی نخبه کشی" اثر علی رضاقلی

"... البته ایرانیان ] در مبارزات اجتماعی [ به گونه ای منفعل عمل می کردند و در پاره ای موارد وارد یک درگیری سطحی و فرسایشی با ایشان می شدند. نحوه مبارزه نیز بدین صورت بوده است که نسبت به قدرت سیاسی رفتاری انفعالی در پیش می گرفتند، از این رو قدرت سیاسی که پایگاه داخلی خود را از دست می داد به دامن اجنبی می رفت و اگر منافع اجنبی ایجاب می کرد مردم با او همداستان می شدند و دخل هیئت حاکمه را می آوردند. یعنی مبارزات آنها به شرطی نقش تعیین کننده داشت که شرایط بین الملی مساعدت می کرد. ... مردم ایران در طول تاریخ پانصد ساله اخیر بارها بصورت غیر موفق با نظام های نامطلوب سیاسی داخلی مبارزه کردند و موفق نشدند و هنوز هم عبرتی برای تجدید نظر نگرفته اند."

به نقل از مصدق می آید : ... "ولی اگر گفتند هر آشی دولت پخت مردم آن را می خورند دیگر برای چنین ملتی ارزش قائل نمی شوند و]دولت های خارجی[ سعی می کنند با یکی ]یعنی حاکمیت موجود[ طرف شوند و نظریات خود را انجام دهند."

 

پس از مطالعه این دو کتاب، این پرسش باید پاسخ داده شود که در برابر بازتولید مداوم نافرهیختگان منفعل، چه برنامه ریزی و چه سازماندهی مناسب است. پاسخ خود را در صفحه فیس بوک جنبش همجنسگرایان سبز نیز می توانید مطرح کنید.

وقتی کسی یا گروهی می خواهد قدرت بگیرد یعنی با آگاهی،علم و اطلاعات زندگی کند و فرهیخته باشد، نافرهیختگان در برابر او و عده ای در حسادت با او به مقابله آشکار یا پنهان و سرکوب بر می خیزند و در شکل گیری سازمانی- حکومتی به استبداد می رسند. نخبه ها را می گیرند، می بندند، می کشند و حالا دیگر آنهایی که بهتر می فهمند و بیشتر می دانند تهدیدی امنیتی به حساب می آیند.

در شرایط امروز اگرچه اکثریت جامعه در ظاهر منفعل به نظر می رسد، به ظاهر دست بسته است و اقلیتی نامنتخب بر آن حکومت می کند ولی در باطن و در اصل، نافرهیخته فکر می کند و فعالانه نافرهیخته عمل می کند.

راه مقابله این است که امنیت افراد را با فرهیخته بودن پیوند داد. قدرت را در بیشتر دانستن و بهتر عمل کردن برنامه ریزی و سازماندهی کرد. ملموس تر اینکه باید کسب درآمد و مقام را با آگاهی و دانش در نسبت مستقیم مهندسی کرد. چیزی که اکنون بر عکس است.

مردم سالاری برای اکثریت نافرهیخته بسیار زود است چون در نهایت، این اکثریت هستند که ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را از راه مردم سالاری شکل خواهند داد و باید به طور مدام محافظت کنند ولی قدرت آنرا ندارند یعنی توان فکری، تجربه و اطلاعات علمی لازم را ندارند و برای حفظ شرایط و منافع موجود خود و به خاطر سختی کار نمی خواهند آن توان را بدست آورند.

دیگر چراهای زیر را با تعجب نخواهید پرسید یا شاید اصلاً نپرسید!

دانشگاه های ما رتبه علمی مناسبی در جهان ندارند؟!

سیاستمداران ما علم سیاست نخوانده اند؟!

اقتصاد و تجارت ما ضعیف است؟!

دین همان علم است، تناقضی هم ندارد؟!

سیاست هم دینی اش علمی است؟!

دانشگاه ها هم باید دینی شوند؟!

ما در ایران همجنس گرا نداریم؟!

خدایا روزی دست توست از قدیم بوده، ریال هم فضولات همان اقتصاد خر است؟!

خدایا ولایت هم از آن توست از قدیم بوده، حکومت هم عصاره همان مغز خر است؟!

تو هم مثل من می خواهی از این مملکت بروی؟! یا نشسته ای که آقا بلند شوند یا ... 

 

جنبش همجنسگرایان سبز

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
امیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.