رفتن به محتوای اصلی

بتهائی که جامعه فارسی برای رسمی کردن زبان فارس علم کرده
28.01.2019 - 18:26

تمام بتهائی که جامعه فارسی برای برتری و رسمی کردن زبان فارس ایجادکرده، باید یکی بعد از دیگری شکسته شود با هیچ عقل سلیمی جور در نمی آید، مثل اینکه بگوئی سعدی و یا فردوسی قرنها پیش با تلفن صحبت می کردند، و یا با اتومبیل سفر می کردند! هر پدیده علمی و ادبی محصول سطح تفکر و شعور زمان خود می باشد، جزو محالات است که فردوسی با آن افکار زن ستیز و بدوی زمانه خود، و با توجه به صفحه ۳۱ شاهنامه چاپ مسکو، که مادر فریدون پسرش را به کوه البرز در هندوستان می برد، کسی که اطلاعات جغرافیائیش در حد صفر بوده، چگونه توانسته این سروده معروف حماسی، ([ چو ایران نباشد تن من مباد)] را سروده باشد؟ فردوسی اصلا نمی دانست کوه البرز در کجاست؟ با این شعر ( ببرم پی از خاک جادوستان شوم تا سر مرز هندوستان شوم ناپدید از میان گروه برم خوب رخ را به البرز کوه) اساسا ناسیونالیسم اینچنینی مربوط به شروع دوران مدرنیسم می باشد، که روسو و مونتسکیو از نخستین پیامبران ناسیونالیسم بودند. تعریف دولت، ملت و اراده ملی تا زمان انقلاب فرانسه در بوته ابهام بود، چطور می توانسته با آن سطح شعور، شعر چو ایران نباشد تن من مباد را بسراید. در مورد شعر بنی آدم اعضای یکدیگردند، سعدی که یک شعری است کاملا سوسیالیستی، ( که آدمی فکر می کند این شعر را یکی از بانیان سوسیالیسم مثل رابرت اون انگلیسی و یا کارل مارکس سروده است ) که گویا شعر بر سر در سازمان ملل هم نوشته شده، که معلوم نیست در کدامین سر در؟ که آنهم دروغی بیش نیست. و یا شعر مربوط بدوران بعد از مدرنیسم و تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک ( توانا بود هر که دانا بود // ز دانش دل پیر برنا بود ) با توجه به دیگر اشعار بدوی و چاله میدانی و رکیک و غیر اجتماعی سعدی ( با پوزش از خواننده گرامی که بالجبار برای نشان دادن واقعیات مجبور به درج آن شدم) ( گر بر سر ... من نشینی دروازه ی کازرون ببینی ) ( ای خواجه اگر باخرد و تمکینی // جز جلق زدن کار دگر نگزینی// چه خوشتر از آن بود که هنگام جماع // تا دسته فروبری ، سرش را بینی) با توجه به سطح فکر در آن زمان، محال است که سعدی بتواند شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند را سروده باشد، این هم متعلق به دوران مدرن می باشد که بعدا به کتاب های سعدی تزریق کرده اند، همانگونه که ویلیام شکسپیر با نوشتن کتاب اتللو و مکبث، ادبیات انگلیس را غنی و زبان انگلیسی را جهانی کرد، پانیرانیستهای پانفارسیست هم با اقتباس کورکورانه از انگلیسها خواستند با این شگرد زبان غیرقابل تکامل فارسی را در ایران بعنوان زبان ملی و رسمی جا بیاندازند، در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق مردم در اوایل دوره پهلوی بیسواد بودند که مدرسه و دانشگاهی وجود نداشت و امکان چاپ و نشر در دست قدرت حاکم بود، این اشعار را در شهر کوران برای دوپینگ و برجسته کردن و برتر جلوه دادن زبان و ادبیات فارسی، به شاهنامه و غزلیات سعدی و متعاقبا به کتابهای درسی هم تزریق کرده اند و به مرور زمان این اشعار جا افتاده و در تمام محافل با بیان: بقول سعدی شیرین سخن در مغز مردم عوام چپانده و حک کرده اند تا مردم زبان فارسی را شیرینترین زبان دنیا تصور کنند و به ملت و زبان فارسی سر تعظیم و تسلیم فرود آورند، مساله دیگر نحوه و طرز نگارش تاریخ در ایران می باشد، تشابه انکارناپذیر مداحان مصیبت کربلا با نقالان تاریخ نویس در ایران ،فرهنگ تاریخ نویسی در ایران از مداحی آخوندی سرچشمه گرفته است، تاریخی که در مورد گذشته ایران نوشته اند آدمی را به این تصور وامیدارد که گویا این نویسندگان تاریخ های ایران در خانه و خیابانهای آنزمان، ویدئوهای مدار بسته کار گذاشته بودند و توانستند تمام صحنه های تاریخی آنزمان را بصورت دقیق با کلیه دتایل آن بشکل کامل و مستند ضبط و ثبت کنند، دقیقا مثل کسی که همین الان صحنه های ۲۵۰۰ سال را ترک کرده و کورش و داریوش و کمبوجیه را از نزدیک ملاقات کرده و با آنها نشست و برخاست و مصاحبه کرده و همه این اطلاعات مستند و موثق را در گوش اینها گفته اند دقیقا همین دیدگاه ها را در مورد مداحی آخوندها می بینیم که آنچنان روایاتی از صحنه های مصیبت کربلا تعریف می کنند که آدمی تصور می کند این آخوندهای مداح همین الان ساعت زمان ذهن خود را به ۱۴۰۰ سال پیش چرخانده اند که می توانند ایچنین دقیق تمام گوشه و زوایای صحنه ها و جریانات کربلا را مو به مو و دقیق و بشکل سه بعدی برای مخاطبان خود تعریف و مجسم کنند، نهوه برخورد آخوندهای مداح با تاریخ و تاریخ نویسان ایران باستان اساسا نماینگر هم ریشه بودن این دو می باشد، با توصل به فرهنگ چاخانیسم که برای ساختن هویتی کاذب سرچشمه می گیرد، تاریخنگاران در بعد ناسیونالیستی و پانیرانیستی و آخوندها هم در بعد مذهبی، و چون آخوندها قبل از تاریخ نویسان در جامعه ایران وجود داشتند و حتی تحصیل در مکتبخانه توسط آخوندها صورت می گرفت، دقیقا می شود نتیجه گرفت که تاریح نویسان ایران شاگردان مکتبخانه ها و حوزه های علمیه همین آخوندهای مداح می باشند، که بجای امام حسین کورش را جا داده اند و در مورد او مداحی نقالی کرده اند و بجای صحرای کربلا هم پاسارگاد را گذاشته اند، در هیچ کجای دنیا مثل ایران در مورد تاریخ اینقدر اغراق و غلو و گزافه گوئی و مطلب نوشته نشده، دروغ مثل گلوله برفی می ماند که وقتی به سرازیری می افتد آنقدر دور خود برف جمع می کند و بزرگ می شود که کسی نمی تواند جلوش را بگیرد، ولی در نهایت در اثر وزن زیاد و سرعت زیاد در اثر برخورد با یک تخته سنگ متلاشی می شود. و پوچ شده به هوا پخش می شود. در گذشته با قلم مو این همه تاریخ های خیالی برای تاریخ ایران باستان طراحی و نقاشی کرده اند و قصه و داستانهای طولانی برای آن نقاشی ها سرهم کرده اند، حالا که فتوشاپ و دنیای دیجیتال وارد میدان شده طبیعتا سرنوشت تاریخ نویسی در ایران به رمانهای ژول ورن تبدیل خواهد شد، توضیح اینکه مصرع «چو ایران نباشد تن مباد » به فردوسی ارتباطی ندارد این مصرع را زمان اشغال ایران توسط متفقین در روزنامه ای که مدیر مسئول آن آقای بهار بوده چاپ می شود شعر هم ارسالی یک شاعر شیرازی گمنام بنام حبیب اله نوبخت بوده است چون در سبک اشعار فردوسی بوده علامه بهار هم به اسم شعر فردوسی جعل می کند بعدها هم به کتب درسی و منابع دیگر وارد می شود

Missing media item.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

سازاخ

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.