رفتن به محتوای اصلی

کار آژیاس یا نه به راسیسم حکومتی و سومکایی، و نه به فاشیسم ملی
28.06.2011 - 12:50

در جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان، تزهای « بوزقورت- مانقورت، استعمار- مستعمره، ملت حاکم- محکوم، ترکیه- دنیای ترک، ملت فارس- کروموزوم فاسد» خطی ست که گام به گام یک جریان انحرافی را نمایندگی کرده است.

تز کروموزوم اوج انحطاط نظری این جریان است. اینجا کار " آوگیاس (Augeas)" را بارمان کرده اند. روشنگران جنبش رفع ستم ملی و برابری طلبانه مردم آذربایجان بناچار باید اصطبل آژیاس را تمیز کنند. در غیر اینصورت ما با تسلط فاشیسم بر «حرکت» روبرو خواهیم شد.

این دیدگاهها و مانند آنها بعد از انقلاب شکست خوردهء 57 از طریق دانشجویان آذربایجانی مشغول تحصیل در باکو و ترکیه با همگامی عده ای از آذربایجانیهای ساکن در اروپا و آمریکا و دیگرجا ها تئوریزه شده است.

من بخاطر حرمت مقوله «تز» و «تئوری» واقعاً چندشم میاید که این خام اندیشی های نائیف را « تز و تئوری» بنامم. در حقیقت اینها «اندیشه» نیستند بل «خام اندیشی» های «ضعیف ترین» فعالان آذربایجانی ست که جای خود را در میان بخشی از جوانان و کهنسالان ما بعلت سطح نازل نظریشان باز کرده است. همانطور که نظریات آقای خمینی عوام گیر شد این "خاک در چشم پاشیها" نیز بخشی از عوام را آلوده کرده است. با این اندیشه که نقد یک جنبش در خدمت پیروزی آنست؛ این جریان انحرافی در جنبش آذربایجان را بشناشیم. من نه -ی روشن خود را در مقالات پیشینم به راسیسم حکومتی و سومکایی گفته ام و اینجا آنرا در برابر فاشیسم ملی مطرح میکنم. نه به راسیسم حکومتی و سومکایی ، و نه به فاشیسم ملی:

*

« بوز قورت - مانقورت»

«ملت حاکم- ملت محکوم»

بر خورد شخص به « بوزقورت : گرگ خاکستری» بعنوان یک « اسطوره» ، یا افسانه ایکه مربوط به فولکلور است و هر شخصی میتواند آنرا دوست داشته باشد و یا نداشته باشد،یعنی بمثابه ء یک علاقه شخصی ؛ مثل علاقه به مذهب یا داستانها و افسانه ها،تا آنجاییکه فقط در محدوده خصوصی افراد است نادرست و زیانمند نیست.

بر خورد سیاسی به « گرگ خاکستری» یعنی « بوزقورتچولوق : گرگ خاکستری گرایی» و تبدیل اسطوره به «اعتقاد سیاسی » ، مثل تبدیل مذهب به مذهب سیاسی -ایده لوژیک- مذهبی که یک امر خصوصی ست -

در دیدگاه بخشی از فعالان آذربایجانی ، نه صرفاً علاقه به یک اسطوره است بل اینان از این مسئله دیدگاههای سیاسی و حتی جنگی و نژادی بیرون میکشند؛ زمانیکه مقوله بوز قورت در پیوند با « مانقورت» مطرح میشود. تا آنجاییکه دیده شده این بخش همیشه « بوزقورت-مانقورت» را در ارتباط با هم مطرح کرده اند. ادعای اینکه مسئله تا حد یک «اسطوره » ی شخصی در میان فعالان مطرح است درست نیست و دقیقاً موضوع اینست که « بوز قورت - مانقورت» بعنوان یک „تز سیاسی- اعتقادی” توضیح و تشریح شده و میشود. یعنی دید سیاسی- ایده لوژیک ، به مسئله دارند . از اینجا مقوله « ترک» و « نژاد ترک» و دنیای ترک و ترکیه و غیره را استخراج میکنند. نوشته آقای بابک آذری تحت عنوان « مانقورتهای آذربایجان» ، در رابطه با « بوز قورت - مانقورت» بعنوان یک „تز سیاسی- اعتقادی” منبع قابل استنادی ست. در این نوشته بوضوح این دیدگاه انحرافی قابل مطالعه است.

ما با «تئوری بوزقورت و مانقورت » سر از استبداد و دیکتاتوری در میاوریم. همانطور که مارکسیزم به جای بهشتِ سوسیالیسم، سر از جهنم استالینیسم و پولپوتیسم در آورد.

-این جور تقسیم بندیهای انسانی ( مانقورت و بوزقورت)، در جامعه شناسی مدرن و حتی در روانشناسی نوین هیچ جایگاهی ندارند.

-تقسیم بندی ایده لوژیک انسانها یک تقسیم بندی بنیادگرایانه و ضد علمی ست. و اینبار به نام ملی و ضد ملی . یا مانقورت و بوزقورت. این تئوری همان نگرش دشمن جوی و توطئه یاب است.

- این نظریه آدمها را به دوست و دشمن، خوب و بد، ملی و ضد ملی و پدیده ها را به سیاه و سفید، و مانند اینها تقسیم میکند. صاحبان این اندیشه ها همیشه خودشان را خوب و زیبا و روشنایی، میپندارند؛ ولی دیگران را همواره کثیف و بد و تاریکی و دشمن میانگارند . اگر هم قدرت داشته باشند شروع به محو و نا بودی دیگران میکنند. این دقیقاً همان دیدگاه خمینی و استالین و موسولونی ست.

این دیدگاه با حکومت فاشیستی حاکم و باز ماندگان سومکا کاری ندارد بل با عنوان کردن مبارزه با « شونیسم و راسیسم» ملت فارس را مورد حمله قرار میدهد. چرا که به تز « ملت حاکم و محکوم» معتقد است. نظریه ایکه کوچکترین مبنایی در علوم اجتماعی ندارد. در جامعه شناسی و سیاست مقوله « حاکمیت» را با مقوله «ملت» توضیح نمیدهند. کسانی که به این اندیشه های عوامانه چسبیده اند کوچکترین اطلاعی از علوم اجتماعی ندارند. در جامعه حاکمیت یا فرمانروایی از طریق سه قوه در اختیار آن گروههای اجتماعی ست که قدرت مالی و تولیدی،نظامی و قضایی و فرهنگی کشور را قبضه کرده اند و هیچ ربطی به فلان و بهمان ملت ندارد. هر ملتی و مردمی بطریقی تحت ستم است. در ایران هیچ ملتی حاکم نیست و نمیتواند باشد. تنها فرمانفرمایی از آن گروههای اجتماعی صاحبان سرمایه است. چه نظامی و مذهبی باشند و چه غیر اینها. کسی که در این مسایل تفحص کافی ندارد فقط میتواند در دیگر ملتها کروموزم فاسد کشف بکند. نابرابری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و غیره نه از سوی یک ملت مشخص بلکه همیشه از طریق گروههای اجتماعی حاکم که فرمانروایی را از راه دستگاه دولت و حاکمیت اعمال میکنند اجرا شده است. در ایران قدرت را دیکتاتور و دیکتاتوری در چنگ دارد . جا دارد پرسیده شود ملت فارس چه قدرتی در این میان دارد که این تز عوامانه آنرا ملت حاکم قلمداد میکند؟ این ملت هیچ قدرتی در حاکمیت مالک نیست و نمیتواند صاحب باشد. چرا که دیکتاتوری و استبداد ناقض حاکمیت ملت یا ملتهاست. اگر ملت فارس حاکم باشد باید دموکراسی برای فارسها مهیا باشد در حالیکه این ملت در کلیت خود در برابر استبداد فاشیستی حاکمیت ایستاده و هرروز زندانی و کشته و شکنجه شده تحویل میدهد.

اعمال” سیاست تکزبانی و فرهنگی” از سوی حکومتها در جامعه ربطی به یک „مردم مشخص „ ندارد. چرا که این حکومتها نماینده دموکراتیک هیچ مردمی نبوده و نیستند. همینطور است اعمال سیاست تمرکزگرایی در کشور داری و نقض برابر حقوقی مردمان گوناگون در عرصه های دیگر. در تاریخ ایران بطور کلی هیچگاه فرمانروایی دولتها برخاسته از خواست و اراده مردم یا ملت و ملتها نبوده است. از اینرو طرح تز « ملت حاکم - ملت محکوم» پایه

درستی ندارد. برای نشان دادن «نقض شدگی حقوق برابر در تمام زمینه ها» نیازی به این تز های بی اساس نیست.

مگر اینکه کسی بخواهد ملتها را در مقابل یکدیگر، دشمن همدیگر، جهت راه اندازی « جنگ ملل» برای «استقلال » و جدایی کامل یک تیکه خاک و یک مردم، قرار بدهد. در این حالت نیز گذشته از اینکه راهی ست ضد انسانی و همراه با کشتار هایی که با جنایت علیه بشریت برابری خواهد کرد ، نمیتوان بر بنیاد نظریه منطقاً نادرست و ضد انسانی ، آزادی و بهروزی هیچ ملتی را تأمین کرد. و همینطور نه میتوان آنان را در دنیاییکه آگاهیها با سرعت برق گردش میکنند، برای این کار بسیج نمود. فقط سنگ اندازی و ایجاد انحراف در مسیر کسب برابری حقوقی ست.، و پر کردن گودال انحرافات.

«با هم زیستن یا نزیستن» مردمان گوناگون در داخل یک واحد جغرافیایی به « اراده و تصمیم» دموکراتیک اکثریت آنان بستگی دارد. هر گاه مردمی به این مرحله برسند خودشان راه و تصمیمشان را انتخاب کرده و خواهند گرفت و لازم است که به تصمیم آنان احترام گذاشت ؛ صرف نظر از اینکه موافق باشیم یا مخالف. غیر از توضیح و بیان نظر خود نمیتوان واکنش درستی نشان داد. در دنیای امروزی با «توپ و تانک » نه ، میتوان مردمی را از باهم زیستن منصرف کرد و نه میتوان به آن واداشت. و نه میتوان بر پایه ی اندیشه های غیر منطقی فریب داد و بسیج نمود.لذا آنان که راه « استقلال و جدایی کامل » را درست میدانند باز با تزها و تئوریای غلط راه مینوردند. نه در مسیر « استقلال» نیازی به تز غیر منطقی ملت حاکم- محکوم هست و نه در فدرالیسم ؛ و نه در « دیگر اشکال غیر متمرکز» کشورداری. بجای همه این اندیشه های انحرافی ، تز آلترناتیو ، کوشش برای « کسب حقوق برابر در تمام زمینه ها» ست.

استعمار- مستعمره

آیا آذربايجان مستعمره داخلي دولت ايران است؟

اشکال تز مستعمره بودن آذربایجان جنوبی(ایران) :

این نظریه با بکارگیری ” شیوه استدلال منطق تمثیلی” یا شباهت یابیها بین آذربایجان ومستعمرات، به نتیجه مورد دلخواه یعنی “مستعمره داخلی” بودن آذربایجان جنوبی (ایران) میر سد

از آنجایی که این تز در بنیاد ِتحلیل خود از یک نوع ” منطق ناقص” جمعبندی شده، نظریه ایست غیر قابل اعتمادواتکاء. و لاجرم نادرست. رفع ستم ملی و تبعیضات اجتماعی و بیعدالتیها نیازی به چنین توجیهات انحرافی ندارد

ایده «حکومت را عقب زدن و استقلال آذربایجان را به دولت قبولاندن»از همین تز مستعمره نتیجه شده که بوزقورتگرایی از آن دفاع میکند . از سوی دیگر استقلاچیها نیز به تز مستعمره باوردارند یعنی ریشه تفکر هردو جریان، نظریه غلط مستعمره است. خویشی نظری این دیدگاه با بوزقورتگرایی روشن تر از آن است که نیازی به توضیح باشد.

استعمال “منطق ناقص” همان شیوه استدلالی ست که در دهه های گذشته چپ ایرانی و دیگران در نقاط مختلف دنیا از آن استفاده کرده و میدانیم که به چه تئوریهای نادرستی دست یافتند و چه فجایعی به بار آمد

روش آل احمد در غربزدگی، اقدام چه گوارا در بلیوی و تئوری مائوییستهای ایرانی و چریکهای فدایی همه از این متد منطق تمثلی نشأت گرفته است.

تجزیه تحلیل مسایل ملی-دموکراتیک میلیتهای ساکن ایران را دیگر نباید با این شیوه های آزمایش شده پیشبرد

تز مستعمره-استقلال از نظر علم منطق پایه درستی ندارد

چرا بکارگیری منطق تمثیلی متد درستی در شناخت پدیده ها نیست؟

این روش عملاً در شناخت فنومن ها به شباهتهای ظاهری آنها اکتفا کرده و از بکنار زدن هماندیهاو کشف ویژگیهای مختلف ماهیتهای گوناگون عاجزاست . به ظاهر قضیه توجه نموده و از تحلیل ماهیت مشخص پدیده باز میماند ، همیشه سطح را میبیند و نتایج سطحی میگیرد. برای مثال دو لیوان پلاستیکی هم شکل و هم اندازه را در نظر گیرید که یکی نسوز و دیگری در حرارت معمولی فرم خود را از دست میدهد. وقتی بامنطق تمثیلی به لیوانها توجه میکنیم به دیگری رهنمود میدهیم:« لطفاً آنهارا گرم نکنید چون از جنس پلاستیک اند و ذوب میشوند. » در صورتیکه حکم ما در مورد یکی درست و در باره دیگری غلط است. این نوع منطق در شناخت جنس نسوز لیوان دوم کاربرد ندارد و حکم نادرستی به ما ارائه میدهد

آذربایجان نه مستعمره است و نه شبه مستعمره؛ حقوق مردم آذربایجان در تمام زمینه ها مثل حقوق دیگر مردمان مختلف و گروهای اجتماعی جامعه توسط دیکتاتوری حکومتها و دولتها از طریق اعمال سیاست تمزکزگرایی در کشورداری و سیاست تبعیض همه جانبه از جمله تک فرهنگی نقض شده است و راه رفع آن کوشش در جهت کسب برابر حقوقی همه جانبه و بر قراری دموکراسی و عدالت اجتماعی رئال و عدم تمرکز گرایی در اصول کشور داریست.

مستعمره نام کشور و سرزمینی ست که حداقل یک کشور قدرتمند جهانی ( استعمار)، مستقیم یا غیر مستقیم ، سلطه سیاسی، اقتصادی و قضایی و فرهنگی بر آن اعمال کند. آذربایجان چنین وضعیتی ندارد. مشکلات درونی یک جامعه را که عمیقاً در رابطه با فرمانفرمایی گروههای اجتماعی حاکم درهم تنیده است با بازی با مقولات علوم اجتماعی نمیتوان توضیح داد. مقولات هر علمی یک مفهوم حداقل و پایه ای استاندارد دارد . و تفسیر دلبخواه آنها نادرست است. کسی که میخواهد تز جدیدی وارد مسئله کرده و پایه را دگرگون کند باید دلایل کافی برای اثبات نظریه خود ارائه بدهد. تز مستعمره بودن آذربایجان بجز «شباهت جویی » و تکیه به آنها چیزی بعنوان ارائه دلیل ندارد. در این رابطه نوشته آقای آزاد گر تحت عنوان „چهره استعمارگر و استعمار زده „ نمونه ای از این تلاش ناموفق و انحرافی

ست که در بالا به منطق ناقص آن اشاره شد.امروزه مفهوم استعمار در رابطه با قدرتهای سرمایه داری جهانی برای تسلط مستقیم یا غیر مستقیم بر ملتهای دیگر، که خارج از مرزهای کشور قرار دارند بکار برده میشود. استعما ل این مقوله در مورد «حکومت داخلی » نه تنها غلط است بلکه نادرست تر از آن ، در مورد یک «ملت مشخص » دیگر افتضاح نظری ست.

استقلال

در مورد این مسئله در بالا اندیشه و راه حل بنیادی را روشن کردم و اینجا اضافه میکنم که *

اهداف اصلی و آماج جنبشها باید عملی و تحقق پذیر باشند. از بهشت جوییها و بهشت سازیها باید به شدت دوری جست. دنبال کردن اهداف دست نیافتی و غیر عملی به حرکت ضربه زده ، آنرا منحرف نموده و موجبات شکست را فراهم میاورد

جنبشهای مترقی کنونی باید مسایل قابل حل خودرا در دستور روز قرار بدهند و از پرداختن به مشکلات روزگاران دیگر و یا از درهم آمیزی مسایل خود با مشکلات همسایگان بپرهیزند.راههای انحرافی نیروی جنبشها را به هرز میبرد.

تلاش برای جدایی «خاک و مردم» یک منطقه بنام « استقلال» ، در جاییکه « کسب و تأمین برابری حقوقی همه جانبه» با همبستگی همه ستمکشان تحت سلطه دیکتاتوری- چه قربانیان ستم مضاعف و چه غیرمضاعف ، با حفظ صف و خواسته های مستقل در خدمت رهایی عمومی ست، بیش از یک کجراهه آلوده به جنایات ضد بشری و انحرافات بزرگ چیز دیگری نتواند بود. استقلال درست و رئال و قابل دسترسی یعنی کسب برابری حقوقی در همبستگی با دیگر مردمان، و حل مسایل مشترک زندگی جمعی .

ترک و ترک گرایی

ترک گرایان از نام آذز بایجان وحشت دارند. این نظریه بجای تکیه بر همبستگی ستمکشان جامعه به همسایگان تکیه میکند. به ترکیه و کشور آذربایجان شمالی و دنیای ترک. هویت آذربایجانی را نمیشناسد بل به هویت ترکی در دنیای ترک باور دارد. بجای زبان ترکی آذربایجانی زبان ترکی استانبولی را تبلیغ میکند . با پیش کشیدن مقولات من درآورده ای مثل « ایران محور»، «فارسگرا » و «هویتهای انتاگونیستی» و مانقورت و ملت حاکم و فارسستان و غیره زمینه جنگ و کشتار های بزرگ و جنایات ضد بشری را آماده کرده و پای غولهای جهانی را برای دخالت در مسئله آذربایجان فراهم میکند. مؤسسه مهران بهاری و بدنبال آن ناآگاهان این راه جاده صاف کن این اهداف اند. آنان « هبستگی ستمکشان جامعه» را « ایران محوری و فارسگرایی» نامیده و ترکیه پرستی را درست جلوه میدهند. و درجنبش آذربایجان با این عبارات پوچ خودساخته بخیال خویش دارند بچه سیاسی گول میزنند.

خطی که این مؤسسهء مخفی در جنبش آذربایجان تبلیغ و ترویج میکند خط آماده سازی ورود تانکهای غولهای جهانی بدنبال جنایات ضد بشری به آذربایجان ماست. این خط در وهله اول فارس و آذربایجانی را در برابر هم قرار میدهد و بعد کورد و آذربایجانی را. یعنی راحت نابودی هستی مردم ما را تدارک میبیند . در جریان این نابودی برای ورود قدرتهای جهانی ضرورت میافریند.

به پاراگرفهای این دیدگاه که همه از "مصاحبه با مهران بهاری" نقل شده دقیق شویم:

خواهان مداخله ء خارجی

«عامل-فشار-مداخله خارجي كه به دمكراتيزاسيون اين ملت و تضعيف و يا ساقط شدن دولت جمهوري اسلامي كمك كند در جهت منافع ملي خلق ترك است. »

خواهان دخالت همسایگان و قدرتهای جهانی

«خلق ترك و حركت ملي ترك در ايران و آذربايجان جنوبي نيز خواهان درگير شدن جهان خارج و در راس آنها دو دولت جمهوري آذربايجان و تركيه در همه حوادث داخلي ايران بويژه مسائل مربوط به خلق ترك است. كردها، تركمنها، بلوچها و عربهاي ساكن در ايران نيز اهداف استراتژيك مشابهي دارند. »

در مقابل همدیگر قرار دادن کرد و آذزبایجانی

«امروز خلق ترك و آذربايجان جنوبي علاوه بر خلق فارس و فارسستان، با خلق كرد و كردستان نيز داراي مساله ملي مي باشد.

"حدود مرزي آذربايجان-فارسستان" "حدود مرزي آذربايجان-كردستان"»

 ترویج مسایل غیر عملی

«اصول حاكم بر سياست و تجارت يكي است، منطق سياسي حكم به طرح خواسته هاي حداكثري (استقلال) براي بالا بردن شانس چانه زني و تضمين بدست آوردن خواسته هاي حداقلي (فدراليسم) مي كند. اين منطق در مورد وضعيت زبان تركي نيز صادق است. تركهاي ايران مي بايد خواستار حداكثر (رسمي شدن سراسري زبان تركي) گردند تا حداقل (رسميت منطقه اي زبان تركي) را تضمين كنندصاحبه با مهران بهاری»

*

راه کسب برابری حقوقی مردمان مختلف ایران نه تکیه به همسایگان ، نه در مقابل هم قرار گرفتن، بلکه در ایجاد همبستگی متقابل داخلی با ستمکشان جامعه نهفته است. عاقبت این نظریات انحرافی تز کروموزوم و جنگ موسولنی ست. فعالان آگاه جنبش آذربایجان بسیار پخته تر از آنند که بدام نظریات انحرافی این مؤسسات مخفی بیفتند.

هر خط و نظریه ایکه ستمکشان و زحمتکشان جامعه را دشمن یکدیگر بنامد و دیکتاتوری حاکم را از زیر ضرب خارج کند، غلط و ضد انسانی و جنایتبار و شکست آفرین است. راه مستقل ، دفاع از برابری حقوقی همه جانبه و دموکراسی و عدالت اجتماعی رئال ، اتحاد دواطلبانه مردمان مختلف ،در جهت رفع دیکتاتوری و راسیسم حکومتی و سومکایی و فاشیسم ملی ست.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!