Skip to main content

بله ، 63 سال از فاجعۀ ننگین

بله ، 63 سال از فاجعۀ ننگین
بهمن موحدی(بامدادان)

بله ، 63 سال از فاجعۀ ننگین کودتای 28 مرداد 32 می گذرد؛ کودتایی که با طرح و برنامه ریزی امپریالیسم آمریکا و امپریالیسم انگلیس توسط مزدوران داخلیشان (دربارشاه خائن ، آخوندهای مرتجع به سرکردگی آخوند کثیف و رذل آخوند کاشانی ، پرسنل خائن ارتش وشهربانی و لمپن های جانی) انجام گرفت. با سقوط دولت ملی دکتر مصدق بزرگمرد تاریخ معاصر ایران زمین، 25 سال دیکتاتوری وابسته بر میهن مان حاکم گشت، لکه ننگی که هرگز از صفحه های تاریخ کهن ما ایرانیان پاک نخواهد شد. هرچند در این مدت هواداران رژیم سلطنتی پهلوی سعی می کنند کودتا را توجیه کنند و گروهی دیگر از آنها با بی شرمی و وقاحت تمام آن کودتای ننگین را "رستاخیز ملی" بنامند. با اینکه طراحان کودتا به این عمل اهریمنی خود صریحاً اعتراف نموده اند و حتی شاه خائن در آخرین کتاب خود به نوعی به این خیانت اشاره کرده است و خواهرش با صراحت بیشتری به همکاری با جاسوسان

بیگانه اعتراف می کند. در مقابل افرادی که خود را "جان نثار خاک پای همایونی" معرفی می کنند با بی شرمی تمام این خیانت بزرگ را "رستاخیز ملی " می نامند.
برای رسیدن به استقلال ، آزادی ،عدالت اجتماعی و رفاه و ترقی لازم است هر خلق مبارزی ، تاریخ و حوادث سیاسی گذشته کشور خود را با دقت مورد مطالعه قرار دهد و با عبرت گرفتن از علل شکست ها و پیروزی ها ، راه آینده خود را هموار سازد تا بار دیگر اشتباهات گذشته تکرار نگردد. آن کسانی که می گویند گذشته را باید به گذشته سپرد و به آینده نگریست، یا از روی سادگی و نادانی بوده و یا از روی غرض ورزی و کینه ورزی. اگر خلق ما بویژه رهبران و سازمان های سیاسی و روشنفکران جامعه علت شکست انقلاب مشروطه را با آن همه فداکاری و جنبش ملی کردن صنعت نفت را با آن همه اتحاد ویگانگی ، مورد بررسی و مطالعه قرار داده و از آن پند می گرفتند هیچگاه انقلاب ضد سلطنتی خلق ما در 22 بهمن اینگونه به انحراف کشیده نمی شد و خمینی خون آشام رهبری انقلاب را سرقت نمی کرد و به قدرت نمی رسید و هواداران رژیم سلطنتی پهلوی گستاخانه از پستوها بیرون نمی آمدند و از خلق ایران طلبکار نمی شدند و با وقاحت و بی شرمی تمام از کودتای ننگین 28 مرداد32 به عنوان "رستاخیز ملی " یاد نمی کردند و از رژیم پهلوی دفاع نمی کردند.
در آن 25 سال حکومت استبدادی بعد از کودتای 28 مرداد 32 ؛ بسیاری از مبارزین پاکباز مارکسیست و سوسیالیست و آزادیخواهان ملی گرا و دانشجویان ، یا به جوخه اعدام سپرده شدند و یا به زندان افتادند و یا تبعید شدند و یا خانه نشین.
زمانی که به "فرمان ملوکانه" محمدرضا پهلوی ، درب سازمانهای سیاسی چپ و راست و سندیکاهای کارگری و انجمن های دانشجویی بسته شد و قلم های حق نویس شکسته و دهان آزادیخواهان دوخته گشت و بارها دانشگاه مورد هجوم سربازان و چماقداران شاه پرست و حکومتی قرار گرفت تا با سرکوب دانشجویان آزادیخواه مارکسیست و طرفدار جبهه ملی و سوسیالیست، سکوت مرگبار را بر جامعه حاکم نمایند تا دیگر صدای آزادی و عدالت خواهی به گوش ها نرسد و "خاندان جلیل سلطنتی" بتوانند بر جامعه، حاکم و فرمانروای مطلق گردند و خلق ایران رعیت و دست بوس آنان گردیده و در بی خبری کامل بسر برند و خبرها فقط پس از گذشتن از صافی ساواک انتشار یابد. تنها مساجد ، حسینیه ها ، انجمن های ریز و درشت اسلامی به روی مردم از همه جا رانده شده باز می ماند تا به ناچار مردم به آن مکان ها روی آوردند و واژه آزادی و عدالت و مساوات را در آن مکانها که حتی در دور افتاده ترین روستاها وجود داشت بشنوند و فریب خورده وبه ناچار ناجی خود را در بین عمامه به سرها بجویند. زمانی که پادشاه تحصیل کردۀ فرنگ ،خود شاهد معجزات فراوانی باشد و به مکه مشرف شود و هرچند گاه به زیارت آرامگاه بزرگان دین برود و امام زمان را با چشم خود ببیند وووو... ، چگونه می توان توقع داشت که مردم ساده دل تصویر خمینی را در ماه نبینند و وعده های فریبنده اش را درباره مجانی شدن آب و برق و اتوبوس و اینکه همه مردم صاحب خانه خواهند شد باور نکنند و گفته های دروغین عمامه به سرهای ریاکار را در مورد آزادی و عدالت و مساوات نادیده گرفته و به پشتیبانی آنها بر نخیزند؟ آیا آنهایی که با وقاحت و بی شرمی تمام ، کودتای ننگین 28 مرداد 32 را "رستاخیز ملی " می خوانند آیا نمی دانند که برادران رشیدیان ، گروهی از پرسنل خائن ارتش و شهربانی، کانون افسران بازنشسته ، اوباش و لمپن ها و چاقو کشان جانی مثل شعبون بی مخ - رمضون یخی - طیب - اصغر خالدار - ناصر جیگرکی و...، زنان بدنامی چون ملکه اعتضادی ها ، پری آژدان قزی ها ... و گروههای مذهبی تحت فرمان آخوند بیشرف و کثیف کاشانی و آخوندهای بیشرف و کثیف دیگر مثل سید محمد بهبهانی ، شیخ بهاء الدین نوری ، شیخ احمد کفائی خراسانی ، شمس قنات آبادی