Skip to main content

{ سردمان شد

{ سردمان شد
Anonymous

{ سردمان شد.
شاخه ها را شکستيم تا بسوزانيم. مرغان مهاجر، سراسيمه پريدند.
فرياد کشيديم:
ـ نه! نمی خواستيم. ما اينطور نمی خواستيم. باور کنيد.
پر های پرپر بر سر و رويمان فرود آمدند.

برگ های ريخته بر خاک را آتش زديم. زنجره ها نفرينمان کردند. دودآلوده شديم.
و ديگر هم را نشناختيم.}