Skip to main content

به کیانوش رشیدی قادی

به کیانوش رشیدی قادی
بهمن موحدی(بامدادان)

به کیانوش رشیدی قادی
این را بدان که بنده ضد یهود نیستم؛ ولی به رژیم اشغالگر اسرائیل دشنام داده ام و می دهم و خواهم داد. در آن سرزمین هم فلسطینی ها حق حیات دارند و هم اسرائیلی ها، رژیم اسرائیل باید از مناطق اشغالی فلسطینیان عقب نشینی کند و شهرک سازی ها را متوقف کند و به قطعنامه های سازمان ملل احترام بگذارد و آنرا اجرا کند و در راه تشکیل کشور مستقل فلسطینی سنگ اندازی نکند. بنده به هیچ وجه خواهان نابودی کشور اسرائیل هم نیستم، ولی معلوم نیست شما روی چه حسابی بنده را ضد یهود معرفی کردی، معلوم نیست!!!
کیانوش رشیدی می گوید در پی کودتای ارتجاع سرخ! و سیاه در بهمن 1357 رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بر میهن ما چیره شد؛ اما این حقیقت تاریخی را نمی گوید که در کودتای ننگین 28 مرداد 32 در پی همکاری ارتجاع سلطنتی و ارتجاع سیاه مذهبی و با دستور و همکاری امپریالیسم آمریکا و انگلیس، دولت ملی مصدق سرنگون شد

و آن کودتا زمینه ساز قدرت گرفتن خمینی خون آشام و پاسداران و آخوندهای متعفن و دزد و آدمکش درسال 57 شد. انقلاب ضد سلطنتی خلق ما در سال 57 یکی از برگ های زرین تاریخ ایران است که اگر خمینی خون آشام و باند مافیایی آخوندها با همکاری امپریالیستهای غربی، رهبری انقلاب ضد سلطنتی را سرقت نمی کردند، امروز میهن ما در زمرۀ کشورهای پیشرفته و دموکرات قرار داشت.
در 38 سال پیش در ایران یکی از بزرگترین و با شکوه ترین انقلابات تاریخ بشریت به وقوع پیوست، در هیچ کدام از انقلابات پیشین سابقه نداشته است که 12 میلیون نفر در جنبشهای اعتراضی و سیاسی و درگیری با پلیس و ارتش که ظاهراً فقط برای حفاظت از مرزهای ایران ایجاد شده بود، شرکت کنند. خلق ایران با فداکاری و از جان گذشتگی در این نمایشات عظیم اعتراضی ، بدون ترس از کشتار شرکت می کردند. وقتی به روز شمار انقلاب ایران نگاه می کنیم می بینیم که روزی نیست که رژیم جنایتکار پهلوی به کشتار مردم دست نزده باشد. دارودستۀ آدمکش سلطنت طلب همین امروز هم تلاش می کنند ثابت کنند- پیروزی انقلاب که آنرا "فاجعه" می نامند به این علت بوده است که شخص شاه نمی خواسته خونریزی شود! این افسانه ها را فقط برای کسانی می توان گفت که شاهد سلطنت پر از چرک و خون سلسلۀ پهلوی نبوده اند. جنبش توده ای و عظیم خلق ایران در شرایطی آغاز شد که ارتش شاهنشاهی 400 هزار نفر را برای ژاندارمی منطقه به زیر پرچم برده بود تا از منافع امپریالیستها با ثروت خلق ایران در منطقه بنام ژاندارم خلیج فارس دفاع کند، این رژیم جاسوس و نوکر امپریالیسم حق کاپیتولاسیون یعنی مصونیت قضائی اربابانش را در ایران پذیرفته بود، در غیر این صورت 50 هزار ارتشی آمریکایی تحت عنوان مستشار که برای جاسوسی و کاربرد تسلیحات فروخته شده آمریکایی به ایران آمده بودند، رژیم شاه را تنها می گذاشتند. لازم به ذکر است که مخارج این ارتش آمریکایی 50 هزار نفره که در مرزهای شمال ایران دستگاه جاسوسی علم کرده بودند به گردن خلق ایران بود.
باری ، امپریالیستها که بحران ایران را با عدم افزایش بهای نفت و تنگناهای اقتصادی رژیم پهلوی، و بلند پروازی های شاه از طرفی و روی آوردن ، میلیونها دهقانان فقیر که در اصلاحات ارضی همه چیز خود را از دست داده وبه حاشیه شهرها رانده شده بودند، از طرف دیگر ، می دیدند و خطر انفجار را تشخیص می دادند، هشیارانه به مقابله غیر آشکار با انقلاب برخاستند. زیرا این مقابلۀ آشکار می توانست در اثر طولانی شدن مبارزه و درگیریهای مداوم، منجر به تقویت نیروی مترقی مثل کمونیستها و مجاهدین شود که پس از سالها سرکوب به زمان بیشتری برای سازماندهی و کار روشنگرانه نیاز داشتند. زیرا زمان در آن لحظه به نفع کمونیستها و مجاهدین که تاکنون سرکوب شده و امکان فعالیت آشکار را نداشتند کار می کرد. امپریالیستها می خواستند این روند انقلاب را از بین ببرند و آتش آنرا خاموش کنند. آنها ترجیح می دادند که شاه را تعویض کنند، ولی این تعویض طوری صورت بگیرد که همه منافع امپریالیستها از دست نرود و آنها بتوانند روابطشان را با ایران برای منافع راهبردی خویش در آینده حفظ کرده و جلوی توسعه نفوذ کمونیسم را بگیرند. امپریالیستها در کنفرانس گوادلوپ برای تعیین تکلیف قطعی گرد آمدند، کنفرانس گوادلوپ ، تقویت جناحهای مذهبی که از گذشته در میان آنها نفوذ داشتند و شاه نیز به آنها میدان داده بود را بهترین روش برای حفظ منافع راهبردی خود تشخیص داد و قرار شد بین "بد" و "بدتر" ، "بد" را انتخاب کنند. پیشنهاد به شاه که مقاومت نکند و تسلیم شود، جلوگیری از کودتای افسرانی که با سیاست راهبردی امپریالیستها موافق نبودند و یا آنرا نمی فهمیدند و خطر سرکشی مشکل آفرین و مخرب آنها وجود داشت و سرانجام تسلیم ارتش به خمینی خون آشام تا ابتکار عمل را بدست آخوندها بدهد و عملا در