Skip to main content

آقاي سيد جواد طباطبائي در يک

آقاي سيد جواد طباطبائي در يک
دیرنج مین ائللی

آقاي سيد جواد طباطبائي در يک مصاحبه اي جنجالي با بهره گيري از ادبيات لمپنيستي رايج در ايران رگه هاي عريان راسيسم ايراني را در جاي جاي سخنانشان به نمايش گذاردند. ايشان نشان دادند که در عناد با دموکراسي , حقوق فردي و جمعي انسانها, کرامت انساني, ارزشهاي بنيادين قرن بيست و بيست و يک, جزئي با تمام خصيصه هاي کل جمهوري اسلامي ايران هستند. سوالي که در ذهن انسان شکل ميگيرد اينست که آيا سيستمي که اکثريت بزرگي از طبقه باصطلاح روشنفکر آن اينگونه مي انديشند قادر به از ميان برداشتن شکافهاي عميق اخلاقي, علمي, فرهنگي, سياسي و اقتصادي جامعه خود با دنياي متمدن و پيشرفته امروزي خواهد بود؟
بي ترديد جواب اين سوال يک نه بزرک است

از دلايل عمده عقب ماندگيهاي قيد شده ميتوان از آلودگي زياده از حد اليت جامعه به ويروس راسيسم و محدوديت بيش از حد منابع انديشه هاي نوين در زبان فارسي است. ناتواني کمي و کيفي زبان رسمي ايران مثل فيلتري بزرگترين نقش را در سانسور افکار مدرن بازي ميکند. بعنوان مثال عناوين کتب موجود در اين زبان علاوه بر تيراژهاي بسيار نازل, يک پنجم کتب زبان ترکي و کسر کوچکي از حتي ضعيفترين زبانهاي اروپائيست - که تازه درصد قابل ملاحظه اي از آن نيز کتب ضاله مذهبي و يا راسيستيست . اگر به اين فقر تنوع افکار سانسور اسلامي, سانسور سياسي, سانسور فرهنگي و سانسورناشي از عدم قدرت خريد بعلت فقر اقتصادي را هم بيافزائيم با قاطعيت ميتوان ادعا کرد که اين زبان متعلق به قرن ما نيست. در عصر حاضر نميتوان قدرت زبان را درحجره هاي صوفيان درويش مسلک احساساتي که اشعار هفتصد سال پيش را صرفا بدليل فرق فاحش ادبيات و لکسيکون متداول آن با امروز, عميق و اسرارآميز پنداشته و اندازه گيري کرد. از جمله افاضات ديگر آقاي طباطبائي اينست که گويا ترکي سومين زبان با قاعده دنيا با برتري پنج برابري - از نظر عنوان کتاب نسبت به زبان فارسي – با غنا لغوي پانصدهزاري را در دو ترم ميتوان تدريس کرد اما هجويات شاهنامه را ميتوان تا سطح دکتري کش داد . ايشان احتمالا نميدانند که چندين دانشگاه ترک زبان همه ساله در ليست معتبر ترين موسسات علمي منتشره از طرف تايمز جزو 250 دانشگاه برتر دنيا هستند و ليکن بعضا حتي يک دانشگاه فارس زبان جزو 1000 دانشگاه نخست نيز نبوده است. ايشان با تحقير همتايان خود در آزربايجان شمالي نمونه کامل فرهنک خود بزرگ بيني ايراني را بار ديگر به نمايش گذاردند و با قضاوتي کاملا عوامگرايانه بدليل عدم شناخت از استانداردهاي گوناگون بيان در زبان ترکي, از استادان آزربايجاني با عناويني چون دهاتي و بيسواد ياد کرده اند. غافل از اينکه ايشان نيز از منظر اين افراد ميتوانند بسيار بي سواد جلوه کنند اما آنها به احتمال زياد ميدانند که طريق بيان سخن تابع استانداردهاي نانوشته مقبول هر زباني است که درجه رشد فرهنگي و هويت طبقاتي فرد را نشان ميدهد. در واقع اين مصداق مثال معروف ترکي است که انکه از بلنداي تپه انسانها را در دامنه کوچک ميبيند نميداند انها نيز درست بهمان نسبت او را کوچک مي بينند. شک ندارم که دانشگاهيان آزربايجان شمالي از اينکه فردي عليرغم تحصيلات عاليه در غرب تا اين حد با ارزشهاي انساني امروزي بيگانه است متعجب شده اند.

آقاي طباطبائي در اين مصاحبه اقرار تلخي کرده اند که گويا فارسي زبان رسمي کشور ايران را تا حدي(بخوانيد بسيار محدود و مناسب براي بسط روحي نژادپرستان ايراني) حتي بعد از شش سال تحصيل در سن 12 سالگي در حد کودک 3ساله فارس که زبان مادريش را سليس صحبت ميکند نيز نائل نشده اند. چرا نبايد اين تجربه ذهن ايشان را به مشکل مليونها ترک در ايران معطوف کند که يا زبان فارسي را نميدانند و يا در بهترين حالت باندازه کافي تسلط به تنها زبان رسمي ايران ندارند بگونه ايکه حتي بمنظور رتق و فتق امور روزانه دجار مشکلند. ارتباط با نهادهاي اداري, مالي, قضائي و امنيتي در ايران براي ده ها مليون ترک کار ساده اي نيست و بعضا حتي غيرممکن ا ست. وقتي حکم رجم خانم سکينه آشتياني را بزبان رسمي فارسي در داگاه قرائت کردند ايشان هيچ عکس العملي نشان ندادند و اين تصوررا در همگان آفريدند که جنايتکاري بي عاطفه اند. وقتي هم سلولي خانم آشتياني حکم را به ترکي ترجمه کردند ايشان از حال رفته و تا سه روز لاينقطع کريه کرده و لب به غذا نزدند. چرا خانم آشتياني اين احساس طبيعي را نبايد بتوانند در دادگاه نشان دهند تا شايد قلب و روح سنگدلان قرن براي يکبار هم که شده ترحم را تجربه کنند. ادامه دارد....