Skip to main content

-« كاش ميفهميديد بى زبانى

-« كاش ميفهميديد بى زبانى
آ. ائلیار

-« كاش ميفهميديد بى زبانى يعنى چه. کاش میفهمیدید مهاجرت به شهری که در اصل غربت است یعنی چه. کاش قدری انصاف داشتید. کاش قبول کنید که ما در ایران تورک داریم.»
-«نیاز به آموزش به زبان مادریم را دارم که جزو پایه ای ترین حقوق من هست. »
نقل شده از متن مقاله.
این جملات جگرم را آتش زد.
چون منهم دوره ی غذاب جهنم جانگداز این « نیاز» و آرزوی کشنده ی «کاش» را تجربه کرده ام.
و دیده ام که چگونه محروم کردن یک انسان از زبان مادریش روح او را میکشد. چگونه مانع بیان احساس و اندیشه اش میشود.
و چگونه مغز و روحش را مکانیکی دستکاری میکند.
محروم کردن یک انسان از زبان مادری یعنی قتل روح او، و بعد کشتن جسمی او.
یعنی جنایت علیه بشریت.
انسان قبل از هر چیز و هرچیز نیاز به سخن گفتن با احساس خود دارد. گرفتن قدرت بیان احساس یعنی تنزل دادن انسان به
دنیای بیگانه حیوانی.

هیچ زبانی نمیتواند جای زبانی را که انسان با شیر مادر آموخته و بزرگ شده بگیرد.
با یک کلمه از زبان مادری انسان در دریایی از شادی و آرامش روحی و اندیشه و احساس غرق میشود، که هیچ کلمه ی غریبه ای قادر به تولید آن نیست.« مغز و احساس» با کلمه ی زبان مادری طبیعی آغاز به کار میکند و بدون آن به راستی از کار میافتد و با زبان غریبه ، مصنوعی و مکانیکی کار میکند. و مثله شده به حرکت درمیاید. کسی که این روند را تجربه نکرده قادر به حس و درک دقیق این مفاهیم نیست.
وقتی کلمات زبان مادری«قارنی» و « یاریخلیخ» برزبان جاری میشوند حکم « تقدس» مییابند و برای گوینده اش مقدس میشوند؛ و
هنگامیکه شخص نمیتواند آنها را درست قید کند و درست بخواند و حالت کتبی و شفاهی را از هم جدا کند، خود را توهین و مثله شده و محروم از انسان بودن مییابد. خود را محروم از مقدسات خویش احساس میکند .
محروم از زیبایی های روحی و احساسی ، و عشق و امید و آرزو و سازندگی مییابد.
او چقدر باید این محرومیت از انسان بودن را تحمل کند، نود سال، صد سال این جنایت کافی نیست.
---
ممنون از نویسنده که احساس محرومیت خود را با من خواننده در میان گذاشته است.