Skip to main content

بگذار نوکران شکست خورده شاه ،

بگذار نوکران شکست خورده شاه ،
آ. ائلیار

بگذار نوکران شکست خورده شاه ، فاشیستهای اسلامی حاکم ، چپ را دشمن ایران بنامند.
چپ دشمن ایرانی ست که شماها میخواهید ، ایرانی که کشتارگاه روحی و جسمی مردمان ستمکش و استثمار شده و تحت تبعیض است.
چرا که چپ، دوست و دوستار ایرانی ست که همه ، داوطلبانه، در آن احساس خانه کنند و سعادتمند باشند.
و شماها این را نمیخواهید.
خواست شما برده داری ست. شما تشنه ی نفت اید. از این رو چپ را دشمن میدارید.

ایران به عنوان یک کشور یا چهارچوب ارضی، به عنوان یک «ساختار اقتصادی-اجتماعی» مبتنی بر « تبعیض و استثمار و اشغالگری و تجاوز»
چه در دوره ی شاهی و چه در دوره ی اسلامی محل خون آشامی از طبقه ی کارگر و سلاخ خانه ی ملل تحت ستم و تبعیض بوده است؛ در طول قرن اخیر.
ستمکشان ایران، فوج-فوج هم جسماً و هم روحاً سلاخی شده اند.
آیا میخواهید با سیاست فاشیسم اسلا می و فاشیسم فارسی که هردو همزاد هم اند باز این کشتارگاه را حفظ کنید؟
باز هم تحت عنوان « حفظ تمامیت ارضی» سلاخ خانه فاشیسم پارسی را مستحکم سازید؟
تجربه ی تاریخ نشان داده امکان حفظ دائمی کشتارگاه ها ممکن نیست. تلاشی سرنوشت مختوم آنهاست.خردمندانه است که سلاخ خانه را تعطیل کنیم و به جایش« خانه ای» برای بهزیستی «همه ی ملل داوطلب» از جمله « قوم فارسی زبان» با حقوق مساوی بسازیم. از راه فدرالیسم.
در حالتی که خرد به این راه حل قد ندهد، دو وضعیت میتواند پیش آید:
1- تکرار سرنوشت یوگسلاوی برای خود – و تبدیل شدن به چند کشور.
2- تشکیل یک دیکتاتورخانه ی جدید به کمک « آلترناتیو سازی خارجی-داخلی».
هر دو احتمال وجود دارد.
اما راه حل « خانه سازی»، خرد مندانه، عملی، و با صرفه است. تنها نیازمند « فرهنگ» لازم است. که باید کسب کرد.
کسانی که بر حفظ کشتارگاه پای میفشارند، کسانی که دل به« آلترناتیو سازی خارجی-داخلی» داده اند، عملا سرنوشت شومی برای « خود و مردم» رقم میزنند. اینان متلاشی کنندگان و ویرانگران واقعی هستند.
ایران کشتارگاه ماست. کشتار گاه را نمیتوان دوست داشت. کسی که سلاخ خانه ی خود را دوست دارد، جایی را که هر دم آنجا کشته میشود، از خرد پیاده است.
آنچه قابل دوست داشتن است « خانه» است. آنچه قابل حفظ است خانه است.
ویرانه است «خانه» ایکه خانه نیست.
کشتارگاه است جایی که انسان هر آن در آنجا جسماً و روحاً کشته میشود.
خانه را، عشق، بایسته است.
برابری و آزادی را ، عشق، بایسته است.
و بهزیستی را.
آنجا که خبری از آزادی نیست
آنجا که خبری از برابری نیست
آنجا که سلطه تو حکم فرماست
زندان و کشتارگاه منست.
ویران باد کشتارگاهها.

هیچ مردمی را نمی توان برای همیشه به زندگی مشترک مجبور کرد.
زندگی مشترک یا جدایی داوطلبانه است.
و حق طبیعی هر مردمی ست که با داشتن شرایط لازم به آن تحقق بخشد.
تلاشی یوگسلاوی ، چکسلاواکی و شوروی سابق این اصل را عملا برای چندمین بار در تاریخ اثبات کرد.
بنابرین کسانی که چشم بر این تجارب می بندند و با خیالات ناسیونالیستی خود دوستدارند با فاشیسم اسلامی متحده شده و حق مشروع جدایی را از مردم سلب کنند بهتر است متوجه باشند که متحد چه کسی هستند و به چه راهی پا گذاشته اند. و به ماهیت خود پی ببرند.