Skip to main content

NO comment

NO comment
Anonymous

NO comment


(شعری از سرگرد وکیلی عضو سازمان نظامی حزب تودۀ ایران
اگر ای مردک نامرد ! ، به شلاقِ سکوت
بشکنی بر لب من ، قصۀ گویای امید ،
اگر ای شاهِ همه روسیِِهان ، پاره کنی ،
دفتر شعر مرا تا ندَمَد صبح سپید


باز بر سینۀ دیوار نویسند به راه
مرگ بر شاه ، براین عامل رسوای سیاه


اگر ای شاه ! بیاویزیِم از چوبۀ دار
یا بتازی به سرم ، همچو ددِ آدمخوار
یا کنی طعمۀ سرنیزه ، تنم را صد بار
یا که چون شمع بسوزانیِم اندر شبِ تار


باز خاکسترِ من طعنه زند بر رهِ باد
که " بر این شاهِ فرومایۀ دون ، نفرت باد !"


اگر ای شاه ! من و همسرِ زیبای مرا
در سحر هِدیه کنی ، چند گُلِ سُربِ مذاب
با سُمِ اسب ، بکوبـی به سـر و سینـۀ ما
یا شوی مست ز خون من و او ، جای شراب

صبحِ فردا ، پسرم ، باز بخواند به سرود
که : " به هشیاریِ حزبِ پدرم باد درود ! "

زندان تیپ زرهی – 1332
سرگرد وکیلی)
***