Skip to main content

آقای اقبالی این اندرزنامه را

آقای اقبالی این اندرزنامه را
آشچی
عنوان مقاله:
اندرزی به یائیر لاپید وزیر امور خارجه اسرائیل

آقای اقبالی این اندرزنامه را خطاب به یائیر لاپید وزیر امور خارجه اسرائیل نوشته. راستش چند روزی منتظر شدم تا جواب آقای لاپید را بخوانم. اما جوابی داده نشد و از آنجا که تصور نمیکنم جوابی بیاید، خود را

آقای اقبالی این اندرزنامه را خطاب به یائیر لاپید وزیر امور خارجه اسرائیل نوشته. راستش چند روزی منتظر شدم تا جواب آقای لاپید را بخوانم. اما جوابی داده نشد و از آنجا که تصور نمیکنم جوابی بیاید، خود را به جای یائیر لاپید گذاشته و تلاش کردم تصور کنم اگر ایشان می خواست به آقای اقبالی جواب بدهد، چه چیزی از آب در می آمد:

استاد گرامی جناب آقای اقبالی،
با درود!
شاید خبر نداشته باشید ولی بنده از دیرباز از هواداران و تعقیب کنندگان نوشتارهای جنابعالی هستم و نمی دانید چه اندازه مسرور شدم زمانی که دیدم اندرزنامه ای خطاب به این حقیر مرقوم فرموده اید. به رغم همه گرفتاریهای کاری، در راه بازگشت از مسکو با اشتیاق فراوان و به دقت آن را مطالعه کرده، در مقام پاسخی از سر ادب و احترام برآمدم:
1- در همان گام نخست بایستی عرض کنم بسیار متاسفم که در الفبای سیاست با یکدیگر دچار اختلاف هستیم. خدمت شما عارض هستم که در تمامی مجامع، کنوانسیونها و اسناد بین المللی نام رسمی کشور شما «جمهوری اسلامی ایران» قید می شود و به طور خلاصه و غیر رسمی «ایران» گفته می شود. یعنی از بیانیه های سازمان ملل گرفته تا تصمیمات اوپک تا آرای سازمان همکاری اسلامی تا کمیته بین المللی پارالمپیک. زمانی که یک ورزشکار از کشور شما مدال طلا می گیرد، پرچم «جمهوری اسلامی ایران» به اهتزاز در می آید نه پرچم حکومت اسلامی یا رژیم آخوندی و از این قبیل! همچنین سرود رسمی «جمهوری اسلامی ایران» خوانده می شود (سر زد از افق مهر خاوران....پیامت ای امام ... الی آخر) و گفته می شود «ایران» صاحب مدال طلا شد. به همین ترتیب، زمانی که تروریستی از کشور شما جایی بمبی منفجر می کند، این ترور را «جمهوری اسلامی ایران» انجام داده است. ای کاش تصور می فرمودید که اگر ما سیاستمداران قرار بود بنا به میل و علاقه این یا آن شخص منفرد اسامی رسمی کشورها را عوض کنیم چه هرج و مرجی در دنیا حاکم میشد. ولی شخصا به شما قول می دهم به مجرد این که ملت ایران قبول زحمت فرمود و آن تلنگر مورد نظر شما را به رژیم فعلی زد و نظام جدیدی جایگزین نظام فعلی کرد، اولین شخصی باشم که از اسم جدید کشور شما (هر چه که باشد) استفاده کنم. همچنانکه پیش از استقرار «جمهوری اسلامی ایران» بعد از انقلاب 57 توسط «ملت ایران» (نه مثلا اعراب شبه جزیره عربستان) و پیش از آن که «ملت ایران» اتوموبیل مرحوم امام را کول بگیرند و تا بهشت زهرا ببرند و پیش از آنکه «ملت ایران» با 98 و خرده ای درصد آرا به قانون اساسی فعلی رای آری دهند و ولی فقیه را حاکم جان و مال و ناموسشان بکنند و پیش از آنکه عکس حضرتشان را در ماه ببینند، نام کشور حضرتعالی «کشور شاهنشاهی ایران» بود و ما نیز با همین عنوان کشور شما را مورد خطاب قرار می دادیم.
2- از آن جا که در بالا به «تلنگر» مورد نظر شما اشاره رفت، بد نیست به خاطره ای آموزنده و شیرین که از یکی از نوشتارهای جنابعالی در ذهنم مانده اشاره کنم. حدود 10 سال پیش بود که با اشتیاق فراوان یکی از تحلیلهای جنابعالی را می خواندم. در آنجا به یک عبارتی برخوردم که از حافظه نقل میکنم. چنین نوشته بودید که «اکنون دیگر از رژیم اسلامی چیزی جز یک جنازه متعفن باقی نمانده که ملت ایران به زودی از آن گذر خواهد کرد». نمی توانید تصور کنید که آن روز از خواندن آن جمله چه اندازه ذوق زده شدم. بلافاصله نوشته را نشان دوست فابریکم «ایهود» دادم؛ با ایهود باراک اشتباه نشود، این دوستم ایهود از برو بچه های موساد و متخصص امور ایران (و نه متخصص امور حکومت آخوندی) است. گفتم ایهود جان! مژده که دیگر این قدر لازم نیست خودت را با این موضوع ایران خسته بکنی! یکی از تحلیل گران اپوزوسیون ایران که من خیلی قبولش دارم نوشته که اصولا از رژیم اسلامی چیزی جز یک جنازه متعفن باقی نمانده و ملت ایران به زودی از روی آن جهش کرده، جمهوری ایرانی سوسیال و لائیک و دموکراتیک را برپا خواهد نمود. می دانید، دوستم ایهود در پاسخ هیچ نگفت. فقط سری تکان داد، پوزخندی زد و نگاهی عاقل اندر سفیه به بنده انداخت. راستش 10 سال بود که دنبال معنای آن نگاه و پوزخند بودم اما دلیلش را متوجه نمی شدم. اما آن اصطلاح «تلنگر» جنابعالی، چنان تلنگری به من زد که می توانم ادعا کنم چرایی آن رفتار ایهود را امروز شیرفهم شده ام.