Skip to main content

ادامه از کامنت پیشین

ادامه از کامنت پیشین
آشچی
عنوان مقاله:
اندرزی به یائیر لاپید وزیر امور خارجه اسرائیل

ادامه از کامنت پیشین

اهداف نظام جمهوری اسلامی از روز اول مشخص بود: تحمیل یک دیکتاتوری مذهبی به مردم ایران تحت نام ولایت فقیه. هدف، تعطیل کردن قوانین عرفی و جایگزین کردن آنان با قوانین شرع و اجرای آنان بود. هدف، به عرش رساندن جایگاه آخوند، عشیره خوان و حاجی بازاری و سوار کردن آنان بر گرده مردم بود. هدف، توسعه قدرت نظامی، توسعه نهادهای سرکوب و توسعه دایره نفوذ در کشورهای منطقه بود. آیا آنان در این اهداف موفق شدند. به نظر من تا حد زیادی موفق هستند! امروز قوانین شرع در تمام کشور در حال اجراست، زن بدون اذن همسر حتی حق مسافرت ندارد؛ مشروبات الکلی قدغن هستند؛ مسائلی بینهایت ارتجاعی مانند چند همسری، کودک همسری و غیره قانونی، مقبول و معمول است؛ ولی فقیه جایگاه الهی دارد؛ نوعی از الیگارشی، نوعی از طبقه ای جدید از متمولین کلان سرمایه دار که فرزندان آخوند و پاسدار باشند در کشور کنترل شاید 80% تجارت و واردات و صادرات و در نتیجه ثروت را در دست دارند؛ جهوری اسلامی امروز در تقریبا تمام کشورهای منطقه، از یمن تا عراق و افغانستان و سوریه نیروهای نیابتی وفاداری را در اختیار دارد و هر روز بیشتر به ساخت تسلیحات هسته ای نزدیک میشود. برخی ممکن است ادعا کنند که جمهوری اسلامی موفق نشده تا فرهنگ خود را در جامعه همه گیر کند. این سخن هم صحیح و هم تا حدی ناصحیح است به نظرم. صحیح است چون بسیاری از مردم (و البته نه همه آنان) از آخوند، از لباسش، از طرز صحبت و فرهنگش متنفر هستند. بسیاری از زنان در شهرهای بزرگ قوانین اجباری حجاب را بر نمی تابند و آزادی پوشش خود را طلب می کنند و یا بسیاری از افراد سابقا دیندار، از دین و علائم آن گریزان شده اند. ولی، پارامترهایی از فرهنگ قشر دیندار سنتی نیز وجود دارد که پس از به قدرت رسیدنشان بسیارشایع شد؛ مثلا ریاکاری، دورویی، نان به نرخ روز خوری، تقلید و تنبلی و تن پروری، فقط به فکر خویش بودن و ... در کل اما تصور من این است که رژیم جمهوری اسلامی در پیاده کردن آن چه به عنوان هدف برای خود تعریف کرده، موفق بوده و از این جهت اصلا و ابدا تصور نمی کنم در حال کما باشد.
عدم درک صحیح از ماهیت رژیم حاکم و توانمندیهایش، باعث قضاوتهای عجولانه، داوریهای غیر صحیح و اخذ روشهای ناکارآمد می شود. اگر 10 سال است که ملت ایران نمی تواند از جنازه عبور کند، پس به سادگی باید نتیجه گرفت که اوضاع متفاوت است با آن چه در نگاه غیر دقیق دیده می شود. درست نیست کار به حماسه سراییهایی نظیر آن قضیه تلنگر کشیده شود. چون واقعیت این است که عاقبت حماسه سراییهای بی پشتوانه، معمولا انتظارات غیر منطقی و سرخوردگی است.
2- جامعه ایران (از جمله حضرت آشچی) بایستی این موضوع را بپذیرد که از طریق حاکمیتش، در جهان امروزی و در منطقه در حال ایفای نقشی بسیار منفی و ارتجاعیست. عملکرد حاکمیت ایران در عمل به پای مردم ایران نوشته خواهد شد همچنان که عملکرد نازیها عملا به حساب مردم آلمان نوشته شد و هنوز که هنوز است پایگاههای آمریکاییها در آلمان وجود دارند و حاکمیت ملی مردم این کشور را تحقیر میکنند، آلمان حق دستیابی به سلاح هسته ای را ندارد، عضو دائم شورای امنیت نیست و دهها مورد دیگر. بنابراین نباید از این که فلان سیاستمدار از ایران انتقاد کرده برآشفت. چه انتظار دیگری غیر از این می رود؟ البته که این بازخوردها و بی احترامیها تاوان اشتباهات کلان و غیر قابل هضم و تصور این ملت است چون این بیگانگان نبودند که با حمایت میلیونی قاتلان بی فرهنگ را بر ایران حاکم و فرمانروا کردند.
3- جناب آشچی بر خلاف جناب اقبالی علاقه ای به اندرز دادن ندارد و هرکس هم که از حضرت آشچی پند نگیرد لزوما نادان نمی باشد!