در میان دهها «ایسم» که به همت حزب توده وارد واژگان سیاسی ایرانیان شد، فاشیسم جای ویژهای دارد. این واژه در دوران اشغال ایران از سوی متفقین - بریتانیا، اتحاد شوروی و اندکی دیرتر ایالات متحده ـ به ابتکار خانم آن همپتون، آتاشه (وابسته) مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران و هماهنگکننده تبلیغات متفقین، ازجمله در نشریات حزب توده، روزنامههای هوادار بریتانیا و در سطحی محدودتر، میان دوستداران نوپای ایالات متحده رونق یافت.
فاشیسم برچسب مفیدی بود، زیرا این تصور را رسم میکرد که هم جهان سرمایهداری و هم جهان کمونیسم یک دشمن مشترک دارند و درنتیجه میبایستی نبردی را که پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بینشان آغاز شده بود، کنار بگذارند. در همان حال ترسیم فاشیسم بهعنوان دشمن کل بشریت، از مردم ایران اشغالشده و فراتر از آن، کشورهای قرارگرفته در حاشیه جنگ جهانی، دعوت میکرد که سختیهای ناشی از جنگ - ازجمله تورم، قحطی و سیل آوارگان را به امید پیروزی بر شر مطلق تحمل کنند.
اما در پایان جنگ و خروج اشغالگران از ایران برچسب فاشیسم همچنان در صدر واژگان حزب توده، برای حمله به رقیبان، مخالفان و معاندان سیاسی باقی ماند. بدینسان، دکتر مصدق از آنجا که هوادارانش او را مانند هیتلر با عنوان پیشوا میستودند، فاشیست بود. قوامالسلطنه هم فاشیست بود چون به جای پیروی از اتحاد شوروی میکوشید تا متحدی تازه در ایالات متحده بجوید. فضلالله زاهدی هم فاشیست بود چون در حمله متفقین به ایران اسیر انگلیسیها شده بود تا به اتهام هوادار آلمان بودن دوران تبعید را در فلسطین بگذراند. آیتالله کاشانی نیز به اتهام دشمنی با انگلستان، و در نتیجه سمپاتی با آلمان نازی، برچسب «آخوند فاشیست» را گرفت.
بیش از هفت دهه بعد، هنوز برخی فعالان چپگرای ما از برچسب فاشیست برای تخطئه رقیبان، مخالفان و معاندان سیاسی خود بهره میگیرند. این روزها هدف اصلی این برچسبزنی کسانیاند که خواستار بهرهگیری از پادشاهی مشروطه برای خروج ایران از بنبست کنونیاند.
اما آیا میتوان به تعریفی واحد از فاشیسم رسید؟ مشکل اینجاست که واژه فاشیسم درواقع بیانگر یک شیوه رفتار سیاسی است نه معرف یک ایدئولوژی یا مسلک متکی بر یک ساختار فکری منظم، چه خوب چه بد. فاشیسم فاقد دیسیپلین ساختاری و منطق درونی دیگر ایسمهاست، ازجمله مارکسیسم یا ناسیونالیسم.
بدینسان سازمانها، جنبشها و حتی دولتهای گوناگون را میتوان یافت که در پارهای از شرایط شکلگیری فاشیسم بهعنوان یک شیوه رفتار سیاسی مشترکاند، بیآنکه صددرصد قابل انطباق با یکدیگر باشند. عنوان فاشیسم البته با جنبش سوسیال دموکراتیک موسولینی در ایتالیا آغاز شد. از دید او ایتالیا بهعنوان وارث امپراتوری تمدنساز روم باستان میبایستی بار دیگر در صف اول بشریت قرار گیرد، مانند لژیونرهایی که پیشقراول بودند و با حمل مشعل و تبر نقش ویژه خود را نشان میدادند، در داخل ایتالیا طبقه کارگر میبایستی نقش پیشقراول را داشته باشد.
اما پس از موسولینی برچسب فاشیست برای توصیف رهبران دیگر به کار رفته است که الزاما موسولینی را سرمشق خود نمیشناختند. هیتلر در آلمان، فرانکو در اسپانیا، سالازار در پرتغال و پرون در آرژانتین ازجمله کسانیاند که در تاریخ اروپا و آمریکای جنوبی جزو فاشیستها به شمار میآیند. جنبش آپارتاید در آفریقای جنوبی، سازمان جوانان بهارات در هند تحت استعمار بریتانیا، و گروه خورشید تابان در ژاپن پیش از جنگ دوم نیز گرایشهای فاشیستی داشتند، بیآنکه بتوان همگی آنان را فاشیست مطلق دانست. در ایران خودمان حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران (سومکا) کاریکاتوری از حزب نازی آلمان بود. کاریکاتورهای مشابهی در مجارستان، اتریش و رومانی نیز شکل گرفت.
اما با چه شرایطی میتوان یک جنبش یا یک نظام سیاسی را فاشیست خواند؟ چند شرط به نظر میآید. البته برای گرفتن لقب فاشیست، یک حزب یا یک رژیم میبایست لااقل نیمی از آن شرایط را حائز شود. در غیر این صورت میبایستی از گرایش فاشیستی یک حزب یا یک رژیم سخن گفت.
نخستین و مهمترین شرط، شمولگرایی یا تمامیتخواهی یا توتالیتاریسم است. یک حزب یا نظام فاشیست در پی توحید یا یکسانسازی جامعه است. شعار یک امت (فولک در آلمانی) یک دولت (رایش) و یک پیشوا (فوهرر) اعلامگر یک نظام فاشیستی است. شبیه این شعار را در ایران خودمان به صورت «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» دیدهایم.
از دیدگاه فاشیستی، حتی اگر انتخاباتی در کار باشد، باید براساس یک بار انتخاب برای همیشه صورت گیرد. به گفته گوبلز، تبلیغاتچی هیتلر، پیروزی حزب نازی در انتخابات پارلمانی ۱۹۳۲ میلادی انتخابی بود که ملت آلمان برای هزار سال آینده انجام داد. در جمهوری اسلامی رفراندوم آیتالله خمینی بهعنوان انتخاب امت اسلام تا ظهور حضرت مهدی تبلیغ میشد.
دومین شرط فاشیسم مخالفت آن با آزادی دین و مذهب است. این مخالفت گاه به شکل تلفیق دولت و دین عرضه میشود که یک نمونه آن جمهوری اسلامی ایران است. رژیم فرانکو و رژیم سالازار با کنترل کلیسای کاتولیک نمونههای دیگری از همان ضدیت با آزادی دین و مذهب عرضه میکردند. در نظام فاشیستی هر خوانش غیرمجازی از مذهب و دین بهعنوان شرک، ارتداد، زندقه، ابداع و التقاط محکوم است. در ایتالیای دوران فاشیسم پاپ در واتیکان مانند قناری در قفس بود. هیتلر برای آرام نگاه داشتن کاتولیکهای ایالت بایرن، با پاپ پیوس دوازدهم قرارداد امضا کرد، اما اجازه نمیداد که اسقفهای آلمانی را واتیکان انتخاب کند.
سومین شرط فاشیسم سنتگرایی یا درواقع شبهسنتگرایی است. میدانیم که اختراع سنت کار دشواری نیست. درخت کریسمس، پاپانوئل و اصطبل زادگاه حضرت عیسی که اکنون جزو سنن دو هزار و چند ساله به شمار میآید، درواقع در آلمان سده نوزدهم شکل گرفتند و سپس با صدور به امپراتوری بریتانیا جنبه جهانی پیدا کردند. در ایتالیا موسولینی دهها سنت روم باستان را اختراع کرد. سالازار مدعی بود که تکهای از صلیب واقعی حضرت عیسی به لیسبون رسید تا نشان دهد که پرتغال میبایستی پیام صلیب را به پنج قاره جهان برساند. در آلمان هیتلری، اسطوره والهالا و گردهمایی قهرمانان، گاه با آبجونوشی افراطی، بهعنوان سنت دیرینه نژاد آریایی قالب شد. در جمهوری اسلامی افسانههای مربوط به عاشورا، شیر نقرهای و چاه جمکران، جزو ابزار تبلیغاتی - درواقع ضد دینی - رژیم به شمار میروند. آنچه در اینجا مطرح است موازیسازی تاریخی است، یعنی اختراع یک تاریخ خیالی برای گریز از تاریخ واقعی.
چهارمین شرط فاشیسم ترس از مدرنیته است. مدرنیته به معنای خروج تدریجی بشریت از عالم اوهام و خرافات، عصر روشنگری، تشخیص و تصدیق حقوق انسان و تشویق تکثر فکری و خلاقیت ادبی و هنری است. ژوزف دو مستر، از مخالفان سرسخت انقلاب فرانسه، یک قرن پیش از ظهور فاشیسم، مدرنیته را بهعنوان «کوشش انسان فانی برای تعیین سرنوشت خود» محکوم کرد.
در ۲۰۰۳ میلادی دکتر مهاتیر محمد، نخستوزیر مالزی، مدعی شد که مدرنیته را یهودیان اختراع کردند تا راه را برای تسلط خود بر جهان بگشایند. در ۲۰۰۸ محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، تاکید کرد که اعلامیه جهانی حقوق بشر یک سند «مسیحی - یهودی است» و درنتیجه نمیتواند مورد قبول مسلمانان قرار گیرد. حجتالاسلام محمد خاتمی در سخنرانی خود در دانشگاه فلورانس ایتالیا، عصر روشنگری را بهعنوان گام نخست در راه جنگ، امپریالیسم و استعمار محکوم کرد.
یکی از مهمترین شرایط فاشیسم شرط پنجم یا کیش رهبر است. از دیدگاه فاشیستی، یک رهبر سیاسی کسی نیست که برای خدمت به مردم به میدان آمده است. او موجودی است فوقالعاده، ابرمردی برتر از ردهبندیهای سیاسی عادی.
موسولینی به لقب نخستوزیر راضی نیست، اما چون ایتالیا رژیم پادشاهی دارد نمیتواند خود را شاه بخواند، درنتیجه لقب ال دوچه (دوک) به خود میدهد. هیتلر فقط یک صدراعظم (کانزلر)نیست - او پیشوا (فوهرر) نژاد برتر است. فرانسوا دو والیه چیزی برتر از یک رییسجمهور (پرزیدان) است و با لقب پاپادوک (بابا دکتر) تجلیل میشود. اوا پرون، همسر دیکتاتور خوان پرون، یکی از قدیسان کلیسای کاتولیک است. آقای خمینی به لقب خود در قانون اساسی جمهوری اسلامی کفایت نمیکند، او باید «امام» خوانده شود.
شرط ششم بهرهگیری عوامفریبانه از نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی است. فاشیسم ناقل و مروج کینه، نفرت و حسادت علیه همه کسانی است که در زمینههای اجتماعی و اقتصادی موفقیت داشتهاند. هیتلر با تبلیغ گیاهخواری خود و زندگی سادهاش از «دشمنان پرخور و فربه بورژوا» سخن میگفت. سالازار مدعی بود که هر سال با احترام به سنت کاتولیکی ۴۰ روز روزه میگیرد تا درد گرسنگان را بفهمد. فاشیست خود را منجی بینوایان معرفی میکند اما بهوجودآورنده فقر و بینوایی است. روزی که هیتلر در پناهگاه کوهستانی خود مرد یا خودکشی کرد، مردم آلمان فقیرتر و بیخانمانتر از روزی بودند که حزب او در انتخابات یک بار برای هزار سال پیروز شد.
ضدیت با خارجی شرط هفتم فاشیسم است. فاشیسم جامعه را برخلاف مارکسیسم نه به طبقات، بلکه به خودی و غیرخودی تقسیم میکند. گاه خودیبودن را خون پاک تعیین میکند، مانند خون آریایی برای هیتلر. نسخه نژادپرستانه فاشیسم جامعه انسانی را بین نژادهای برتر (آریایی)، نژادهای میانه (دیگر سفیدپوستان) و نژادهای درجه دوم (زردپوستان) و سرانجام نژادهای پستتر (سامیان و سیاهان) تقسیم میکند. در جمهوری اسلامی تقسیمبندی براساس دین و مذهب - اهل کتاب، اهل ذمه، کفار و کفار حربی شکل میگیرد. در آلمان هیتلری ضدیت با بلشوویسم یکی از جلوههای بیگانهستیزی بود. در اروپای امروزی بیگانهستیزی برای گروههایی که گرایش فاشیستی دارند، بهشکل اسلامستیزی ظاهر میشود.
ضدیت با زن شرط هشتم فاشیسم است. آلمان هیتلری این ضدیت را با شعار «بچهها، آشپزخانه و کلیسا» ابراز میکرد؛ زن یک ماشین بچهسازی، یک کارگر آشپزخانه، و یک زیارتگر کلیسا است. فرانکو و سالازار هریک چهار دهه در قدرت بودند اما هرگز اجازه ندادند حتی یک زن در سلسله مراتب دولتی به مقامی بالا برسد. همین تجربه را در جمهوری اسلامی شاهد بودهایم. آیتالله خامنهای دستور میدهد که زنان بروند بچه درست کنند.
شرط نهم فاشیسم کیش مرگ است. شعار فرانکو «زندهباد مرگ» بود. جمجمه انسانی نشان نیروی رزمی زبده هیتلری یعنی اساس بود. در جمهوری اسلامی کیش مرگ بهشکل شهادتجویی جلوه میکند. حتی کسی که در یک سقوط هلیکوپتر کشته شده است، شهید لقب میگیرد. تمامی نظامهای فاشیستی در نقش ماشینهای مرگآور وارد تاریخ شدهاند.
دهمین شرط کوشش برای یکساننمایی در پوشاک و آرایش است. علاوه بر اونیفرمهای نظامی و پلیسی، رژیم فاشیسم اونیفرم را در آموزشگاهها و دانشگاهها تحمیل میکند. اعضای حزب نیز همگی اونیفرمپوش هستند. در جمهوری اسلامی ریش برای مردان و حجاب برای زنان، عمامههای سیاه و سفید برای آخوندها، کلاههای بسکتبال آمریکایی برای سپاه و بسیج و پیراهن بییقه برای کارمندان جزو وسایل یکساننماییاند.
شرط یازدهم کیش جنگ است و تمامی رژیمهای فاشیستی یا زاده جنگ یا زاینده جنگاند - حتی اگر مانند اسپانیا جنگ داخلی مطرح باشد، یا مانند آرژانتین یک جنگ کوچک با شیلی. جنگ و فاشیسم دو روی یک سکهاند. به گفته آیتالله خمینی جنگ یک نعمت است.
دوازدهمین شرط، به کار بردن زبانی ویژه است که در آن کلمات معنای واقعی خود را از دست میدهند. مثلا سقوط هلیکوپتر میشود «فرود سخت». در گفتمان هیتلری «بازسازماندهی استراتژیک» به معنای عقبنشینی شرمآور پس از شکست استالینگراد است. «برجام» که درواقع سندی بود برای قرار دادن ایران تحت قیمومیت خارجی بهعنوان «فروریزی دیوار تحریمها» عرضه میشود. از دید سالازار استعمار پرتغال در آفریقا «هدیه تمدن به بخش محروم بشریت» بود. گوبلز میگفت کلمات باید در خدمت آرمان ما باشد نه آرمان ما در خدمت کلمات.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
بامغلطه نمی توان معنی کلمات را مصادره کرد
سالام
ما نسلی فوقالعاده خوش شانسی بودیم ،درعصری زندگی کردیم ،که اختراعات نرم افزاری مارا با دنیای
واقعی آشنا کرد.
دراین مدت کوتاه از حدود سال ۱۳۳۰
تاکنون دوران مختلف تحول را دیدیم،
امکان دارد،وحتم نیز است،
که آیندگان در دوران بهتراز ما باشند،
هرچندکه ناملایمات و آلامی فراوان دیدیم و خودنیز آن را بجان چشیدیم.
ولی شناخت خوبی به تفکرات وبا رخدادها وباکسان و ناکسان پیدا کردیم.
دراین مدت کوتاه چه تعریفها وتحریفها
و ناملایماتی که ازاین افراد ندیدیم!!
برای اینکه فاشیسم را تعریف کنند،
زوربا را ازطرف گشادش فوت میکنند.
تا خواننده مطلب نتواند درک کند،
منظورایشان چی بوده است.
اینگونه تعریف ومعنی کردنها فقط توجیح گری بر اعمال زشت خود وتفکرخود شایسته است.
هر کلمه و واژه ومکتبی چه دریونان،
چه انگلبس،فرانسه، وو،،
خود دارای بار اقتصادی،سیاسی،فرهنگی،ادبی وو ،دارد.
آمده فاشیسم راتعریف کند،
ولی کتاب نوشته است.
مگرمیشود،با نوشتن یک کتاب مفهوم
فاشیسم را عوض کرد؟
بخاطراینکه کمونیستها با رضا پالانی
اتحادنمی کنند،
آمده کمونیست را فاشیست خوانده است!!
کمونیست، کمونیست است،تفکرش
تفکری کمونیستی است،
اگرانحرافی ازآنها دیده شده،،خلاص،
یعنی دیگرکمونیست نیست.
فمنیسم ،وقتی تفکرش را آلوده ناسیونالیسم کرد، یعنی تمام ،
فمنیست نیست،
هرکدام از واژه ها بار مفهومی خودش
را دارد،
وقتی از آن چهارچوب خارح شد،
دیگر به انحراف ازآن تفکر گرفتارشده
یا به تفکری دیگر رفته است.
اگربازهم دم ازکمونیست زد،عوامفریبی
است.
دراسلام هم همین است،
وقتی واردفرقه ایی شد،یا بانام اسلام
ولی عملی دیگر کرد،تمام ، ،
خواهشا، دوران را دریابید.
صدسال پیش نیست.
بهمین خاطراست،
که درایران هرکس میخواهد،گروه z
رابرای خودشان مصادره کنند،
بابام جان ،،زمان و عصرانقلاب انفورماتیک رادریابید.
دو نمونه ،ازایران می نویسم،
درایران کنونی، بعلت عملکرد غلط و
خیانت آخوندها نارضایتی درتمام عرصه ها ایجادشده است،
ولی این نارضایتی دلیل بر طرفداری
از فلان کس ک یا طرفداری از فلان
حزب نیست،
حال می بینیم،تعدادی قداره بند،
آنهارا برای خودمیخواهند مصادره کنند،
این نارضایتی وبدبینی عمومیت یافته
است.
حتی سیاسیون استخواناستخواندرهم
ازآنها نمی توانند،بهره برداری کنند،
همین گرده z نمونه ایی ازآنهاست،
اگرمیتوانستند،سوء استفاده میکردند.
یا آنهارا بخودجذب میکردند.
یا در آزربایجان و مناطق تورک نشین ایران
تورکان ایران میشه گفت ،اکثرا براثر
همین رسانه های مجازی وانقلاب انفورماتیک به حقوق مدنی و انسانی
خودشناسی یافته اند.
گروه های مختلف تورکان که درخارج هستند،
سعی میکنند،آنهارابرای خود مصادره کنند،
ولی دربین وبطن این تورکان ایران
نیروهایی هستند،دقیقا میدانند،شترشان راکجا بخوابانند.
طوری حرکت میکنند،وبه مردم تورک
مدیریت میکنند،که نه حکومت توان
کنترل اش دارد،
نه گروه های خارج نشین ونه دشمنان این ملت بزرگ.
حتی آمریکا انگلیس،روس،فرانسه ،
این موضوع رافهمیده اند،
ولی تعدادی متوهم نفهمیده و یا خودرا
به نفهمی میزنند.
اراده معطوف به قدرتپرستی و عقده های حکومتگری
دروود بر آقای طاهری گرامی!
اندکی بحث برای فراتر اندیشیدن و ژرفکاوی
ابزار جنگی شدن مفاهیم از پیامدهای رفتاری مومنان و مدّعیان حقیقتهای انحصاری ریشه میگیرد. از لحظه ای که انسانهایی به عقیده ای/مذهبی/دینی/ایدئولوژیی/نظریّه ای و امثالهم ایمان کور و مشکلگشایی و حبل المتینی آوردند به هر چیزی که در سمت و سو و دایره حقیقتهای نصّی و انحصاری آنها تعلّق نداشته باشد، مُهر باطل و بی اعتبار میزنند و میکوشند برای سر به نیست کردن آن به هر ابزاری چنگ اندازند و از هر چیزی نیز ابزار جنگی بسازند. به همین سبب نیز تمام مالکین حقیقتهای خودپنداری از مفاهیم، زاغه مهمات و زرّادخانه های تبلیغی/دماگوژیکی و اتّهامی و زشتگویی ترتیب میدهند و خودشان را به آنها مسلّح میکنند تا سنجشگران حقیقتهای نصّی را لت و کوب و نابود کنند. آنها تمام سوراخ و سنبه های زرّادخانه عقیدتی/مذهبی/ایدئولوژیکی خود را با بدنام و شانتاژ کردن دیگران و کینه توزی و خصومت هیستریک و نفرت قیرگونه و جنگ و جدالهای لفظی و تبلیغاتی به نام «آزادی، عدالت، دوستی، حقوق بشر، مدرنیته، مدرن، سکولاریته، لائیسیته، اخلاق، پیشرفت، ترقی، روشنگری، دانش، سعادت، شادمانی، و غیره و ذالک» برچسب برّاق میزنند. در دید و نظر آنها مهم نیست که مفاهیم به ذات خودشان چه معنایی میدهند؛ بلکه اصل برای آنها این است که بتوان از هر مفهومی، ابزار جنگی ساخت و به اهداف خود چنگ یافت.
در تاریخ معاصر ایران با شکلگیری حزب توده و دیگر سازمانها و گروهها و تشکیلات سیاسی از مذهبی اش گرفته تا ضدّ مذهبی و غیره و ذالکش که مصایب وطنی را ایجاد و متداوم کردند، هر کدامشان از لحاظ نظری و پراکتیکی به مالک حقیقت بودن و حقانیّت انحصاری داشتن به تملّک حقیقت و سپس توجیه و تفسیر رفتارهای خود به آن آویزان بوده اند و همچنان در ایران و گوشه و کنار جهان، کما فی السّابق، آویزان هستند و به استفاد کردن از مهمّات زرّادخانه عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی خودشان با توفیقات الهی- ماتریالیستی مشغولند که ریشه تمام کنشها و واکنشهای آنها فقط و فقط در اراده معطوف به قدرت و کسب امتیازهای حیف و میلی آنهم به نام مردم است؛ زیرا کسانی که ادّعای مالکیّت حقیقت را سر میدهند، خود را محقّ و مجاز میدانند که به هر عملی اقدام کنند و برای دیگران تعیین تکلیف کنند که چه چیزی خلاف حقیقت/ضدّ حقیقت است.
نکته ای که اینهمه جنگاوران هل من یزیدی و مالک حقیقت کذّایی تا امروز نیاموخته اند و اراده مستبد خود را بر این پاشنه گذاشته اند که تا قیام قیامت نیز نیاموزند، این است که ایرانیان هیچگاه از سپیده دم فرهنگ و تاریخ خودشان، به چیزی به نام «حقیقت» اصلا و ابدا اعتقادی نداشتند و هنوزم ندارند و هرگز نیز نخواهند داشت. ایرانی از آغاز سپیده دم تاریخ و فرهنگش فقط در «جستجوی راستی و بلندی جویی» بود و اینکه چگونه میتوان از ژرفای تخمه گوهری خود در آزمونهای زندگی و رفتن به هفتخوانهای خودآزمایی به آفرینش درخت هستی خودش در مقام همیال خدایان شدن همّت کند و کامیاب شود.
حقیقت از مسائل نصوصی ادیان نوری [=میترائیسم، زرتشتیگری] و ادیان ابراهیمی [= یهودیّت، مسیحیّت، اسلامیّت] و ایدئولوژیهای بر آمده از ادیان ابراهیمی مثل مارکسیسم است که در رقابت با همدیگر برای سیطره یافتن بر مغز و روح و روان انسانها؛ جهان را به کشتارگاه تبدیل کرده اند. حقیقت هیچگاه از معضلات و پُرسشهای «ساینس» نیز نیست؛ زیرا ساینس بر شالوده آزمایش و خطا و بازاندیشی و ابطال و گمانه زنی و حدس و تصوّرات فرضیه ای استوار است و در آخرین تلاشهایش به جستجوی «شناخت» است، نه کشف و تملّک حقیقت کذّایی.
امّا ایدئولوژیگران و مذهبیون و پدافندگران مذاهب/ادیان حقیقت پنداری با مستمسک قرار دادن محصولات دانشهای بشری بر آن هستند که مبانی عقیدتی/مذهبی/ایدئولوژیکی خود را همچون جواهر آلات و ابزار سربازان جنگجو به خود بیاویزند تا مثلا حقّانیت و مطلقیّت صحت عقیده/ایدئولوژی/مذهب/دین و همچنین تمام رفتارهای شفاهی و تحریری خود را توجیه بی چون و چرا کنند. مذهبیون گوناگون در تاریخ معاصر ایران و همچنین کنشگران حزب توده در خدمت به روسهای خفّتخواه ایران و ایرانیان و در تبعیّت کردن از ماشین تبلیغاتی آنها باعث شدند که مناسبات انسانی در جامعه ایرانی به جای شکوفا شدن منطق و استدلال و هنر خویشاندیشی و جستجو و ابتکار و گشوده فکری و باهماندیشی و ژرفنگری و میهندوستی و مردمدوستی به باتلاقی مسموم از بدپوزیها و لیچاربافیهای تهاجمی و جنگی تبدیل شود و فاجعه به دنبال فاجعه برای میهن و مردمش به بار آورند. برای چیره شدن بر مصیبت و تبهکاری هولناکی که همچنان قربانی به دنبال قربانی میطلبد، راهی نیست سوای سنجشگری بی محابای رگ و ریشه های عقیدتی و ادّعاهای نصوصی آنها که در دیگ مذاب شرایع اسلامیّت و مزخرفات ایدئولوژی مارکسیسم با روکش متابعت از نظریّه های رایج و کف آلود بر فضای دانشگاههای باختر زمینیان، همچنان مصدر فعالیّت هستند، کوششها کرد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
آموزنده بود.
با سپاس از نویسنده محترم مقاله.
بخاطر میآورم که در تظاهرات ضد ایرانی چپ ها چگونه شعار مرگ بر نظام پادشاهی توده ای ها، را جوانان بی خبر از جهان پیچیده سیاست سر میدادند.
کسی نبود که همین حرفهای نویسنده محترم را برای شناسایی فاشیسم بزند و فریاد برآورد نظام پادشاهی فاشیستی نیست و گروهی از عوامل مسکو این شعارضد ایرانی را در دهن جوان ایران انداختند.
بیاد میآورم در یکی ازبرنامه های تله و یون آلمان گوینده ای گفت آنچه در ایران میگذرد آدولف هیتلر انجام نداد.
آیا وجدانی آزادی میتواند نظام پادشاهی را هم طراز نظام هیتلر کند مسبب اشغال ایران در جنگ دوم گردید؟
نظام پادشاهی فاشیست نبود واین یک دروغ بزرگ چپ گرایان است که تا امروز مهره سیاست خارجی دولت روسیه هستند.
اما همین ضد فاشیستهای توده ای مبلغ و مروج زشت ترین وعقب افتاده ترین نظام حکومتی آخوند ها در ایران شدند.
ما اکنون شاهد هستیم چگونه هزاران چپگرای ضد ایرانی در همین کشور فاشیستی و امپریالیستی آلمان در کمال آرامش و رفاه و امنیت سیاسی زندگی میکنند بی آنکه لحظه ای بگذشته خیانت بار خود نگاهی انتقادی داشته باشند از برخی انسانهای شریف که بگذریم.
.دین شبه فاشیستی.
چرا راستگرایان نمی تواننند روشنفکر باشند؟ چرا سلطنت طلبان شونیست، خود پدر فاشیسم میتوانند باشند؟ یهودیان میگویند کسیکه هیتلر را با استالین مقایسه کند و آندو را یکی کند، خودش یک هوادار هیتلر است. یکی از ابزار ضد روشنگری، ایجاد اغتشاش فکری و ترجمه غلط مفاهیم و واژههای شناخته شده زبان پارسی، به نفع مرام خود است.
https://www.youtube.com/watch?v=hUiwvIDElIw
https://www.youtube.com/watch?v=hUiwvIDElIw
فاشیسم،- ترور ،ابزار ایجاد وحشت و انفعال است.خصوصیات فاشیستی دردیکتاتوری های زمان حال.فاشیسم واژه ایست ایتالیایی که در آلمان بشکل نازیسم بین سالهای 1945-1933 بقدرت رسید و به معنی حکومت دیکتاتوری زور و خشونت آشکار تروریستی که ناشی از جنبش راستگرایانه بود. فاشیسم و نازیسم اندیشه ای عمیقا شونیستی ناسیونالیستی که ضد دمکراسی، ضد سوسیالیسم و کمونیسم بود. مشخصه آن: باندگرایی، ماجراجویی سیاسی، و زمینه سازی برای جنگهای منطقه ای یا امپریالیستی است. جامعه شناسی بنام دیمیتروف آنرا دیکتاتوری تروریستی آشکار خشن ارتجاعی و بی شرمانه علیه نیروهای خلقی، دمکراتیک، و ترقی خواه است. آن جنبشی شدیدا شونیستی و محصول عناصر سرمایه مالی امپریالیستی بود.
فاشیسم در لباس سیاست در اروپا ظاهر شد. آن سیستم قدرت و ایدئولوژی امپریالیسم در دوره عمومی بحران کاپیتالیسم است و ایدئولوژی شونیسم افراطی راسیستی ضد کمونیستی است. فاشیسم حتی به نابودی دمکراسی های بورژوایی پارلمانی می پردازد. آن امپریالیستی ترین عناصر سرمایه مالی کاپیتالیسم جهانی و دیکتاتوری عریان تروریستی دولتی است. هسته مرکزی ایدئولوژی ضد انسانی فاشیسم، ضد نظام شورایی، ریوانجیست انتقام گیر، راسیست، و بلندگوی دماگوگی؛ یعنی اشاعه دروغ های شاخدار و تنفر ضد بشری است.
فاشیسم سمبل سیاسی ایدئولوژیک حکومت موسولنی در ایتالیا بین سالهای 1945-1922 میلادی بود که روی آلمان هیتلری و اسپانیای قرانکو نیز تاثیر گذاشت. فاشیسم بعدها در چند کشور دیگر اروپا بقدرت رسید گرجه مخوف ترین نوع آن بین سالهای 1945-1933 در آلمان، دولت را در دست گرفت. در کشور پرتقال دیکتاتوری بنام سالازار رهبر فاشیستها شد. در وقایع نگاری فاشیسم موسولنی در ایتالیا آمده که: در سال 1919 فاشیستها با هم متحد شدند و در سال 1921 حزب فاشیست را تشکیل دادند، در سال 1922 موسولنی راهپیمایی بسوی شهر رم را رهبری نمود، در سال 1925 وی کودتا نمود و اعلان دیکتاتوری دولت متحده اتوریته فاشیستی کرد، و 1943 کودتای بادوگولیس انجام شد. در دهه قرن بیست در کشورهایی مانند لهستان، مجارستان، ایتالیا، و 1933 در آلمان رژیم های فاشیستی به روی کار آمدند. در دهه 30 قرن بیست با کمک فاشیسم آلمان و ایتالیا، در اسپانیا روی کار آمد.
ایدئولوژی نازیستی آلمان فاشیست متکی به 3 اصل: راسیسم، میلیتاریسم، و ناسیونالیسم، بود. این جنبش سیاسی سلطه گر در آلمان متکی به حزب کارگران ناسیونال سوسیالیستی بود. 2 کتاب مهم جهانبینی فاشیسم در آلمان عبارت بودند از: کتاب "اسطوره قرن 20" که توسط روزنبرگ در سال 1930 منتشر شد، و کتاب "نبرد من" هیتلر که در سال 1925 بچاپ رسید. وقایع نگاری نازیسم آلمان به این قرار بود: 1921 هیتلر رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران فاشیست آلمان شد. در سال 1923 کودتای شهر مونیخ شکست خورد و حزب منحل شد، 1925 حزب نازی مجددا بنیاد گذاشته شد، 1932 حزب فوق قویترین حزب آلمان گردید، و در سال 1933 بقدرت رسید و تمرکز قدرت برای ترور و جنایت و جنگ جهانی در دست هیتلر قرار گرفت.
نازیسم جنبشی اجتماعی سیاسی بود که بعد از 1918 میلادی در آلمان بوجود آمد و سرانجام بشکل دیکتاتوری خشن دولت امپراتوری رایش سوم بقدرت رسید. فاشیسم هیتلری مدعی برتری نژاد آریایی جعلی بر سایر نژادها بود و با ادعا و دروغ اینکه خلق های آلمانی زبان بدون مکان و سرزمین کافی هستند، خواهان توسعه کشور خود بسوی اروپای شرقی نژاد اسلاو شد. آلمان خواستار لغو قرارداد ورسای، ناشی از شکست در جنگ جهانی اول با فرانسه نیز گزدید. فاشیسم حاکم خواستار نابودی قوم یهود در اروپا شد چون آن مدعی بود که نژاد یهود در طول تاریخ دفرمه و معیوب شده و شغلش فقط استثمار مردم از طریق بانک و دریافت سود، و تخریب خلقهای میزبان است.
هیتلر بعد از عملی نمودن نظام تک حزبی و حکومت دیکتاتوری در سال 1935 به تعقیب مخالفین چپ و راست و ملی و مذهبی پرداخت و از سال 1933 به ساختن اردوگاههای کار اجباری و کورههای آدم سوزی و فشار و کنترل بر جامعه توسط سازمانهای فاشیستی گشتاپو، اس-آ، اس-اس، و سازمانهای جوانان، دوشیزگان، زنان، برای مردم فریبی نمود. تشکیل اتحادیه ای شغلی، جبهه کار، سازمانهای رفاه و خیریه، از دیگر کوششهای او برای سازماندهی عوام سیاهی لشکر بود. ایدئولوزی ،ناسیونالیستی فاشیستی هیتلر بشکل اغراق آمیزی موجب افزایش آگاهی ناسیونالیستی، توسعه طلبی قدرت سیاسی،محدود کردن اقلیت ها مانند کولی ها و یهودیان، تعقیب دگراندیشان و سوسیال دمکراتها و روشنفکران، و کوشش برای نابودی فیزیکی آن ها.
نازیسم جنبشی سیاسی ایدئولوژیک بود که بشکل تک حربی و نظامی سازماندهی شده بود و رهبر دماگوگ آن مردم را با کمک دروغ و اشاعه تنفر فریب میداد، جزم گرا بود و به تحقیر اقلیت ها و سرکوب اپوزیسیون میپرداخت و در مقابل دگراندیشان بی گذشت و غیرتولرانس بود. از طریق پروپاگاندای ضد انسانی علیه اقشار ضعیف، زمینه مناسب برای قتل و ترور را آماده می نمود. در فاشیسم همیشه ترور ابزاریست برای ایجاد وحشت و منفعل نمودن مبارزان تا کسی نتواند سر عناد داشته باشد.
بعد از جنگ جهانی اول در سال 1917 در چند کشور سرمایه داری اروپا نظامهای دیکتاتوری و فاشیستی به روی کار آمد. دلیل آن: ضعف جنبش طبقه کارگر، دودستگی و تجزیه احزاب سوسیال دمکرات و سندیکاهای کارگری، پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه، خطر مارش انقلابی طبقه کارگر بسوی قدرت در بعضی دیگر از کشورهای اروپایی بود. حزب نازی آلمان در سال 1919 پایه گذاری شد که منافع طبقاتی بخش ارتجاعی جنبش سرمایه مالی را نمایندگی میکرد. ایجاد تنفر میان تودهها، تبلیغات ضد کمونیستی، تشویق به جنگ، از جمله کوششهای آن بود. حزب نازی المان در سال 1933 تنها حزب دولتی حاکم و مهمترین ابزار قدرت امپریالیسم المان فاشیستی شد.
خلاف ادعای جامعه شناسان راستگرای سوسیال دمکرات، فاشیسم محصول خرده بورژوازی آلمان نبود بلکه ابزار رشد سرمایه مالی انحصاری اقتصاد آلمان بود. از طریق اصل رهبری متمرکز در چند کشور، دمکراسی و آزادی سرکوب شد و خلقهای بعضی از کشورهای اروپایی به زیر سلطه فاشیسم کشیده شدند. فاشیسم میکوشد از طریق سرمایه مالی بورژوازی روابط تولید موجود را حفظ کند چون آن شکل ظاهری امپریالیسم در عصر بحران عمومی کاپیتالیسم است. هدف فاشیسم تشکیل دولت تک حزبی اتوریته از طریق رهبری شونیستی راستگرایانه است. آن مفهومی است سیاسی از زمان جنگ جهانی اول برای جنبش های خودجوش بدون رهبری، وقتی حکومت طبقاتی نتواند دیگر با روشهای دمکراسی بورژوایی حفظ گردند.
فاشیسم در بحران عمومی کاپیتالیسم، جنبشی سیاسی و شکل سلطه دولتی بخش ارتجاعی کاپیتالیسم انحصاری و پناهگاه آنست. حمله اصلی فاشیسم علیه طبقه کارگر و حزب انقلابی آن، همراه با استثمار و فشار مداوم به زحمتکشان و زمینه سازی برای جنگ، نابودی نیروهای ترقی خواه و خشونت علیه خلقهای دیگر است. فاشیسم دشمن دمکراسی و منهدم کننده سازمانهای کارگری، عمیق کردن اختلاف طبقاتی و استثمار، و کوشش برای برای فریب تودههاست. عناصر ارتجاعی سرمایه مالی سراغ فاشیسم میروند چون وسایل و روش های لازم سلطه بر مردم زیر منافع سرمایه مالی برای اجرای اهداف خشن و برای امپریالیسم نظامی، تضمین کافی برای نگهداشتن قدرت را بتدریج از دست داده اند.
بعد از شکست فاشیسم در سال 1945 توسط متفقین و انحلال سازمانها و تشکیلات سیاسی اجتماعی آنان، سران فاشیستی توسط متفقین در دادگاه نورنبرگ محاکمه شدند. دول پیروز کوشیدند به مبارزه با باقیمانده های فرهنگی، نظامی، سیاسی، و ایدئولوژیک فاشیسم بپردازند و آنان را نابود کنند، گرچه هنوز گاهی جنبش نئوفاشیسم در بعضی از کشورها تا 20 درصد رای می آورد، ولی بعد از یک دوره انتخاباتی معمولا منحل میشوند و با نام جدیدی کاندید میگردند.
افزودن دیدگاه جدید