با سلام ودرود. تصور شخصی من اینست اگر یک سیاست مدار حرفه ایی مانند قوام بتواند، با کمترین هزینه حداقل مطلبات خود را کسب نماید، حتمن چنین خواهد نمود. البته قوام از سرکوب و کشتن مخالفانش دریغ نداشت. ماجرای او و کلنل محمد تفی خان پسیان، که دست بر قضا آو هم آذربایجانی است، را نباید فراموش نمود. از دیگر شاهکارهای او، اعلامیه معروف کشتیبان را سیاستی دیگر... در ارتباط با نخست وزیری 4 روزه او در ماجرای منتهی به 30 تیر1331است. که در همین 4 روز گروهی از مردم بی گناه در تهران و شهرستانها کشته میشوند. در این مورد خاص، حکومت خودمختار آذربایجان، پس از زدو بند استالین با قوام، بر سر امتیاز نفت شمال، عملا شکست خورده بود.آنها چاره ایی جز مذاکره و یافتن یک راه حل مسالمت آمیز نداشتند. بقول زنده یاد پیشه وری دلیل شکست فرقه ، نزدیکی بیش از حد فرقه و تکیه به قوای ارتش روس بود.( نقل به مضمون). روسها در پایان،
او مجموعاً پنج بار نخستوزیر و متجاوز از بیست مرتبه وزیر، یک بار فرمانروای کل خراسان و یک دوره هم وکیل مجلس بوده است. قوام ذاتاً مردی مستبد و قانونشکن و جاه طلب بود، از جنجال و سروصدا لذت میبرد، همیشه دوران صدارت او با هیاهو و سروصدا توأم بوده است ولی در عین حال به (شیوه خود) به وطن عشق میورزید و هرگز خیانتی به زعم خود مرتکب نشد. از تملق لذت میبرد، به همین دلیل اطرافیان او را همیشه افراد متملق و چاپلوس تشکیل میدادند. از ریخت و پاش دولتی ابائی نداشت
..در باره.قوام السلطنه هم چنین آمده است:
. مذاکرات قوام و استالین رضایتبخش بود و قوام با وعده واگذاری نفت شمال به روسها در صورت تصویب مجلس شورای ملی، موضوع تخلیه ایران و خودمختاری آذربایجان را با رهبر شوروی توافق میکند. او پس از مراجعه از شوروی چندی بعد کابینه خود را ترمیم کرده و سه تن از اعضاء حزب توده را داخل کابینه نمود و حزبی به نام دموکرات ایران تأسیس کرد.... . . پس از حل مسئله آذربایجان و فارس و کردستان، شاه خدمات او را صادقانه ستود و به او عنوان و لقب جناب اشرف که قبلاً از طرف سلطان احمدشاه هم داده شده بود، اعطاء کرد) با این همه درسالهای پایانی دهه 20 13زمانی که شاه تقاضای اختیارت بیشتری برای خود نمود، از خارج کشور نامه هایی بین او و دربار رد و بدل میشود، که به جواب سوال شما هم اشاره دارد
افسوس و هزار افسوس که نتیجه جانبازیها و فداکاریهای فدوی را با کمال بیرحمی و بیانضباطی تلقی فرمودهاند پس ناچارم بر خلاف مسلک و رویه خود که هیچوقت دعوی حسن خدمت نکردهام و هر خدمتی را وظیفه ملی و وطنپرستی خود دانستهام در این مورد با کمال جسارت و با رقت قلب و سوز دل به عرض برسانم که به خدای لایزال قسم روزی که تقدیرنامه اعلیحضرت به خط مبارک به افتخار فدوی رسید که ضمن تحسین و ستایش فرموده بودند سهم مهم اصلاح امور آذربایجان به وسیله فدوی انجام یافته است متحیر بودم که چگونه افتخار ضبط و قبول آن را حائز شوم زیرا غیر از خود برای احدی در انجام امور آذربایجان سهم و حقی قائل نبودم و فقط نتیجه تدبیر و سیاست این فدوی بود که به حمدالله مشکل آذربایجان حل شد و اهالی رشید و غیرتمند آذربایجان با سیاست فدوی یاری و همکاری نمودند و بعد که بحمدالله اعلیحضرت با جاه و جلال تشریففرمای آذربایجان شدند- و بر خلاف انتظار اعلیحضرت در بعضی نقاط استفاده جوئی و غارتگری شروع شد- با تلگراف رمز عرض کردم اگر نتیجه زحمات و اقدامات این است، از این تاریخ فدوی مسئول امور آذربایجان نیستم و ای کاش به جای این تهمتها و بیانصافیها که بر خود اهالی آذربایجان معلوم است در آبادی و عمران و رفع خرابیها و خسارتها توجه بیشتری مبذول شده بود که اهالی رنجیده و فلک زده آنجا به اطراف و اکناف پراکنده نمیشدند، مال و حشم خود را برای معاش یومیه به ثمن بخس نمیفروختند و امروز بعد از چهار سال آذربایجان به صورت بهتر و آبرومندتری عرض اندام مینمود.