دلم گروگان کودکي است
بس بي گناه
مادري بي کس و کار
از اين پس، تنها
انديشمندي، سر به دار است، سحر
کجاست روياهاي کودک او؟
ميان همهمه کودکان شهربازي؟
يا غوغاي مهمانيهاي هزار فاميل؟
در گهواره خوشبختي هاي باد آورده يا
مست خنده قلقلک هاي پدر؟
++++
نه ، نه ، هيچکدام
پشت ديوار پيچ در پيچ زندان ،
در خيالات وهم آلود سياست ،
زندان و مرگ و شکيبايي،
در پاي ديوار چشم انتظاري
درتماشاي اينهمه سنگدلي
در روياي واپسين بوسه هاي پدر
به دنبال معناي اشک پنهان مادر
+++++
سراغ خدا را از که بايد گرفت؟
گلوله هاي سربي؟
چوبه هاي دار؟
يا ديوارهاي هزار پستوي زندان؟
گلبانگ مسجدهاي شهر؟
لابلاي کتاب هوسناک قانون ،
يا مردمان سر در گريبان بي درد؟
++++
کدام اسباب بازي ؟
کدامين بوسه ها؟
کدامين خاطرات؟
تلخي حکم بيدادگران را
از خاطرش خواهد زدود؟
+++
پدر آنجاست هنوز !
پايش چرا يک وجبي،
با زمين فاصله دارد؟
مادرش با گريه گفت!
اين است فاصله بردگي و آزادگي
زندان گوهردشت، فروردین 1393
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید