*******
بر قله ایستادم
آغوش باز کردم
تن را به باد صبح
جان را به آفتاب سپردم
روح یگانگی
با مهر با سپهر
با سنگ با نسیم
با آب با گیاه
در تار و پود من جریان یافت!
موجی لطیف
بافته از جوهر جان
تا عمق هفت پردۀ تن را ز هم شکافت
"من" را ز تن ربود
"ما" ماند
راه یافته در جاودانگی ...
(فریدون مشیری)
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید