""" شاعر ما و جان سختی کلیشه
ناشناس
""" شاعر ما و جان سختی کلیشه """ کسی را میشناسم من که دنیای ناز نازی رنگین کمانش را طوفانی از تحولات واژگون کرده است، روح غمگین و تنهای این افسرده را دیگر ترانههای نم نم باران نوازش نمیدهند، سوزناک مقابل دروازهای ایستاده است که دیگر هیچ کسی آنجا نیست، بیرحمی پلشت زمانه شلاقی بر دست بر تان این رنجور چون پتکی آهنین فرود میایند و وجود نحیف اووو را در غباری از گردخاک سوهان میدهند،ای تقدیر من اووو را به تو میسپارم تا در شهر ویرانهها گم و گور نشود، باشد که پنجرهای باز شود و نسیم واقعیت و پیامدهایش این وارسته بی خانمان را از خواب وحشت بیدار کند.