رفتن به محتوای اصلی

مسئله‌ای که بایست آنرا شکافت، معمایی که باید آن را گشود

مسئله‌ای که بایست آنرا شکافت، معمایی که باید آن را گشود

جمال

شەمال هلمت

بدنبال تحولات سیاسی دو دهه اخیر؛ ایران و به ویژه کردستان وارد مرحله نوینی از حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود شده است. کردستان که با سرکوب و خشونت دولتی مواجه بود ، در گشایش جدید فضای سیاسی گامهای اساسی برداشت و جهت برون رفت از چند دهه فضای اختناق و سرکوب تلاش همه جانبه ای را آغاز نمود . روشنفکران ، فعالان سیاسی ودانشجویان و اهل قلم از هر فرصتی برای شکستن حصار تنیده شده بر عرصه های جامعه، از جان مایه گذاشته و دلیرانه و حکیمانه مبارزه ای را هم سو با جنبش دمکراسی خواهی سرتاسری ایران از نو سازمان دادند.

بعد از ناکامی اصلاح طلبان در پیشبرد برنامه هایشان که جمعیت میلیونی ایران را در پشت سر داشتند.یک باره فاز جدیدی از تندروی ها و پایمال کردن حقوق اساسی مردم به خشن ترین شیوه از سوی جناح ایدئولوژیک و خشونت طلب حاکمیت آغاز شد. این روند از اواخر دوره دولت دوم ریاست جمهوری خاتمی شروع و تا کنون نیز وجه خشونت و سرکوب ان در ابعاد مختلف به طور فزاینده ادامه دارد . این عقب گرد سیاسی حاکمیت برای مردم خواهان تغییر واصلاح بسیار گران تمام شد به طوری که علاوه بر از دست دادن دستاوردهای دوران اصلاحات دوم خرداد ، بسیاری از بهترین فرزندان مردم قربانی تند خویی و دد منشی بی سابقه طیف اصول گرا گردیدند. ترور و زندان هدیه ای از سوی تمامیت خواهان برای فعالان عرصه اجتماعی و سیاسی بود.بحرانهای ویرانگر پی در پی که آقای خاتمی گله مند بود هر نه روز یک بار اتفاق میافتد تبدیل به روندی روزمره شد و در دایره تنگ خودی و غیر خودی ، مرز بندی های نازکتر از مو پدیدار گشت و درون قدرت حاکم ،شکاف دور از انتظاری سر بلند کرد.

سیاست گام به گام رو به جلو اصلاح طلبی جای خود را به سیاست عقب گردی سپرد که ایران را به سرعت به ورطه استبداد و دیکتاتوری کم سابقه مذهبی می کشاند. در پسروی سیاسی این بار خشونت عریان به دست قدرتی واحد و قهار افتاد که تصمیم یکسره نمودن کار جریان موسوم به دمکراسی خواهی و جامعه مدنی را به طور جد و بدون کمترین مسامحه در دستور قرار داد . شکست سیاسی جریان اصلاح طلبان در چند انتخابات پی در پی ، پیروزی قابل پیشبینی جریان تمامیت خواه که به قولی ، بوی فاشیسم دولتی هم از آن به مشام می رسید را رقم زد . با عریان و آشکار گشتن دولت در سایه که هیمنه خود را سالیان سال بر گرده سیاست ایران گسترده بود ، فرمانبران و فرماندهان نظامی و امنیتی را سرمست غلبه ی پر بحث وحدیث و مهندسی شده خویش گردانید. این بار بزرگ مردان کوچک در موقعیتی قرار گرفتند که خود را بی نیاز از مشروعیت مردم ، یا به زعم آنها خس و خاشاک حس کنند.

مردم در جریان انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم ، برای تحقق خواسته تاریخی خود یعنی بدست گرفتن حق تعین سرنوشت و تغییرات اساسی در سیاست های کلان کشور از برنامه های اقای موسوی و کروبی حمایت کردند که بحث و حدیث فراوان دارد . انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری که به کودتا شبیه بود تا انتخابات! با اعتراض گسترده مردم به تقلب آشکار و خیانت مسلم به آرا مواجه گشت. با ورود مقام ولایت به صحنه و حمایت آشکار و بدون پرده رهبری از طراحان کودتا و انتخابات مهندسی شده ، شکاف حاکمیت با مردم عمیق تر شد و در ادامه اعتراضات ، جنبشی سرتاسری شکل گرفت که کلیت نظام را زیر سوال برد .

مردم در جریان یک سال و اندی با ریخته شدن خون صد ها جوان و به بند کشیدن هزاران انسان شریف ، ظلم و تعدی بسیار در حق مردم ، هزینه گزافی را تحمل نموده است . مردم دگر بار اثبات کردند که تحمل جور و ظلم بی عدالتی را ندارند و آماده اند تا طومار استبداد و دیکتاتوری را بار دیگر درهم پیچند .

به جهت حساسیت و حائز اهمیت بودن موضوع ، به این مقدمه و پیشگفتار افرینی کوتاه بسنده کرده و به مساله ی که بایست آنرا شکافت و معمایی که باید آنرا گشود می پردازم .

اگر بخواهیم رویداد های اخیر کردستان ، و مشخصا انفجار خونین مهاباد ، جنایت شومی که منجر به قربانی شدن عده زیادی زن و بچه بی گناه گشت را بررسی و واکاوی کنیم . می بایست به دور از یک سونگری عواملی که میتواند در این جنایت دست داشته باشد و اهدافی که عاملان از این عملیات تروریستی مدنظر شان است را مورد توجه قرار دهیم ، لازم است چند فاکتور مهم را مبنای تحلیل و تبیین قرار دهیم.

خالی از لطف نخواهد بود با نگاهی به گذشته و مروری به مسائل و رویدادهایی که منجر به بیراه کشاندن جریانات اصیل سیاسی که در پی تحقق خواسته های ملی دمکراتیک مردم کردستان بودند ، مسئله را بیشتر بشکافیم.

مردم با سرنگون کردن رژیم پهلوی در مسیر تحقق ازادی و دست یابی به آنچه برایش مبارزه کرده بودند وارد فاز جدیدی از حیات سیاسی گردیدند. کردستان از پیشگامان این حرکت بود که با احیا و شکل گیری احزاب سیاسی در کردستان روند مسائل سیاسی و اجتماعی فرم دمکراتیک به خود گرفت . این شکل از فعالیت سیاسی و طرح خواسته از پیشینه تاریخی برخوردار بود که به آن توان بالقوه می بخشید. جریان اصیل سیاسی که رهبری مردم کردستان را در دست داشت با طرح شعار "" دمکراسی برای ایران و خود مختاری برای کردستان " همگرایی ملی را سر لوحه فعالیت خود قرار داد .

حزب دمکرات کردستان ایران با واقع بینی سیاسی نشات گرفته از درایت رهبری بی بدیلش که دکتر قاسملوی زنده یاد به عهده داشت ، در اندک زمانی جایگاه واقعی خود در عرصه سیاسی ، اجتماعی را باز یافت .

اما بد خواهان کج اندیش در اولین طلیعه آزادی با حرکتی حساب شده ، جنگی خانمانسوز را بر مردم کردستان تحمیل کردند . این جنگ که جرقه آتش ان در نقطه حساس نقده زده شد ، شهری که ملت ترک و کرد سالیان سال باهم در کمال اسایش و امنیت به زندگی مسالمت آمیزی مشغول بودند به جان هم انداخت . طولی نکشید ماشین جنگی رژیم سرتاسر کردستان را در نوردید . حاکمیت با تفسیر به مطلوب نمودن خواسته های مردم کردستان ، انجایی که لازم بود جنگ و خونریزی را به جنگ مسلمان و کافر تفسیر کرد و یا به مصلحت جنگ کرد با ملت ترک تعبیر نمود . ملت ترک که خواسته و ناخواسته نماینده دولت در منطقه قلمداد میشود تبدیل به ابزار سرکوب حکومتی گردید. افرادی با نیات پلید طرح این جنگ و سرکوب را پی ریزی کردند و اجرای انرا با خشونت غیر قابل تصور بدست گرفتند . در راس نیروهای هدایت کننده جنگ تحمیلی کردستان افرادی قرار داشتند که هنوز هم در راس امور لشکری و کشوری رژیم قرار دارند . این طیف از نیروهای حکومتی با سیاستهای دغل بازانه همواره مشعل جنگ را بر خرمن مردم زده اند .جنگ افروزان آن روز و امروزی که خود را زیر نام اصول گرایان پوشش داده اند ، نه تنها به هیچ اصولی معتقد نبوده ، بلکه پایمال کنندگان همه اصول و قواعد انسانی نیز می باشند ، اگر آن زمان با افروختن آتش جنگ برادر کشی ترک و کرد توانستند مسیر حرکت حق طلبانه و آزادیخواهانه مردم را به بیراه بکشند و بسیار مزورانه ندای مودت و اتحاد مردم را خفه کرده و صدای کریه "مرده باد" را جایگزین ان نمایند ؛ امروز در دو باره تاریخ ، مقابل جنبش مدنی و دمکراتیک همان مردم صف آرایی کرده و به خیال خویش می خواهند همان سناریوی جنگ و خونریزی را به مردم تحمیل نمایند . اما زهی خیال باطل !! چون آن سبو بشکست و آن باده بریخت !

و باز باید به خاطر آورد که این عمل دد منشانه و تروریستی مهاباد در راستای برنامه های سرکوب سرتاسری و منکوب نمودن جنبش مردم ایران ، از قتل ندا آقا سلطان گرفته تا جنایت کهریزک ، شکنجه و اعدام ، تجاوز به زندانیان و تعرض به نوامیس مردم و توهین به شخصیتهای سیاسی و دینی ـ از حصر خانگی و تیراندازی به خانه و کاشانه مردم تا به آتش کشیدن جنگل و نابودی آثار طبیعی ، همگی توسط عوامل خشونت طلب حکومتی صورت می گیرد. در این سال سی خاطره تلخ سفاکی های رژیم که بدست جلادان در حق بهترین فرزندان این مرز و بوم انجام یافته ، در وجدانهای بیدار مردم و برگهای تاریک تاریخ ایران ثبت گردیده است . از این رو نباید فراموش کرد دولت کودتا ، متشکل از عوامل نظامی واطلاعاتی در بحران مشروعیت خویش چگونه در روز روشن و جلوی چشم مردم ، پیر و جوان را به فجیع ترین شیوه در زیر چرخ ماشینهای خود مچاله کردند!؟ مگر می شود شلیک تیر مستقیم به شقیقه جوانان و پرتاب پیرمردان از بالای پل را به این زودی فراموش کرد !؟

معمولا دولت به عنوان حافظ امنیت و آسایش مردم در مقام پاسخ گویی به افکار عمومی در مواقع این چنینی ، به آسانی انگشت اتهام را به سوی مخالفان سیاسی و نیروهای اپوزسیون نشانه میرود. در این مورد نیز طبق روال معمول سناریو کلیشه ای به اجرا درآمد . اما با تفاوت هایی که نتیجه عکس برای دولتیان داشت .

با انتشار اخبار و گزارشات دور از واقع و ضد و نقیض از سوی مقامات دولتی و لشکری و همچنین نا هماهنگی آشکار و تناقض گویی فاحش مسئولین بعد از انفجار مهاباد ، باعث گردید بخش بزرگی از مجهولات این قضیه برای افکار عمومی به ویژه خانواده قربانیان ، ناخواسته بر ملا شود . به طوریکه در حال حاضر مردم بخشی از قدرت حاکم بر منطقه را در پشت این انفجار می دانند که طی برنامه ای هدفمند ، بدنبال کسب منافع و مطامع سیاسی و نظامی می باشد.

در آنسوی جریان ، نیروهای اصیل اپوزسیون سیاسی در کردستان که اکثرا شناسنامه دار و با سابقه تاریخی و کارنامه ی درخشان مبارزاتی شناخته شده ، که خوشبختانه در آن نه تنها برگ ننگی ناشی از بی اخلاقی سیاسی و در ماندگی نظامی که منجر به عملیات ترور از هر نوع و جنس بشود به چشم نمی خورد ، بلکه به گواه تاریخ و اسناد و مدارک ، رهبران و اعضا این احزاب خود بزرگترین قربانیان ترور ، از نوع حکومتی بوده و هستند .

اگر چنانچه به زعم دولت ، گروه و سازمانهای بدون شناسنامه دیگر پشت سر این انفجار تروریستی باشد ـ که البته احتمال آن چندان قوی نیست ـ به ضرس قاطع می توان گفت که آلت دست همین مافیای نظامی ، سیاسی و اقتصادی فوق الذکر شده اند . کما اینکه سپاه پاسداران در مراکز ویژه با آموزش و تجهیز نظامی این گروه و سازمانها در حال و گذشته به مقاصد و مطامع سیاسی خود پرداخته است . سپاه با همکاری این گروه ها، بلند پروازی و سیاست های منطقه ای رژیم را در کشورهای همسایه پیش برد و هم تلاش داشته خط اصیل و مردمی مبارزه در کردستان را به بیراه بکشاند .

آنچه در نوشتار زیر به اجمال مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است ، نقش عواملی از درون حاکمیت می باشد که رد پای این جریانات در مسائل سیاسی چند دهه اخیر ایران که منجر به ترور و حذف فیزیکی مخالفان گردیده ، اظهرمن الشمس است . متد های خشونت آمیز و جنایت های هدفمند جهت به آشوب کشیدن جامعه و ایجاد رعب و وحشت یکی دیگر از سیاستهای این عوامل است که در صورت آشکار شدن به گروه های خود سر! نسبت داده می شود که ساخته و پرداخته خود سیستم می باشند. در جریان تروریستی اخیر مهاباد احتمال قریب به یقین ، دست این باند از قدرت در کار است .

در پی نا آرامی های سال جاری در کردستان ؛ چه در بعد داخلی که با سرکوب شدید اعتراضات گسترده مردم روبر شد و چه در بعد خارجی که سپاه پاسداران سلسله عملیات نظامی با استفاده از توپ و خمپاره مناطق مسکونی نوار مرزی و حتی در عمق خاک اقلیم کردستان مورد تهاجم قرار داد . این عملیات علی الظاهر در مقابله با نیروهای پژاک صورت می گرفت، که با به آتش کشیده شدن و نابودی جنگل های کردستان که در نوع خود از نادرترین درختان بلوط و کم نظیرترین مناطق طبیعی منطقه به شمار می آیند و همچنین با تلفات جانی و مالی زحمت کشان و دامداران همراه بود. هر دوی این تحرکات با هدف ایجاد وضعیت من باب دلخواه نیروهای نظامی و امنیتی حاضر و حاکم سپاه پاسداران در منطقه انجام گرفت . تا بدین ترتیب بتوانند موقعیت را به شیوه ای آرایش بخشند که کردستان حالت جنگی به خود بگیرد و بدین طریق با القا و ابقا دیدگاه نظامی امنیتی علاوه بر حاکمیت نظامی ،جایگاه سیاسی و اجرایی خود را در این مناطق بیش از پیش تثبیت کنند .

در تغییر و تحولات پست های دولتی دوره جدید ریاست جمهوری تلاش گردید با القا وضعیت جنگی در استان کردستان و آذربایجان غربی ، افزون بر گماردن نیروی سپاه پاسداران به عنوان استاندار ،در سطح معاونت های استانداری به جای معاونت سیاسی ، معاونت امنیتی نظامی را تعبیه کنند . ایجاد این معاونت به معنای گشودن میدان تاخت و تاز نظامی در کردستان و آذربایجان بود . هر چند این معاونت رسما تشکیل نگردید ، ولی عملا دست بکار شد و ما شاهد تاثیرات مخرب آن در سطح این مناطق هستیم.

قرار گرفتن افراد نظامی و امنیتی ، در راس امور اجرایی ، انهم از جنس ویژه ، در قامت قدرت بلا منازع دولت سپاه پاسداران با اختیاراتی فرا قانونی و متصل به مقام ولایت که رویای جهان گشایی هم به شکل برجسته ای در آن نمود پیدا کرده است . منشا مشکلات منطقه درون این جریان و مطامع آن نهفته و افشا طرح و برنامه های مخرب آنان ، کلید باز گشایی صندوق معما است . این باند قدرت در هر منطقه ای از ایران ، بسته به شرایط و ویژگیهای آن منطقه سیاست قدرت و خشونت خود را به گونه ای خاص پیش می برد .لذا با دست یازیدن به اشکال مختلف خشونت و ترور ، اعمال قدرت کرده و به شدیدترین وجه مردم ایران را سرکوب می نماید.

در این راستا و در درون حاکمیتی بی در و پیکر . جریان هویت طلب پان ترکیسم در دهه هفتاد شکل گرفت . با اشتیاق زاید الوصفی که نیروهای امنیتی و نظامی در آذربایجان برای حضور در عرصه ی نظارتی و قانون گذاری کشور از خود بروز دادند جرقه اولیه این جریان زده شد . در برنامه ی مهندسی شده انتخابات دوره پنجم مجلس ، نیروهای امنیتی و نظامی با دست اویز قرار دادن مسائل ملی که نه تنها خود کمترین اعتقادی به ان ندارند ، بلکه عاملین اصلی سرکوب جریانات ملی دموکراتیک ملتهای خواهان تعین سرنوشت ایران نیز تشریف دارند که به شدیدترین شکل و با خشونت غیر قابل تصور مستمر به سرکوب و منکوب نمودن مردم مشغول بوده و هستند .

در این بین میتوان به اورجعلی (جواد) علیزاده ، علی آذریان ، علی غلامیان، غنی زاده ، جهانبخش (حبی) محبی نیا ، سلمان خدادی ، صفر (مهدی ) عیسی زاده ، جواد جهانگیر زاده ، اشاره نمود. سه نفر اول در جریان انتخابات میدان را برای همردیفان دیگرشان خالی کردندو از رفتن به مجلس باز ماندند.

جهانبخش محبی نیا و سلمان خدادی ، چندین دوره متوالی خود را به عنوان منتخب به مردم تحمیل کرده اند ، چهره ی بارز این باند می باشند که علاوه بر سابقه امنیتی ، سوابق سیاه کاری و پرونده سازی برای مخالفان خود و تقلب در جریان انتخابات، اخلال در نظم جامعه و فساد اخلاقی منجر به دستگیری و غیره را نیز در پرونده ننگین خود دارند. این نظامیان به ظاهر سیاستمدار ، با این ترفند توانستند عرصه سیاست و قدرت را سنگر به سنگر تسخیر کرده ، وارد مجلس شوند و اکنون سنگر دولت را نیز تصرف کنند.

سیاستهای به غایت پوپولیسی در قالب برنامه های تبلیغاتی کاندیداهای مشخص ، که با وعده های لوکس و تزئینی که در آن دوره حول مسائل و خواسته های نازلی چون ایجاد پل ، بذل و بخشش های آنچنانی ، ارتقا روستا به بخش ، بخش به شهرستان و استان کردن بی منطق و غیر کارشناسی شهرها که در اکثر موارد تنش های منطقه ای و تفرقه بین مردمان را به همراه داشت . در مقطعی با این روش های نامتعارف توانستند موجی از خواسته های نازل و دون پایه تفرقه انگیز در افکار عمومی را ایجاد کنند ، بدین وسیله ، باند سرداران به قدس نرسیده ؛ برادران امنیتی، آن عاملان تصفیه حسابهای خونین دگر اندیشان غیر خودی ، طراحان سیاست نعل وارونه مسائل ملی و جاعلان مذهبی ، در جریان سازیهای کاذب توانستند به کرسی نمایندگی خانه ملت لم دهند .

نمونه هایی از این دست را که حاصل این تفکر می باشد، میتوان در سطح ایران بر شمرد .نیروهای امنیتی با دسترسی به امار و ارقام و نظر سنجی های متعدد به خوبی دریافته بودند که جریان ناسیونالیستی و هویت طلبی چه پتانسیلی در درون دارد. جریان منع و منحله شده هویت طلبی که خط قرمز حاکمیت اسلامی بود، انرژی نهفته خویش را بصورت ابزاری کار ساز در اختیار کسانی از نیروهای نظامی و امنیتی حاکمیت قرار داد تا با اهرم قرار دادن این پتانسیل بتوانند با حرکت سنجیده که بیشتر به یک دوپینک شباهت داشت به اهداف برنامه ریزی شده ، یعنی نفوذ در نهاد قانون گذاری و نظارتی کشور ، خیز بلندی بردارند تا راه قانونی بدست گرفتن کلیه امور کشوری را برای استقرار حاکمیت نظام سلطه و دیکتاتوری خود هموار سازند.

این باند مافیایی با ایجاد فضای تصنعی و تحریک جریانی که خود در ان نقش اول را به عهده داشتند ، با استفاده از رانتهای ویژه در شکل گیری جریان یا جریانات بی ریشه و اصالت ، نقش اساسی را ایفا نمودند . جریان کاذب و به ظاهر ملی موسوم به پان ترکیسم ؛ در باطن برای ضدیت با دگر اندیشان و باج خواهی از قدرت و بخصوص زورگویی سیاسی بر علیه ملت کرد، زمینه تحرکات خطرناک را در منطقه پی ریزی کرد که با آتش افروزی های عمله های استبداد ، دود آن به چشم همه خواهد رفت . این باند نظامی با شبکه گسترده و سازمان دهی شده نیروهای پفیوزیسم ( اراذل و اوباش ) که حاضر بودند به هر قیمتی و با هر وسیله ای خود را به عنوان نیروهای انقلابی حافظ اسلام و ایران جا بزنند در مقاطعی و مناطقی به جنایات فجیع و نسل کشی مردم دست یازیدند که در سده بیست و یکم به نامشان ثبت گردید.

از اوایل انحراف در مسیر انقلاب این عده به صورت مواد خام و نرم افزار سیاستهای سرکوب آزدیخواهان و انقلابیون واقعی در دست حاکمیت قرار گرفتند. جریان پفیوزیسم دولتی (اراذل و اوباش )در قامت مدیران اجرایی منطقه با جنگ افروزی و ایجاد تفرقه ، مانع حل و فصل مشکلات مردم بودند و می باشند . این طیف با سیاستهای نخ نما و توجیهاتی عوام فریبانه و به بهانه مبارزه با تجزیه طلب ! ضد انقلاب ! جنگ خانمان سوزی را بر مردم تحمیل و سرکوب خونینی را براه اندختند. این سرداران دمپایی پوش و شیادان بازار مکاره ، در دوران بلا و مصیبت خود را از تیر بلای جنگ دور نگه داشته و بیشتر از کیسه جان فرزندان ملت خرج کرده اند .این لشکر شیطانی که مدعی میراث خون های به ناحق ریخته مردم و علی الظاهر بازماندگان کشته شدگان جبهه های جنگ محسوب می نمایند، در اصل هیچ سنخیت فکری و عملی با امثال بروجردی و باکریها ندارند که در مقطعی آمدند و رفتند( بردندشان )و ما بقی اکنون منزوی ، مترود و یا مغضوب سر انجام اخراجی همین نظام می باشند.به قول یکی از سرداران به ملت پیوسته سپاه ؛ اینها در دوران جنگ ، به مردم می گفتند بیایید جمع شویم ، تا شما برید به جنگ !

این باند از سکوی ناسیونالیست خشک و بی روح که هیچ نشان ای از دمکراسی و آزادگی در ان بچشم نمی خورد . از احساسات پاک جوانان توانست ابزاری جهت نیل به اهداف سیاسی و تثبیت موقعیت خویش بسازد ، همچنین توانست با تحریک و هدایت توده مردم تشنه آزادی و هویت طلبی ؛ جو سیاسی را به نفع خود مصادره نماید تا جریان اصیل و تاریخی را به بیراه کشیده و در مسیر مطامع شخصی و مقاصد پلید سیاسی از ورطه خارج نمایند . جریان ورزشی مسله ساز تیم فوتبال تراکتور سازی را که در بین آذری ها " تراختور " نامیده می شود ، میتوان از این منظر بررسی کرد که در جای خود حائز اهمیت است .

بدین ترتیب ، باند واقعی و اصلی تشویش اذهان عمومی با جو سازی های گوناگون موقعیت جدیدی در عرصه سیاسی و اجتماعی برای خود تثبیت نموده و با یک تیر چند نشان را هدف قرار داده است .

زیر خط فکری این فرصت طلبان برنامه ای پلید و ضد بشری به صورت خزنده به پیش میرود که این سیاست ، تجربه خونین و کشتار مردم را بدنبال داشته است !( بوسنی ، هرزگوین ، چچن ،عراق ، افغانستان ، ارمنستان ، آذربایجان ..) با کمال تاسف ، امروزه بیشتر از دیروز زمینه بروز و ظهور را در منطقه پیدا کرده است. این باند قدرت که امیدی به ادامه حیات جمهوری اسلامی به این شیوه ندارند ،در تدارک ایجاد فضای جنگ و خشونت در زیر لوای سیاست تفرقه و نفاق می باشند حتی اگر به قیمت جان و مال ملت ها تمام شود!!

این نظریه وقتی به واقعیت نزدیک می شود ، که جا پای این طرز تفکر با نیروهای خاص خود را در رویدادهای تلخ منطقه مشاهده می نمائیم . بخصوص موقعی اعمال نابخردانه چند سرکرده این باند ، مثل ملا حسنی و محبی نیا را به خاطر می آوریم و یاوه گویی سرکرده های گروه فشار تازه به مجلس رسیده امثال قاضی پور و دیگر عربده کشان بگوش میرسد ، نگرانی ها جدی تر می شوند .

محبی نیا ،این مضر بی نیا ، دکتر چکاد اندیش ، دورانی با پرونده سازی ، خیلی از فرزندان کرد و ترک بی گناه را به جوخه اعدام سپرد و بسیاری را نیز از هستی ساقط و از خانه و کاشانه بیرون راند. در ادامه جنایاتش علاوه بر کرد ستیزی ، در اقدامی شوم و پلید با همدستی دیگر همفکرانش در راس پستهای امنیتی و اطلاعاتی ؛ جنایتی بزرگ در حق یارسانان (اهل حق )میاندوآبی ترتیب داد که به کشته شدن تعدادی از بهترین فرزندان اهل حق و به بند کشیدن عده ای دیگر از آنان انجامید ، که هنوز جامعه و افکار عمومی از سرنوشت آنان اطلاع دقیقی ندارند . این نقشه شوم را محبی نیا توسط ایادی و همدستانش به اجرا در آورد تا با آشوب کشانده منطقه موجودیت پلید باند وحشت و ترور را در راس امور مردم به نوعی بیمه نماید .

این به اصطلاح نماینده میاندواب ! که اکنون در جایگاه استراتژیست این باند در منطقه حکمرانی می کند ، بی پروا با چنگ و دندان نشان دادن ،منتقدانش را مرعوب می کند. گاه هم با صدور حکم حمله و غارت ، مردم را اماج اعمال دد منشانه قرار میدهد و زمانی با ادبیاتی پادگانی از حوزه انتخابیه اش به عنوان قلعه شیعه در مقابل شهر همجوارش یعنی مهاباد سخن به میان میاورد . دیگر اوباشان و ظلمه ی های استبداد نیز بر ای از قافله عقب نماندن و همنوایی با هم پاله گان بی خرد ، مدام بر طبل نفاق و دشمنی می کوبند تا با کرد کشی و مظلوم ستیزی ، چند صباحی به اریکه قدرت تکیه دهند. متاسفانه باید اذعان کرد ، خواسته ی این باند در دولت کنونی و در دیوانسرای اجرایی آن تحقق عملی یافته است ، بطوری که کار بدستان حکومتی ، از وزیر گرفته تا گزیر، اکثرا نیروهای نظامی و امنیتی می باشند که دست بالایی در ترور و سرکوب و کشتار مردم ، به ویژه کردستان داشته اند.

از دیرباز بخشی از نیروهای امنیتی و نظامی به ویژه نیروهایی که از آنها به عنوان پفیوزیسم ( اراذل و اوباش سازمان دهی شده ) منطقه ای باید یاد کرد . سودای اعمال قدرت و حاکمیت بر مناطق کردنشین را در سر داشته اند . به قول نازنینی مناطق کردنشین را به نوعی مستمعره خویش قرار داده و هر از گاهی با طرح خواسته کودکانه در قالب پروژه هایی نظامی و امنیتی و به بهانه های بس مضحک فضای منطقه را آلوده و غیر بهداشتی کرده و از این گذر ، ناعدالتی و ظلم مضاعفی بر مردم این خطه از کشور تحمیل نموده اند که بی گمان تاثیرات مخرب آن در دراز مدت خود را بیشتر از حال برخ خواهند کشید.

احتمال قریب به یقین وجود دارد این عاملان نا امنی و آمران قتل و ترور در منطقه با جو رعب و وحشت و ایجاد فضای کاملا ملیتاریستی خود ساخته ، دیگر سرداران خام و بی خرد تر از خود در درون حاکمیت را دور زده و از روی بی خردی برای آینده نه چندان خوشایندشان ، در تدارک افروختن جنگ و برادری کشی باشند .ذات این تفکرات و موجودیت این افراد در هر پست و مقامی ، به طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران مخل امنیت کشور و ضد منافع مردم بوده است .

این تفکر شوینیستی و غیر عقلانی ، همواره مهاباد را به عنوان مرکز ثقل جریانات سیاسی کردستانی قلمداد و با اعمال روش و سیاستهای به غایت نادرست سعی در تضعیف موقعیت این شهر نموده اند . یادمان نرفته که جریانات حق طلبانه کردستان را فتنه نامیده و مهاباد را به عنوان مار خطرناک اسم میبردند . می گفتند که برای رهای از این فتنه باید سر مار را له نمود . این تفکر فاشیستی هنوز در گودالهای ذهنی کوتوله های سیاسی و اجرایی دولت لانه دارد . نمونه آشکار ، منفک کردن منطقه ای وسیع از مهاباد و الحاق ان به شهر میاندواب است که علی رغم نارضایتی مردم این سیاست زورگویانه تاکنون بر گرده این منطقه و مردمان کرد آن که از تضییع و تبعیض کار بدستان این شهر در حق خویش به ستوه آمده اند ، سنگینی می کند.

جریان آشکار و گویای این تضعیف و تبعیض را در مسئله فرمانداری ویژه مهاباد به عینه دیدیم ، نماینده ای که چندین سال در بعد امنیتی و نظامی به مقابله با مردم ، خصوصا کردستان از هیچ جنایتی دریغ نکرده ، اینک در عرصه سیاست و در موقعیت مجلس ، از روی تنگ نظری و کینه توزی با لحن و ادبیات گروه فشاری که حکایت از دگم اندیشی این فرد دارد در بیانی که بیشتر به نوحه خوانی و مرثیه سرایی داشت. میاندواب را به عنوان قلعه شیعه که گویا در مقابل هجوم کافران قرار داشته و این حضرات از آن دفاع کرده اند به آقای احمدی نژاد معرفی کرد و با این سخن ایشان را در مقابل دادخواهی زینب زهرا که فرزندانش را گویا مهابادی ها کشته اند به واهمه انداخت تا سراسیمه به میاندواب نیز فرمانداری ویژه اعطا کند !

این پاسدار مضر بدون نیا ! یادش رفته ! زمان حضور در سپاه میاندواب ، چگونه با قتل و شکنجه زن و مرد ، روستاهای کردستان (رسول آباد ، قره گول ) را چپاول و غارت نمود و به آتش کشید . فراموش کرده ! به چه سان ملک و سامان مردم را تخریب و با خاک یکسان نمود . قتل و کشتار کارگران کوره خانه آجرپزی جاده میاندوآب ، بوکان ( سار و قامیش ) که نباید از خاطرش محو شود ! چون همه ی این جنایات پله کان ترقی و ارتقا ایشان به مقام هیئت رئیسه مجلس و دارو‌غه گری است .

صدام یزید کافر، بعد از انهمه جنایت و تحمیل جنگ خانمان سوز ، ملتهای هر دو کشور را به مدت هشت سال قربانی سیاستهای فاشیستی خود قرار داد .این فرزند ناخلف اسلام در مقطعی به خاطر منافع سیاسی ، یک شبه تبدیل به مجاهد کبیر اسلام شد که در مقابل شیطان بزرگ ، مبارزه بی امانی را به پیش میبرد !این به ظاهر عاشق اهل بیت بدون آنکه ترسی از زینب و حسین به دل راه دهد و جوابی به دل آزرده هزاران مادر و پدر فرزند از کف داده ، داشته باشند .

نماینده براستی مضر بدون نیا ؛ حزب بعث و صدام را از خاطر ربود ! که چه بر سر مردم ایران آورد ، حتی به شهر مهاباد ،که او انجا را سرزمین کفار میپندارد !!

آری اینچنین دکتر ! با وقاحت و سفاهت تمام در مورد هم وطنان کردستانی داد سخن سر میدهد!

سخنانی زین دست و اشخاصی در این موضع ، بی اختیار آدمی را به یاد زنده یاد دکتر علی شریعتی می اندازد که بسیار عالمانه و خردمندانه در بحث مفصل شیعه علوی و شیعه صفوی به این موضوعات پرداخته است . آیا براستی تفاله های تفکری که دکتر از آن تحت نام شیعه صفوی یاد میکند ، دوباره در قرن بیست و یکم با غلظت تمام سر بلند کرده است ؟ به یقین ارتقاء فکری ، بلوغ سیاست و سطح آگاهی مردم ، اجازه رشد به این تفکر را نداده و جریان را در نطفه خفه خواهد کرد .

مسئله پترو شیمی ، کارخانه قند ، ویرانی کشت و صنعت مهاباد و مخالفت های عدیده با پروژه های دست چندم دولتی .... ، با مخالفت سر سختانه ناشی از دشمنی دیرین این تفکر با کردستان ، در این دیار با مهاباد و زیر لوای نا امنی و جنگ ، صورت عملیاتی به خود گرفت و تا کنون توانسته به نوعی پتانسیلهای بالقوه و بالفعل منطقه کردستان را از منصه ظهور خارج و به ارشیو ناعدالتی ها ومظالم دیکتاتوریت در حق مردم کرد الصاق نماید.

این تفکر ، تلفیقی از ملا حسنیسم ، پفیوزیسم ؛ با ترور ، قتل و زندان و کشتار مردم به صورت ملموس در هر نقطه ای که به مصلحت بدانند بدون وقفه در جریان بوده است . اما در بعد مرموز قضیه سیاست و برنامه هایی به صورت خزنده ریشه های حیاتی ملت کرد را نشانه رفته است .

در یکی دو سال اخیر چندین مسئله مهم در سطح کردستان و به خصوص مهاباد دقت این بدخواهان مردم را به خود جلب نموده است .

در خیزشهای اجتماعی و مناسبت های ملی ،علی رغم فضای امنیتی حاکم بر منطقه و اعمال خشونت از سوی سرکوبگران ، مردم در مقابل اراده ای که آنها را مدام از هر خواسته انسانی و قانونی خود منع کرده است ، مقاوم و پایدار ایستادند . این ایستادگی مردم ؛ حاکمیت را در کلیت خود نگرانتر از همیشه و حکومت منطقه ای را وادار به واکنش ها غیر عقلانی نموده است .

وسائل ارتباط جمعی و رسانه و مطبوعات که به عنوان رکن اساسی دمکراسی بوده و موجودیت و قوام آن نشانگر میزان آزادی و دموکراسی و سنجشی از کیفیت سیاسی حاکمیت مستقر بر آن جامعه می باشد . بعد از تاخیری چندین ساله در یک گشایش نسبی فضای سیاسی ، با پیدان نمودن جایگاه واقعی خود در سطح ایران و به ویژه کردستان تشنه آگاهی و آزادی،در اولین حمله خشونت گرایان انحصار طلب اماج تیر بلا گشت و این ناظر عرصه و حیات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی که براستی چشم و گوش مردم و حکومت مردم سالار می باشد ، مورد اصابت قرار گرفت . اقتدارگرایان تمامیت خواه با دستگیری فعالان مطبوعاتی و اهل قلم و نیز تعطیلی و لغو امتیاز فله ای مطبوعات نو پا ، تا حدودی موفق شد این عرصه حیاتی جامعه را تحت فشار مضاعف خود قرار دهد .

حاکمیت در سطح سرتاسری شاید نتوانست در به بند کشیدن فعالان مطبوعاتی اهل نظر و قلم و بستن مطبوعات به تمامی اهداف و خواسته خود برسد ، اما متاسفانه توانست با به تعطیل کشاندن مطبوعات و بگیر و ببندها که حتی اعدام روزنامه نگار و نوسینده را بدنبال داشت ، فضای اختناق و خفقان جدیدی را بر کردستان حاکم کند.بطوریکه اکنون تنها یک مجله کردی و فارسی زبان در کردستان چاپ و منتشر می شود که متاسفانه این تنها نیز به علل مختلف ، از آنجمله مصلحت اندیشی فردی و حتی خود سانسوری تا کنون نتوانسته به نحو شایسته و بایسته از عهده وظایف مطبوعاتی در انعکاس واقعیت ها منطقه بر آید ، فقط حاکمیت را راضی نموده و قادر به اقناع افکار عمومی در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی ... حوزه انتشار خود نگردیده است.

پرونده رسانه میلی و به اصطلاح تلویزیون و شبکه محلی با سوابق مخربش روشنتر از آنست که در این مجال بازگو شود . مردم کردستان حسرت و داغ این شبکه تلویزیونی تحریف را به دل دارند و از برنامه های که چاپلوسی و تملق گویی را در کنار دیگر بد آموزی ها ضد فرهنگی تبلیغ و ترویج می کند می نالند.

با این وصف ، اینک در دهکده جهانی ، مردم با در اختیار داشتن تکنولوژی و استفاده از آخرین سیستمهای ارتباط جمعی ، هر چند با مشکلات و محدودیت هایی که حاکمیت در این راه پیش پای این گونه امکانات جهانی نهاده است،در اندک زمان از ریزترین مسائل سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جامعه جهانی و تغییر وتحولات داخلی و منطقه ای آگاه می گردند.

از تحولات سیاسی در سطح جهانی و نتیجه ی مبارزات ملی دمکراتیک مردم عراق ، رهبری حکیمانه کردستان نمونه موفقی از حکومتداری بر محور مدارا و تسامح را در منطقه به نمایش در آورد . پتانسیل حاصل از حکومت اقلیم کردستان و شکوفایی سیاسی و اقتصادی توام با امنیت و ثبات سیاسی آن که چند انتخابات مردمی را به نحو قابل قبولی برگزار نموده ، زنگ خطر جدی برای رژیم ایران به صدا در آورد و چراغ سیاست را که دیر بازی به رنگ زرد بود ، خاموش و چراغ قرمز را برای دیکتاتوران ایران روشن کرد .

بر عکس عامه مردم که حافظه تاریخیشان بسیار ضعیف است ، نظام سیاسی حاکمیت ها به صورت سیستماتیک و برنامه ریزی شده تحولات در عرصه های داخلی و خارجی را زیر نظر دارد . از اولین واکنش جامعه کردستان ایران به ویژه مردم مهاباد در تغییر نظام سیاسی عراق که با امضا تاریخی رهبران سیاسی کرد، کاک مسعود بارزانی و جلال طالبانی زیر قانونی که جمهوری فدرال عراق را رسمیت بخشید و به خواسته های دمکراتیک ملت کرد جامه ی عمل پوشاند تا به امروز ، نظام دیکتاتوری ایران خواب خوشی به چشم ندارد و به لطایف و حیل سیاسی ، حتی با اتحاد نظامی با دولت ترکیه و تشکیل ستاد فرماندهی مشترک نتوانسته ناخشنودی خود از برقراری نظامی بر اساس خواست مردم در کشور همجوار خود را پنهان نماید. با ترورهای کور ، عملیات انتحاری ، بمباران هوایی و توپ و کاتیو شا ، خاک و مال و جان مردم کردستان را مورد تجاوز قرار داده است . امروزه علی رغم ناخشنودی پنهان و آشکار نظام ، در سطح شهر های مختلف استان به ویژه کردستان شاهد حضور گسترده مردم کردستان جنوبی هستیم که جهت بازدید از ولایت و هم ولایتی ها دیگر خود به کردستان شرقی می ایند. ارتباط های تجاری و اقتصادی کردستان با سرتاسر ایران نشانگر پتانسیل قوی اقتصادی ان دیار است که به مذاق بعضی ها خوشایند نمی آید !

اما خوشبختانه در اثر استقامت و پایداری مردم و تدبیر حکیمانه رهبری سیاسی کردستان بسیاری از نقشه های انان تا حال خنثی شده است .

در آخرین مورد از این ناخشنودی ها، عده ای از هنرمندان ایرانی برای اجرای برنامه هنری به کردستان جنوبی امدند ، که از امنیت و آسایش خوبی برخورداربوده و از سوی دیگر دارای فضای باز سیاسی و اجتماعی است . این امر با استقبال ایرانیان روبرو شد . حاکمان ایرانی که با هر گونه شادی و سرور مخالف هستند ، مرزهای رسمی خود با کردستان را بر روی مردم مشتاق سفر و شرکت در این کنسرت هنری بستند ، تا به خیال باطل ،این ارتباط فرهنگی و اجتماعی ملت ها راکه ریشه تاریخی دارد ، به مخاطره اندازند. به بستن مرز هم بسنده نکرده ، با ایجاد شایعه مبنی بر بمب گذاری در محل اجرای کنسرت و حتی تهدید به ترور هنرمندان شرکت کننده ، جو رعب و وحشت در بین مردم ایجاد کرد . تا به این طریق نیز خلایق را از سفر به کردستان منع نماید .

در واقع هدف اصلی رژیم از این عمل ، نرفتن مردم به کردستان و شرکت در برنامه های شادی افرین نیست ؛ بلکه مخدوش نمودن فضای آزاد کردستان در ذهن مردم است . ترس از مسائل سیاسی است که مردم با مقایسه این دو حکومت به ان دست خواهند یافت . والا مردم گو گوش را در کردستان هم نباشد ، در استانبول و دبی و لندن خواهند دید . این ها از هنر آواز هراسی ندارند از هنر حکومت داری که سیاستمداران کردستان اجرا می کنند ، واهمه دارند ، از ارتباط مردم در بند و اسیر خودشان با مردمانی آزاد در کشور رهایی یافته از دیکتاتوری صدام بیمناک هستند. خوف واقعی نظام از بازتاب فضای باز سیاسی و تاثیرات آشکار سرنگونی دیکتاتوری و بخصوص تحقق خواسته های دمکراتیک ملت کرد در عراق آزاد ، بین افکار عمومی مردم ایران است .

حاکمیت که خطر را در بنا گوش خود احساس میکند ،در بعد داخلی به فکر راه چاره تازه ای افتاد . در اقدامی سیاسی ، مقام ولایت برای اولین بار به دیار ی شتافت که رهبر قبلی علیه آن حکم جهاد صادر نمود تا به خیال خود با ابراز وجود و پر کردن خلا ء ناشی از سیاستهای مردم سالارانه در کردستان ایران ، نمایش مرحمت های پدرانه و بزرگوارنه در مقابل مردم غیر خودی سرتا پا مجرم را پر نماید . در سفر چندین روزه به سنندج که به نوعی کل کردستان را پوشش داد با زبان بی زبانی ،اثبات نمود که دود از کنده بلند می شود و کردستان همیشه زنده و پویا است و میتواند کانال آزادی مردم ایران باشد ، همانطوریکه کردستان عراق سکوی سرنگونی دیکتاتور گشت و شاهراه دمکراسی را برای مردم عراق گشود .

نخستین بار فضای تحریم انتخاباتی به صورت رسمی از سوی احزاب اپوزسیون کردستان شکسته شد و مردم با دلگرمی بسیار به مبارزه انتخاباتی به مثابه ابزار ومکانیزم دست یابی به خواسته هایشان نگریستند و فعالانه به میدان آمدند و با حمایت از رقبای احمدی نژاد به خصوص کروبی و موسوی پرداختند که بخشی از مطالبات تاریخی ملت های ایران و مخصوصا کردستانیان را در برنامه های سیاسی خود برای اولین بار گنجانده بودند . این جبهه بندی در کردستان و مهاباد نمود ویژه ای داشت . نیروهای مسلح عشایر که در خدمت حاکمیت قرار دارند سیر تکاملی خود را به سوی عقلانیت سرعت دادند و با پیوستن به آحاد مردم از کاندیداهایی که بعدا به رهبران جنبش سبز مردم تبدیل گشتند ؛ حمایت کردند واین زنگ خطر را برای حاکمیت و به ویژه عده ای که حساب مادام العمری روی آنها باز کرده بودند به صدا در آورد .

بدنبال این حرکت ، حاکمیت به شدت نگران شد و سعی در تدوین برنامه هایی برای خنثی نمودن این خیزش بدون بازگشت نمودند. اولین گام با برپایی همایش سرتاسری فرماندهان سپاه پاسداران در مهاباد به نام همایش شهدای کرد اغاز شد. این همایش که با پوشش خبری و صرف هزینه ای گزاف اجرا شد . در واقع این گرد همایی جهت تشویق و ترغیب عشایر برای تجدید حمایت ازحاکمیت است، که در این اواخر این پیوند سست و آن حمایت کمرنگ شده ، ولی در پس پرده تجدید بیعت این بخش از عشایر با سپاه پاسداران بود ، که با اعلام تشکیل لشکر شهدای کرد از آنان قدردانی نظامی شد . کرد ساده اندیش تعریف و تمجید زبانی را باور و به پادگانی که در آن درس برادر کشی تعلیم داده و حس کینه توزی و نفاق پرورده میکنند بسنده نمود ، بضاعتی که به قیمت سنگین برایشان تمام شده است. فرماندهان ارشدی که اکنون درجه نظامی را بر دوش دارند ، سابقا دوره گردهای شهرهای میاندواب و نقده و اطراف بودند ،که جز از پوست دباغی و گوسفند مردار از هیچ چیز دیگر سر در نمی اوردند . امروزه به عنوان مستشار امنیتی ، نظامی ، دادستان و... سرداران و امیران کشوری ، به برادران مرزبان کرد غیور ؛ عطا و بخشش ملوکانه می کنند . بنازم به کار فلک !!! زمانی حمزه اقا و بایزید اقای منگور از شاه شاهان باج می گرفتند ، امروزه عده ای به دریوزگی درجه به پیشواز قاتلان ملت کرد رفته و به آستان آنان سر فرود می اورند!!

اما تو گویی دوران تاریخی این دجالان به سر آمده ! به دنبال اعمال سیاستهای استثمار گرانه حاکمیت کوتوله های سیاسی در منطقه ؛ فرماندار نقده با وقاحت و پررویی هر چه تمام و با چهره ای کاملا شونیستی برای كشاندن گمرک از مرز تمرچین به‌ محمد یار خیز برداشت و در اقدامی ابلهانه‌ با دست آویز قرار دادن احساسات مردم ساده‌ لوح منجر به‌ بروز تنشهای منطقه‌ای و قومی گردید. مردم زجر کشیده‌ پیرانشهر به‌ صورت یک پارچه‌ و متحد در مقابل این جسارت فرماندار و نماینده‌ آن شهر که‌ با هماهنگی همفکرانشان در شرف اجرا بود به‌ صحنه‌ آمدند و با پایمردی ستودنی ، نقشه‌ شوم و پلیدانه‌ ی آنها را خنثی نمودند . در جریان این قضیه‌ پیرانشهر نماد کاملی از همبستگی مردم در مقابل زور گویان ظاهر شد.

نکته‌ قابل تامل در این قضیه‌ پیوستن عشایر منگور به‌ مردم پیرانشهر و حمایت و پشیبانی این نیروی نظامی بومی وابسته‌ به‌ حکومت ، از خواسته‌های مردم پیرانشهر بود که در بزنگاه حساس به وظیفه ملی و انسانی خود به نیکی عمل کردند ، تا زنگ خطر جدی دیگری را برای بدخواهان ملک و ملت به‌ صدا در آورند.

فاکتورهای آشکار و پنهان جریان مردمی‌ که روز بروز در جهت باز گشایی فضای بسته سیاسی و اجتماعی در حال پیشرفت ، مسئولین هفت تیر به کمر منطقه‌ را به تکاپو انداخته است . از انجایی که این شیوه مدیریت پادگانی ، در سرکوب مردم موقتا کار آمدی از خود نشان داده است ، اکنون به عنوان سیاستمدار و مدیر اجرایی بسیار نا کار امد ، هنری بجز ضعیف كشی، زورگویی و رانتخواری ندارد.

این کنگرخور های لنگر انداز ، به زعم خود در تدارک برنامه کنترل وضعیت هستند و عمر طولانی و حکومت باقی در سر می پروراند. به همین دلیل فرمانده لشکر حمزه سید الشهدا ، سردار محمود آبادی به عنوان دلسوزی پر زور ، در محل کاملا حفاظتی و نظامی پادگان دارلک مهاباد ، از اقشار بازاری و بعضی از فعالان مدنی و صنفی شهر مهاباد پذیرایی می نماید و از موضع قدرت اعلام میکند این گرد همایی اپوزسیون کردی است تا انچه را در چنته دارند ، رو کنند ! ژنرال با دست ودل بازی از حاضرین جلسه درخواست میکند ؛ هرچه میخواهد دلتنگشان ، بگویند تا به چاره سر دست یابند و گره کار دل تنگ این امیر اسلام گشوده شود. این جلسه با حضور مزدبگیران خرده پا و بی قیمت شورا و شهردار ، فرماندار و سربازان جنگی رتبه چند و عده قلیلی که بیشتر به اسیر جنگی شباهت داشتند تا میهمان ، شکل گرفت . به زعم برگزار کنندگان نهایت جسارت و اوج برنامه کنترل و مدیریت منطقه بود که در تابستان پر تب و تاب مهاباد از سوی استراتژیست های حکومتی ارائه شد.

نکته قابل تامل و تاسف انگیز اینکه ، چندی است که عده ای از فرزندان آذری را به اتهامات واهی به بند کشیده اند . اطلاعاتی که از سوابق بعضی از آنها در دست است ، این عده افرادی عادی ، حتی در حد خنثی بودند . اما آنچه آنها را به تحمل زندان و بند کشانده است . منافع عده ای از سرکرده های سپاه پاسداران است که حیات خود را در پرونده سازی برای فرزندان مردم میدانند . این باند از قدرت با این اقدام چندین هدف را دنبال می کنند . امنیتی کردن مناطقی که به قول آنها قومیت های ایرانی غیر فارس در آن زندگی میکنند تا حضور خود را در راس قدرت اجرایی و نظامی این مناطق تثبیت کنند ، و نیز آن عده از پاسداران که پس مانده تفکرات کرد ستیزی هستند ، برای آینده خود تاریخ سازی می کنند و در پس پرده با بروز شخصیت ملی از خویش نظر جوانان پر شور و شوق کم تجربه را به طرف خود جلب نمایند.

تجربه نشان داده است بدنبال این بگیر و به بند مهندسی شده برادران ترک ، نهایتا با پادرمیانی و اعمال نفوذ عده ای اطلاعاتی و سپاهی که در درون حاکمیت مقام و جایگاه ویژه دارند و از رانت تشکیلاتی نیز برخوردارند ، موضوع دستگیری را به طور تصنعی و برنامه ریزی شده با تبلیغات وسیع و برنامه سود جویانه و فرصت طلبانه به زعم خود فیصله بخشند .

این سرکوبگران واقعی که در پشت صحنه نقش اصلی را بازی می کنند ، زمانی وارد صحنه می شوند که به تشخیص خودشان بتوانند تحت عنوان ناجی و عامل نجات و رهایی این زندانیان جلوه گر گردند. و ریا کارانه طوری وانمود کنند که فرزندان در بند خلق خود را از دست حاکمیتی که ظاهرا ضد ترک نیز می باشد ، می رهانند.

این سیاست کهنه و زوار در رفته اما ظاهرا کار ساز ! در برهه ای از زمان توانسته توده مردم و جوانان جوشی و احساسی را قربانی خود سازد .

این عده با زیرکی خاص به عوام الناس و جوانان خام و ناپخته سیاسی که با احساساتی خالی از عقل و منطق و عمدتا نا آگاه از تاریخ ، چنین القا می کنند ، گویا این ناجیان درون حاکمیت تافته جدا بافته ای از این رژیم ضد مردمی هستند . حتی گاه پارا از گلیم فراتر نهاده ، تلویحا چنین نشان میدهند که اینان رهبران و سرکردگان آینده این جوانان هویت گم کرده خواهند بود که در بزنگاه سیاسی از حاکمیت خارج و رهبری و هدایت ملت ترک را بدست خواهند گرفت . این خطی است که تریبون تلویزیونی این جریان یعنی گوناز تی وی علنی تبلیغ میکند و با گرفتن ژست ضد فارس و کرد عملا نقش حاکمیت را در سرکوب مردم ایران انکار و حتی نیروهای نظامی آذری به خصوص بسیج و پاسداران را تشویق و ترغیب می کند با استفاده از امکانات اطلاعاتی و نظامی رژیم که در اختیار دارند بر علیه ملت فارس و کرد بکار بگیرند . در اساس این جریان ضد حاکمیت نبوده و تنها هم و غم آن مبارزه علیه فارس و کرد و حتی دیگر نماد و سمبلهای ایرانیت می باشد .

این جریان در رویکردهای فرصت طلبانه از هر وسیله و حربه ای برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کنند. بی دلیل نیست که در تبلیغات های انتخاباتی ، گاه چهره ملی ستارخانی ،گاه مدرسی و حتی مصدقی به خود می گیرند ، هرکس اندک معلومات از تاریخ مبارزات این رهبران داشته باشد به خوبی در خواهد یافت ، انان مبارزان واقعی راه آزادی هرگز نمی توانند سمبل و الگوی این تفکر شوینیستی باشند .

بزرگترین خیانت را این عده به تاریخ پر افتخار و آرمانهای والای رهبران ملت ترک می کنند که با جعل هویت ، آزادیخواهانی چون ستارخان ، شیخ محمد خیابانی ، بابک را ابزار مطامع سیاسی خود قرار داده و ماهیت ارزشمند مبارزات آن سرداران ملی را با اعمال ننگین خود کمرنگ نموده و جریان اصیل و واقعی ملی ترک را از دید و فکر جوانان خارج می کنند ، والا مامور شکنجه جوانان در درون سیاه چال زندان اطلاعات و سپاه و آزادی کشان ایران ، با ستارخان ،بابک ، محمد خیابانی و مصدق کجا مرحبا !؟

جهت خوداری از طولانی شدن ، باید این بخش ظریف و مهم به صورت ویژه مورد بررسی و تحلیل صاحبنظران قرار گرفته وبه جد آسیب شناسی شود .

من حیث المجموع انفجار اخیر مهاباد در ادامه برنامه ریزیهایی صورت گرفته که این بخش از نیروهای نظامی وامنیتی که استراتژی منطقه غرب كشور را طراحی میکنند طلایه داران آن هستند. نا امن جلوه دادن کردستان و در پی آن امنیتی کردن بیشتر فضا از اهداف اولیه این دیدگاه است .به خصوص اگر با وقاحت کم نظیر بحث از شناسایی عوامل و کنترل وضعیت به میان می اورند به نوعی سعی در القا توان سرکوب و نمایش قدرت را چاشنی طرح امنیتی خود می نمایند. اما ناشیگری و دست پاچگی انان و از سوی دیگر هوشیاری و اگا‌هی مردم ، نقشه انانرا خنثی می کند. وقتی به فاصله اندکی از انفجار خونبار مهاباد ،شایعه خنثی کردن بمبی در بازارچه را در بین مردم پخش میکنند این نیت شوم عیان میشود که چه دسیسه ای در دست اجرا است . از همه مهمتر، نا هماهنگی مسئولین و عدم نا اگاهی انان از وضعیت موجود به خصوص در قضیه بمب گذاری مهاباد را مردم به خوبی جریان را تشخیص دادند . به همین دلیل انگشت اتهام به سوی حاکمیت نشانه رفت .

اما این مسئله باید بیشتر برای مردم شفاف گردد که این کار ناجوانمردانه و جنایت شوم بدست بخشی از سپاه پاسدارن با شناسنامه مشخص و بدست عده ای معلوم الحال انجام یافت. اگر چنانچه در ادامه تحقیقات ، حاکمیت نتواند به حقایق دست یافته و عاملان و امران این جنایت را به افکار عمومی معرفی و آنان را به پای میز محاکمه بکشاند ، باید شک نکرد که این برنامه هم مثل سایر جنایات که به جنایت مقدس مشهور هستند با هماهنگی شخص رهبر به عنوان فرمانده کل قوا صورت گرفته است . بعید نیست این نیروهای به ظاهر خود سر در اینده دست به اقداماتی بزنند که بسیار هولناک و خطرناکتر از انچه که تا کنون انجام داده اند . به خصوص اگر به سطح این سلسه تحرکات نظر بیافکنیم ، سیر سعودی خشونت و بی رحمی در آن به وضوح قابل مشاهده است .

احتمال قریب به یقین این نیروها که ترکیب مشخصی دارند ، به صورت حساب شده اجرایی و حتی قضایی ، که امروزه بدلیل نفوذ و هیمنه نیروهای امنیتی و نظامی ، در کل سیستم تفکیک انها از هم مشکل می باشد ،در چینشی مهندسی شده پست های حساس حکومتی کردستان را در اختیار دارند. این فرضیه وقتی قوت می گیرد که اخیرا تغییر و تحول ملموسی ازمسئولین در سطح استان به چشم می خورد که به صورت طرح ریزی شده از مهره های نظامی با دیدگاه مشخص انتخاب شده اند.

مسئله مهم دیگر استقبال مردم شهرهای همجوار و حتی مردم دور دست از مهاباد است که این مسئله از دیرباز به صورت جسته و گریخته وجود داشت . اما اخیرا به دلیل نیاز مردم به فضای شاد و متنوع و وجود امکانات بازارچه ای و هم چنین جاذبه های طبیعی و دیگر ویژگی فرهنگی شهرهای کردستان مثل مهاباد ،بانه و پیرانشهر را پذیرای مهمانان و مشتریان بسیاری از اقصا نقاط ایران نموده است. در دیدگاه مستعمره نگر به کردستان ، حاکمان منطقه حتی بازار به اصطلاح محلی مشهور "تاناکورا" مهاباد و یا بازارچه های دیگر کردستان را که متاسفانه تنها شاخص توسعه شهرهای کردستان در دوران نظام جمهوری اسلامی باید شمرد !! این امر را نیز بر نمی تابند و سعی در به هم زدن و مخدوش نمودن فضای موجود این منطقه دارند و حتی الامکان تلاش می کنند این پتانسیل بالفعل را مثل سایر امکانات بالقوه کردستان کور و یا در روند این پروژه ها خلل جدی ایجاد کنند.

به نکته ظریف و کلیدی دیگر در این رابطه باید اشاره کرد .در حال حاظر بعضی از مسئولین بومی در مسند اداری قرار دارند که اکثر آنها به انواع فساد الوده اند و از جایگاه مردمی برخوردار نمی باشند. به همین جهت این عده متاسفانه بومی !! صرفا مزدبگیران و حلقه به گوشانی بیش نیستند. این ضعفهای اساسی سیاست بومی گرایی که شایست سالاری در آن رعایت نمی گردد ، اهرم فشاری مناسب برای بیشتر مهره نمودن این افراد از سوی حکومتیان غیر بومی که غالبا آذری زبان هستند می باشد، از این راه می توانند تحت لوای بومی گرایی از وضعیت پدید آمده به صورتی بهره برداری کنند که کمتر پای غیر بومی ها به این مفسده ها کشیده شود . این افراد نا لایق و بدور از هر شایستگی ، جاده صاف کن کلیه پروژه های سرکوب مردم می باشند و هزاران افسوس ، زمینه تاراج و به یغما بردن اندک امکانات به جا مانده از رژیم پهلوی در منطقه را برای مافیای قدرت و کینه توزان حکومتی فراهم کردند تا این ابن الوقت ها بتوانند در زمان و مکان مورد نظر منافع مردم را به خطر اندازند . بدین طریق این بومیان خود فروش ، نقطه قوت اجرای برنامه دلبخواه و سلیقه ای افراد سود جو با مقاصد سیاسی مشخص می باشند . به قول معروف برای بدست آوردن دستمالی کوچک و بی ارزش، حاضر شدند بازار قیصری شهری را به آتش کشند .

نکات کلیدی که به آن اشاره گردید ، شوربختانه نشانه های نگران کنندهای در بر دارند.این جریان که از به سامان رسیدن منطقه جلوگیری می کند ، روز بروز بر شعاع دایره قدرت آن افزوده و پرونده خرابکاری و جنایات آن در سطح منطقه قطور تر می گردد. چنانچه سیاستهای مزبور به صورت جدی و کارشناسانه آسیب شناسی نشده و برنامه های آتی و آنی آنان به دقت شناسایی و چاره ای برای برون رفت از وضعیت اسفبار اندیشیده نشود ، سرنوشت شوم و خطرناك برای منطقه و مردمان ساکن در آن رقم خواهد خورد .

این جریان به گفته حاکمیت خود سر ! که هیئت تحقیق مجلس در بازدید و تفحص از جریان مهاباد نیز به صورت ضمنی احتمال ارتکاب و بروز آن را از سوی جریان خود سر را غیر محتمل نمی داند. لذا با توجه به سابقه و قرائن و رفتارهای مشکوک و سیاه نمائی ها ، و جو موجود ، ظهور و بروز چنین حوادث و جنایاتی به صورت مهندسی و طراحی شده از سوی جریانات خود سر (سپاه و اطلاعات) در اینده قطعی به نظر می رسد .

در این بین ، نقش احزاب و سازمانهای مسئول در قبال جامعه ،روشنفکران و فعالین سیاسی و مدنی هر دو ملت کرد و ترک ،این بخش از جامعه که به عنوان گروه مرجع شناخته می شوند و بی شک مورد وثوق مردم نیز می باشند ، بسیار حائز اهمیت است . وظیفه سنگین پیشوایان اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی ایجاب می کند ، ضمن ارتباط تنگاتنگ با هم ، در زمینه روشنگری و آگاهی بخشی و اطلاع رسانی به توده مردم ، تلاش گسترده در راستای افشاء سیاست های تفرقه بر انگیز رژیم را برنامه کاری خویش سازند ، تا بتوانند عامل بازدارنده مهم در ایجاد بحران های سیاسی و اجتماعی باشند .

ناردن بۆ تۆڕه‌ کۆمه‌ڵایه‌تی‌یه‌کا

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید