Skip to main content

خنده دار اینجاست، که تابحال

خنده دار اینجاست، که تابحال
Anonymous

خنده دار اینجاست، که تابحال طرفداران علم دست به تمسخر این دیدگاه می زدند، که جهان را نمی توان از هیچ "آفرید"! اما حالا خودشان ادعا می کنند که از هیچ می توان "چیزی" بوجود بیاید، و "قانون" بقای ماده غلط بوده و ماده ضرورتا بقا ندارد و می تواند به نیستی تبدیل شود.
این البته مشکلی "فلسفی" می شود. در حقیقت، بدون پاسخی فلسفی به این مشکل، یعنی رابطه ی هستی و نیستی، نمی توان در مورد برخی مهمل گوئی های فیزیک دانان بحث و اظهار نظر کرد.

کسانی که امروزه طرفدار بنیانهای فیزیکی برای "توضیح" جهان بر مبنای "آخرین دستاورد های علمی" هستند شاید نتوانند درک نمایند، که این سؤال، که: »اگر در زمان گالیله پرسیده می شد، که خب، فرض که خورشید در مرکز منظومه ی شمسی قرار دارد و زمین و سایر سیارات دور آن می چرخند. اما طبق این درک ایستا (تاکید من روی ایستا است) از جهان، خود این منظومه به چی وصل است و چرا این سیستم "نمی افتد"؟ « شاید ذهنش متوجه ی این سؤال مهم نشود. اما، تا همین 1929، برداشتهای علمی ادعا داشتند که جهان ثابت و ایستا است. اصلا کسی به فکرش خطور نمی کرد، که چنین چیزی "غیر فیزیکی" است. و حتی مسخره است. اما در سال 1929 ناگهان برخی متوجه شدند که کهکشانها دارند از هم دور می شوند. و این غیر قابل باور بود. اما، مانند بسیاری خطاهای "مغزی" دیگر، بدنبال توضیح و اثبات "مشاهده ی خودشان شدند و بقول معروف، جوینده، یابنده است. انفجار بزرگ!
حالا چرا انفجار و چرا بزرگ؟
خب، پاسخ ساده است. فیزیک دانانی که این ادعاها را می کنند، مثلا 70 یا 80 سال بیشتر زندگی نمی کنند و لازم ندارند که پاسخگو باشند.
بگذریم...فیزیک دانان جدی تر فقط می گویند "بایستی" انفجاری رخ داده باشد. ما نمی دونیم چی بوده...ممکنه چیز دیگه ای باشه...ولی تا اینجا، فقط می تونیم بگیم، که نیروی جاذبه وجود ندارد، و علت افتادن سیب بر زمین، نیروی جاذبه نیست، بلکه فشار مکان است. زیرا مکان هذلولی است و بر سیارات فشار می آورد. ما نمی دانیم نیروی جاذبه چیست و این برداشت غلط بوده...این فقط یک مدل بوده، یک تصور بوده که هرچه بیشتر آزمایش می کنیم، کمتر می توانیم آنرا اثبات کنیم.
در مورد انفجار بزرگ، حقیقت دارد که می تواند انفجار نبوده باشد. می تواند یک شروع آرام بوده باشد. همان چیزی که دیگران از آن بعنوان ترنم یاد می کنند.
تمام مشکل تاکنونی بشریت این بوده، که همیشه خواسته است یک آغازی را توضیح بدهد. تمام برداشتهائی که بعدها توسط فلاسفه و بعد ادیان وارد کتب خود شد، همه در همین چهارچوب میگنجند. تا قبل از دوره جمع آوری اسطوره ها، برداشت انسان از جهان بسیار شگفت انگیزتر و متنوع تر بود. با بویژه پیدایش ارتجاع مدرنیسم، این تنوع نگاه انسانها بسیار محدود و بصورت خرفت گونه در آمد و نگاه وی به جهان بسیار کند و درمانده گشت.
انفجار بزرگ، نماد این خرفتی و درماندگی بشر در زندگی فلاکت بار وی بر روی این سیاره است.