Skip to main content

لوایی گرامی، در نوشته خود با

لوایی گرامی، در نوشته خود با
آ. ائلیار

لوایی گرامی، در نوشته خود با اندشه ی « رد حکومت و اپوزیسیون- با تکیه به آذربایجان محوری و مبارزه در "انزوا" - با توجه به مقولات آسیمیلاسیون و "مانقورت" ،و غیر مستقیم با پیش گیری راه جدایی(یا استقلال) ، ستم مضاعف را از مشروطیت تا کنون مطرح کرده است. با عبارت " راه حساب ما با پان فارسیسم جداست" ». یعنی تئوری نویسند بر اساس تز « استعمار-مستعمره -جدایی» قرار دارد. لب سخن آن است که «آقا! ما نمی توانیم همزیستی کنیم- راه ما جدایی ست». اینها برداشتی ست که من از این نوشته کردم. بر این پایه «دیالوگ» و گفتمان هم بخودی خود حذف میشود. و صحبت یعنی «آب در هاون کوفتن». چیزی که اینجا برای من مطرح است رسیدن نویسنده به « حقیقت مطلق» است. در مورد مقولات و تزهای «جدایی» در مقالاتم نوشته ام. اینجا تنها همین موضوع «چگونگی رسیدن به حقیقت مطلق» یعنی « جدایی» برایم مهم است.

.« تئوری استعمار و مستعمره و استقلال» که نظریه مقاله است و " حقیقت" - آنهم مطلق- نتیجه اش « انزواگرایی و تکروی» و حذف «گفتمان و دیالوگ» است. سئوال آن است که چرا نویسنده به راه خود -جدایی- با بینش ِ«حقیقت مطلق- و تنها مالک حقیقت بودن» می نگرد؟ بر پایه دو مسئله ی :الف- تئوری نویسنده حقیقت است . ب- جدایی حقیقت است. پاسخ من به این پرسشها آن است که نویسنده :« به تئوری راه خود اعتقاد و ایمان دارد». مثل «ایمانی که دین» در آدم دینی ایجاد میکند. یعنی من خواننده با یک نوشته ی « ایمانی» و با یک نویسنده « اعتقادی» - یعنی دگم گرا - روبرو هستم. راه حل مشکل: تئوری حقیقت نیست. حقیقت مطلق نیست. هیچکس مالک حقیقت نیست. ایمان و اعتقاد دگماتیسم است و با علم مناسبتی ندارد. نویسنده با « شک» علمی غریبه است. اینها مشکل اندیشه در مقاله است به ناچار باید قید میشدند. اما از نظر من هر کس هر طور دوست دارد میتواند باشد.ولی رابطه دانش هم با مقولات مشخص است.
ضمن تأیید رفع ستم مضاعف باید بگویم من خواننده با « ایمان ناسیونالیستی و دگماتیسم» در نوشته روبرو هستم. و چنین چیزی با علم بیگانه است. منظور از«پان فارسیسم» در این نوشته یعنی «حکومت+اپوزیسیون+ملت فارسی زبان که دولت آن حاکم » است. فارسی زبانان موافق رفع ستم مضاعف نیر چون نمود ندارند به حساب نمی آیند. یعنی پاکتی «کل فارسها-منهای استثناها- و مانقورتها » پان فارسیست اند. و فاشیسم فارس. این اندیشه ایست که من برداشت میکنم. کجراهه بودن این تئوریها در نوشته هایم نقد شده اند و به همین اشاره بسنده میکنم. و میگویم «ناسیونالیسم مادر فاشیسم» است. فرق نمیکند چه زبانی داشته باشد.