Skip to main content

آقای کاظم ثانی، احساس میشود

آقای کاظم ثانی، احساس میشود
یونس شاملی

آقای کاظم ثانی، احساس میشود که شما به دنبال بهانه تراشی برای جدلهای بی خاصیت و یا پلومیک های سیاسی تخریبی هستید. با وجود اینکه از مفاهیم اهانت آمیز هم استفاده میکنید که رسم ادب آن را مضموم میشمارد و حتی جایی تحریف هم کرده اید، اما من آنها را پشت گوش می اندازم تا سعی کنیم اگر فکری را قبول نمیکنیم حداقل در فهم آن بکوشیم. شما یک پرسش مطرح کرده اید که آیا همه فعالین سیاسی آذربایجان دولت ایران را دولتی استبدادی و استعماری (داخلی) میدانند، پاسخ نوشته ام که؛ " کسی که برای حق تعیین سرنوشت خلق خویش در یک کشور مبارزه میکند، خواه ناخواه خلق اش را در اسارت یک سیاست

استعماری می بیند". با وجود اینکه من این موضوع را نوشته ام، شما در ادامه همین کامئنت تان نوشته اید: " آیا برای شما پوشیده است که فعالین سیاسی و مدنی بسیاری در آذربایجان وجود دارند که به تز شما معتقد نیستند ولی به حق تعیین سرنوشت معتقدند؟" (پایان نقل قول). آقای ثانی این سخن شما (یعنی باور به حق تعیین سرنوشت به مثابه رکن اساسی در دکترین جنبش رهایی ملی مردم ما در آذربایجان) چه فرقی با سخن من دارد که این دو را به دو نظریه جداگانه تبدیل کرد ه اید؟ با این وجود باز از زبان من به دیگران لقب "عمله های استعمار داخلی" را داده اید.
توصیه میکنم که مفاهیم ناشایست، تحقیر کنند و بی ادبانه (سیاه روی، فال بینی، فرار...) را از متن نوشته هایتان در آینده دور کنید، وگرنه گفتگو از یک فورمات مدنی خارج خواهد شد.

آقای کاظم ثانی، شما از من پرسیده اید:" رابطه بین بیرون ریختن دگر اندیشانتان از آذربایجان و دمکراسی چیست؟" (پایان نقل قول).
من در کجای نوشتهء خودم از "بیرون ریختن دگراندیشان" سخن گفته ام؟؟ در کجا از چنین مفاهیم استفاده کرده ام. این تحریف آشکار آنچیزیست که من نوشته ام. من به روشنی گفته ام، احزابی که "دکترین دولتمداری فارسی ایران" را معالم راه سیاسی در آذربایجان قرار میدهند و دم و دنباله های دولت مرکزی از سویی و یا احزاب سراسری (در مورد احزاب سراسری در این کامئت ها توضیح داده ام) ایران از سوی دیگر هستند، نه تنها نمیتوانند در خدمت مردم آذربایجان باشند، بلکه بصورت مستقیم (دم و دنباله های حکومت مرکزی) و غیرمستقیم (احزاب سیاسی فارسی) به مثابه ابزارها و آلتهای استعمار داخلی در آذربایجان عمل میکنند. امیدوارم شما عوامل حکومت مرکزی ایران را دگراندیشان به حساب نیاورید. چون مسئولین حزبی که من از آن نام برده ام دارای مسئولیتهای سیاسی در جمهوری اسلامی هستند. اگر مقصودتان احزاب سیاسی مخالف جامعه فارس است، میخواهم از شما بپرسم که، جبهه ملی ایران، حزب توده ایران، مجاهدین خلق ایران، حزب جمهوری اسلامی ایران، حزب پان ایرانیستهای ایران، حزب سومکای ایران، فداییان خلق ایران، اصطلاح طلبان غیرحکومتی ایران و دهها سازمان و گروه مرکزگرای معتقد به دکترین دولتمداری فارسی ایران را شما دگراندیش نام گذاشته اید؟؟ این احزاب و سازمانها اولا به آذربایجان و خلق ترک هیچ تعلق خاطری ندارند و در راستای سعادت این خلق فعالیت نمیکنند، دوما، احزابی که نه در برنامه و نه در عمل هیچ کار و فعالیتی در راستای منافع خلقهای غیرفارس ندارند، برای چه مقصود و مقصدی (غیر ازمقاصد استعمار و مرکزگرایانه) میتوانند در مناطق غیرفارس فعالیت داشته باشند؟؟

اما دگر اندیش با دمکراسی رابطه بسیار تنگاتنگی دارد. اساسا پلورالیسم در تمامی عرصه های سیاسی، فکری، نظری، فرهنگی و... یکی از الزامات اجتناب ناپذیر دمکراسی است. دمکراسی اساسا عرصه تجمع افکار متفاوت یا متضاد است. انسان دمکرات هم کسی استکه دیگراندیشی را به رسمیت شناخته باشد وگر نه کلاه دمکراسی و دمکرات بودن پس معرکه است. اما عرصه بحث ما دمکراسی و رابطه های آن نیست. عرصه بحث ما سیاست کلان و تاکتیک و استراتژی در آن ارتباط است. به همین جهت هم وقتی عرصه بحث در هم تداخل کند، بحث نیز در روزنه های تنگ گرفتار می آید. همچنانکه در میان این کامئنت ها از آن نوع گرفتاری ها میتوان زیاد یافت.