Skip to main content

آقای امیر فطانت نوشته اند «

آقای امیر فطانت نوشته اند «
آ. ائلیار

آقای امیر فطانت نوشته اند « سوال اصلی من اینست که چه چیز در روحیه جمعی ما مشترک است که کانون نویسندگان را در کنار صنف طّباخ و کله پز به استقبال پیرمردی میبرد با افکاری از عهد عتیق؟ »
کنکرت میگویم :« عقب ماندگی و عقب نگهداشته شدگی تاریخی و همه جانبه ی جهان سومی جامعه ی ما بود» در زمینه ی عوامل مادی و معنوی. که بازتاب رشد نیافتگی جامعه و استبداد حاکم بود. و بر این اساس نیروی اندک سکولار جامعه ، ضعف سازمانی-معنوی- سازماندی و رهبری داشت. در این شرایط جذب توده ها و حتی بخشی از روشنفکران به سوی « عدم تشخیص ماهیت نیروی رقیب»، اینجا جریان «پیر مرد» ، رویدادی ست عینی و بدیهی؛ که تحقق یافت. بنابرین نه ضعفهای خود را شناختیم و نه قوتهای طرف مقابل را. و نه کارهای لازم را توانستیم انجام دهیم و نه از پس شناخت ماهیت رقیب برآمدیم.
لاجرم آنچه فاجعه بود برما رفت.

نوشته اند : «ایران با هیچ معیار و تعریفی حالت انقلابی نداشت اما انقلاب شد.»
سخن متناقضی ست. بدون وجود حالت یا شرایط انقلابی، انقلاب غیر ممکن است. همانطور که بدون علت و جود معلول ممکن نیست.
-« با ایجاد فضای باز سیاسی برای اولین بار در تاریخ درِ گونی فشار و استبداد تاریخی این ملت باز شد و در خمینی آن ناجی را دیدیم که تصور میکردیم ما را به جامعه ارمانی میبرد.»
- علت اصلی جذب شدن توده به سوی نیروی تئوکراتیک نه باز شدن « در گونی یا فضای باز سیاسی»، بل « ضعیفهای تاریخی» ما -نیروی سکولار جامعه-بود.

- « شناخت حاصل زندگی ست»
- بله شناخت حاصل زندگی ست. از این رو نیز مردگان شناخت ندارند.
اما شناخت نسبی ست. اینکه حاصل زندگی ست دلیل بر این نیست که "همواره درست باشد". شناخت در زندگی میتواند «کاذب- درست- یا آمیخته به هردوی اینها» باشد. تشخیص آنها به عهده ی آزمایشهای بیطرفانه ا ست.
دید همه متفاوت است. اما پراتیک و « آزمایشها» بدون توجه به تفاوتهای دید ما فکر را می سنجند.
و کاری به این ندارند که من از در نگاه میکنم یا از پنجره. سکولارم یا روحانی- و اصلا چه کسی هستم- برای آزمایش مهم آن است سیبی که از درخت میافتد به هوا میرود یا روی زمین سقوط میکند. همین.