در خصوص اینهم که در خصوص اینهم که جناب توکلی به جناب yaradiciliq نوشته است:
"چی مرتب هزار بار تکرار می کنی «جامعه شاهنامه خوان»، چند نفر از ایرانیان شاهنامه خوانده اند؟ ؛ تازه بخوانند؛ مگرجز تفریح و سرگمی چیز دیگری از ان می جویند؟ یعنی می فرمائید تئوری سیاسی ما ایراینان از شاهنامه متولد می شود بعبارت دیگر رهبران سیاسی اپوزیسیون برای تدوین خط مشی ، ابتدا می روند شاهنامه می خوانند؟"
کامنت شما دربرگیرندهی حقیقت نیست. خیلی از مردم ایران شاید شاهنامه نخوانند و ندانند که افسانههای شاهنامه اساس «ناسیونالیسم تخیلی فارس» را تشکیل میدهد و یا حتی برخی از مردم فارس حتی ندانند که «ملت ایران» با محوریت «پانفارسیسم» بنا شده است اما نخبگان باستانگرای فارسپرست، آریاپرست و کوروشپرست که در پی ترویج شاهنامهخوانی در بین نسل جوان میباشند کاملاً بصورت هدفمند به این کار مبادرت میورزند.
به رغم آنکه این حرفها در کشورهای پیشرفته کهنه و منسوخ میباشند اما در فارسستان که فارسپرستی، آریاپرستی و کوروشپرستی اساس تفکر اکثریت مردم فارس را تشکیل میدهد این حرفها «جدید» میباشند چرا که در این جامعه «نژادپرستی فارسی/آریایی» پیوسته بازتولید میشود. در تفکر فارسستانیهای نژادپرست هنوز هم دعوای «ایران و توران شاهنامه» نه فقط تمام نشده بلکه هر روز جدیدتر و آپدیتتر نیز میگردد و با قاطعیت میتوان گفت که «تئوری سیاسی فارسستان» از شاهنامه متولد میشود و کلیت افکار ناسیونالیسم فارسی/آریایی که رژیم شاهنشاهی پهلوی در جامعه تزریق نموده بود برگرفته از شاهنامه و سایر منابع عظمتطلبانهی ایران باستان بود و از این نظر «رژیم ملای مطلقهی فقیه» هم دنبالهرو رژیم پهلوی میباشد و گرچه رهبران سیاسی اپوزیسیون فارسپرست و آریاپرست برای تدوین خط مشی شاهنامه را در مقابل چشمانشان نمیگیرند اما رسوبات افکار نژادپرستانهی فردوسی جهت دهندهی تفکرشان میباشد و از نظر جامعهشناسی سیاسی هم اگر نگاه نماییم جامعهی فارس ایران به لحاظ فکری و فرهنگی کاملاً تحت سیطرهی افکار فردوسی قرار داشته و شاهنامهی فردوسی اصلیترین منبع شکلگیری و هدایت «ناسیونالیسم تخیلی فارس» میباشد که مورد استفادهی رژیم پهلوی جهت تشکیل ملتی با محوریت «پانفارسیسم» قرار گرفته و در جمهوری اسلامی هم شاهنامهی فردوسی جایگاهی ویژه دارد.
از نظر «ناسیونالیسم افراطی» هم اگر مقایسه نماییم «ناسیونالیسم تخیلی فارس» جزو افراطیترین «ناسیونالیسم»ها در جهان میباشد اما «ناسیونالیسم تورکی» که در آزربایجان جنوبی جریان دارد از نظر میزان افراطیگری بهیچوجه قابل مقایسه با «ناسیونالیسم تخیلی فارس» نیست و به رغم آنکه ملت تورک آزربایجان جنوبی در صد سال اخیر مورد ژنوساید بیرحمانهی زبانی و هویتی «ناسیونالیسم افراطی فارس» قرار داشته و حتی در 21 آذر 1325 مورد کشتار بیرحمانه نیز قرار گرفته است که عنوان «نسلکشی» را نیز میتوان به آن اطلاق نمود اما همواره برخوردی متعادل از خود نشان داده است و اگر بعضاً خشونتهای زبانی در مباحثات روزمره دیده میشود اصلاً به مفهوم افراطی بودن «ناسیونالیسم تورکی آزربایجان جنوبی» نیست. ناسیونالیسم افراطی را فقط باید در اعمال تروریستی گروههایی مانند «پ ک ک» و جنایتهای رژیم ملای مطلقهی فقیه در کشورهای پیرامون که نمایندهی فارسستانیها میباشد جسنجو نمود نه در مباحثات نرم اینترنتی.