Skip to main content

جناب ائلیار گرامی، میخواهم در

جناب ائلیار گرامی، میخواهم در
Anonymous

جناب ائلیار گرامی، میخواهم در باب تجزیه طلبی در ایران وحق تعیین سرنوشت ملل در مارکسیسم واینترناسیونالیسم پرولتری واین واژه های عجیب وغیرواقعی سوسیالیسم شوونیسم وناسیونال سوسیال نکاتی را به عرض برسانم. اول اینکه که بگویم همانطور که قبلا به عرض رساندم ما در چپ چیزی به عنوان سوسیال شوونیسم وناسیونال سوسیال نداریم ، در اوایل دهه 1930 در آلمان، فاشیستها به رهبری ضد کمونیستهایی مثل هیتلربرای فریب مردم آلمان ومقابله با چپها در آلمان که در حال قدرت گیری بودند وبرای حفظ منافع سرمایه داران وفریب توده های کارگری عنوان ساختگی و گمراه کننده ای را به نام ناسیونالیسم سوسیال به کاربردند که برای فریب مردم وسرکوب چپها در آلمان بود، پس ما در چپ چیزی به عنوان ناسیونالیسم سوسیال وسوسیال شوونیسم نداریم. حال در باب حق تعیین سرنوشت ملل در مارکسیسم، حق تعیین سرنوشت ملل به مثابه اصل بنیادی در مارکسیسم لنینیسم

وجود دارد آنچه که درمیان چپ به عنوان حق تعیین سرنوشت ملل مرسوم بوده وافراد مغرض ونادان وناسیونالیستهای قومیتگرا با سوء استفاده از آن امروز داعیه تجزیه ایران را مستند به آن میکنند هرگز در آثار مارکس ولنین وانگلس وجود نداشته وندارد آنچه که امروز تجزیه طلبان بی مقدار مقاصد شوم و تجزیه طلبی خود رابه استناد به حق تعیین سرنوشت ملل در مارکسیسم می کنند اصلی من در آوردی است که با تمام قوا باید در مقابلش ایستاد. قبل از آنکه جنگ جهانی اول پایان یابد، بحث اینکه با مللی(کشورهایی) که زیر سلطه امپریالیستها بوده اند چه باید کرد، از جمله در آمریکا با دکترین مدون ویلسون وجود داشت ودنبال میشد بنا به این دکترین ملل در بند نه تنها می بایست آزاد میشدند بلکه کشوری که آن ملت یا کشور را به خود الحاق کرده وبه بند کشیده بود موظف میشد که کمک های معینی را نیز به ملت یا کشور آزاد شده بکند. اینگونه است که که آنچه لنین وقبل تر از آن مارکس وانگلس بعنوان ملل از آن نام میبرند معنای تاریخی روشنی داشته وبه هیچ روی نباید ونمی تواند دست مایه تجزیه طلبان در ایران باشد. مقوله ملل تحت ستم که باید حق تعیین سرنوشت را به آنها داد اصلا مقوله ای است که به اعتقاد لنین از عوارض جانبی امپریالیسم است که در سوسیالیسم باید حل شود واین امپریالیستها هستند که مورد خطاب قرار دارند. نه تنها ملل مورد نظر لنین شامل حال اقوام ساکن ایران نمی شود بلکه اصولا مربوط به سرزمین هایی است که کشورهای امپریالیستی با زور به خود الحاق کرده ویا به شکل مستعمره در آورده اند، لنین با استناد به مارکس وانگلس معتقد بود که تا پیش از ظهور امپریالیسم ، مرزها، مرزهای طبیعی بوده اند. لنین حق تعیین سرنوشت را برای ملت ها وکشورهای الحاق شده به رسمیت میشناخت، کشورهایی که توسط امپریالستها به زور الحاق به ملل امپریال شده ومستعمره شده اند، مانند سلطه انگلیس برکشورهای هندوستان، مصر، ایرلند، بعضی از کشورهای آفریقایی، مسائل مربوط به فنلاند، اوکراین، جدایی نروژ از سوئد، سلطه آلمانها بر بلژیک و.... آیا خنده دار نیست که بتوان ادعا کرد که به فرض دولت امپریالیستی فارس مثلا ملل(کشورهایی) خوزستان، آذربایجان، کردستان و.... را با زور وقهر به ایران الحاق کرده است!؟ اگر وجدانی برای تجزیه طلبان وطنی باقی مانده باشد باید متوجه باشند که اهدافشان منجر به برادر کشی میشود. ایران کشوری است با اقوام ایرانی که مرزهای طبیعی آن طی قرن های گذشته مرتب مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته است. ایران امپراطوری یا امپریالیسمی که ملل دیگر را به خود الحاق کرده وپس از برکناری دولت های ملل دیگر ویا تحت قیمومیت قرار دادن آنها دولت خودی را بر آنها تحمیل کرده باشد نبوده ونیست. ایران نه تنها به زور کشورها(ملل،خلق های) دیگری را به خود الحاق نکرده است بلکه در اثر هجوم دولت ها وملل بیگانه به طور مداوم بخشهای قابل توجه ای از خود را نیز از دست داده است. آنچه که امروز به نام ایران وجود دارد با هر تعریفی که قبول کنید دارای مرزهای دموکراتیک است که بقایش در گرو اتحاد همهء ایرانی هاست. مقولهء حق تعیین سرنوشت ملل در مارکسیسم هیچ تناسبی با موقعیت ساکنین ایران ندارد واین بد آموزی را باید افشا کرد. حال در باب اینترناسیونالیسم وبرداشته شدن مرزها، اینتر ناسیونالیسم وبرداشته شدن مرزها آرمان وآرزوی هر کمونیستی است، ولی اینترناسیونالیسم، زمان وشرایط خود را میطلبد وباید بشر آماده پذیرش اتوپیای رهایی بخش کمونیستی باشد واتوپیای رهایی بخش کمونیستی تشکیل شود آن وقت است که مرزها برداشته خواهد شد ومطمئنا بشر به ضرورت اینترناسیونالیسم واتوپیای کمونیستی خواهد رسید ، به هیچ وجه بدین صورت نمیشود که مثلا فردا در ایران کمونیستها به قدرت برسند واعلام کنند ما اعتقاد به اینتر ناسیونالیسم داریم پس مرزها را