Skip to main content

ضروری است که نیروهای کمونیست

ضروری است که نیروهای کمونیست
Anonymous

ضروری است که نیروهای کمونیست وسوسیالیست وچپگرایان ایرانی که مدافع تمامیت ارضی ایران هستند پاسخی کوبنده به دروغها وتحریفهای عده ای تجزیه طلب مرتجع ناسیونالیست قومیتگرا که درخدمت اهداف امپریالیسم هستند در باب حق تعیین سرنوشت ملل در مارکسیسم لنینیسم بدهند وهمچنین پاسخی مناسب در همین باب حق تعیین سرنوشت ملل در مارکسیسم لنینیسم به اپورتونیستهای چپ نما که سوسیالیسم را در اذهان مخدوش میکنند داده شود. این دو گروه فرصت طلب ومغلطه گر در مقولهء حق تعیین سرنوشت ملل در مارکسیسم لنینیسم دست به دروغ وتحریفهای عجیب وشرم آور میزنند که ضروری است پاسخی مناسب به اینها داده شود. لنین در ترازنامه مباحثه ای پیرامون حق ملل در تعیین سرنوشت خویش که در سال 1916 نوشته است از قول انگلس مرزهای طبیعی ودیفورمه شدن آن بوسیله امپریالیستها را اینگونه توضیح میدهد: "( از جمله انگلس میگوید که مرزهای ملل بزرگ قابل بقای

اروپا در یک جریان تاریخی شکل گرفتند که در مسیر خود یک سری ملل کوچک غیرقابل بقا را برحسب زبان وعلایق ساکنین در خود ادغام نموده اند. این مرزها را انگلس طبیعی توصیف می کند. در اروپا نیز در عصر سرمایه داری مترقی- حدود سالهای 1871-1848 چنین بوده است. اکنون سرمایه داری امپریالیستی ارتجاعی بیش ازپیش این مرزها را که به طریق دموکراتیک تعیین گردیده در هم میشکند. تمامی شواهد گواهی میدهد که امپریالیسم برای جانشین خود سوسیالیسم، مرزهایی که کمتر دموکراتیک هستند ویک سری مناطق الحاق شده در اروپا وسایر نقاط جهان، به ارث خواهد گذاشت.") درگفته های انگلس ولنین موضوع مورد مناقشه این است که ما با دونوع از مرزها مواجه هستیم، مرزهای طبیعی ومرزهایی که دموکراتیک نبوده ویک کشور امپریالیستی از طریق الحاق کشور یا ملت دیگری حاکمیت خود را برآنها تحمیل کرده است. اینجا روشن است که صحبت بر سر مستعمرات یا مناطق الحاقی وسلطه یک کشور امپریالیستی بیگانه بر آنهاست. لنین در مقابل این سیاست امپریالیستی، سیاستی سوسیالیستی را قرار میدهد ومیگوید:(" جامعه سوسیالیستی هرگز قادر نخواهد شد با توسل به زور ملت هایی را در بست به خود ملحق کند...... در چنین شرایطی هرگونه امکان سلطه ملی توسط قدرت خارجی از بین می رود") مثال های متعددی که لنین می آورد جای هیچ تردیدی نمیگذارد که سلطه خارجی به چه معناست، مانند سلطه آلمان بر بلژیک، سلطه انگلستان بر هند ومصر وایرلند وبخشی از آفریقا، مسائل مربوط به فنلاند، اوکراین، جدایی نروژاز سوئد و.... لنین حق تعیین سرنوشت را برای الحاق شده ها به رسمیت می شناخت، لنین اینگونه الحاق را تعریف میکند("چنانچه هرچند به میزان اندک، دلواپس تعمیق اصولمان از نظر تئوریک هستیم ومیخواهیم فرمولبندی روشن ودقیقی برای آن پیدا کنیم نمی توانیم از زیر این مسئله که الحاق چیست طفره برویم.... این سوال را برای چه مطرح میسازیم؟ توضیح آن را هنگام طرح مسئله بیان داشتیم. علت آن است که اعتراض علیه الحاق معادل شناسایی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش می باشد مفهوم الحاق معمولا مستلزم: 1- مفهوم قهر(اتصال قهرآمیز) 2- مفهوم یوغ خارجی(اتصال منطقه بیگانه و...) وگاهی نیز مفهوم تجاوز به وضع موجود.... الحاق یعنی تجاوز به حقوق خودمختاری یک ملت وتعیین مرزهای یک دولت علیرغم اراده مردم. مخالف الحاق بودن، یعنی طرفداری از حق خودمختاری کردن. مخالف حفظ قهری هر ملتی در چهارچوب مرزهای یک دولت مشخص بودن. مخالف حفظ قهری ملل ستمدیده در چهارچوب مرزهای دولتی که آنها را الحاق کرده واین همان طرفداری از حق ملل در تعیین سرنوشت خویش است.") آیا روشن تر از این می توان گفت؟ وآیا آن گروههایی که خواهان تجزیه ایران زیر شعار حق تعیین سرنوشت هستند، روشن تر از این میتوانند در زیر نام مکتب رهایی بخش چپ دست به تحریف بزنند؟ آیا میتوان ادعا کرد که مثلا دولت امپریالیستی فارس مثلا ملل(کشورهای) خوزستان،آذربایجان، کردستان و.... را با قهر به ایران الحاق کرده است!؟ ملل با معنایی که در کلاسیک مارکسیسم به کار رفته است یا به عنوان مثال سازمان ملل که محل نمایندگی کشورهاست به هیچ وجه شامل گروههای کوچک دینی، زبانی و.... نیست وگرنه ما می بایست حتی مرزهای دموکراتیک را درهم شکسته وبه تعداد زبانها ولهجه های موجود در جهان، کشورهای مستقل داشته باشیم!؟ مقولهء حق تعیین سرنوشت در مارکسیسم لنینیسم به هیچ شکلی از اشکال هیچ تناسبی با موقعیت ساکنین ایران ندارد واین بد آموزی را باید افشا کرد. پس تجزیه طلبان در ایران اهداف شوم تجزیه طلبی وناسیونالیسم قومیتگرایی وپیاده کردن اهداف امپریالیستها وجهانخوران بین المللی را زیر عنوان حق تعیین سرنوشت ملل در مارکسیسم بیان نکنند ومانور ندهند واگر میتوانند غیر از این را ثابت کنند این گوی واین میدان.