Skip to main content

دوستان گرامی، دو دیدگاه

دوستان گرامی، دو دیدگاه
تبریزی

دوستان گرامی، دو دیدگاه درباره خاک و مرز در جهان یافت می شود، یک دیدگاه خاک و مرز را ابزارهائی برای زیستن انسان ها می داند و این دیدگاه باورمندان به تک میهنی (اینترناسیونالیسم) است، دیدگاه دوم خاک و مرز را سپنتا می داند و می گوید اگر نیاز باشد انسان ها باید در راه خاک و مرز نابود شوند و این دیدگاه باورمندان به بوم گرائی (ناسیونالیسم) است! همچنان که دو دیدگاه در جهان درباره زبان یافت می شود، یک دیدگاه زبان را تنها ابزاری برای پیوند میان انسان ها می داند و گویشور بودن به این زبان و آن زبان را نشانه برتری یا بد بودن و خوب بودن هیچکس در هیچ کجای جهان نمی داند و این دیدگاه باورمندان به تک میهنی است و دیدگاه دوم زبان را بتی می داند که باید در برابر آن به خاک افتاد و این دیدگاه باورمندان به بوم گرائی است! همچنان که نژاد را باورمندان به تک میهنی تنها پدیده ای بیولوژیک می دانند و وابستگی .....

..... به این نژاد و آن نژاد را نشانه خوب بودن و بد بودن و برتری هیچکس در هیچ کجای جهان نمی دانند اما بوم گرایان نژاد و تبار و رنگ پوست و نیاکان را ابزار بخشبندی انسان ها به خوب و بد می دانند! ********* از این نگر ارج نهادن به خواست مردم سرزمین های گوناگون در سرتاسر جهان برای مرزبندی سرزمینی که زیستگاهشان است دیدگاه باورمندان به تک میهنی است و از این نگر چون سوسیالیست ها، کمونیست ها و مارکسیست های بهکیش باورمند به تک میهنی هستند به خواست مردمی که در سرتاسر جهان و در سرزمین های گوناگون می زیند برای مرزبندی سرزمینشان ارج می نهند و در ارزیابی فراگیر آن چه که برای سوسیالیست ها، کمونیست ها و مارکسیست های بهکیش ارزش دارد خوشبختی و بدبختی مردم است نه جدائی بخش یا بخش هائی از یک کشور و یا یکپارچه ماندن مرزهای آن کشور! ناگفته نماند که میهن پرستی و دفاع از یک سرزمین در برابر تازش دشمن برابر با ناسیونالیسم نیست! دفاع مردم چین در برابر تازش ارتش جنگ سالار (میلیتاریست) ژاپن برابر با ناسیونالیست بودن مردم چین نیست و یا دفاع مردم شوروی در برابر تازش ارتش آلمان نازی برابر با ناسیونالیست بودن مردم شوروی نیست! ********** آن چه که سازمان های جهانی آن را "حق تعیین سرنوشت" می نامند همانی است که باورمندان به سوسیالیسم و کمونیسم نیز آن را پذیرفته اند و آن ارج نهادن به خواست مردم جهان برای مرزبندی سرزمینی است که در آن می زیند! از سوی دیگر پذیرش حق جدا شدن و جدا نشدن مردم یک سرزمین از کشوری که در آن می زیند از سوی باورمندان به تک میهنی برابر با سفارش به مردم جهان و درخواست از مردم جهان برای جدائی از کشورشان و برپائی کشورهای گوناگون بر پایه نژاد و تبار و رنگ پوست و نیاکان و زبان مادری نیست! چنان که یک مارکسیست بهکیش در این باره این چنین نوشته است: ( ..... به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت فی نفسه و لزوما به معنای توصیه به جدائی بخشی از یک کشور نیست! و پاسخ ما برای تشکیل کشور از سوی هر نژاد یا هر قوم یا متکلمین به هر زبانی بی شک منفی است! ..... ) همه این نوشتار را می توانید در این لینک بخوانید

http://iranglobal.info/node/41804

گذشته از آن که مارکسیسم کهن و کلاسیک دارای کاستی های فراوان است که نیاز به ویرایش دارد زمان کنونی و سده بیست و یکم زمان کارل هاینریش مارکس و ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (لنین) و فردریک انگلس نیست! اگر ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (لنین) از روی ناچاری بسیاری کارها را پس از انقلاب اکتبر انجام داده است وندی بر آن نیست که ما هم در زمان کنونی همه آن کارها را بی کم و کاست و بی هیچ نگرش بر آن که در سده بیست و یکم می زییم انجام دهیم! در زمان کنونی مرزهای به جای مانده از زمان برده داری مانند تکه یخی که در دیگی پر از آب جوش افتاده باشد دارند از میان می روند و در فرجام تاریخ یک کشور در جهان به جای خواهد ماند، کشوری به نام کره زمین! و روشن است که ناسیونالیست ها در جهان کنونی کسانی هستند که در زمانی به نام (اکنون) زندگی نمی کنند بلکه در زمانی به نام (برده داری) که زمان پیدایش ناسیونالیسم است زندگی می کنند و مغز چنین کسانی با پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی مانند نژادپرستی و زبان پرستی و خاک پرستی و کهنه پرستی و مرده پرستی در شش هزار سال پیش و در زمان برده داری یخ زده است! ******** سپنتا = مقدس | نگر = نظر | تازش = تهاجم، حمله | وند = دلیل، سند، مدرک